تحليل عقلي از خلقت بديع جهان در گفتار فاطمه و علي(عليهماالسلام)
3. آفرينش جهان، نه از ماده ازلي و نه بر مثال و الگوي از پيش ساخته و نه براي نيل به هدف خارج از ذات آفريدگار است؛ كه هريك محذوري عقلي دارد: «ابتدع الأشياء لا من شيء كان قبلها و أنشأها بلا احتذاء أمثلة أمتثلها؛ كوّنها بقدرته،… من غير حاجة منه الي تكوينها و لا فائدة له في تصويرها» [58] و اين تحليل عقلي از نظام آفرينش در كلام آن سيده زنان جهان، هماهنگِ تعليلِ عميقِ حضرت علي(عليهالسلام) است كه: «لا من شيء كان، و لا من شيء خلق ما كان… ابتدع ما خلق بلا مثال سبق و لا تعب و لا نصب و كل صانع شيء فمن شيء صنع و اللّه لا من شيء صنع… بذلك أصف ربي… ».[59]
در اين تعبير الهام يافته از قرآن كريم، هم قدم ذاتي ذات اقدس اللّه بيان شد و هم اين قدم ذاتي از هر چيز ديگر سلب شد و قهراً هر موجودي غير از خداوند سبحان، حادث خواهد بود و هم احتمال ازليت ماده را از بين برد و هم شبهه ارتفاع نقيضين را ابطال كرده و هم به نكات فراوان ديگري اشاره فرمود كه در آن خطبه به طور گسترده مطرح است؛ زيرا با بيان اينكه خداوند از چيزي هستي نيافت: «لا من شيء كان»، ازليت ذاتي حضرتش را تفهيم كرد و با بيان اينكه جهان را از چيزي نيافريد، توهّم قدم ذاتي هر موجود ديگري را برطرف نمود: «و لا من شيء خلق ما كان»، و با بيان اينكه آفرينش عالم، «لا من شيء» است، شبهه ارتفاع دو نقيض را از بين برد.
زيرا اساس شبهه، بر اين است كه اگر خداوند جهان را «من شيء» خلق كرده باشد، لازمهاش ازليت ماده است كه مبدأ قابلي عالم امكان را تشكيل ميدهد و اگر عالم را «من لا شيء» آفريده باشد، لازمهاش آن است كه عدم «لا شيء» مبدأ قابلي و به منزله ماده واقع شود؛ و اگر آفرينش نه «من شيء» است و نه «من لا شيء»، لازمهاش ارتفاع نقيضين است.
جواب شبهه آن است كه نقيض «من شيء»، «من لا شيء» نيست تا از ارت
فاع هر دو محذوري لازم آيد؛ بلكه نقيض «من شيء»، «لا من شيء» است؛ نه «من لا شيء» و يكي از دو نقيض، صادق است و ديگري كاذب. يعني «خلق من شيء» كاذب است؛ ولي «خلق لا من شيء» صادق ميباشد؛ يعني اصل جهان «مبدع» است و مسبوق به مبدأ قابلي نميباشد و تنها به فاعل استناد دارد.
اين نكته بديع كه در سخنان نغز اين دو همتاي معصوم است، همانند ديگر نكات عقلي عميق، مرحوم ثقة الاسلام كليني را بر آن داشته كه بعد از نقل خطبه ياد شده، چنين بگويد: «… و هذه الخطبة من مشهورات خطبه(عليهالسلام)… و هي كافية لمن طلب علم التوحيد إذا تدبرها و فهم ما فيها؛ فلو اجتمع ألسنة الجنّ والإنس ليس فيها لسان نبي علي أن يبيّنوا التوحيد بمثل ما أتي به بأبي و اُمّي ما قدروا عليه و لولا إبانته(عليهالسلام) ما علم الناس كيف يسلكون سبيل التوحيد، ألا ترون الي قوله: «لا من شيء كان و لا من شيء خلق ما كان… ».[60]
به منظور حق شناسي از دقت نظر مؤلف كتاب قيِّم كافي، مرحوم محقق داماد(قدسسره) در شرح اصول كافي چنين فرمود: «…فقد بان و ظهر ان شيخنا الأفخم أبا جعفر الكلينيِ قد قوّم الفحص و دقق و سلك الصراط السوي في تفسير كلامه(عليهالسلام) حشره اللّه تعالي في عصبة أئمته الطاهرين… ».[61]
مرحوم صدر المتألهين، ضمن بزرگداشت مقام منيع كلينيقدس اللّه نفسه الزكية در توضيح كلام مؤلف چنين فرموده: «…و ليس فيها لسان نبي (الخ) أي من أعاظم الأنبياء كنوح و ابراهيم و إدريس و شيث و داود و موسي و عيسي و محمدصلّي اللّه عليه وآله و عليهم اجمعين»؛ يعني مراد مرحوم كليني لابد اين است كه اگر جن و انس جمع شود و بزرگان انبياء در آنها نباشد،گرچه ديگر انبياء الهي در ميان آنان باشد، توان تبيين چنين توحيدي را ندارند؛ آنگاه با بيان اجمالي و تفصيلي بلنداي مقام آن انسان كامل، حضرت علي(عليهالسلام) را ترسيم كرده و سلسله ءعلوم و علماء را به ساحت قدس آن حضرت مرتبط نمود.[62]
4. ضرورت معاد، تأثير بسزايي در تهذيب نفوس داشته، عدهاي بر اساس شوق به بهشت و گروهي به استناد هراس از دوزخ، دستورات الهي را امتثال و از عصيان آن برحذرند: «ثم جعل الثواب علي طاعته و وضع العقاب علي معصيته؛ ذيادة لعباده عن نقمته و حياشة لهم إلي جنّته» [63] و اين بيان رسا در ضرورت قيامت، همسان بيان اميرالمؤمنين(عليهالسلام) در حتمي بودن معاد است كه با تعبيرهاي گوناگون و ح
فظ درجات بيشمار آن از آن حضرت رسيده است: «…كفي بالجنّة ثواباً و نوالاً و كفي بالنار عقاباً و وبالاً! و كفي باللّه منتقماً و نصيراً! و كفي بالكتاب حجيباً و خصيماً».[64]
5. درباره ضرورت وحي و رسالت و گزينش پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) قبل از انتصاب به نبوت، به منظور اتمام فرمان الهي و امضاي حكم خداوندي، چنين ميفرمايد: «…و أشهد أن أبي محمداً عبده و رسوله اختاره قبل أن أرسله،… و اصطفاه قبل أن أبتعثه؛ إذ الخلائق بالغيب مكنونة… ابتعثه اللّه إتماماً لأمره و عزيمة علي أمضاء حكمه، و انفاذاً لمقادير رحمته؛ فرأي الاُمم فرقاً في أديانها، عكّفاً علي نيرانها، عابدة لأوثانها، منكرة للّه مع عرفانها؛ فأنار اللّه بأبي محمد ظُلَمها… » [65]؛ مردم در اديان باطل به چند گروه منشعب شده بودند و در برابر آتش دينهاي انحرافي، خواه در آتشكده خواه در بتكده عكوف و خضوع بندگي داشتند و خداوند سبحان را با آشنايي فطريشان انكار ميكردند و خداوند به وسيله پدرم حضرت محمد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) همه آن تاريكيها را روشن نمود….
اين سبك متين در ضرورت رسالت، هموزن بيان متقن حضرت علي(عليهالسلام) درباره اهميت وحي و رهتوشه نبوت است: «…إلي أن بعث اللّه سبحانه، محمداً رسول اللّه(صلّي الله عليه وآله وسلّم) لإنجاز عدته و إتمام نبوّته… و أهل الأرض يومئذ ملل متفرقة و أهواء منتشرة و طرائق متشتّة بين مشبّه للّه بخلقه أو ملحد في اسمه أو مشيراً الي غيره فهداهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة… »،[66] و همچنين درباره قرآن كريم و هدايتهاي روشنگرانه اآن، بيان مشترك و متشابهي در كلمات اين دو همتاي معصوم يافت ميشود.
6. راجع به اسرار فرايض و حكمتهاي فراوان احكام الهي، آن حضرت چنين فرمود: « …فجعل اللّه الإيمان تطهيراً لكم من الشرك و الصلاة تنزيهاً لكم عن الكبر و الزكاة تزكية للنفس و نماءً في الرزق و الصيام تثبيتاً للاخلاص و الحج تشييداً للدين و العدل تنسيقاً للقلوب و طاعتنا نظاماً للملة و إمامتنا أماناً من الفُرقة و الجهاد عزاً للإسلام و الصبر معونة علي استيجاب الأجر و الأمر بالمعروف مصلحة للعامة و برّ الوالدين وقاية من السخط و صلة الأرحام منسأة في العمر و منماة للعدد و القصاص حقناً للدماء و الوفاء بالنذر تعريضاً للمغفرة… و حرّم اللّه الشرك إخلاصاً له بالربوبية… ».[67]
همين اسرار
آموزنده عبادات را در بسياري از كلمات حكيمانه اميرالمؤمنين(عليهالسلام) مييابيم مانند خطبهاي كه در اركان دين انشاء فرمودهاند[68] و همچنين بياناتي كه درباره اصل امامت و رهبري اهلبيت(عليهالسلام) فرموده است[69]: «…و هم دعائم الإسلام و ولائج الإعتصام؛ بهم عاد الحقّ الي نصابه و انزاح الباطل عن مقامه و انقطع لسانه عن منبته».[70]
7. پيرامون ستم ستيزي و مبارزه با باطل و استرداد حق مهضوم، پرخاشگري مشتركي در بيان اين دو همتاي مطهر و معصوم يافت ميشود كه سراسر خطبه آن حضرت و همچنين بسياري از خطابه و نامههاي اميرالمؤمنين(عليهالسلام) شاهد گوياي آن است و بر اساس اين خطبهها، اگر نظامي حامي حق محرومين نباشد، حكومت آن حكومت جاهليت است؛ گرچه به نام اسلام باشد: «تزعمون أن لا إرث لنا؛ أفحكم الجاهلية تبغون و من أحسن من اللّه حكماً لقومٍ يوقنون؟ أفلا تعلمون؟! بلي قد تجلّي لكم كالشمس الضاحية أنّي إبنته(صلّي الله عليه وآله وسلّم) أيها المسلمون… » [71]؛ «أو أصبر علي طخْيةٍ عمياء… أري تراثي نهباً… ».[72]
مسلمان آزاده، سنت فرسوده ستم پذيري فرومايگان را در تحت رهبري اهل بيت عزّت و كرامتْ محو مينمايد؛ چون ستم را جز انسان خوار نميپذيرد: «…لا يمنع الضيم الذليل» [73]، و سيره پايدار ستم ستيزي آزادگان را در پرتو قيادت اهل بيت حريت و شجاعت تثبيت ميكند: «…و طاعتنا نظاماً للملة و امامتنا أماناً للفرقة» [74]؛ «…حتي إذا دارت بنا رحي الاسلام»؛[75] «و إنّه ليعلم أن محلي منها محلّ القطب من الرّحي».[76]
همساني سيره علمي و عملي حضرت علي و فاطمه(عليهماالسلام)
8. همانطوري كه سيره علمي اين دو همتاي معصوم(عليهماالسلام) همسان بود، سيره عملي اين دو نيز همانند بوده است. گستره اين بحث را كتابهاي مبسوط به عهده دارند و تمام جزئيات زهد و قناعت و صبر و ايثار و توكل و تسليم و در پايان، تفويض محض اين دو انسان كامل، در آنها مضبوط است و در اين رساله كوتاه فقط به نيايش مشترك اين دو عنصر آسماني اشاره ميشود.
گرچه دعا سپر و سلاح مؤمن و ستون دين و نور آسمانها و زمين است[77] و شفاي هر درد است[78] و زمينه مساعدي براي اجابت ميباشد: «…الدعاء كهف الإجابة كما أن السحاب كهف المطر» [79]، ليكن بهترين دعا آن است كه از دل پاك و قلب پارسا و خالص صادر شده باشد[80] و مطلوب خواسته آن، كمال انقطاع به سوي كمال محض باشد: «…الهي هب لي كمال الإنقطاع إليك و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها إليك؛ حتي تخرق أبصار القلوب، حجب النور؛ فتصل إلي معدن العظمة و تصير أرواحنا معلقة بعزّ قدسك… ».[81]
براي اينكه انسان شايسته نداي حق و لايق لحاظ خداوند شود تا از آن ندا و اين لحاظ شائقانه مدهوش شود: «…واجعلني ممن ناديته فأجابك و لاحظته فصعق لجلائك» [82] و تنها او را بشناسد و از غير او پرهيز كند: «…فأكون لك عارفاً و عن سواك منحرفاً» [83]، راهي جز فناي از خودبيني نيست؛ بلكه فناي از غيربيني، تنها راه خدابيني است: «عظم الخالق في أنفسهم فصغر ما دونه في أعينهم[84] و آن كه جمال محض را مشاهده كرد، مدهوش شد و دم بر نياورد: «…فصعق همام صعقة كانت نفسه فيها» [85] و نشانه قرب كامل به خداوند سبحان، احساس ذلت و بندگي خالص در آستانه آن حضرت است.
لذا وقتي از حضرت علي بن محمد الهادي(عليهماالسلام) سؤال شد كه چگونه از ارتحال حضرت ابيجعفر امام نهم(عليهالسلام) آگاه شديد؟ فرمود: چون ذلتي براي خدا در نفس من پيدا ميشود كه بيسابقه بود: «لأنه تداخلني ذلّة للّه لم أكن أعرفها» [86] و همراه با اين احساس ذلت و بندگي خاص، تصدي مقام امامت به او الهام ميشود.
وقتي از حضرت امام رضا (عليهالسلام) سؤال شد: امام كِي ميفهمد كه به مقام شامخ امامت رسيده است؟ آيا لحظه ارتحال امام سابق يا لحظه وصول خبر ارتحال آن حضرت؟ مثل آنكه حضرت امام كاظم(عليهالسلام) در بغداد رحلت نمودند و شما در مدينه بوديد امام رضا(عليهالسلام) فرمود: در هما
ن لحظه ارتحال امام قبل، امام لاحق ميفهمد كه به مقام امامت رسيده است. سؤال شد: به چه چيز ميفهمد؟ فرمود با الهام الهي: …قال: «يلهمه اللّه».[87]
مطالب ياد شده پيرامون نيايش و شرايط استجابت و… در بسياري از ادعيه اين دو همتاي در عبادت و دعا يافت ميشود و چون مُهره مهم جريان نيايش احساس فروتني در مقابل ساحت قدس خداوند است و اين نعمت نيز همانند ديگر نعمتهاي الهي از مبدأ هستي است: ﴿و ما بكم من نعمة فمن اللّه﴾ [88]، لذا صدّيقه كبراٍّ در اين فضيلت هم همسان همسرش چنين ميگويد: «…اللّهم ذلل نفسي في نفسي و عظم شأنك في نفسي و ألهمني طاعتك و العمل بما يرضيك و التجنب لما يسخطك يا أرحم الراحمين».[89]
چون خودبيني حجاب است، اين پرده پندار با احساس ذلت در برابر خداوند سبحان برداشته ميشود؛ آنگاه جمال عظمت خداوندي ظهور ميكند؛ در اين حال انسان متواضع، اعتلاي شأن الهي را در جان خود مشاهده مينمايد؛ سپس به امتثال دستورات خدايي مبادرت ميورزد و آنچه مايه رضاي حضرت باري است، انجام ميدهد و از آنچه موجب سخط خداوندي است، اجتناب ميكند.
در پايان، بعضي از فرازهاي دعاي صديقه كبرا كه همانند نيايش همتاي معصومش حضرت علي(عليهالسلام)[90] بعد از نماز ظهر خوانده ميشد، تبركاً و جهت حسن ختام نقل ميشود: «سبحان ذي العزّ الشامخ… و الحمدللّه الذي بنعمته بلغت ما بلغت من العلم به و العمل له و الرغبة اليه و الطاعة لأمره و الحمدللّه الذي لم يجعلني جاحداً لشيء من كتابه و لا متحيراً في شيء من أمره و الحمدللّه الذي هداني لدينه و لم يجعلني أعبد شيئاً غيره».
بلنداي اين ثنا در پرتو علم به خدا و عمل براي او و رغبت به سوي او و امتثال فرمان او روشن ميشود؛ به ويژه آنكه هرگونه تردد از ساحت قدس اين عبد صالح، همانند انكار به دور است و مهمتر از همه، توحيد ناب آن حضرت است كه با نفي هر معبودي كه غير از ذات اقدس خداوند باشد، همراه است: «…لم يجعلني أعبد شيئاً غيره».
و چون نكره در سياق نفي مفيد عموم است، هيچ امري غير از ذات حقْ معبود او نيست؛ يعني ثمره تحليل عبادي آن حضرت نفي هراس از دوزخ و اشتياق به بهشت است؛ بلكه تنها معبود او حق سبحانه و تعالي است: «فابعث معي يا رب نوراً من رحمتك يسعي بين يدي و عن يميني تؤمنني به و تربط به علي قلبي… و تحلّني الدرجة العليا من جنتك و ترزقني به مرافقة محمد النبي
(صلّي الله عليه وآله وسلّم) عبدك و رسولك في أعلي الجنة درجة و أبلغها فضيلة و أبرّها عطية و أرفعها نفسة؛ مع الذين أنعمت عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن أُولئك رفيقاً… و اخْتم لي بالسعادة… برحمتك يا أرحم الراحمين».[91]
نام گذاري فاطمه از سوي خدا
اكنون كه با تحليل كتاب و سنّت معصومين(عليهمالسلام) گوشهاي از كمال وجودي اين سيده زنان جهان ترسيم شد، ميتوان به راز نامگذاري آن حضرت به «فاطمه» توجه نمود كه حضرت امام باقر(عليهالسلام) فرمود: هنگام تولد آن بانوٍّ خداوند فرشتهاي را با وحي سبب قرار داد كه پيامبراكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آن حضرت را به نام «فاطمه» بنامد.
فاطمه يعني جداي از جهل و غفلت
سپس فرمود: من تو را به علم، «فطم» نمودم و امام باقر(عليهالسلام) فرمود: سوگند به خدا! خداوند او را با علم، فطم نمود[92]؛ يعني از هر جهل و غفلتي جدا نمود؛ چنانكه رضاع او نيز با علم و معرفت شروع شد. و السلام عليها يوم ولدت و يوم استشهدت و يوم تبعث حياً؛ اللّهم اهل بيت الوحي كما نحب فاجعلنا كما يحبون!
٭ ٭ ٭
پی نوشت:
[58] ـ احتجاج طبرسي، ج 1، ص 255.
[59] ـ كافي، باب جوامع التوحيد، حديث 1، ص 134 ـ 136.
[60] ـ اصول كافي، ج 1، باب جوامع التوحيد، ص 136.
[61] ـ شرح اصول كافي (محقق دامادِ)، ص 330.
[62] ـ شرح اصول كافي (ملا صدراِ)، ص 342.
[63] ـ احتجاج طبرسي، ج 1، ص 256.
[64] ـ نهج البلاغه، خطبه 83.
[65] ـ احتجاج طبرسي، ج 1، ص 256.
[66] ـ نهج البلاغه، خطبه 1.
[67] ـ احتجاج طبرسي، ج 1، ص 258.
[68] ـ نهج البلاغه، خطبه 110.
[69] ـ نهج البلاغه، خطبههاي 2 و 3 و 4 و 87 و 93 و…
[70] ـ همان، خطبه 239.
[71] ـ احتجاج طبرسي، ج 1، ص 267.
[72] ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
[73] ـ همان، خطبه 29.
[74] ـ احتجاج، ج 1، ص 258.
[75] ـ همان، ص 271.
[76] ـ نهج البلاغه، خطبه 3.
[77] ـ كافي، ج 2، باب «ان الدعاء سلاح المؤمن»، ص 468.
[78] ـ همان، باب «ان الدعاء شفاء من كل داء»، ص 470.
[79] ـ همان، باب «ان من دعا اُستجيب له»، ص 471.
[80] ـ همان، باب «ان الدعاء سلاح المؤمن»، ص 468.
[81] ـ مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
[82] ـ همان.
[83] ـ همان.
[84] ـ نهج البلاغه، خطبه 193.
[85] ـ همان، خطبه 193.
[86] ـ كافي، ج 1، باب «ان الامام متي يعلم انّلأمر قد صار اليه»، ص 381.
[87] ـ كافي، ج 1
، باب «ان الامام متي يعلم ان الامر قد صار اليه»، ص 381.
[88] ـ سوره نحل، آيه 53.
[89] ـ اعيان الشيعه، ج 1، ص 323، به نقل از مهج الدعوات.
[90] ـ بحار الأنوار، ج 83، ص 64، به نقل از فلاح السائل درباره دعاي اميرالمؤمنين(عليهالسلام).
[91] ـ بحار الانوار، ج 83، ص 66 ـ 68، به نقل از فلاح السائل درباره دعاي صديقه كبرا«سلام اللّه عليها».
[92] ـ كافي، ج 1، باب «مولد الزهراءٍّ»، ص 460.
www.portal.esra.ir