فصل پنجم
بررسي نظام غايي قرآن در نهج البلاغه
نظام عليّت و معلوليت، آن است كه براي هر فعلي، فاعل و غايت است؛ يعني هيچ فعل بدون مبدأ فاعلي و بر حسب اتفاق پديد نميآيد و نيز هيچ كاري بدون هدف نخواهد بود. البته اهداف كارها متنوعاند؛ زيرا افعال گوناگوناند؛ چنانكه فاعلها نيز متفاتاند و از اين ضابط جامع، هيچ فعلي استثنا نشده و نميشود.
امّا فاعلها در تأثير تفاوتي كه دارند، ممكن است برخي از آنها هدفي خاصي كه خارج از هستي آنهاست داشته باشند و با انجام فعلِ مخصوص، بين خود و هدف خويش پيوند برقرار كنند و به وسيله آن رابط كه همان فعل مخصوص آنهاست، به هدف خاص نايل آيند و بعضي از آنها ممكن است هدف مخصوصي كه خارج از ذات آنها باشد، نداشته باشند تا با انجام فعل خاص، بين خود و هدف مزبور پيوند برقرار كنند و به وسيله آن پيوند ويژه به هدف خود برسند.
ضرورت ختم نظام غايي به مبدأ غايي بالذات
چنين فرضي در نظام علّي و معلولي، نه تنها ممكن است، بلكه ضروري است؛ زيرا همانطوري كه سلسله نظام فاعلي اشيا حتماً بايد به مبدأفاعلي بالذات برسد كه عليّت فاعلي او عين ذات اوست و نيازي به تتميم نصاب مبدأ فاعلي ندارد، بلكه خودْ فاعلي بالذات است، همانطور كه موجود بالذات است، سلسله نظام غايي اشيا هم حتماً بايد به مبدأ غايي بالذات برسد؛ زيرا عليّت غايي او عين ذات اوست و احتياجي به تكميل نصاب مبدأ غايي ندارد؛ و گرنه مشكل دور يا تسلسل مطرح خواهد شد؛ بنابراين، وجود مبدأ غايي بالذات، در نظام هستي ضروري است.
خداوند، مبدأ غايي بالذات جهان هستي
از برهان توحيد چنين بر ميآيد كه بيش از يك واجب بالذات كه تمام كمالهاي ذاتي او عين ذات اوست و همگي نامحدودااند، وجود ندارد؛ بنابراين، خداوند كه مبدأ فاعلي بالذات براي تمام اشياست، مبدأ غايي بالذات براي تمام آنها خواهد بود و هر فاعلي، كاري را براي نيل به كمال ان
جام ميدهد و اگر خودِ كمالِ مطلق و نا محدود، كاري را انجام داد، هدف آن كار نيل به لقا و قرب همان فاعل است؛ نه چيز ديگر؛ پس در اينگونه از موارد، هدف همان فاعل است؛ نه جداي از آن؛ لذا خداوند از خودش چنين ياد فرموده است: ﴿هو الأوّل و الاخر و الظاهر و الباطن﴾ [103] و هرچه خارج از فاعل نامحدود فرض شود، فعل اوست؛ نه هدف او؛ زيرا آن فاعل غير متناهي، هم اوّل و مبدأ فاعلي بالذات تمام ما سواست و هم آخر و مبدأ غايي بالذات همه ماعدا.
هدفمند بودن نظام هستي كه قرآن تكويني است و نيز هدفدار بودن قرآن حكيم كه جهان تدويني است بر اساس دو اسم از اسماي حسناي خداوند خواهد بود:
اوّل آنكه خداوند، غني محض است؛ لذا هيچكاري را براي رفع نقص خود نميكند؛ زيرا فقري ندارد تا با تحصيل هدفِ مفروض، فَقْرِ موهوم را بر طرف كند و نيز هيچ فعلي را براي نفع رساندن به غير خود انجام نميدهد، به طوري كه سود رساندن به غير خود، فاقد كمالي از كمالهاي نامحدود است و با اين رسيدن به آن كمال مفقود ميرسد؛ اين فرض نيز باطل خواهد بود؛ زيرا براي خدايي كه كمال محض و فعليت نامتناهي است، چنين حالي مفروض نيست.
لذا، خداوند جهان علمي و عيني را و نيز قرآن تكويني و تدويني را نه براي آنكه سودي ببرد آفريد و نه براي آنكه جُودي برساندْ خلق كرد. غرض آنكه هيچ كمالي از ناحيه فعل به فاعل بالذات نميرسد؛ چون فاعل بالذات عين كمال نامحدود است.
دوم آنكه خداوند حكيم است؛ لذا هيچ كاري بدون حكمت، هدف، منفعت، مصلحت و مانند آن از وي صادر نميشود؛ يعني تمام كارهاي او حكمت و ثمره سودمند دارد كه آن ثمر بر همان فعل مترتّب است و فعل خدا كه موجود ممكن است، به كمال لايق خود ميرسد.
نتايج جمع بندي دو اسم غني و حکيم
آنچه از جمعبندي اين دو اسم (غني، حكيم) از اسماي حسناي الهي استنباط ميشود:
1. سراسر جهان تكوين و تدوين، با حكمت، مصلحت و هدف همراه است.
2. هيچكدام از حكمتها، مصلحتها و هدفها به خداوند بر نميگردد؛ حتي نفع رساندن به غير خدا نيز كمال خارج از ذات او نيست تا از رهگذر فعل او تأمين شود.
3. چون قدرت كه همان مشيّت فعل و ترك است، عين ذات خداوند است، صدور هيچ فعلي از ذات اقدس الهي، ايجابي نيست تا او مضطر باشد؛ نه مختار.
4
. دوام فيض، غير از قِدَم عالم طبيعت است؛ لذا دوام فيض و فضل خداوندي كه «كل منّه قديم» و «دائم الفيض و الفضل علي البريّة» است، قدم جهان ماده را كه عين سيلان و تحول بوده و حدوث زماني، ذاتي (به معناي هويّت، نه بمعناي ماهيت) اوست به همراه ندارد.
5. چون خداوند قادر مطلق است، مقدور هيچ شخص يا قانوني قرار نميگيرد كه حاكم بر او باشد؛ لذا، صدور كار حكيمانه نسبت به او (وجوب عليه) ندارد، آن طوري كه معتزله ميپندارد؛ بلكه (وجوبٌ عنه) دارد كه حكماي اماميّه بر آناند.
6. امتياز تفكّر فلسفه امامي از توهّم كلام اشعري، در دو محور اساسي است: يكي آنكه بر اساس توهّم اشعري، حُسن و قبح در كار نيست؛ ولي بر پايه تعقّل فلسفه امامي، عقل در ادراك حسن و قبح في الجمله مستقل است.
ديگر آنكه فعل خداوند بر اساس توهّم كلام اشعري، معلّل به هدف و غرض نيست؛ ولي بر پايه تعقّل فلسفه امامي، فعل خداوند معلّل به هدف است. آن هدف يا بالذات است كه عين فاعل است و كمال نهايي فعل در تقرّب به فاعل محض است كه هدف بالذات است و يا بالغير است كه همان كمال، حكمت، مصلحت و منفعت مترتّب بر فعل است كه فعل، با نيل به آن به كمال خاص خويش در محدوده هستي امكاني خود بار مييابد و اگر فعل به هدف نرسيد، آسيبي به فاعل نميرسد و سبب محروميت وي نميشود؛ زيرا چنين فاعل بالذات و نامحدودي حتماً بينياز صرف خواهد بود.
قرآن حكيم دراين باره دو مطلب اساسي را ارائه كرده است: يكي بيان هدف قرآن تكويني كه همان نظام هدفمند آدم و عالم است و ديگري، بينيازي محض خداوند.
اما درباره مطلب اوّل، هدف آفرينش نظام كيهاني را كه همان قرآن تكويني است، از يك سو معرفت توحيدي انسان ميداند و در پايان سوره «طلاق» چنين ميفرمايد: ﴿اللّه الذي خلق سبع سموات و من الأرض مثلهنّ يتنزّل الأمر بينهنّ لتعلموا أنّ اللّه علي كلّ شيء قدير و أنّ اللّه قد أحاط بكل شيء علماً﴾ [104]و از سوي ديگر، عبادت خالص انسان را هدف خلقت وي اعلام ميدارد و در بخش پاياني سوره «ذاريات» چنين ميفرمايد: ﴿و ماخلقت الجنّ و الإنس إلاّ ليعبدون﴾.[105] برابر آيه اول، هدف عقل نظري و جنبه دانشي انسان ملحوظ است و برابر آيه دوم، هدف عقلِ عملي و جنبه ارزشي او لحاظ شده است تا كمال انسان در پرتو علم صائب و عمل صالح تأمين شود.
مطلب دوم، غناي ذاتي خداوند است، از هر موجود و هر ثمري كه
بر وجود امكاني مترتّب است؛ كه از سوره مباركه «ابراهيم» استفاده ميشود: ﴿و قال موسي إن تكفروا أنتم و من في الأرض جميعاً فإنّ اللّه لغني حميدٌ﴾ [106]؛ يعني كفر اعتقادي جامعه ملحد كه به نقص عقل نظري و دانشي آنان بر ميگردد و كفر عملي آنها كه به نبود عقل عملي و ارزشي آنها مرتبط است، هيچگزندي به خداوند غني محض وارد نميكند. پس، اگر محتواي آيه پاياني سوره «طلاق» حاصل نشود و همچنين مضمون بخش پاياني سوره «ذاريات» حاصل نشود، هرگز نميتوان گفت: خداوند از نيل به هدف خود محروم ميشود و از اين جهت، كمال نخواهد داشت؛ بلكه بايد چنين گفت كه انسان در اثر سوء رفتار خويش به كمال متوقّع خود نايل نميآيد.
اكنون كه عصاره تفسير قرآني و تعليل عقلي روشن شد، به شمّهاي از آنچه در نهج البلاغه درباره اصل هدف آفرينش از يك سو و بررسي نظام غايي قرآن كه مقصود اصلي اين فصل است از سوي ديگر اكتفا ميشود. آن حضرت(عليهالسلام) درباره بينيازي فاعل از هدف مخصوص فعل، چنين فرموده است: «فإنّ اللّه سبحانه و تعالي خلق الخلق حين خلقهم غنيّاً عن طاعتهم، آمنا من معصيتهم، لأنّه لا تضرّه معصيةُ من عصاه و لا تنفعه طاعة من أطاعه… ».[107] مقصود از طاعت، جامع طاعت فكري و عملي است؛ چنانكه منظور از معصيت، جامع هر دو قسم است.
پس نه توحيد موحّدان كه علم صائب است، به سود خداست و نه عبادت متعبّدان كه عمل صالح است به نفع وي؛ چه، نه الحاد ملحدان كه جهل نظري است، به زيان خداست و نه طغيان، شرك، و عصيان تبهكاران كه عمل ناصالح است، به زيان خداوند! بنابراين، فعل خداوند گرچه هدفمند است، ليكن فاعل يعني ذات اقدس الهي منزّه از غرض زائد بر ذات خود است.
آنچه در نهج البلاغه درباره هدفمندي آدم و عالم آمده، اين است كه: «فإنّ اللّه سبحانه لم يخلقكم عبثاً و لم يترككم سُدي و لم يدعكم في جهالةٍ و لا عمي»؛[108] «و كلّف يسيراً و لم يُكلّف عسيراً و أعطي علي القليل كثيراً و لم يُعصَ مغلوباً و لم يُطعْ مُكرِهاً و لم يُرسل الأنبياء لعباً و لم يُنزل الكتاب للعباد عبثاً و لا خَلَقَ السموات و الأرضَ و ما بينهما باطلاً: ﴿ذلك ظنّ الذين كفروا﴾».[109]
نظام غايي قرآن تدويني، همان نظام غايي ارسال رسولان و کتب آسماني
لازم است توجّه شود كه نظام غايي قرآن تدويني، همان نظام غايي
ارسال رسولان و فرو فرستادن صحيفهها و كتابهاي نوراني آنان است؛ گرچه مهيمن بر آنهاست و عصاره اهداف آنها دو چيز است كه هركدام براي تأمين بخشي از بخشهاي ارواح انساني و نفوس آدمي است كه يكي تعليم (اعم از حصولي و حضوري) و ديگري تزكيه است كه مقداري از اين اهداف براي تكميل شأن نظري جان آدمي است و مقدار ديگر از آنها براي تحصيل كمال شأن عملي روح انساني است: «فبعث فيهم رُسله و واتر إليهم أنبيائه؛ ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكّروهم منسيّ نعمته و يحتجّوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول و يروهم آيات المقدرة» [110] (الآيات المقدّرة)؛ «بعث اللّه رُسله بما خصّهم به من وحيه و جعلهم حجّةً له علي خلقه؛ لئلا تجب الحجّة لهم بترك الأعذار إليهم؛ فدعاهم بلسان الصدق إلي سبيل الحق».[111]
يعني عقل و براهين قاطع آن، در عين لزوم كافي نيست؛ بلكه براي تأمين سعادت و رفع هرگونه اعتذار و برطرف كردن هرگونه تمسّك و احتجاج بندگان، ارسال رسول لازم است؛ كه از آيه 165 سوره «نساء» نيز چنين مطلبي استنباط ميشود: «بعث إلي الجنّ و إلانس رسله؛ ليكشفوا لهم عن غطائها و ليحذّروهم من ضرّائها».[112]
از اين تعبير ظريف بر ميآيدكه بهترين راه تعليم، همان اشهاد و تعليم حضوري است و سودمندترين علم همانا شهود حقيقت دنياست كه دوستي آن سرمايه هر خطاست: «حب الدنيا رأس كل خطيئة». و سرّ آن اين است كه تعبير حضرت علي(عليهالسلام) در اين باره به اين صورت است كه انبيا مبعوث شدهاند تا پرده دنيا را از روي زشت وي بردارند و مردم را به خطر او هشدار دهند: «فهداهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة».[113]
در اين جمله كوتاه، به دو هدف اساسي بعثت كه همان تزكيه و تعليم باشد اشاره شد؛ زيرا ضلالت در مقابل جهالت، ناظر به نقص عقل عملي است و جهالتِ در مقابل آن، راجع به نقص عقل نظري است. البته در موارد ديگر، به راههاي ضلالت و نيز به اقسام جهالت آنان اشاره شد: «فبعث محمّداً(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بالحق ليخرج عباده من عبادة الأوثان إلي عبادته و من طاعة الشيطان إلي طاعته؛ بقرآنٍ قد بيّنه و أحكمه، لِيعَلم العبادُ ربّهم إذ جهلوه و ليقرّوا به إذ جحدوه و ليثبتوه بعد إذ أنكروه».[114]
در اين مورد نيز به طور روشن، هدف بعثت و نظم غايي نزول وحي قرآني، معرفت پروردگار و عبادت و اطاعت وي اعلام شده است. البته در پرتو اين دو هدف مهم، اهداف ف
رعي ديگري هم مطرح است كه همه آنها با تأمل و تدبّر به يكي از دو ركن محوري عقيده صائب و عمل صالح برميگردد؛ مانند ايجاد برادري و صفا، برقراري وحدت و وفا، برطرف نمودن كينه و جفا: «دَفَنَ اللّهُ به الضّغائِن و أطفاء به الثوائر؛ ألّف به إخواناً و فرّق به أقراناً؛ أعزّ به الذِلّة و أذلّ به العِزّة» [115]؛ زيرا شرح حقايق حكمت نظري و عملي از مهمترين اهداف بعثت رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و نيز انزال قرآن بوده است: «المجتبي من خلائقه و المُغتام (أي المختار) لشرح حقائقه… المجلّو به غِربيبُ العمي».[116]
لازم است توجّه شود كه هدف بالذات مانند مبدأ بالذات، همان كمال مطلق است كه عين ذات خداوندي است؛ ليكن هرچه به آن كمال مطلق نزديكتر باشد، هدف برتر قرآن حكيم است و عاليترين مرحله آن بهره كسي است كه كمال و تمام قرآن كريم را تلاوت كند و به مضامين آن معتقد باشد و به اوصاف آن متخلّق شود و به احكام آن عامل باشد. البته ديگران هركدام به اندازه ايمان و عمل صالح خود از هدف قرآن بهرهمند مياشوند.
از اينجا چند مطلب واضح ميشود: 1. قيام به قسط و عدل، هدف متوسط وحي و نبوّت است؛ نه هدف برين آن، پس آنچه در آيه ﴿…ليقوم الناس بالقسط﴾ [117] آمده، ناظر بر طبقه متوسط اهل ايمان است؛ نه يگانهاي از آنان.
2. نوراني شدن و خداوند و اسماي حسناي او و مظاهر آن اسما يعني انبيا، اوليا، اصفيا و ائمّه اهلبيت(عليهمالسلام) را به نورانيّت شناختن نه به علم حصولي و مقدمات منطقي هدف برين است كه يگانهاي از مؤمنان به آن صعود ميكنند كه در آيه ﴿الر كتاب أنزلناه إليك لتخرج الناس من الظلمات إلي النور﴾ [118] به آن اشاره شده است.
3. چون در برابر هر درجه از ايمان و عمل صالح، درجه خاصّي از بهشت مقرّر ميشود، پس درجات بهشت به عدد درجات و آيات مترتب قرآن خواهد بود؛ زيرا رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرموده است: «يقال لصاحب القرآن إقرأ و اصعد و يصعد بكل آية درجة، حتي يقرأ آخر شيء معه منه» [119] و امام صادق(عليهالسلام) فرموده است: «يقال لقاريء القرآن اقرأ و ارقَ».[120]
4. چون حقيقت نبوّت پيامبر به صورت وحي قرآن ظهور كرده است، هركس از امّت او كه سهم بيشتري از قرآن داشته باشد، به مقام معنوي او نزديكتر از ديگران است و آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را بيش از ديگران ميشناسد و دستورهاي او
را بهتر از ديگران ادراك و عمل ميكند؛ لذا رسولاكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «من قرأ القرآن فكأنّما استدرجت النبوة بين جَنْبَيْه؛ غير أنّه لا يوحي إليه».[121]
5. چون قرآن تدويني، حاوي حقايق قرآن تكويني است و معرفت آنها همان دانشهاي جامع و فراگير متوقّع است، رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: «من أراد علم الأولين و الآخرين فليثور القرآن».[122] البته روشن است كه منظور از اينگونه احاديث، صرف تلاوت قرآن نيست كه نتيجه ضعف اهل ايمان است، چنانكه مقصود از آن، آشنايي به تفسير مصطلح نيست كه نصيب طبقه متوسط از آنان است؛ بلكه همان معرفت به نورانيّت است كه حظّ يگانهاي از آنان است و اهل بيت عصمت(عليهمالسلام) به ويژه حضرت علي(عليهالسلام) مصداق بارز آنهاست.
نشانه آنكه مقصود از احاديث مزبور، صرف قرائت قرآن نيست، آن است كه در همين گروه از نصوص كه دلالت دارد بر فراز آمدن قرآن نسبت به همه علوم، چنين آمده است كه اگر كسي همه دانشها را بخواهد، قرآن را تثوير كند و تثوير و اِثاره، همان شكوفا كردن، شوراندن، انقلاب فرهنگي و ثوره فكري به پا كردن و زيرو رو كردن است كه با صِرف قرائت راست نميآيد و با صرف تفسير مصطلح رايج ميسّر نميشود؛ بلكه در اين راه بسي خون جگر بايد خورد!
6. گرچه پايان سير آدم و عالم، لقاي خداوند است: ﴿ألا إلي اللّه تصير الأُمور﴾ [123]، ليكن قرآن حكيم، نه تنها سائر و صائر الهي است، بلكه محرّك و مُصيّر هم خواهد بود؛ يعني خود با متكلّم خويش محشور ميشود و مخاطب واعي و مستمع داعي و مفسّر صائب و تالي والي را نيز به همراه خودْ آنقدر سير ميدهد تا به صيرورت نايل آيد؛ زيرا در آن نشئه، مخاطب و خطاب متحد خواهد شد؛ زيرا: «استدرجت النبوة بين جنبيه غير أنه لا يوحي إليه».[124]
در پايان، چند حديث درباره لزوم اهتمام به قرآن و اقامه حدود آن و حراست ثغور آن و اجراي قوانين آن و سعي در حشر با آن و كوشش در اتحاد با آن، نقل ميشود. حضرت علي(عليهالسلام) در اين باره فرمود: «تعلّموا القرآن؛ فإنّه أحسن الحديث و تفقّهوا فيه؛ فإنّه ربيع القلوب و استشفوا بنوره؛ فإنّه شفاء الصدور و أحسنوا تلاوته؛ فإنه أنفع القَصَص»؛[125] «إحياؤه (القرآن) الإجتماع عليه و إماتته الافتراق عنه».[126]
«والعصمة للمتمسّك و النجاة للمتعلّق» [127]؛ «ما جالس هذا القرآن أحدٍ إلاّ قام عنه بزيادة أ
و نقصان؛ زيادة في هدي أو نقصان من عمي و اعلموا أنه ليس علي أحدٍ بعد القرآن من فاقةٍ و لا لأحدٍ قبل القرآن من غني» [128]؛ «إن اللّه سبحانه لم يَعِظ أحداً بمثل هذا القرآن… و ما للقلب جلاء غيره» [129]؛ «واللّه اللّه! في القرآن؛ لايسبقكم بالعمل به غيركم» [130]؛ «حق الولدِ علي الوالدِ أن يُحسّن اسمه و يحسّن أدبه و يعلّمه القرآن».[131]
چون غالب مطالب گذشته ميتواند شرح كوتاه اينگونه از احاديث باشد، لذا از تشريح آنها در اين مختصر پرهيز ميشود و همانطوري كه ساير مطالب علوي(عليهالسلام) مسبوق به معارف نبوي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بوده است، اين بخش از توصيههاي آن حضرت(عليهالسلام) نيز مسبوق به سنّت حسنه رسولگرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است كه طبق دستور آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عالمان قرآن و حافظان آن، چه در حيات و چه در ممات، نسبت به ديگران رجحان داشتهاند.
زيرا هنگام اعزام وفد و هيأت به يمن، كسي را امير آنان قرار داد كه از همه آنها كم سنتر بود. مردي راز اين كار را از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) پرسيد؛ آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: اين شخص، قاري قرآن است[132] و هنگام دفن شهداي اُحد فرمود: آن شهيدي كه جامعتر از ديگران است از جهت قرآن، او را اَمام و پيشروي ديگران در قبر قرار دهيد.
با اينگونه از معارف، روشن ميشود كه چرا حضرت امام زين العابدين(عليهالسلام) فرموده است: «لو مات من بين المشرق و المغرب، لما استوحشتُ بعد أن يكون القرآن معي».[133]
پروردگارا! توفيق تلاوت قرآن، تثوير علوم و مفاهيم قرآن، عمل به احكام قرآن و حشر با قرآن را در پرتو عنايت عترت طاهرين(عليهمالسلام) به ويژه سيّد اوصيا علي بن ابيطالب(عليهالسلام) و خاتم اوصياء بقية اللّه ارواح من سواه فداه را به همه مشتاقان ثقلين عطا فرما! و راقم اين سطور و همه ذوي حقوق او را مشمول لطف خاص خويش قرار ده!
والحمدللّه رب العالمين
دماوند، شهريور 1376 جوادي آملي
پی نوشت:
[1] ـ سوره حديد، آيه 3؛ نهجالبلاغه، خطبه 96.
[2] ـ همان.
[3] ـ سوره بقره، آيه 31.
[4] ـ گلشن راز، ابن تُركه، ص 98.
[5] ـ سوره ناس، آيات 1 ـ 6.
[6] ـ مقدمه قيصري، ص 90.
[7] ـ فص آدمي، ص 362 و مقدمه قيصري، ص 91.
[8] ـ تفسير صافي، ج 1، ذيل آيه 2 از سوره بقره.
[9] ـ مصباح الأُنس، ص 506.
[10] ـ فكوك، ص 188.
[11] ـ سورهٴ نحل، آيه 40.
[12] ـ النفحات الإلهية، ص 64 ـ 65.
[13] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 14.
[14] ـ همان، ج 8، ص 27.
[15] ـ فكوك، صص 215 ـ 216 و 248.
[16] ـ نهج البلاغه، حكمت 147.
[17] ـ همان، نامه 25.
[18] ـ نهج البلاغه، خطبه 182.
[19] ـ نهج البلاغه، خطبه 46.
[20] ـ نهج البلاغه، خطبه 2.
[21] ـ همان
[22] ـ همان، خطبه 144.
[23] ـ همان، خطبه 154.
[24] ـ نهج البلاغه، خطبه 239.
[25] ـ مستدرك نهج البلاغه، ص 183.
[26] ـ نهج البلاغه، خطبه 87.
[27] ـ همان، خطبه 109.
[28] ـ همان، نامه 28.
[29] ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
[30] ـ همان، خطبه 22.
[31] ـ نهج البلاغه، خطبه 4، حكمت 184.
[32] ـ همان، خطبه 137.
[33] ـ همان، خطبه 122.
[34] ـ همان، خطبه 5.
[35] ـ همان، خطبه 93.
[36] ـ همان، خطبه 189.
[37] ـ همان، خطبه 210.
[38] ـ همان، خطبه 87.
[39] ـ يوسف، آيه 94.
[40] ـ سوره تكاثر، آيات 5 6.
[41] ـ سوره فصّلت، آيه 30.
[42] ـ سوره واقعه، آيات 77 ـ 79.
[43] ـ
سوره احزاب، آيه 33.
[44] ـ البلاغه، حكمت 111.
[45] ـ نهج البلاغه، حكمت 111 ـ 112.
[46] ـ همان، حكمت 112.
[47] ـ سوره حشر، آيه 21.
[48] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[49] ـ سوره رعد، آيه 16.
[50] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[51] ـ همان، خطبه 178.
[52] ـ سوره اعراف، آيه 143.
[53] ـ سوره اعراف، آيه 187.
[54] ـ سوره شمس، آيه 3.
[55] ـ سوره ليل، آيه 2.
[56] ـ سوره اسراء، آيه 12.
[57] ـ سوره نور، آيه 35.
[58] ـ نهج البلاغه، خطبه 108.
[59] ـ نهج البلاغه، خطبه 186.
[60] ـ همان.
[61] ـ همان، خطبه 185.
[62] ـ همان، خطبه 147.
[63] ـ نهج البلاغه، خطبه 179.
[64] ـ همان، خطبه 222، بند 3.
[65] ـ همان، خطبه 161.
[66] ـ همان، خطبه 198.
[67] ـ همان، خطبه 133.
[68] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[69] ـ نهج البلاغه، خطبه 91.
[70] ـ همان.
[71] ـ نهج البلاغه، خطبه 147.
[72] ـ نهج البلاغه، خطبه 183.
[73] ـ همان، خطبه 91.
[74] ـ نهج البلاغه، نامه 55.
[75] ـ نهج البلاغه، نامه 31.
[76] ـ نهج البلاغه، خطبه 91.
[77] ـ همان.
[78] ـ نهج البلاغه، خطبه 133.
[79] ـ همان، خطبه 169.
[80] ـ همان، خطبه 125.
[81] ـ نهج البلاغه، خطبه 125.
[82] ـ همان.
[83] ـ نهج البلاغه، خطبه 158.
[84] ـ سوره زمر، آيه 23.
[85] ـ نهج البلاغه، خطبه 18.
[86] ـ نهج البلاغه، خطبه 133.
[87] ـ همان، حكمت 432.
[88] ـ نهج البلاغه، خطبه 125.
[89] ـ همان، خطبه 87.
[90] ـ نهج البلاغه، خطبه 138.
[91] ـ همان، خطبه 100.
[92] ـ كنز العمّال، ح 2861.
[93] ـ همان، ح 4029.
[94] ـ نهج البلاغه، خطبه 147.
[95] ـ نهج البلاغه، خطبه 88.
[96] ـ نهج البلاغه، خطبه 87.
[97] ـ سوره فصّلت، آيه 42.
[98] ـ نهج البلاغه، خطبه 176.
[99] ـ نهج البلاغه، نامه 77.
[100] ـ نهج البلاغه، خطبه 210.
[1
01] ـ همان، خطبه 175.
[102] ـ سوره يونس، آيه 61.
[103] ـ سوره حديد، آيه 3.
[104] ـ سوره طلاق، آيه 12.
[105] ـ سوره ذاريات، آيه 56.
[106] ـ سوره ابراهيم، آيه 8.
[107] ـ نهج البلاغه، خطبه 193.
[108] ـ همان، خطبه 86.
[109] ـ همان، حكمت 78.
[110] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[111] ـ همان، خطبه 144.
[112] ـ همان، خطبه 183.
[113] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[114] ـ همان، خطبه 147.
[115] ـ همان، خطبه 96.
[116] ـ نهج البلاغه، خطبه 178.
[117] ـ سوره حديد، آيه 25.
[118] ـ سوره ابراهيم، آيه 1.
[119] ـ كنز العمّال.
[120] ـ بحار الانوار، ج 8، ص 186.
[121] ـ كنز العمّال، ح 2349.
[122] ـ همان، ح 2454.
[123] ـ سوره شوري، آيه 53.
[124] ـ كنز العمّال، ح 2349.
[125] ـ نهج البلاغه، خطبه 110.
[126] ـ همان، خطبه 127.
[127] ـ همان، خطبه 156.
[128] ـ همان، خطبه 176.
[129] ـ همان، خطبه 176.
[130] ـ همان، نامه 47.
[131] ـ همان، حكمت 399.
[132] ـ كنز العمّال.
[133] ـ اصول كافي، جلد 2، ص 602.
http://portal.esra.ir


