ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

شر از منظر قرآن کریم-2-

شر از منظر قرآن کریم-2-

فهرست مطالب

6. تفاوت ديدگاه قرآن با نگرش‏هاى بشرى در تحليل شر
اين بحث را با تبيين آيه شريفه زير آغاز مى‏ كنيم:
كتب عليكم القتال و هو كره لكم و عسى ان تكرهوا شيئا و هو خير لكم و عسى ان تحبوا شيئا و هو شر لكم و الله يعلم و انتم لا تعلمون (63) ; [اى مؤمنان] پيكار در راه خدا بر شما واجب شده‏است; حال آنكه آن بر شما ناگوار است و بسا چيزى را ناگوار بدانيد و آن براى شما خير است و چه بسا كه چيزى را شما دوست داريد و آن براى</SPAN&gt ; شما شر است و خداوند مى‏داند و شما نمى ‏دانيد .
آيه شريفه درباره جهاد و جنگيدن با كفار و مشركين نازل شده ‏است; اما در ضمن آن يك حكم كلى از طبيعت‏ بشرى بيان شده‏است و آن اينكه شناخت انسان در خصوص خير و شر ناقص است; چرا كه انسان‏ها معمولا هر چه را كه موجب رنج او باشد، به خصوص امورى مثل جنگ كه موجب فناى جان خود و عزيزان و زخم و جرح بدن‏ها و ضررهاى اقتصادى و رخت ‏بر بستن آرامش روانى و اجتماعى
است، شر مى‏ دانند و هرچه را كه موجب رفاه و آسايش و فزونى مال و حفظ جان خود و عزيزانش باشد، خير مى‏ شمارند; اما آيا واقعا هر رنجى حتى اگر موجب خير برترى‏ شود، شر است و هر خوشى و فزونى حتى اگر به شر بزرگترى منجرشود، خير است؟
پاسخ به اين سؤال بر اساس بينش‏ هاى مختلف متفاوت است . آنهايى كه هدف حيات را دست‏يابى به آسايش و آرامش و لذت‏جويى هر چه بيشتر اين دنياى عاجل مى‏ دانند، طبيعى است كه هر امرى را كه موجب از دست رفتن اينها و ايجاد رنج و درد باشد، شر مى‏ دانند; اما كسانى كه هستى را به چند صباح دنيا محدود نمى ‏دانند و هدف حيات را خوشى‏هاى عاجل نمى ‏دانند و به عالم وسيع‏تر آجل و حياتى برتر مى‏ انديشند و رضا و رضوان الهى را مى‏ خواهند و قلبشان در لذت وصال محبوب سرمديشان پر مى‏ زند، حاضرند همه اين رنجها را به جان بخرند و اين امور را نه تنها شر نمى‏ دانند; بلكه خير و جميل مى‏ دانند& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt” dir=ltr>; چنان كه امير مؤمنان انسش را به مرگ از انسى كه نوزادان به پستان مادرانشان دارند، بيشتر مى ‏داند (64) و زينب كبرى در پاسخ ابن زياد وقتى از روى سرزنش گفت، خدا با خاندان حسين چنين كرد، فرمود: «ما رايت الا جميلا; جز زيبايى نديدم‏».
حسين بن على عليه السلام مى‏ فرمايد:
انى لا ارى الموت الا سعادة و الحيوة مع الظالمين< /SPAN> الا برما (65) ; من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمكاران را جز هلاك نمى ‏بينم .
و در روز عاشورا مى ‏فرمايد:
صبرا على قضائك يا رب لا اله سواك (66) ; خدايا آنچه قضاى توست، به جان مى‏ پذيرم و تنها تو معبود (و معشوق) منى .
بابا طاهر همدانى در رباعياتش در اين زمينه نيكو سروده است& lt;/SPAN>:
يكى درد و يكى درمان پسندد                        يكى وصل و يكى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران      پسندم آنچه را جانان پسندد (67)
نتيجه اينكه انسان بدون مدد وحى نمى ‏تواند به خير و شر بودن همه امور علم پيدا كند; چه بسا امورى را بر حسب ظاهر شر بداند; اما در واقع براى او خير باشد و يا به عكس چيزى را با محاسبات فكرى خودش نافع و خير بداند; اما در واقع شر باشد . پس چنين نيست كه هر چه را مطابق ميل و ذائقه ما نبود و بر اثر تسويلات نفس اماره و وسوسه‏ هاى شيطان مكروه و زشت دانستيم، در واقع هم‏چنين باشد . قرآن كريم در آيه ديگرى نظير آيه سابق مى ‏فرمايد:
فعسى ان تكرهوا شيئا و يجعل الله فيه خيرا كثيرا (68) ; چه بسا چيزى را ناپسند مى ‏پنداريد; در حالى كه خداوند در آن خير فراوانى قرار مى‏ دهد .
با اين بيان شايد نظريه «توهم ‏انگارى شر» (69) قدرى تقويت‏ شود; البته نه به نحو قضيه كلى كه بگوييم هر آنچه را شر مى‏ دانيم، جز وهم و پندار نيست . قرآن كريم به نحو جزئى بيان مى ‏دارد كه بسا امورى را< SPAN dir=ltr>
شما مكروه دانسته و از آن مى‏گريزيد، اما آن خير است .
اينك مى‏ خواهيم اين مساله را بررسى كنيم كه چرا در معرفت‏ خير و شر اختلاف نظر وجود دارد: حقيقت اين است كه انسان هرچه بيشتر آينه دلش را از گناه تطهير نمايد و تقوا پيشه كند، خداوند توفيق شناخت ‏حق را از باطل به او بيشتر عنايت مى‏ فرمايد; يعنى خيرات و شرور واقعى را به او بهتر مى‏ نماياند و در مقام عمل خيرگزين و شرگريز مى‏ شود . خداى سبحان مى ‏فرمايد:
ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا (70) ; اگر از خدا پروا كنيد، برايتان تميز حق از باطل قرار مى‏دهد .
در جاى ديگر مى‏ فرمايد:
و اتقوا الله و
يعلمكم الله و الله بكل شى‏ء عليم (71) ; از خدا پروا كنيد (و نافرمانى خدا نكنيد) و خداوند به شما آموزش مى‏دهد و خداوند بر هر چيز آگاه است .
در مقابل، در وصف گناه پيشه‏ گان مى‏ گويد:
ثم كان عاقبة الذين اساؤ السواى ان كذبوا بايات الله (72) ; سپس فرجام كسانى كه بدى كردند، بدتر بود [چرا] كه آيات الهى را تكذيب كردند .
كى‏يركگور، فيلسوف و عارف دانماركى مى‏ گويد:
علت اساسى اختلاف انسان‏ها در معرفت عالم واقع گناه كردن است . هر كه گناه نكند، صحيفه دل او مثل آينه پاك مى‏شود و عالم واقع تماما در او منتقش مى‏ گردد (73).
خانم ادى اين زن متاله آمريكايى مى‏گويد: «براى اينكه دچار توهم مرگ نشويم بايد گناه نكنيم (74)» .
فيلسوفان مسلمان نيز همواره بر اين حقيقت تاكيد نموده ‏اند و عارفان اصلى ‏ترين راه معرفت را تزكيه دل دانستند (75) .
نتيجه اينكه نوع نگرش ما به هستى و حوادثى كه پيرامون ما رخ مى ‏دهد، در تقسيم امور به خير و شر بسيار دخيل است . مثلا برخى انسانها مرگ را بزرگترين شر مى‏ دانند; اما اميرالمومنين على عليه السلا
م وقتى مرگ به سراغش مى
‏آيد، مى‏ فرمايد:
فزت و رب الكعبة; به پروردگار كعبه رستگار شدم .
و در روايت ديگر مى ‏فرمايد:
افضل تحفة المؤمن الموت (76) ; بهترين هديه براى مؤمن&lt ;/SPAN> مرگ است .
باز هم ايشان مى‏ فرمايد:
شوقوا انفسكم الى نعيم الجنة تحبوا الموت و تمقتوا الحياة (77) ; جان‏هايتان را به نعمتهاى بهشت مشتاق كنيد تا علاقمند به مرگ و بى‏رغبت ‏به زندگى دنيا شويد .
اما انسان‏هايى كه با بينش مادى به جهان مى ‏نگرند، هراسناك‏ترين و شرترين حادثه براى آنها مرگ است .
نكته مهم ديگرى كه در اين زمينه بايد متذكر شد، اينكه بر اساس بينش توحيدى خداوند، پروردگار جهانيان و مالك حقيقى انسان و جهان است و هر گونه تصرف مالك در ملكش مجاز و جاى اعتراض نيست و اين يك امرى است كه عقلا آن را پذيرفته و بى ‏نياز از برهان مى‏دانند; پس وقتى< SPAN dir=ltr>
خداوند مالك موت و حيات، و اموال و فرزندان ماست و خلاصه ولايت مطلق بر جهان از آن اوست(78)، ما تنها امانتدار او هستيم; حال آيا حق داريم، وقتى صاحب مال امانتش را از ما باز مى‏ ستاند، به او اعتراض نماييم و اين عمل را دليل بر بى‏عدالتى يا بى‏رحمى او بدانيم؟ مسلما نه .
پس بخشى از اعتراضات ما از اينجا نشات مى‏ گيرد كه ما خود را مالك حقيقى مى ‏دانيم و اين خودمحورى موجب مى‏ شود كه هرگونه فقدانى در جان و مال و فرزندانمان را شر دانسته و آن را به خدا منتسب نماييم و يا بگوييم: چرا خدا از ما دفع شرور نكرده ‏است؟
نكته سوم اينكه برخى از اين آسيب‏ها و فقدان‏ها كه با بينش ظاهرى شرند، در باطن آنها رموزى از خير و مصلحت نهفته است و چون ما به آنها آگاه نيستيم، اعتراض مى ‏كنيم .

اين مساله در قرآن به وجه زيبايى در داستان موسى عليه السلام و خضر عليه السلام كه صاحب علمى از جانب خداوند در زمينه حكمتها و مصلحت‏ هاى واقعى بود (79) ، بيان شده ‏است; آنجا كه حضرت موسى عليه السلام كه به ظاهر شريعت مامور است، به او اعتراض مى‏نمايد و او را به شر اخلاقى و ارتكاب جرم متهم مى‏ كند (80) . مخصوصا وقتى مى ‏بيند، خضر نوجوانى را بدون گفتگو كشت . موسى به او گفت:
آيا نفس محترمى كه كسى را نكشته ‏بود، بى‏گناه كشتى . كار بسيار زشت و ناپسندى كردى (81) .
وقتى موسى نتوانست، همراهى خضر را تحمل كند، خضر حكمت‏ها و مصالح كارهايش را به او گفت و از او جدا شد (82) .
ما چگونه بدون آنكه به حكمت افعال خداوند پى ببريم، به خود اجازه
مى ‏دهيم كه بى‏ محابا خداى
يكتاى عالم قادر حكيم عادل مهربان را متهم به عجز يا جهل و يا نامهربانى و ظلم نماييم . اين بزرگترين بى‏ عدالتى است كه از روى جهل به حكمت‏ها و مصالح امور جهان، به بى‏نظمى و غير احسن بودن نظام هستى حكم كرده و آن را دليل بر جهل يا عجز يا بخل خالق آن بدانيم ; پس هر آنچه به نظر قاصر ما بر خلاف مصلحت است، در نظام كلى جهان بجا و عادلانه است (83).
نتيجه اينكه حوادث و مصائبى كه بر انسان فرود مى‏آيد و درد و رنج او را موجب مى‏شود، اگر متضمن هيچ مصلحت و خير عاجل يا آجل نباشد، شر و منافى خيرخواهى خداوند است; اما اگر متضمن مصلحتى باشد، دليل بر رحمت و خيرخواه بودن اوست و ما چون به برهان لمى ثابت كرديم، خداوند واجب الوجود و واجب الفيض و الرحمه است و اين با تعاليم و حيانى هم تاييد شده است(84) ، يقين داريم كه آنچه از خير و خوبى به ما مى‏رسد، از جانب خدا و اگر شرى به ما مى‏رسد، از جانب عملكرد&l t;/SPAN> خودمان است .
پس سختى‏ها و گرفتارى‏هايى كه به ما مى‏رسد يا مكافات اعمالمان است و يا امتحان‏هايى است كه بعد از گذر از هر يك از آنها رتبه‏اى به كمالات ما اضافه‏ شده، موجب جذب محبت‏ خدا و تقرب آدمى به اوست و درجه ‏اى بر مقامات اخروى انسان افزوده خواهد شد .
وقتى آدمى مكافات عمل را در دنيا چشيد، رهايى از عذاب اخروى نصيب او خواهد بود; چرا كه بر اساس عدل الهى اگر بنده ‏اى مجازات عملى را به تمامه در دنيا متحمل شد از گناه پاك مى‏گردد و جايى براى مجازات او در آخرت نخواهد بود . پس چنين نيست كه اگر بنده‏اى در دنيا همواره در رفاه و آسايش و خوشگذرانى بود و خداوند به او عمر طولانى و مال و منال فراوان داد، براى او خير است; بلكه مسئوليتش سنگين‏تر و حسابش مشكل‏تر است و اگر اين امكانات و سرمايه‏ها را در راه باطل به كار
گرفت، موجب فزونى عذاب اخروى او خواهد بود; چنان كه قرآن كريم مى ‏فرمايد:
و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزداد وا اثما و لهم عذاب مهين (85) ; آنهايى كه به راه كفر و ناسپاسى رفتند، نپندارند كه اگر در دنيا به آنها مهلتى داده‏ايم (كه در آن به مستى و خوشگذرانى مشغول شدند)، به سود آنهاست; بلكه به آنها مهلتى داديم تا بر بار گناهشان بيفزايند و براى آنها عذاب خواركننده‏اى [فراهم] است .
اينجاست كه امام سجاد عليه السلام مى‏ فرمايد:
[الهى] فان قدرت لنا فراغا من شغل فاجعله فراغ سلامة لا تدركنا فيه تبعة (86) ; خدايا اگر براى ما در اين دنيا آسودگى و فراغتى از كارها مقدر نمودى، آن را از آفات گناه سلامت ‏بدار .
در جاى ديگر هنگامى كه بيمارى بر آن حضرت روى مى ‏آورد، مى‏ فرمود:
فما ادرى يا الهى اى الحالين احق بالشكر لك . . . . ا وقت الصحة . . . ام وقت العلة محصتنى بها . . . تخفيفا لما ثقل به على ظهرى من الخطيئات‏» (87) ; خدايا نمى‏ دانم كدام حال (تندرستى و مرض) براى سپاس‏گزارى تو سزاوارتر است؟ هنگام تندرستى . . . . يا هنگام بيمارى كه مرا با آن از گناهان رهانيدى و پشتم را از بار گناه سبك كردى .
پس انسان مؤمنى كه با بينش توحيدى به هستى نگاه مى‏ كند، نه تندرستى و رفاه را مطلقا خير مى‏داند و نه بيمارى و گرفتارى‏ هاى دنيا را مطلقا شر . چرا كه اگر تندرستى موجب توفيق بيشتر در طاعت‏ خداوند باشد، خير است و اگر موجب انباشته شدن گناه در پرونده اعمال باشد، شر است; چون تبعات آن عذاب دنيا يا آخرت يا هر دو است; در مقابل، بيمارى وقتى موجب تخفيف بار گناه  ‏باشد، خير است; چون از شر بزرگترى كه عذاب اخروى باشد، جلوگيرى مى‏ كند .
پس تفسير ما از خيرات
و شرور و اينكه چه چيزهايى را مصداق خير و چه چيزى را مصداق شر
بدانيم، وابسته به اين است كه با كدام جهان‏ بينى، جهان و انسان را تفسير نماييم . اين بينش‏ها و نگرش‏هاى زيربنايى موضع ما را در قبال دردها و رنج‏ها و آلام و مصائب روشن مى‏ كند . در نگاه عارف همه رويدادها خير است، و شر فراق يار است; چنان كه حافظ مى‏ گويد:
فراز و شيب بيابان عشق دام بلاست              
كجاست‏ شير دلى كز بلا
نپرهيزد
و در جاى ديگر مى‏ گويد:
هزار نقش برآيد ز كلك صنع و يكى       به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد
دلا ز رنج‏حسودان مرنج و واثق باش      كه بد به خاطر اميدوار ما نرسد (88)
شاعر نابينا، ابوالعلاى معرى گويد: «من خدا را بر نابيناييم، سپاس گذارم; چنان كه ديگران بر بينايى سپاس گويند» (89).

 

7. خاتمه سخن
حاصل آنچه درباره حقيقت ‏شر و اقسام آن گفته ‏آمد، به اين قرار است:
1. خداوند در بيان حقيقت‏ شر به لسان مردم سخن گفته‏ است; اما در بيان مصاديق آن تفكر بشرى را اصلاح نموده ‏است . برخى امورى را نظير جنگ در راه خدا شر مى ‏دانند; اما خداوند مى‏ فرمايد: چه بسا امورى را شما ناخوشايند مى‏ داريد; ولى مصلحت و خير شما در آن است و به عكس .
2. شرور به طور كلى دو بخشند: بخشى از آن از اختيار انسان بيرون است و برخى با انتخاب و اختيار انسان پديد مى ‏آيد . بخش اول را معمولا شرور طبيعى و بخش دوم را شرور اخلاقى گويند&l t;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” dir=ltr> .
3. برخى از شرور طبيعى نظير آتش گرفتن خانه يك فقير يا خرابه شدن خانه‏ ها بر اثر زلزله و آتشفشان و سيل و جز اينها از لوازم جدايى ‏ناپذير طبيعت و سنت‏ خدا در جهان است و خداوند بى ‏گناهانى را كه قربانى اين حوادث مى‏ شوند، در قيامت عوض مى ‏دهد .
4. شرور طبيعى گاهى نتيجه سوء اختيار انسان و ثمره گناهان و بى‏ عدالتي هاى اوست كه به صورت عذاب الهى بر قومى فرود مى‏ آيد; مثل طوفان نوح و زلزله در ثمود و سنگ‏باران اصحاب فيل (90).
5. از شرورى كه از سوى مخلوقات پديد مى ‏آيد، بايد به خدا پناه برد: «قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق» (91) ; چون اين شرور ريشه در شر اخلاقى آنها دارد .
7. راه نجات از شرورى كه مايه تنبيه و بيدارى انسان‏هاست، مثل گرفتار شدن حضرت يونس عليه السلام در شكم ماهى توبه و توجه به خداست (92).
8. امورى كه براى امتحان انسان‏ها و تميز مؤمنان واقعى از مدعيان و ترفيع درجات مؤمنان حقيقى است، مثل جنگ و امر به ابراهيم عليه السلام به كشتن فرزند (93) و ديگر احكامى كه شاق به نظر مى‏ رسد، مثل حج (94) و روزه رمضان (95) در روزهاى طولانى و گرم تابستان و مانند آنها كه در ظاهر شر به نظر مى‏ رسد، در واقع و در نگاه مؤمنان حقيقى خيرند .

 

چنان كه امام خمينى «ره‏» مى ‏فرمايند:
تكاليف الهى همه الطاف الهى است و داروهايى است ربانى براى درمان روحهاى بيمار و دلهاى ناخوش [. . . حتى] آتش دوزخ نسبت ‏به گنهكاران از مؤمنين، لطف است و عنايت و راهى است‏ به جوار الهى (96).
پس جهنم هم در نظام كلى خلقت و مجموعه حيات بشر در دنيا و آخرت خير و نعمت است . قرآن كريم مى ‏فرمايد:
يعرف المجرمون بسيماهم </ SPAN>فيؤخذ بالنواصى و الاقدام فباى آلاء ربكما تكذبان هذه جهنم التى يكذب بها المجرمون يطوفون بينها و بين حميم ان فباى آلاء ربكما تكذبان (97)
مجموعه اين آيات مى ‏رساند كه گرفتن مجرمان و بدكاران و انداختن آنها به آتش جهنم و معذب ساختن آنها در مجموعه نظام خير است و خداوند آن را نعمت غير قابل انكار براى مؤمنان مى ‏داند .
پس در مجموعه هستى آنچه از ناحيه علم و قدرت و مشيت الهى صادر مى ‏شود، خير است و آنچه كه شر است، از سوء اختيار مخلوقات مريد و مختار است; اما همين‏ها را آدمى مى ‏تواند با مبارزه كردن و مدد گرفتن از خدا دفع نمايد .
على اله بداشتىعضو هيات علمى دانشگاه قم

 

پى ‏نوشت‏ ها :
1
) بقره/21 .
2
) طلاق/12 .
3
) انعام/59 .
4
) آل عمران/18 .
5
) مومنون/18 .
6
) &l t;/SPAN>نمل/17 .
7
) انبياء/81 .
8
) انبياء/82 .
9
) انبياء/84- 80 .
10
) بقره/49 .
11
) انبي
اء/68
.
12
) قصص/76 .
13
) خلاصه سؤال كارنمن و لهر، (James cornman and keith lehrer)  اين است:
اگر تو (خدا) توانايى و دانش آفريدن هر جهان منطقا ممكن را داشتى، آيا جهانى مانند اين جهان مى ‏آفريدى (جهانى كه روشنترين انواع شر آن، درد و سختى و رنج است) ؟ حال كه جهان فعلى بهترين جهان
ممكن نيست، پس وجود خداى داناى مطلق، تواناى مطلق و خيرخواه مستبعد يا نامحتمل است; يعنى وجود خدا نامحتمل است (الوين پلانيتنجا، ترجمه محمد سعيدى مهر، مؤسسه فرهنگى طه، 1376ش، ص‏118).
14
) در تعاليم زرتشت . . . . تاكيد شده ‏است كه از اول خلقت عالم دو روح ذاتا ناسازگار و متخاصم در عالم وجود دارد كه اين دو در متون بعدى با عنوان انگيره مينو (اهريمن) و اهورامزدا [سپند مينو] به چشم مى‏خورد . در هات 57 اوستا آمده‏است: «آن كه از هنگام آفرينش نيك و بد بر دست آن دو مينو (سپندمينو و انگيره [مينو)] [هرگز] نخفته و جهان اشه را پاسداراى كرده است‏» (خدا و مساله شر، محمدحسن قدردان قراملكى، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، چ‏1، 1377ش، ص‏263 و 264).
15
) جى‏ال مكى فيلسوف انگليسى (م‏1981) در مقاله‏اى تحت عنوان «شر و قدرت مطلق‏» مى‏نويسد:
«مشكل در ساده‏ ترين صورت آن چنين است: خدا قادر مطلق است . خدا خيرخواه مطلق است; با اين حال شر وجود دارد . به نظر مى‏ رسد، تناقضى بين اين سه قضيه وجود دارد; به گونه ‏اى كه اگر دو تاى آن صادق باشد، سومى كاذب خواهد بود» (فلسفه دين، الوين پلانتيتجا، پيشين، ص‏44).
16
) ر . ك، ملا صدرا، اسفار، ج‏7، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1981، ص‏58 .
17
) ابن سينا، الهيات شفا، تحقيق حسن‏زاده آملى، دفتر تبليغات اسلامى، قم، چ‏1، 1376ش، ص‏26 .
18
) ر . ك . سيد حسن مصطفوى; درسهاى الهيات شفا، مقاله اول، فصل سوم .
19
) ر . ك . محمد حسن قدردان قراملكى، خدا و مساله شر، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1377ش، ص‏37 .
20
) حديد/3 .
21
) حديد/3 .
22
) صدر المتالهين، اسفار، پيشين، ج‏6، ص‏14 و 15 با تلخيص .
23
) همان، صص‏24 تا 26 .
24
) حديد/3 .
25
) ر . ك . الوين پلانتينجا، فلسفه دين، پيشين، ص‏118 .
26
) سجده/75 .
27
) علامه طباطبائى، الميزان، بيروت، ج‏8، ص‏39
.
28
) سجده/75 .
29
) طه/50 .
30
) ميرداماد، قبسات، نسخه خطى، ص‏289 .
31
) محمدتقى جعفرى، تحليل شخصيت‏ خيام، مؤسسه كيهان، چ‏1، 1365ش، ص‏133 .
32
) فاطر/43 .
33
) مجادله/21 .
34
)</ SPAN> برو ج/5تا7 .
35)
نبا/6 .
36
) همان/12 و 13 .
37</S PAN>) لقمان/20 .
38
) محمدعلى فروغى، سير حكمت در اروپا، ج‏2 و فلسفه هابز، ص‏112، تهران، كتاب‏فروشى زوار، 1344ش .
39
) همان، ج‏3، فلسفه نيچه: مرد برتر آن است كه نيرومند باشد و هواها و تمايلات خود را برآورده كند; خوش باشد و . . . .
40
) بقره/30 و 31 .
41
) ملا صدرا، اسفار، ج‏1، ص‏265 .
42
) احزاب/72 .
43
) علامه طباطبايى، الميزان، ج‏1، پيشين، صص‏118 و 119 .
44
) ر . ك . همان، ج‏16، صص‏357 و 358 .
45
) علامه طباطبائى، الميزان، ج‏16، صص‏357 و 358 .
46
) و عزتى و جلالى ما خلقت‏ خلقا هو احب الى منك و لا اكملتك الا فى من احب (كلينى، اصول كافى، ج‏1، ترجمه جواد مصطفوى، انتشارات علميه اسلاميه، ص‏10و11) ; [اى عقل] به عزت و جلالم سوگند كه هيچ مخلوقى را كه محبوب‏تر از تو باشد، خلق نكردم و كامل نمى‏كنم، مگر در كسى كه او را دوست داشته باشم .
47
) فجر/26 تا 30 .
48
) بلد 12- 17 .
49
) م
لك 2
.
50
) فجر/15 و 16 .
51
) انبياء/35 .
52
) بقره/124 .
53
) اعراف 130 .
54
) اعراف/64 .
55
) همان/78 .
56
) الوين پلانتينجا در «فلسفه دين‏» اعتراض جى‏ال‏مكى را چنين تقرير مى‏ كند: «اگر خدا آدميا
ن را چنان
ايجاد كرده باشد كه در گزينش ‏هاى آزاد خود گاهى خير و گاهى شر را بر مى‏گزينند، چرا نتوانسته‏است آنان را به گونه‏اى ايجاد كند كه همواره مختارانه خير را برگزينند . بديهى است كه ناكامى او در بهره‏ بردارى از اين امكان هم با قدرت مطلق و هم با خير مطلق بودن او ناسازگار است . ص‏76 و 76 .
57
) بقره/30 .
58
) انسان/3 .
59
)
ليس على الاعمى حرج و لا على الاعرج حرج و لا على المريض حرج‏» (نور/61). برخى مفسرين اين بخش از آيه را دليل بر معافيت نابينا و لنگ و مريض از جهاد دانسته‏اند (ر . ك . طبرسى، مجمع‏البيان، ج‏7، ص‏245 و محمدرضا قمى، كنزالدقائق، ج‏9، ص‏347 . طباطبائى، الميزان، پيشين، ج‏2، ص‏167 .
60
) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏71، مكتبه اسلامى، ص‏180 .
61
) علامه حلى، كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد خواجه ‏نصير طوسى، با تصحيح حسن‏زاده آملى، جامعه مدرسين‏1407ق، ص‏332 .
62
) آل عمران/170 .
63
) بقره/216 .
64
) والله لابن ابى طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه‏» (نهج‏البلاغه، محمدعبده، بيروت، دارالبلاغه، 1993ق، ص‏93 .
65
) محمد حسين طهرانى، لمعات الحسين، مشهد، انتشارات علامه طباطبايى، چ‏4، 1418ق، ص‏45 .
66
) همان، ص 92 .
67
) باباطاهر همدانى، رباعيات، مقدمه احمد محمدى ملايرى، تهران، انتشارات زرين، 1375ش، ص‏3 .
68
) نساء/19 .
69
) خانم مرى بيكر ادى Mary Baker Eddy (1822 – 1910 م) بنيان‏گذار فرقه معرفت مسيحى مى‏ گويد: تا زمانى كه در مقام نظر حق جو و در مقام عمل دنبال اداى وظيفه باشيم، دچار «توهم‏» نمى‏ شويم; اما ما انسانها كم و بيش از اين مسير عدول مى‏ كنيم و چه بسا نواقص و عيوبى داريم; لذا دچار «توهم‏» مى ‏شويم و چيزهاى غير واقعى را واقعى مى ‏پنداريم . شرورى هم كه در عالم ماده به نظر مى ‏رسند، آنها هم توهم هستند (ملكيان، مصطفى; پيشين، ص‏8 و 9).
70
) انفال/29 .
71
) بقره/282 .
72
) روم/10 .
73
) ر . ك . مصطفى ملكيان، جزوه مسائل كلامى جديد، پيشين، ص‏9 .
74
) همان .
75
) ر . ك . شيخ اشراق، حكمة الاشراق، ترجمه سيدجعفر سجادى، ص چهارده و ملاصدرا، اسفار، ج‏1، ، مقدمه‏3 و سيدحسين شيخ‏الاسلامى، هداية العلم فى تنظيم
غررالحكم، باب ميم، ص‏575، غرر حديث‏شماره 3366 .
76
) سيد حسين شيخ الاسلامى، هداية العلم فى تنظيم غرر الحكم، باب ميم، ص‏575، ش‏3366 .
77
) همان، ص‏577 .
78
) پيام هاجر، ش‏236، ص‏57 .
79
) كهف/233 .
80
) همان/233 .
81
) همان/74 .
82
) همان‏77 تا 81 .
83
) انعام/54 .
84
) نساء/79 .
85
) آل عمران/178 .
86
) صحيفه سجاديه، على‏نقى فيض الاسلام، 1375ق، ص‏91، مناجات ش‏11 .
87
) همان، مناجات ش‏15، ص‏110 .
88
) ديوان حافظ از نسخه قزوينى ، مقدمه بهاءالدين خرمشاهى، انتشارات ناهيد، چ‏2، 1374ش، ص‏98و99 .
89
) محمد حسن قدردان قراملكى ، خدا و
مساله شر، پيشين، ص‏40
.
90
) فيل/4 .
91
) فلق 1 و 2 .
92
) انبياء/87 و 88 .
93
) صافات/102 و 103 .
94
) بقره/196 و 197 .
95
) همان/182 .
96
) امام خمينى، طلب و اراده، ترجمه و شرح سيد احمد فهرى، مرك
ز
انتشارات علمى و فرهنگى، 1362ش، ص‏157 .
97
) رحمن/41 تا 44 .
منبع: صحيفه مبين ، شماره 23

 

www.lailatolgadr.net

کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor

 

صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه -آموزش مجازی قران ونهج البلاغه

شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2- شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2- شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-.
شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2- شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2- شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-
شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2- شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2- شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-
شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2- شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2- شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-. شر از منظر قرآن کریم-2-
به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید