2. نقد ايراد سركوبي شخص اقتصادي
در اسلام نيز همچون پروتستانيسم انسان به سبب آن كه ميتواند مستقيماً با آفريدگار خود رابطة معنوي و قلبي داشته باشد، در عبادات خويش به حضور يا نظارت روحانيون نياز ندارد، در خويشتن احساس اطمينان ميكند؛ ضمن آن كه احترام و كرامت انسان به عنوان اشرف مخلوقات در تعاليم قرآني حقيقي آشكار است.41
همچنين تمامي عناويني كه در توضيح انتقاد پيشين ذكر شد، خود حاكي از اين است كه اسلام خواهان انسان تكامل يافتهاي است كه از نظر شخصيتي متعادل باشد، لذا جلوي افراط و تفريطها را ميگيرد؛ از باب نمونه، در مسائل آخرت به موازاتي كه خوف را مطرح كرده است رجا نيز وجود دارد.
آيا انسانيت انسان تحت الشعاع حيوانيتاش است و يا حيوانيتاش در اطاعت انسانيتاش؟ در اسلام كراراً روي مسئله اصلاح نفس و اسير مطامع و شهوات نفساني خود نبودن، تأكيد شده است: «قَد أَفلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَد خَابَ مَن دَسَّاهَا».42 اين ا
مر بدان جهت است كه تا انسان از ناحية اخلاقي تكامل پيدا نكرده باشد، يعني تا از درون خودش و از حيوانيت خودش رهايي پيدا نكرده باشد، امكان ندارد كه در رابطهاش با انسانهاي ديگر حسن رابطه داشته باشد؛ يعني بتواند از اسارت انسانهاي ديگر رهايي يابد و يا خودش انسانهاي ديگر را به اسارت در نياورد.
اگرچه انسان در رابطه با طبيعت و روابط تشكيلاتي اجتماع، پيشرفت كرده است اما در دو جنبة حسن رابطه با يكديگر كه معنايش معنويت انسان است و رابطه با خود كه نامش اخلاق است، ترديد وجود دارد كه آيا پيشروي كرده است يا خير؟ ولي در اين كه به موازات آنها پيشروي نكرده است، شكي وجود ندارد. نقشي كه دين در تكامل ماهيت انسان، در تكامل معنويت و انسانيت انسان دارد، يعني نقشي كه در حسن رابطة انسان با خود و با انسانهاي ديگر دارد، هيچ عاملي نه در گذشته و نه در آينده قادر نبوده و نخواهد بود جاي آن را بگيرد.43
در ذيل به طور فشرده به كاركردهاي ايمان مذهبي در دو جنبه معنويت و اخلاق ميپردازم:
1. ايمان پشتوانه اخلاق است، يعني اخلاق بدون ايمان اساس و پايه درستي ندارد؛ زيرا همه اموري كه فضيلت بشري ناميده ميشوند، مغاير با اصل منفعت پرستي است و تنها ايمان مذهبي است كه به انسان اين احساس را ميبخشد كه كار خوب و صفت خوب درنزد خدا ازبيننميرود و هرمحدوديتي ازاينقبيل، جبران ميشود.
2. اثر ديگر ايمان، سلامت جسم و جان است. آدم با ايمان، روحي مطمئنتر و رواني آرامتر و قلبي سالمتر دارد.
3. ايمان، بين فرد و جامعه تعادل و هماهنگي ايجاد ميكند. اجتماعي كه متشكل از افراد مختلف است و هر فردي داري رأي و ميلي برخلاف رأي و ميل ديگري است، از درون موجد ناسازگاري و تضاد است. بايد از طرف جامعه و فرد توأماً انعطافي پيدا شود تا شرط ادامه حيات ايجاد شود. دين عامل اصلي اين تطابق است، چرا كه به جامعه عدالت ميدهد و به فرد رضا و تسليم. اين رضايت به معناي رضايت از سهم معين و حق مشخص است كه بايد به همگان تعلق گيرد.
4
3. نقد ايراد آخرت گرايي
ذيل سورة احزاب آيات 28 – 29 (كه به زنان پيامبر پيشنهاد شده است يا حيات دنيا و زينتهاي آن را طلب كنند و در نتيجه از پيامبر جدا شوند و يادر پي خدا، رسول و آخرت باشند و از اجر عظيم الهي بهرهمند شوند) علامه طباطبائي ميفرمايد: مراد از ارادة حيات دنيا و زينت آن، اين است كه انسان دنيا و زينت آن را اصل و هدف قرار دهد، چه اين كه آخرت را هم در نظر بگيرد يا خير. و مراد از ارادة حيات آخرت نيز اين است كه آدمي آن را هدف و اصل قرار دهد و دلش همواره متعلق به آن باشد، چه اين كه حيات دنيايياش هم توسعه داشته باشد و به زينت و صفاي عيش نايل بشود يا آن كه از لذايذ مادي به كلي بيبهره باشد.45
كتب روايي مامشحون است از رواياتي از قبيل «اعمل لدنيا كان تعيش ابداً» كه آباد كردن دنيا را تلاشي مستمر و پايانناپذير معرفي كرده است. ضمن آن كه در «وسائل الشيعه» كه از معتبرترين كتب روايي ماست، نوزده باب در مورد تجارت، مضاربه، طلب رزق، كشت و زرع و استحباب مباشرت در امور اقتصادي بزرگ وجود دارد.46
از ديدگاه اسلام، ميان زندگي دنيا و زندگي آخرت رابطه و پيوستگي بسيار شديدي وجود دارد تا آن جا كه پيامبر9 فرموده است: «الدنيا مزرعة الاخرة». اينكه اين جا دارالعمل است و آخرت دارالجزأ، صريح در اين معنا است كه اين جا جاي سعي و تلاش است. روح و اساس تعليمات انبيا هم همين است كه ميان دنيا و آخرت پيوستگي وجود دارد و نظام دنيا را هم كه درست ميكنند به همين اعتبار است؛ يعني اگر نظام دنيا نظام صحيح و عادلانه نباشد، آخرتي هم درست نخواهد شد. از نظر اسلام، سعادت واقعي بشر در دنيا و سعادت واقعي بشر در آخرت توأماند. آن چيزهايي كه از نظر اخروي گناه است و سبب بدبختي اخروي است، همانهاست كه از نظر دنيوي هم، نظام كلي زندگي بشر را فاسد ميكند.47
در ادامة بحث لازم است به اين نكته اشاره شود كه برخورداري از دنيا مستلزم محروميت از آخرت نيست؛ چرا كه ميان هدف قرار گرفتن آخرت و برخورداري از دنيا تضاد نيست، ولي ميان هدف قرار گرفتن دنيا و برخورداري از آخرت تضاد وجود دارد. تضاد ميان دنيا و آخرت از نظر هدف قرار گرفتن يكي و برخورداري از ديگري، از نوع تضاد ميان ناقص و كامل است كه هدف قرار گرفتن ناقص مستلزم محروميت از كامل است؛ اما هدف قرار گرفتن كامل مستلزم محروميت از ناقص نيست، بلكه مستلزم بهرهمندي از آن بهنحو شايسته و در سطح عالي و انساني است.48
بيارزشي دنيا، بيارزشي مقايسهاي است. دين با منطق عالي خود ارزش دنيا را از آن چه هست و همه ميفهمند، پايين نياورده، بلكه ارزش معنويت، فضيلت و حقوق اجتماعي را كه كمتر مردم به آن پي ميبرند، معرفي كرده و بالا برده است.49
4. نقد ايراد مخالفت با انباشت سرمايه و سرمايهداران
رجوع به تمام آياتي كه دارايي را مذموم شناختهاند، اين امر را ثابت ميكند كه مذمت در جايي است كه وجود آن موجب تفاخر و خروج از صراط حق شود. اين معنا حداقل به سه دليل صحيح است:
الف) در آيات الهي از ثروتمندان به «مترفين» تعبير شده است. اتراف به معناي غوطهور شدن در نعمتهاي مادي است.50 همين امر با توجه به قاعدة ادبي «الوصف مُشعرٌ بالعلية» حاكي از آن است كه علت مذمت، اتراف و غفلت از ياد خداست نه وجود ثروت.
ب) از حضرت امير روايت شده است: ممكن است بند كفش كسي، باعث عجب او شود و به همين جهت مشمول آية «تل الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا في الارض و لا فساداً» شود.51
ج) در بسياري از آيات، حب مال به عنوان دل بستگي مذموم شناخته شده است: «و تحبون المال حُباً جَماً».52
بنابراين، نه تنها مقدار مال تحديد نشده است بلكه اين امكان وجود دارد كه در جهت تقرب به پروردگار مورد استفاده قرار گيرد.53 همچنين مطابق آية 23 سورة زخرف و آية 34 سورة سبأ، مخالفت مترفين با دعوت انبيا فقط ماهيتي روانكاوانه ندارد (كه به تحليل نقش زيادهروي در تلذذ از نعمتها، روي فكر و اعتقاد محدود شويم)، بلكه نظامهاي اقتصادي و فرهنگي جوامع، تعاملي دوگانه داشته و هر تغييري در يكي لزوماً ديگري را نيز متحول خواهد ساخت. بنابراين، مترفين از نظام فكري پيشين به اين دليل حمايت ميكردند كه منافع اقتصادي و تنعمات خويش را در آن جستوجو ميكردند.
بيشك علاقه بشر به دنيا، طبيعي و فطري است. در اين صورت چگونه ممكن است بد و مذموم باشد؟ در قوا و غرايز انسان و در ميلها و رغبتهاي او هيچ ميل و رغبت طبيعي و فطري نيست كه بيحكمت باشد؛ براي مثال، علاقه به مال و ثروت از جمله علايقي است كه بدون آنها اساس زندگي بشر از هم پاشيده ميشود.
آنچه را قرآن مذموم ميشمارد علاقه به معني بسته بودن و دلخوش و قانع بودن و رضايت دادن به امور مادي و دنيوي است: «المَالُ وَالبَنُونَ زِينَةُ الحَيَاةِ الدُّنيَا وَالبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيرٌ عِندَ رَبٍَّ ثَواباً وَخَيرٌ أَمَلاً»؛54 يعني ثروت و فرزندان ماية رونق زندگي همين دنيا هستند و اما اعمال صالح كه باقي ميمانند ازنظر پاداش الهي و از نظر اين كه انسان آنها را هدف و ايدهآل قرار دهد، بهترند.
فرق است بين علاقه به مال و فرزند و ساير شئون زندگي دنيوي و بين قانع بودن و غايت آمال قرار دادن آنها. وقتي نقطة هدف، جلوگيري از انحصار و محدود شدن بشر به علايق مادي باشد، راه چاره سركوب كردن و قطع و بريدن علايق طبيعي مادي و منهدم كردن اين نيروها نيست، بلكه راه چاره آزاد كردن و به كار انداختن يك سلسله علايق ديگري است كه آنها بعد از علايق جسمي پيدا ميشوند و احتياج به تحريك و احيا دارند.
پس در حقيقت، تعليمات ديني براي بيدار كردن شعورهاي عاليتري در انسان است و آن شعورها در غريزه و فطرت بشر هستند و چون عاليترند و از مقام عالي انسان سرچشمه ميگيرند، ديرتر بيدار ميشوند و احتياج به تحريك و احيا و بيدار كردن دارند. آن شعورها مربوط به معنويات است. هر علاقهاي چشمهاي است از روح انسان كه باز ميشود و جاري ميگردد. مقصود دين، بستن چشمههاي محسوس مادي نيست بلكه مقصود باز كردن و كوشش براي جاري ساختن چشمههاي ديگر است.55
5. نقد ايراد سفارش به انفاق
در آية 34 سورة توبه آمده است: «وَالَّذِينَ يَكنِزُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللهِ فَبَشٍّرهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ». مطابق اين آية شريفه، انفاق در راه خدا عبارت است از آن انفاقي كه قوام دين به آن است؛ مانند انفاق در جهاد و در جميع مصالح ديني كه حفظش واجب است و همچنين آن شئون اجتماعي مسلمين كه با زمين ماندنش شيرازة اجتماع از هم گسيخته ميگردد و نيز حقوق مالي واجب. و نهي در آية شريفه، نهي از داشتن پول نيست، بلكه نهي از حبس آن است؛ چون اسلام مالكيت اشخاص را از حيث كميت محدود نكرده و حتي اگر شخص مفروض، هزارها برابر آن دفينه، ثروت ميداشت ولي آن را حبس نميكرد و در مجراي معاملات و اصلاح گوشهاي از شئون جامعه قرار ميداد، هيچ عتابي از سوي اسلام متوجه او نميشد. و اما انفاقهاي مستحب از قبيل توسعه بر خانواده و دادن به فقرا در غير موردي كه به مقتضاي مصلحت جامعة مسلمين واجب شود، انفاق در راه خدا كه مورد نظر آيه است، نيست، بنابراين ترك آن و جمع مال كنز شمرده نميشود.56
از طرفي ديگر، مطابق سيرة معصومين: انفاق مستحب، به ضع
فا و از كار افتادگان تعلق ميگيرد، نه كساني كه توانايي كسب درآمد را دارند. با اين فرض، سفارش ايشان به كار و كسبِ رستگاري اخروي از ناحية آن، خلاف عقل، منطق و وجدان بشري است.
بنابراين، يكي از دو امر احتمال دارد: يا پروتستانيسم با سفارش به كسب همگاني رستگاري، خلاف عقل و متداول همة جوامع، حتي جوامع متعلق به خود، مشي كرده است و يا منظور، افراد سالم و تواناست كه در اين صورت تفاوتي با اسلام ندارد.
6. نقد ايراد فقدان عقلانيت
در قرآن، لغت عقل پنجاه مرتبه به كار رفته و سيزده مرتبه در پايان هر استدلال عبارت «افلا تعقلون» يا «افلا تفقهون» تكرار شده است.
بسياري از اين موارد، تدبر در طبيعت را سفارش ميكنند؛ مانند آيات 27 – 28 سورة فاطر كه در پايان با عبارت: «اًِنَّمَا يَخشَي اللَّهَ مِن عِبَادِهِ العُلَمَأُ» خشيت الهي را ناشي از سير آفاقي ميداند و با توجه به آيات قبل كه تدبر در طبيعت را مطرح مينمايد، مقصود از اين علم، علم به پديدههاي طبيعي است.
< ;/SPAN>دعوت به تعقل كه منطق قرآن را تشكيل ميدهد، موقعيت كلامي و فقهي شيعه را در مواجهه با جريانات افراطي (طرفداران قياس و تفويض) و تفريطي (منكرين قياس و جبري مسلكان)، كاملاً ممتاز ساخت و اگر اين راهي كه ايشان با فهم دقيق قرآن باز كردند، تعقيب ميشد، منشأ پيدايش بسياري از علوم اجتماعي در ميان مسلمانان ميشد؛ همان علومي كه اروپاييان سرچشمة آن را يافته و دنبال كردند.57
نهايتاً در مقام پاسخگويي به تقسيمبندي چهارگانة عمل اجتماعي بايد متذكر شد كه: اولاً، همه جوامع حتي جوامع غربي داراي نظام ارزشي مقبول ولايتغيري هستند كه به مثابة سنگ بنايي براي قرار دادن ساير عناصر فرهنگي بر آن تلقي ميشوند؛ به طوري كه در هنگام تخطي از آنها هيچگونه اغماضي به خرج نميدهند. اين اصول شامل ليبراليسم، ناسيوناليسم، اومانيسم و سكولاريسم ميشود.
ثانياً، تغيير اهداف همواره عقلاني قلمداد نميشود؛ چه بسا كه اين تغيير در پارهاي موارد انحراف از طبيعت و هويت واقعي انسان باشد كه خسارتها و فجايع عظيمي بر آن مترتب شود. اين بحث با رد نسبيت اخلاقي و استشهاد به افعالي كه هيچگونه توجيه مادي ندارد – مانند شركت در كارهاي خيريه – مبرهن ميگردد.
ثالثاً، در اسلام اهداف نيز در هر زمان ممكن است بسته به مصالح عالية اسلام از باب «الاهم فالاهم» مورد تجديدنظر قرار گيرد؛ به ويژه كه اجتهاد به عنوان موتور محركه در بدنة اسلام تعبيه شده است.
قرآن كريم ايمان را بر پاية تعقل و تفكر گذاشته است. قرآن همواره م
يخواهد كه مردم از انديشه به ايمان برسند. قرآن در آن چه بايد به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را كافي نميداند، لذا در اصول دين بايد تحقيق كرد.58 در اسلام جهانشناسي مذهبي، در متن مذهب، رنگ فلسفي يعني رنگ استدلالي و تعقلي به خود گرفته است. ازاينرو، جهانبيني اسلامي در عين اين كه جهان بيني مذهبي است، نوعي جهان بيني عقلاني – فلسفي است.
از مزاياي جهان بيني مذهبي كه جهان بيني علمي و جهان بيني فلسفي محض، فاقد آناند، اين است كه علاوه بر جاودانگي و علاوه بر عموم و شمول، قداست بخش است. به اصول جهان بيني تقدس ميبخشد و با توجه به اين كه ايدئولوژي بايد از حرارت ايمان برخوردار باشد و گرايش ايماني به يك مكتب مستلزم حرمتي است در حد قداست، روشن ميشود كه يك جهان بيني آن گاه تكيه گاه يك ايدئولوژي واقع ميشود كه رنگ و صبغة مذهبي داشته باشد. كوتاه سخن اين كه يك جهانبيني آنگاه ميتواند تكيه گاه عالي و بي نقص يك ايدئولوژي قرار گيرد كه وسعت و استحكام تفكر فلسفي و قدس و حرمت اصول مذهبي را داشته ب
اشد.59
محور فعاليت بشر احتياج است، يعني خدا انسان را در اين دنيا با يك سلسله احتياجات واقعي مانند احتياج به خوراك، پوشاك، مسكن و … آفريده است. يك سلسله از احتياجات بشر ثابت و لايتغير است. بشر بايد به روح خودش نظام بدهد، دستورالعمل اخلاقي بدهد و اينها در همة زمانها يك جور است. همچنين است در مورد بعضي ارتباطاتي كه بشر با مخلوقات ديگر، نظير زمين، درخت و حيوانات دارد. ولي انسان براي تأمين همين احتياجات، به يك سلسله ابزار و وسايل نياز دارد. وسايل در هر عصر و زماني فرق ميكند چون وسايل در ابتكار خود بشر است. دين به وسيله (البته مشروع) كاري ندارد. دين هدف را معين ميكند و راه رسيدن به هدف را، اما تعيين وسيله تأمين احتياجات در قلمرو عقل است. عقل هر روز وسيلة بهتري انتخاب ميكند و بشر به حكم قانون اتم و اكمل ميخواهد از هر راه كه سادهتر و كم خرجتر باشد به هدف خودش برسد. اين در حالي است كه يك سلسله از احتياجات يعني آنهايي كه انسان را به احتياجات اوليه ميرساند، متغير است.
بهطور فشرده، در اسلام اولاً، اهداف، آرمانها و ارزشهاي مطلقي وجو
د دارد كه لايتغيرند، لكن اين اهداف بر اساس احتياجات ثابت و لايتغير همة افراد انساني در همة زمانها و مكانها شكل گرفتهاند و از آن جا كه انسانها در اين احتياجات يكسان بوده و دگرگوني در آنها راه ندارد، اهداف و آرمانهاي تعييني از سوي دين نيز غير قابل تغيير است. ثانياً هم چنان كه در طرح ايراد نيز بدان تصريح شده است، عمل عقلايي ارزشي از نظر به كار بردن وسايل منطقي براي نيل به هدف، عقلايي است؛ به ديگر سخن، از بهترين وسايل جهت نيل به هدف بهره ميگيرد و اين جا حوزة دگرگون پذيري ديني است.60
نتيجهگيري
مراجعه به منابع اصيل اسلامي كاملاً آشكار مينمايد كه فرهنگ اسلامي نه تنها با پيشبرد فكر و تكنولوژي در تعارض نيست، بلكه همانند آن چه در مغرب زمين رخ داد، ميتواند بزرگترين و بالاترين نقش را در اين زمينه ايفا كند. با اثبات
اين امر كه اسلام ناب و خالص داراي عناصري است كه كاملاً با پيشزمينههاي مورد نياز براي توسعة اقتصادي منطبق است، هر گونه ناخالصيهاي هنجاري و نهادينه شده در طول قرون متمادي مردود ميباشد و نبايد به عنوان فرهنگ اسلامي و خودي مورد دفاع جاهلانه قرار گيرد. بدين ترتيب، بازسازي فرهنگ امروزين جامعة ما بر مبناي مكانيسمي كاملاً خودي، معقول و خودجوش صورت خواهد گرفت كه از يكسو نظام فرهنگي بومي را به طور يكپارچه و منسجم حفظ خواهد كرد و از سوي ديگر از اصلاحات موضعي كه كاملاً منفعلانه و برگرفته از ساير منابع فرهنگ ساز است، كاملاً اجتناب ميشود.
پينوشتها :
1. زهرا كريمي، «پيرامون برخي موانع توسعه در ايران»، فرهنگ توسعه، سال دوم، شماره 5، فروردين و ارديبهشت 1372 و سيد جواد طباطبائي، «بار ديگر دربارة تجدد و توسعه»، فرهنگ توسعه، سال دوم، شماره 7، مرداد و شهريور 1372، ص 51.
2. موسي غنينژاد، «ايدئولوژيهاي التقاطي و فرهنگ ضد توسعه»، فرهنگ توسعه، سال دوم، شماره 6، خرداد و تير 1372، ص 53.
3. مهدي پازوكي، بن بست توسعه در جهان سوم (بيجا، بينا، 1368) ص 19.
4. علي ديني، «تفاوت كيفي مفهوم رشد و توسعه»، كتاب توسعه، شماره 1، ص 84.
5. مهدي پازوكي، همان، ص 4.
6. ساموئل هانتينگتون، سامان سياسي در جوامع دستخوش دگرگوني، ترجمه محسن ثلاثي (تهران، نشر علم، 1370) ص 147.
7. حسين بشيريه، نوسازي و دگرگوني سياسي، جزوة درسي دورة كارشناسي رشتة علوم سياسي، دانشكده حقوق و علو
م سياسي دانشگاه تهران، 1373 – 1372، ص 11.
8. نعمتا فاضلي، «ارزيابي انتقادي نظرية نوسازي»، نامة پژوهش، شماره 1، ص 255.
9. حسين بشيريه، همان.
10. ماكس وبر، اخلاق پروتستاني و روح سرمايهداري، ترجمه عبدالكريم رشيديان و پريسا منوچهري (تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1373) ص 31.
11. نعمتا فاضلي، همان، ص 263.
12. ماكسيم رودنسون، اسلام و سرمايهداري، ترجمة محسن ثلاثي (تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1358) ص 147.
13. ابراهيم آ.رجب، «اسلام و توسعه»، ترجمة علي اعظم محمدبيگي، فرهنگ توسعه، سال اول، شماره 1، شهريور 1371.
14. «اًِذَا جَأَ أَجَلُهُم لاَيَستَأخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَستَقدِمُونَ» (اعراف (7) آية 34).
15. همان.
16. «هَل من خَالِقٍ غَيرُ اللَّهِ يَرزُقُكُم مِنَ السَّمأِ وَالأَرضِ» (فاطر (35) آية 3).
.17 «اللَّهُ يُبسُطُ الرٍّزقَ لِمَن يَشَأُ وَيَقدِرُ» (رعد (13) آية 26).
.18 علي رضاقلي، «توسعه اقتصادي و جهانبيني ما»، فرهنگ توسعه، شماره 7، ص 14.
.19 همو، «توسعه و جامعه سنتي»، فرهنگ توسعه، سال دوم، شماره 5، فروردين و ارديبهشت 1372، ص 15.
.20 حسين بشيريه، همان.
.21 علي رضاقلي، همان، ص 15.
.22 حديد (57) آية 20.
.23 زخرف (43) آية 23.
.24 توبه (9) آية 34.
.25 ماكس وبر، همان، ص 27.
.26 مرتضي مطهري، عدل الهي (قم، انتشارات اسلامي، 1361) ص 110.
.27 همان، ص 111 – 113.
.28 همان، ص 118.
.29 همان، ص 116.
.30 مرتضي مطهري، مقدمهاي بر جهان بيني اسلامي (قم، انتشارات اسلامي، 1362) ص 271 – 272.
.31 سيدمح
مدحسين طباطبائي، الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، (قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1366) ج 1، ص 454.
.32 بقره (2) آية 124.
.33 مرتضي مطهري، انسان كامل (قم، انتشارات اسلامي، بيتا) ص 20.
.34 انعام (6) آية 2.
.35 سيدمحمدحسين طباطبائي، همان، ج 7، ص 9 – 10.
.36 مرتضي مطهري، مجموعه آثار (قم، انتشارات صدرا، 1372) ج 3، ص 350.
.37 فاطر (35) آية 3.
.38 سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 16، ص 276.
.39 هود (11) آية 6.
.40 ر.ك: مرتضي مطهري، بيست گفتار (قم، انتشارات اسلامي، 1361) ص 101 – 106.
.41 حميد عنايت، جهاني از خود بيگانه (تهران: انتشارات فرمند، 1353) ص 86.
.42 شمس (91) آيات 9 – 10.
.43 مرتضي مطهري، تكامل اجتماعي انسان (تهران، صدرا، 1377) ص 27 – 28.
.44 همو، بيست گفتار، ص 155 – 158.
.45 سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 16، ص 456.
.46 حر ع
املي، وسائل الشيعه، تصحيح محمد رازي، بيروت، دار احيأ التراث العربي، 1412، ج 12.
.47 ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعة آثار، ج 4، ص 624 – 628.
.48 همو، سيري در نهجالبلاغه (قم، انتشار
ات اسلامي، 1361) ص 194 – 195.
.49 مطهري، بيست گفتار، همان، ص 63.
.50 سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 16، ص 578.
.51 همان، ص 125.
.52 فجر (89) آية 20.
.53 سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 16، ص 579.
.54 كهف (18) آية 46.
.55 ر.ك: مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص 163 – 167.
.56 ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 9، ص 333 – 335.
.58 مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 3، ص 59.
.59 همان، ص 35.
.60 مرتضي مطهري، اسلام و مقتضيات زمان (قم، انتشارات صدرا، 1368) ج 1، ص 192 – 195.
منبع: دانشگاه علوم اقتصادي
www.rohama.org