در اينجا تنها به آیه ای از آيات اشاره مىكنيم و گذشته از بيان معناى آيه، به تأويل هر يك بر اساس سخن اهل بيت (عليهم السلام) نيز، مىپردازيم:
آيه بيست و ششم:
«وَ لَاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْجَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَاناً فَلَايُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُوراً»1
«و نكشيد نفسى را كه خداوند حرام كرده است مگر به حق و هر كسى كه مظلوم كشته شود قدرتى براى ولىّ او قرار داديم پس نبايد در قتل زيادهروى كند چرا كه او يارى شده است».
«جان» در فرهنگ إلهى، سخت محترم است. و از آنجا كه خون مايه حفظ مادّىِ حيات است، در ريختن خون احكامى وضع شده تا از خونريزى جلوگيرى كند. ازينروست كه گذشته از خون آدمى – كه اصالةً محترم است، و فقط به سببهاى خاصّىحرمت آن
شكسته مىشود -، حتّى خون حيوانات نيز احترام دارد. و باز ازين روستكه شارع تنها قتل حيوانات موذى را جايز دانسته و جز از اين دسته از حيوانات، ديگر حيوانات را نمىتوان بدون در نظر گرفتن منفعتى كه بر قتل آنان مترتّب باشد، به قتل رسانيد.
به همين خاطر است كه خداوند در شمار كسانى كه جاويدان در آتش خواهند ماند، قاتلان را نيز نام برده است: «وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا»2:
«و آن كس كه مؤمنى را از روى عمد بكشد سزاى او جهنّم است كه جاويد در آن خواهد ماند»؛
و باز از همين خاطر است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در آخرين روزهاى حياتشان برحرمت خون مسلمين تأكيد مىكردند، و ياران را از انجام قتل عام بعد از شهادتشان بر حذر مىداشتند:
«يا بني عبدالمطّلب! لا ألفيَنَّكم تخوضون دماءَ المسلمين خوضاً تقولون قُتِل اميرالمؤمنين، أَلَا لاتقتُلُنَّ بي إلّا قاتلي»3:
«اى خاندان ابوطالب مبادا شما را بيابم كه در خون مسلمانان افتادهايد و بگوئيد: اميرالمؤمنين كشته شد!. پس از من در مقابل من هيچ كس نكشيد مگر قاتل مرا».
اين آيه نيز، به وجود مبارك حضرت حجّت عليه السلام تأويل شده است. آنان كه به حرم مطهّر حضرت سيّدالشهداء عليه السلام مشرَّف شدهاند، مىدانند كه به هنگام ورود به رواق مطهّر آنحضرت، اين آيه را به خطّى خوش نوشتهاند و در مقابل ديده كسى كه به حرم مطهّر وارد مىشود، قرار دادهاند. گويا اين طرّاحى را بر اساس روايات وارد شده درباره اين آيه شريفه انجام دادهاند؛ چه بنا بر اين روايات، منظور از «مقتول مظلوم»،حضرت سيّدالشهداء عليه السلام؛ و منظور از «ولىّ» ايشان، حضرت حجّت عليه السلام مىباشد.
ازين رو «منصور» را نيز از اسامى آن حضرت دانستهاند، كه بر اساس نام ديگر ايشان كه زين پيش به آن اشاره كرديم – يعنى «منتقم» -، استوار شده است. آن حضرت منتقمند و از اعداء اللَّه – كه به انبياء و صالحان ظلم روا داشتهاند – انتقام مىگيرند.
حضرت سيّدالشهداء عليه السلام – كه در ادعيه و روايات، ايشان را ثاراللَّه خواندهاند-،مصداق اتم و اكمل مقتول مظلومند، و ازين رو آن حضرت در مرحله انتقام گيرى از ظالمان،به انتقام از خون ايشان نيز مىپردازند؛ و در اين عمل نصرت إلهى را همراه خواهند داشت. ازين رو هم منتقمند و هم منصور؛
حضرت صادق عليه السلام در اين باره فرمودهاند:
«المرادُ «مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً…» قالَ: ذلكَ قائمُ آلِمحمّدٍ عليهم السلام يخرُجُفيقتُلُ بدَمِ
«مراد از منصور در اين آيه شريفه قائم آلمحمّد عليه السلام است. او قيام مىكند و بواسطه خون سيّدالشهداء عليه السلام به كشتار قاتلان آن حضرت مىپردازد؛ پس اگر تمامىِ مردم را به اين واسطه بكشد اسراف نكرده است … او – به خدا قسم! -نسل قاتلان آن حضرت را بواسطه آنچه پدرانشان انجام دادهاند، به قتل مىرساند».
حال ممكن اين پرسش مطرح شود كه، چرا آن حضرت در انتقام از قاتلان سيّد شهيدان روزگار، ذرارى و نسل آنان را به قتل مىرسانند؟، آيا آنان نيز در گناه پدران خود شريك هستند؟؛
پاسخ آنست كه: حفظ امام واجب است، و نگهدارى از ايشان از تمامىِ فرائض مذهبى – همچون نماز و روزه – اهمّيّت بيشترى دارد؛ بلكه اگر كسى در مقام نگهدارى از جان امام به نماز بپردازد، اين نماز بدون ترديد از او پذيرفته نيست.
بر اين اساس، نسل قاتلان حضرت، اگر به آنچه پدرانشان انجام دادهاند راضى باشند، مرتدّند و قتل ايشان واجب؛ چه اگر كسى از شهادت آن حضرت خرسند باشد خود از حوزه اسلام خارج است و علاوه بر احكام ظاهرىاى – همچون نجاست و وجوب دورى از او – به احكامى همچون وجوب قتل نيز محكوم است. از همينروست كه حضرت حجّت عليه السلام فرزندان قاتلان سيّدالشهداء عليه السلام را نه به جرم پدر، كه بخاطر اشتراك با آنان در ارتداد به قتل مىرسانند.
بدين ترتيب روشن مىشود كه فعل آن حضرت عين عدل و حكمت است و ذرّهاى خطا در آن متصوّر نيست. پيش از اين نيز اشاره كرديم كه آن حضرت مظهر دو اسم«العدل» و «الحكيم» هستند، و آنچه انجام مىدهند بر اساس علم و حكمت استوار است
.
به اين روايت نيز – كه در تأويل اين آيه شريفه، از حضرت صادق عليه السلام وارد شده است – بنگريد:
«نزَلت فِي الحسينِ عليه السلام. فلو قتَلَ وليُّه أهلَ الأرضِ بهِ ما كانَ مُسرفاً؛ و وليُّهُ القائمُ عليه السلام»5
«اين آيه در شأن حضرت سيّدالشهداء عليه السلام نازل شده است. اگر ولىّ ايشان تمامىِ مردم را در برابر خون ايشان بكشد اسرافكار نخواهد بود؛ و ولىّ ايشان حضرت قائم آلمحمّد عليه السلام است».
پی نوشتها:
1 – الإسراء / 33
2 – النساء / 92
3 – بنگريد: «نهجالبلاغة» كتاب 47 ص 422
4 – بنگريد: «المحجّة» ص 127، «كاملالزيارات» ص 63
5 – بنگريد: «المحجّة» ص 129
www.akhlagh.net