ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

سوختگان عشق (بررسي تحليلي ـ تطبيقي روايتهاي اصحاب اخدود)/بخش دوم

فهرست مطالب

نقد و نظر


روايات چهارگانه ذكر شده، كه مايه هاي اصلي آن از گزارشهاي منابع اهل كتاب درباره كشتار نصاراي نجران گرفته شده و در ادامه، دچار داستانپردازي و افسانه سرايي گشتهاند، به رغم تناقض آشكار و اشكالات آن، در تفسير سوره بروج و شرح تاريخي حادثه اخدود، مورد استناد بسياري از مفسّران قرار گرفته اند، در حالي كه حادثه نجران، كه جدال پيروان مسيحيت و يهود را بر سر انگيزه هاي سياسي و اقتصادي با پوشش مذهبي به تصوير ميكشد، با گزارش قرآن كه سبب كشتار مؤمنان را فقط ايمان توحيدي آنان ميداند (وَ مَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ) (بروج: 21) چندان سازگار نيست. بر اساس همين آيه، قاتلان در شمار موحّدان نبودند و مؤمنان را به پرستش غير خدا فرا ميخواندند81 و چنانكه شماري از پژوهشگران نيز گفته اند، با يهودي بودن ذونواس و پيروانش همخواني ندارد،82 هرچند برخي با اين سخن كه در آن زمان، آيين يهود
منسوخ و مسيحيت بر حق بوده، درصدد رفع اين اشكال برآمده
اند،83 همچنين بر پايه روايتي كه در آن حضرت علي(عليه السلام) نظر اسقف نجران درباره اصحاب اخدود را ناصواب دانسته، به احتمال بسيار زياد، حادثه نجران به عنوان مصداق واقعه «اخدود»، رد شده است.


يافته هاي باستانشناسي عرفان شهيد نيز ناسازگاري حادثه نجران را با گزارش قرآن، كه از گودال آتشين سخن ميگويد (بروج: 4ـ5) تأييد ميكند. بنابراين، از مجموع قراين برميآيد كه كشتار نجرانيان با توجه به گزارشهاي موجود آن، نميتواند مصداق حادثه اخدود باشد. گويا قرابت زماني حادثه نجران و ماندن خاطره آن در اذهانِ صحابه از يكسو،84 و گسترش گزارشهاي اهل كتاب در جامعه اسلامي و نفوذ آن در منابع تاريخي و حديثي از سوي ديگر، موجب انطباق
گزارش قرآن بر اين حادثه شده است.


افزون بر حادثه نجران، گزارشهاي پراكنده ديگري در منابع حديثي، تفسيري و داستاني مسلمانان آمده كه اصحاب اخدود را به امم ديگري غير از نصاراي نجران مرتبط ميسازند:


2. پيروان پيامبر حبشي


در روايتي كه عيّاشي به سند خود از جابر از امام محمّدباقر(عليه السلام)نقل كرده، حضرت علي(عليه السلام)نظر اسقف نجران درباره هويّت اصحاب اخدود را نادرست خوانده و از پيامبري در حبشه سخن گفته كه كافران قوم در جنگ با وي، شماري از ياران او را كشتند و گروهي ديگر را به همراه خود وي اسير كردند. آنگاه او را همراه كساني
كه از پيروي او دستبردار نبودند، وادار كردند كه خود را در گودال آتش افكنند.85 اين روايت به اين موضوع كه مراد از «اصحاب اخدود» كافران هستند يا مؤمنان، اشاره اي نكرده است. حبشي بودن اصحاب اخدود و پيامبر آنان از برخي طرق ديگر نيز از حضرت علي(عليه السلام) گزارش شده است كه در آن، حضرت ضمن خواندن آيه (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلا مِن قَبْلِكَ مِنْهُم مِن قَصَصْنَا عَلَيْكَ…) (غافر: 78)، ظاهراً اصحاب اخدود را از جمله اقوامي دانسته كه در قرآن ذكري از پيامبر آنان نشده است.86 اين روايت با ظاهر گزارش قرآن نيز سازگار است.


3. مؤمنان منطقه مذارع


بر پايه روايت قتاده از حضرت علي(عليه السلام)، اصحاب اخدود گروهي از مردمان محلّي به نام «مَذارع» در يمن بودند كه دو بار بين آنان جنگ درگرفت و مؤمنان پيروز شدند. آنان با هم عهد كردند كه با يكديگر خدعه و نيرنگ نكنند; اما كافران از در مكر و حيله وارد شدند، با غلبه بر مؤمنان و پيشنهاد يكي از خود آنها، گودالي از آتش فراهم كردند، كساني را كه از پذيرش آيين كفر سر با
ز زدند، در آتش افكندند.87 اين گزارش از يكسو، به سبب سخن گفتن از مكر كافران، شباهتي به حادثه نجران دارد كه در آن ذونواس از راه سوگند، نجرانيان را فريفت و از سوي ديگر، بر خلاف ظاهر روايت قرآن، اصحاب اخدود را اعم از كافران و مؤمنان معرفي ميكند.


4. قومي از مجوس


در گزارش ديگري كه ابن اَبزَي و ابن جُبَير نقل كرده اند، حضرت علي(عليه السلام) ضمن اهل كتاب دانستن مجوس، از حلّيت شراب در شريعت آنان، آميزش يكي از شاهان مجوس در حال مستي با خواهر خود، پشيماني پس از هوشياري و چارهجويي او سخن ميگويد. بنابراين گزارش، وي در توجيه خطاي خود، از جواز شرعي ازدواج با خواهر سخن گفت و كساني را كه از صحّه گذاشتن بر آن سر باز ميزدند، در گودال آتش افكند.88اين گزارش نيز، كه منشأ نزاع را نسبت نارواي يك حكم به شريعت الهي و عدم پذيرش آن از سوي مردم، نه كفر و ايمان به خدا، و طرفين نزاع را پيروان يك دين توحيدي معرفي ميكند، با گزارش قرآن سازگار نيست.</SPAN&gt ;


5. گروهي از بني اسرائيل


روايت منسوب به ابن عبّاس و عطيه عوفي، اصحاب اخدود را گروهي از بني اسرائيل معرفي ميكند كه شماري از مردان و زنان مؤمن را در گودال آتش سوزاندند. ضحّاك نيز آنان را از بني اسرائيل دانسته است.89


6. پيروان دانيال نبي


برخي نيز اين داستان را بر دانيال نبي(عليه السلام) و يارانش تطبيق كرده اند كه به سبب سجده نكردن بر بت، به فرمان بُختُ نُصَّر در آتش افكنده شدند; اما آتش در آنان كارگر نيفتاد و رهايي يافتند.90 اين گزارش، كه تطبيق آن با حادثه اخدود مورد توجه و تأييد برخي پژوهشگران معاصر و نيز برخي خاورشناسان قرار گرفته،91 از عهد عتيق گرفته شده است، با اين تفاوت كه بر اساس روايت عهد عتيق، كساني كه به سبب سجده نكردن بر مجسّمه طلايي در ميدان شهر بابل و به فرمان نِبُوكَد نِصَّر (بُخت نُصَّر (605ـ562 ق م) در تنور آتش افكنده شدند، سه تن از ياران دانيال نبي(عليه السلام) بودند، نه خود وي كه از مقرّبان دربار بابل به شمار ميرفت و آتش بدون تأثير در آنان، نگهباناني را كه آنها را در آتش انداختند، در كام خود فرو برد.92 به اعتقاد جواد علي، هيچ گزارشي درباره اصحاب اخدود در تاريخ بابل، حتي در تاريخ يهود نيامده است.93 بنابراين، روايت مزبور از اسرائيليات و ظاهراً همان گزارش عهد عتيق درباره ياران دانيال نبي(عليه السلام) است كه به وسيله يهود و در شكل ت
حريف شده، در اختيار راويان مسلمان قرار گرفته است.94


7. گروهي از مؤمنان معتزل


ربيع بن انس در روايتي شبيه گزارش پيشين، اصحاب اخدود را گروهي از مؤمنان دانسته كه در روزگاري، از مردمان كناره گرفتند. ستمگري بت پرست آيين خود را بر آنان عرضه كرد و گروهي را كه از پذيرش آن سر باز زدند، در گودال آتش افكند; اما خداوند با قبض روح و پيش
از سوختن، آنان را نجات داد و خود كافران گرفتار آتش شدند.95 دو گزارش اخير با روايت قرآن، ديدگاه جمهور مفسّران و نيز گزارشهاي ديگر، كه بر كشته شدن مؤمنان دلالت دارند، سازگار نيست.96


8. گروهي از بت پرستان يمن


بر اساس گزارش مبهمي از مقدسي، تُبَّع (ذونواس)، كه در مدينه به آيين يهود گرويده و دو تن از احبار را همراه خود به يمن آورده بود، با قوم خويش، كه يهودي شدن را بر او خرده ميگرفتند، دچار اختلاف شدند و براي داوري به كوهي رفتند كه از ديرباز جايگاه حلّ منازعه بود و آتشي در آن قرار داشت كه ميگفتند: ستمكاران را ميسوزاند و به ستمديده آسيبي نميرساند. آتش بت پرستان را سوزاند; اما احبار و همراهان نجات يافتند. از اينرو، مردمان زيادي از اهل يمن به آيين يهود گرويدند.97ظاهر اين گزارش نشان ميدهد كه بت پرستان يمن، كه يهودي شدن را بر ذونواس خرده ميگرفتند، در آتش سوختند. از اينرو، اشكالات گزارش پنجم و ششم بر اين رواي
ت نيز وارد است. افزون بر آن، در اين روايت، سخن از «اُخدود» به ميان نيامده، بلكه از يك آتش افسانه اي ياد شده است.


9. قبيله بني تميم


برخي نيز اصحاب اخدود را عمرو بن هند مشهور به «مُحرِق» و ياران وي دانستهاند كه 100 تن از افراد قبيله «بني تميم» را در آتش سوزاند.98 وي را پادشاه ستمگري دانسته اند كه در سالهاي 554ـ569 م بر حيره حكومت ميكرد.99


اين پراكندگي در محتواي گزارشها چه بسا ميتواند در مقام قضاوت و گزينش، ترديدآفرين باشد. از اينرو، مفسّراني همچون ابن كثير، فخر رازي و علّامه طباطبائي در مقام رفع تعارض، اين احتمال را مطرح ساخته اند كه شايد جماعتي با ويژگيهاي اصحاب اخدود، بيش از يك گروه بوده باشند و گزارش قرآن ناظر به همه آنهاست;100 چنانكه برخي مفسّران تابعي نيز بر اين باورند كه مصداق حادثه اخدود بيش از يك بار تحقق يافته است. بر اساس نقل عبدالرحمن بن جبير، اصحاب اخدود يك بار در زمان تُبَّع (ذونواس) در يمن، ديگر بار در زمان كنستانتين (306ـ337م) در قسطنطنيه، و بار سوم در زمان بُخت نُصَّر در بابل مصداق يافته اند;101 اما برخي تاريخ
پژوهان تصريح كرده
اند كه در تاريخ مسيحيت، گزارشي از شكنجه نصارا به دست كنستانتين نيامده است، بلكه برخي روايات از آن حكايت دارند كه وي در سال 311 م نصرانيت را به عنوان يكي از اديان رسمي در قلمرو امپراتوري خويش به رسميت شناخت; چنانكه برخي ديگر از گزارشها از نصراني شدن وي در سال 312 م حكايت ميكند.102 همچنين در نقلي، مصاديق اصحاب اخدود سه نفر گزارش شده اند: يكي ذونواس، ديگري اُنطياخُوس رومي در شام و سومي بُخت نُصَّر در فارس. در اين نقل، گزارش قرآن فقط ناظر به حادثه نجران دانسته شده است.103


نقد و نظر


به نظر ميرسد با توجّه به اينكه گاهي از سوزاندن به عنوان كيفري شديد در اعصاري از تاريخ، مانند قرون وسطا، بر ضد مخالفان اعتقادي استفاده ميشد، حوادثي از اين دست بارها در ميان ملل گوناگوني روي داده و گزارش آنها در فرايند تماس فرهنگي، در جوامع ديگر، از جمله جوامع اسلامي راه يافته و با توجه به برخي مشابهت هاي ظاهري، در تفسير گزارش قرآن از حادثه اخدود، مورد توجه مفسّران قرار گرفته، در حالي كه بيشتر روايتهاي ذكر شده داراي نوعي ناسازگاري دروني ميان خود و ناسازگاري بيروني با ظاهر گزارش قرآن هستند و در هيچيك از آنها نيز سخن از تعدّد حادثه به ميان نيامده است.


افزون بر آن، سياق آيات مورد بحث، به ويژه ظاهر (إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَ هُمْ عَلَي مَا يَفْعَلُون
َ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ)(بروج: 6ـ7) و بيش از آن، ظاهر (أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ)همانند موارد مشابهي همچون (أَصْحَابَ الْكَهْفِ) (كهف: 9)، (أَصْحَابُ الْجَنَّةِ) (بقره: 83)، همچنين مفرد بودن «اخدود» و «ال» تعريف آن نشان ميدهد كه گزارش قرآن مربوط به يك حادثه و قوم است; چنانكه اين نظر از مقاتل نيز گزارش شده است. بنابراين، احتمال تعدّد، كه تنها براي جمع بين گزارشها و به قصد رفع تعارض و ترديدزدايي مطرح شده است، درست به نظر نميرسد و تنها گزارشي مانند روايت مربوط به پيامبر حبشي را ميتوان مصداق حادثه اخدود تلقّي كرد كه با نگرشي فراتر از نزاع قومي، سياسي، اقتصادي يا اختلاف دو گروه موحّد، يا پيروان يك آيين، به حادثه پرداخته و جدال مورد توجه قرآن ميان كفر و ايمان در آن قابل ترسيم است.


پيام داستان


روايت قرآن در بخشهاي مهمي تنظيم شده است: فضاسازي براي حكايت داستان، انعكاس نگاه خداوند به حادثه و حادثه آفرينان، تصوير اصليترين صحنه ها، بيان زمينه پيدايش حادثه و ارزيابي آن، پرداختن به صحنه ها و زواياي فراطبيعي، تصوير فرجام حقيقي هر يك از دو گروه و پاسخ به پرسشهاي احتمالي از اين قبيل است. داستان پيش از گزارش اصل حادثه براي زمينه سازي ذهني در مخاطبان، با سوگندهايي پي درپي آغاز ميشود تا از يكسو، با تأكيد فراوان براي بيان عظمت حادثه و كمال جدّيت و حتميت جواب قسم، افزون بر تأثيرگذاري بيشتر در ذهن مخاطبان، هرگونه شك و ترديد و انكار را از دل آنان بزدايد و از سوي ديگر، گستره داستان را فراتر از زمين، زمان، زندگي دنيوي و صحنه هاي بسيار محدود و محسوس آن نشان دهد:104 (وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ وَشَاهِد وَ مَشْهُود.)(بروج: 1ـ3) جواب قسم هرچند مورد اختلاف است،105 اما ظاهراً چنان كه زمخشري و گروهي ديگر نيز معتقدند، جمله محذوفي است كه آيه (إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا…) (بروج: 10) و (قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ)(بروج: 4) قرينه آن هستند و در تقدير چنين است: «أُقسم بالسماءِ … إِنّ الذين فتنوا المؤمنين و المؤمنات معذَّبون و ملعونون كما لُعن أَصحاب الاخدود»; زيرا اين سوره براي تهديد مشركان مكّه و تشويق مسلمانان به پايداري در برابر آزار و شكنجه آنان نازل شده است.106


چگونگي آغاز بخش بعدي بيانگر قضاوت خدا درباره كافران و حادثه مذكور است تا عامل بازدارنده اي در برابر همه شكنجه گران مؤمن باشد: (قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ وَ هُمْ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ.)(بروج: 4ـ7) قريب به اتفاق مفسّرانِ معتقد به انشايي بودن «قُتل» با ادّعاي محال بودن دعا و نفرين به معناي حقيقي آن از سوي خدا،107 مراد از آن را «لُعِنَ» و به معناي طرد از رحمت الهي دانسته اند كه لازمه نفرين خداست،108 ولي چنانكه ثعالبي و برخي ديگر گفته اند، خداوند ناگزير با زبان بشري بر آنان نفرين ميكند.109 اين تعبير، كه نشانگر اوج نفرت گوينده است، عيناً در چند جاي ديگر قرآن نيز آمده110و به معناي «مرگ بر…» و «مرده باد…» است. افزون بر آن، اگر مراد «لُعِن» بود، آوردن آن محذوري نداشت; زيرا واژه «لُعِنوا» به معناي انشايي و نفرين در قرآن آمده است.111در هر دو صورت، تعبير «قُتل» نشان ميدهد كه اقدام كافران از منظر خدا، گناه بسيار بزرگ و زشتي است كه اينگونه خشم خداوندِ حليم را بر ضدّ آنان برانگيخته است،112 به ويژه ظرف بودن «إِذ» براي «قُتل» حاكي از تقبيح شديد صحنه نشستن كافران در اطراف گودال و مشاهده سوزاندن مؤمنان از سوي خداست و اينكه صحنه مذكور بيش از اصل سوزاندن، موجب خشم و غضب الهي شده است.


از آيات 5ـ6، كه امكان تحليل شخصيت رواني هر دو گروه را فراهم ميآورد، برميآيد كه كافران بر اثر باورهاي كفرآميز و ارزشهاي شرك آلود، چنان فاقد عواطف انساني بودند كه در كمال قساوت و خونسردي، به سوزاندن مؤمنان و تماشاي آن پرداختند. در مقابل، مؤمنان قطعاً از ايماني راسخ و قدرت روحي شگفت انگيزي برخوردار بودند كه چنان در اوج پايداري، سر بر سر آيين خويش تقديم كردند.113


آيه بعد افزون بر بيان زمينه حادثه، به شكل غيرمستقيم، باورهاي كافران و اقدام مذكورشان را تخطئه، و مؤمنان، ايمان توحيدي و پايداري آنان را تأييد ميكند:114 (وَ مَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ) (بروج: 8); زيرا با آوردن لفظ جلاله، كه بر ذات مستجمع جميع كمالات دلالت دارد، در كنار ذكر سه وصف انحصاري براي آن، به شايستگي انحصاري خدا براي ايمان و عبادت اشعار دارد. پس ناگزير ايمان به چنين موجود با عظمتي كاملا بر طريق صواب است و خرده گيري بر آن و سوزاندن مؤمنان به او جز از سر ناداني و شدت گمراهي نميتواند باشد.


در بينش مادي، اين درگيري، كه غلبه كافران و كشته شدن مؤمنان را در پي داشت، با فرجامي به ظاهر خسارتبار براي مؤمنان در همين جا پايان ميپذيرد; چون نه در قرآن و نه در جاي ديگر، سخني از كيفر كافران گفته نشده است; اما قرآن نگاه كاملا متفاوتي به نتيجه و فرجام واقعه دارد. از اينرو، با خبر از گواه بودن خدا بر همه چيز (وَاللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْء شَهِيدٌ) (بروج: 9) بر نظارت و ثبت كامل حادثه با همه جزئيات پيدا و پنهان آن، بدون گم شدن و فراموش گشتن در لايه هاي هزار توي تاريخ و رسيدگي به حساب آن در روز موعود اشاره ميكند. از سوي ديگر، با تصوير صحنه هاي فرا زميني، حادثه را ناتمام تلقّي ميكند و با ارزيابي آن بر مبناي معيارهايي متفاوت با شاخصهاي سنجش بشري، از جايگاه بد و عذاب دردناك كافران خبر ميدهد:115(إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ.) (بروج: 10)


چنانكه شماري از مفسّران نيز گفتهاند، ظاهراً مراد از (الّذين) همه كافران شكنجه گر، اعم از اصحاب اخدود، مشركان مكّه و ديگران هستند.116 اين با سبك بياني قرآن سازگارتر است كه از حوادث خاص نتيجه عام و قابل صدق در همه جا و هميشه ميگيرد. علاوه بر آن، ابتدائيه بودن جمله در كنار تصريح به «مؤمنات» بدون آنكه در گزارش مربوط به اصحاب اخدود آمده باشد. (وَ هُمْ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ) (بروج: 7) ميتواند مؤيّد اين ديدگاه باشد; اما شماري ديگر مراد از (الّذين)را اصحاب اخدود و (فَتَنُوا) را اشاره به سوزاندن دانسته اند.117 زمخشري هر دو را جايز ميشمارد.118


درباره وجه تفصيل بين (عَذابُ جَهَنَّم) و (عَذابُ الحَريق)، كه اوّلي دومي را نيز دربر دارد، بين مفسّران اختلاف است. ديدگاه نخست هر دو را مربوط به آخرت ميداند، ولي به سبب وجود انواع ديگري از عذاب در جهنم، مانند زقّوم،119 غسلين (چرك و خون)120 و مقامع (گرزهاي آتشين)،121 آن دو از هم تفكيك شده اند; عذاب جهنّم به سبب كفر كافران، و عذاب سوزان به علت شكنجه مؤمنان در انتظار آنان است.122


برخي تناسب بين نوع شكنجه مؤمنان در حادثه اخدود با كيفر آن را سبب تصريح به (عَذابُ الحَريق)دانسته اند.123 و سرانجام، ديدگاه سوم، كه منسوب به فرّاء، قتاده، ابوالعاليه و زجّاج است، عبارت (فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّم) را اشاره به عذاب اخروي و جمله (و لَهُم عَذابُ الحَريق) را اشاره به آتش دنيا ميداند.124 تفسير اين گروه به ديدگاه آن دسته از مفسّران كه معتقدند خود كافران گرفتار شعله هاي آتش شدند، نزديك است. برخي نيز (عَذابُ الحَريق) را تفسير (عَذابُ جَهَنَّم)دانسته اند.125


قرآن در ادامه، ارزيابي ديگري از حادثه به دست ميدهد كه بر اساس آن، زندگي دنيا با همه رنجها و لذتهايش پايان كار و شاخص ميزان حقيقي سود و زيان و شكست و پيروزي طرفين نيست.126 از اينرو، با خبر دادن از باغهاي بهشتي و نعمتهاي آن، كه در انتظار مؤمنان صالح است، آن را (فوز كبير) ميخواند: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَن
َّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ) (بروج: 11); زيرا آنان در صورت دريغ كردن از جان خويش و پذيرفتن آيين كفر، اين چنين رستگار نميشدند.


داستان اخدود، كه بدون شك يكي از سختترين انتقامها و قهرآميزترين برخوردهاي كافران با مؤمنان را گزارش ميكند، چه بسا در نوع خود بينظير تلقّي شده، در دل مؤمنان هراس افكند. از اينرو، به نظر ميرسد چنانكه برخي مفسّران نيز گفته اند، آيات بعدي در ارتباط با حادثه و پيام كلي سوره، از جمله تأكيد و تقريري از انذار و تبشير در آيات پيشين باشد.127 به همين دليل، انتقام قهرآميز خدا از كافران و مجازات سخت آنها بسيار شديدتر وصف ميشود:128(إِنّ بطش ربّك لشديد.) (بروج: 12) دلالت واژه «بطش» بر معناي برخورد قهرآميز در كنار دو حرف تأكيد و نيز واژه «شديد»، ميزان شدت انتقام الهي را بيان ميكند. اين بخش از سوره افزون بر تهديد شكنجه گران قريش، از جمله با توجه به تعبير (ربّك)ميتواند پيامبر(صلي الله عليه وآله) و مؤمنان مورد آزار و شكنجه را اميدوار كرده، به ياري خداوند دلگرم سازد.129 برخي مفسّران معتقدند: آيه (اِنَّهُ هُوَ يُبدِئُ و يُعيد)(بروج: 13) با معرفي خدا به عنوان تنها منشأ پيدايش نخستين و دوباره هر چيزي، شدت انتقام الهي را تعليل و تبيين ميكند; زيرا خداوند قادر است از يكسو، با پيشگيري از مرگ كافران در پي عذاب و نكاستن از شدت آن، (فاطر: 36)، و از سوي ديگر، با برگرداندن جسم آنها پس از هر بار سوختن به حالت پيش از آن (نساء: 56)، موجب تداوم و بيشتر شدن عذاب آنها شود، در حالي كه كافران تنها يك بار ميتوانند مؤمنان را سوزانده، نابود كنند.130 تفاسير ديگري نيز براي آيه مزبور گفته اند.131


برخي آيه (وَ هُوَ الغَفُورُ الوَدود) (بروج: 14) را بشارت به مؤمنان درباره آمرزش و مودّت فراوان خدا، و برخي ديگر بشارت به كافران تائب دانسته و بعضي هم بين دو قول جمع كردهاند. آيات 15ـ18 گويا به اين پرسش احتمالي برخاسته از گزارش پاسخ ميدهند كه چرا بر خلاف بسياري از نزاعهاي كفر و ايمان به روايت قرآن، كافران گرفتار
عذاب نشده و مؤمنان نجات نيافته
اند؟ از اينرو، قرآن با مقايسه داستانهاي اخدود، فرعون و ثمود، با نتيجه متفاوت هر يك، از «فعّال ما يشاء» بودن خدا بر اساس حكمت خويش سخن ميگويد: (فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ.)(بروج: 16) اراده او، كه حاكم جهان و داراي كاملترين ذات و صفات است: (ذُو الْعَرْشِ الَْمجِيدُ)(بروج: 15)، گاهي بر نجات مؤمنان مانند بني اسرائيل، حاكميت چند صباح آنها و عذاب فرعون و سربازانش در اين دنيا، و گاهي نيز بر هلاكت همه قوم ثمود و نجات گروه مؤمنان تعلّق ميگيرد: (هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ)(بروج: 17ـ18) گاهي هم مشيّت او كشته شدن مؤمنان، پيروزي ظاهري كافران و مهلت آنها را تا روز قيامت ميطلبد.132 درك اين حقيقت، كه همه حوادث ياد شده با نتايج متفاوت، بر اساس اراده حكيمانه خداوند رقم ميخورند مايه آرامش پيامبر(صلي الله عليه وآله)و مؤمنان شده و آنان را به رضاي او راضي ميكند.


برخي فعّال ما يشاء بودن خدا را در ارتباط با وعده و وعيد، و اشاره به داستان فرعون و ثمود را بيان نمونهاي از «بطش شديد» دانسته اند.133


بعضي نيز معتقدند: خداوند با يادآوري آن داستانها، پيامبر(صلي الله عليه وآله) را به صبر و پايداري همانند پيامبر آنان فرا ميخواند.134


نكته آخر اينكه دعوت مؤمنان به مقاومت فرهنگي تا پاي جان براي حفظ هويّت ديني و عدم پذيرش باورها و ارزشهاي غيرتوحيدي، از پيامهاي مهم اين داستان است. تاريخ اديان توحيدي، كه جلوه هاي با شكوه و ماندگاري از پايداري يكتاپرستان را روايت ميكند، نشان ميدهد كه مؤمنان همواره با انواع فشارهاي اجتماعي و آزار و اذيتهاي جسمي و روحي از سوي كافران روبهرو بودهاند. قرآن، كه چنين مقاومتي را از مصاديق صبر در طاعت و جهاد في سبيل اللّه ميداند، با استفاده از روش الگويي براي تربيت مؤمنان، افزون بر انبياي الهي، از افراد و گروههاي موحّدي همچون اصحاب اخدود، ساحران فرعون،135 مؤمن آل فرعون،136 آسيه همسر فرعون،137 اصحاب كهف138 و مسلمانان صدر اسلام139 ياد ميكند كه به رغم حاكميت كافران و فرهنگ شركآميز و كفرآلود بر جامعه، در برابر انواع فشارها و شكنجه ها مقاومت كردند و غالباً سر بر سر آيين خويش نهادند. اين كار آنان چنان بزرگ و با شكوه است كه خداوند آن را به غايت ستوده، يادشان را جاودانه و آنان را براي هميشه تاريخ، ال
گوي مؤمنان معرفي كرده است.


در مقابل، از سست باوراني ياد ميشود كه در مواجهه با فشارها و آزار و اذيت دينستيزان، تاب نياورده، از ايمان خود دست كشيده اند: (وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِياللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ.)(عنكبوت: 10) قرآن خداباوري اينان را لقلقه زبان و تابعي از شرايط جامعه معرفي ميكند.140 نظر به اينكه آزار و اذيتها و فشارها براي تغيير هويّت فرهنگي مؤمنان و جوامع توحيدي141 از يكسو، و تماس فرهنگي بين جوامع توحيدي و غيرتوحيدي از سوي ديگر، همواره در جريان بوده است، داستان اصحاب اخدود و نظاير آن ميتواند بيانگر ديدگاه قرآن درباره فرهنگپذيري مؤمنان از كافران باشد كه بر اساس آن، تأثيرپذيري در حوزه مؤلّفه هاي اصلي فرهنگ، همانند باورها، ارزشها، ايدئولوژي و هنجارهاي غيرتوحيدي نفي شده و فشار اجتماعي، حاكميت فرهنگ غير توحيدي بر جامعه و پيروي اكثريت از آن هرگز دليل موجّهي براي پذيرش آن به شمار نمي آيد.


برخي احاديث اسلامي در ستايش از پايداري بر سر ايمان و دعوت به آن، از بعضي گذشتگان ياد ميكند كه به رغم تكه تكه شدن به وسيله ارّه، دست از آيين خود برنداشتند.142 فقها با استناد به چنين رواياتي گفته اند: اگر كسي به گفتن سخنان كفرآميزي وادار شد، بهتر آن است كه مقاومت كرده، از گفتن آن خودداري كند.143


در روايتي از رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و حضرت علي(عليه السلام)ضمن پيشگويي درباره كشته شدن هفت تن از نيكان كوفه در منطقه «عذراء» (قريه اي در شام)144 آنان به اصحاب اخدود تشبيه شدند.145 در برخي نقلهاي اين روايت، آنان همان حجر بن عدي و يارانش معرفي شده اند كه تنها گناهشان ايمان به خداوند عزيز و حميد بود146 و قتلشان موجب خشم خدا و اهل آسمان است.147 در بر
خي منابع، امام حسين(عليه السلام) و ياران او نيز به اصحاب اخدود تشبيه شده
اند.148


نتيجه نهايي


قرآن در گزارش حادثه اخدود، درصدد پرداختن به جزئيات حادثه نيست، بلكه بر آن است كه يكي از قهرآميزترين برخوردهاي صورت گرفته با مؤمنان در طول تاريخ اديان توحيدي و همچنين حماسيترين مقاومت يگانه& lt;/SPAN> پرستان بر سر ايمان خويش را به تصوير كلي درآورد. در ادامه، با نگاهي فراتر از نگرشهاي مرسوم و ظاهري، جايگاه و فرجام بد كافران شكنجه گر و پاداش و فرجام بسيار خوش مؤمنان يادآوري و سوختگان در آتش برندگان نهايي خوانده ميشوند. هشدار به كافران شكنجه گر، بشارت به مؤمناني كه همواره به سبب ايمان خويش با فشارها، سختيها و آزار و اذيتهاي فراوان روبه رو هستند، و دعوت آنان به پايداري و دست نكشيدن از ايمان و عقايد توحيدي خويش و نيز ارائه نگرشي آخرتگرا و فراتر از محدوديتهاي زماني و جغرافيايي در تحليل رويدادهايي همچون حادثه اخدود، از پيامهاي مهم اين روايت داستاني است.


ح
وادث گوناگوني كه در منابع تاريخي و تفسيري بر حادثه اخدود تطبيق شده، اغلب داراي تناقض دروني با يكديگر و ناسازگار با ظاهر گزارش قرآن هستند. تلاشهاي انجام گرفته در اين زمينه، هرچند درخور ستايش بوده، ولي در عمل ترديدآفرين هستند. نكته بسيار مهم اينكه پيام مورد نظر قرآن بدون روشن شدن مصداق تاريخي اخدود نيز كاملا رسا و گوياست و اساساً قرآن در بيشتر روايتهاي داستاني، بدون پرداختن به جزئيات تاريخي، با سبك ويژه و در جهت اهداف تربيتي و هدايتي خود به گزارش حوادث ميپردازد.


پی نوشت:


81ـ اسماعيل بن كثير دمشقي، پيشين، ج 4، ص 528 / محمّدبن احمد قرطبي،
پيشين، ج 19، ص 191 / ياقوت حموي، پيشين، ج 5، ص 268.


82ـ عمر فروخ، تاريخ الجاهليه، بيروت، دارالعلم للملايين، 1984، ص 74 / ياقوت حموي، پيشين، ج 5، ص 268 / محمّد بيومي مهران، پيشين، ج 1، ص 365.


83ـ محمّدهادي يوسفي غروي، پيشين، ج 1، ص 129.


84ـ حميد حاجيانپور، «اصحاب الاخدود»، كيهان انديشه، ش 70 (بهمن و اسفند 1375)، ص 28 / محمّد خزائلي، اعلام قرآن، چ چهارم، تهران، اميركبير، 1371، ص 138.


85ـ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص 707 / احمدبن خالد برقي، پيشين، ص 250 / محمّدبن احمد قرطبي، پيشين، ج 19، ص 191.


& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman’; mso-bidi-language: FA” lang=FA>86ـ جلال الدين سيوطي، پيشين، ج 7، ص 306.


87ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 166 / جلال الدين سيوطي، پيشين، ج 8، ص 465ـ466.


88ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 165ـ166 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص 706 / محمّدبن احمد قرطبي، پيشين، ج 19، ص 191.


89ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 167 / محمّدبن احمد قرطبي، پيشين، ج 19، ص 191.


90ـ محمّدبن علي صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، بيروت، اعلمي، 1412، ص 226 / محمّد طبري شيعي، نوادر المعجزات، قم، مؤسسه امام مهدي، 1410، ص 13 / اسماعيلبن كثير دمشقي، پيشين، ج 4، ص 526.


91ـ محمّد خزائلي، پيشين، ص 138.


92ـ الكتاب المقدّس (عهدين)، بيروت، دارالكتاب المقدّس في الشرقالاوسط، 1993 م، دانيال، 3:1ـ26.


93ـ جواد علي، پيشين، ج 6، ص 615.


94ـ محمّد بيومي مهران، پيشين، ج 1، ص 364.


95ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 169.


96ـ محمّدبن عمر فخر رازي، پيشين، ج 31، ص 119 / سيد محمود آلوسي، پيشين، مج 16، ج 30، ص 160.


97ـ مقدسي، پيشين، ج 3، ص 180ـ181.


98ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 165ـ169 / محمّدبن احمد قرطبي، پيشين، ج 19، ص 189 / سيد محمود آلوسي، پيشين، مج 16، ج 30، ص 151ـ160.


99ـ مطهّربن طاهر مقدّسي، پيشين، ج 3، ص 203 / حمزةبن حسن اصفهاني، تاريخ سني ملوك الارض والانبياء، بيروت، دار مكتبة الحيات، ص 72 / ابن قتيبه، پيشين، ص 648.


100ـ اسماعيلبن كثير دمشقي، پيشين، ج 4، ص 529 / محمّدبن عمر فخر رازي، پيشين، ج 31، ص 118 / سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 257.



101ـ اسماعيلبن كثير دمشقي، پيشين، ج 4، ص 529 / اسماعيلبن كثير دمشقي، البداية والنهايه، به كوشش عليمحمّد معوض و عادل احمد، چ دوم، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418، ج 2، ص 103.


102ـ محمّد بيومي مهران، پيشين، ج 1، ص 363ـ364.


103ـ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص
707 / محمّدبن احمد قرطبي، پيشين، ج 19، ص 191 / اسماعيلبن كثير دمشقي، البداية و النهاية، ج 4، ص 529ـ530.


104ـ سيد قطب، پيشين، ج 6، ص 3837.


105ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 169ـ170 / محمود بن عمرزمخشري، پيشين، ج 4، ص 729 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص 708.


106ـ محمودبن عمر زمخشري، پيشين، ج 4، ص 729ـ730 / عبداللّه بن عمر بيضاوي، پيشين، ج 4، ص 400 / سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 248ـ249.


107ـ محمّدبن احمد قرطبي، پيشين، ج 19، ص 189 / سيد محمود آلوسي، پيشين، مج 16، ج 30، ص 157 / سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 251.


108ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 165 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص 709 / اسماعيلبن كثير دمشقي، تفسير القرآنالعظيم، ج 4، ص 526.


109ـ عبدالرحمنبن محمّد ثعالبي، تفسير ثعالبي، بيروت، داراحياء التراثالعربي، 1418، ج 4، ص 400.


110ـ ذاريات: 10 / مدثّر: 19ـ20 / عبس: 17.


111ـ مائده: 64.


112ـ سيد محمود آلوسي، پيشين، مج 16، ج 30، ص 157 / سيد قطب، پيشين، ج 6، ص 3873 / سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 251.


113ـ محمّدبن عمر فخر رازي، پيشين، ج 31، ص 120 / سيد قطب، پيشين، ج 6، ص 3871 / وهبة زهيلي، التفسيرالمنير في العقيدة والشريعة والمنهج، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1411، ج 30، ص 159.


114ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 251 / سيد قطب، پيشين، ج 6، ص 3873 / محمّد صادقي، پيشين، ج 30، ص 265.


115ـ سيد قطب، پيشين، ج 6، ص 3874 / صلاح عبدالفتاح خالدي، پيشين، ج 3، ص 279ـ282.


116ـ محمّدبن عمر فخر رازي، پيشين، ج 31، ص 122 / سيد محمود آلوسي، پيشين، مج 16، ج 30، ص 162 / سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 252.


117ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 172 / فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص 710 / عبداللّه بن عمر بيضاوي، پيشين، ج 4، ص 402.


118ـ محمودبن عمر زمخشري، پيشين، ج 4، ص 732.


119ـ دخان: 44.


120ـ حاقّه: 36.


121ـ حج: 21.


122ـ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص 710.


123ـ سيد قطب، پيشين، ج 6، ص 3874 / محمّد صادقي، پيشين، ج 30، ص 266.


124ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 172 / محمّدبن احمد قرطبي، پيشين، ج 19، ص 194.


125ـ وهبة زهيلي، پيشين، ج 30، ص 161.


126ـ آلعمران: 185.


127ـ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص 710 / سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 252.


128ـ سيد قطب، پيشين، ج 6، ص 3875.


129و130ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 253.


131&lt ;/A>ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، مج 15، ج 30، ص 173 / جمالالدين جوزي، پيشين، ج 9، ص 78 / محمّدبن عمر فخر رازي، پيشين، ج 31، ص 123.


132ـ سيد قطب، پيشين، ج 6، ص 3875 / صلاح عبدالفتاح خالدي، پيشين، ج 3، ص 321.


133ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 20، ص 254.


134ـ فضل بن حسن طبرسي، پيشين، ج 10، ص 711.


135ـ طه: 71ـ75.


136ـ مؤمن: 26ـ45.


137ـ تحريم: 1، 11.


138ـ كهف: 13ـ20.


139ـ نحل: 105، 110 / آلعمران: 186.


140ـ حج: 11.


141ـ آلعمران: 186.


142ـ احمدبن خالد برقي، پيشين، ص 250 / محمّدبن يعقوب كليني، الكافي، تهران، دارالكتبالعلميه، 1363، ج 8، ص 248 / محمّدبن احمد قرطبي، پيشين، ج 19، ص 193.


143ـ ابن قدامة، المغي و الشرح الكبير، بيروت، دارالكتب العلمية، ج 10، ص 107ـ109.

&#x 0D;

144ـ محمّدبن جرير طبري، پيشين، ج 2، ص 228ـ229 / اسماعيلبن كثير دمشقي، البداية و النهايه، ج 8، ص 40.


145ـ موفّق بن احمد خوارزمي، المناقب، به كوشش مالك محمودي، چ دوم، قم، نشر اسلامي، 1411، ج 2، ص 307 / ابراهيم ثقفي كوفي، الغارات، به كوشش سيد جلالالدين محدث، 1355، ج 2، ص 815 / عبدالحسين اميني، الغدير في الكتاب و السنة والادب، چ دوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366، ج 11، ص 54.


146</SPAN&g t;ـ ابن عساكر، تاريخ مدينه دمشق، به كوشش علي شيري،، بيروت، دارالفكر، 1415، ج 12، ص 227 / اسماعيلبن كثير دمشقي، البداية والنهايه، ج 8، ص 44ـ45.


147ـ ابن عساكر، پيشين، ج 12، ص 227 / ابن حجر عسقلاني، الاصابة في تمييز الصحابة، به كوشش عليمحمّد معوّض و ديگران، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415، ج 2، ص 33 / اسماعيلبن كثير دمشقي، البداية والنهايه، ج 8، ص 44.


148ـ ابوالقاسم طاووس، سعد السعود للنفوس، به كوشش فارس تبريزيان، قم، دليل، 1421، ص 274ـ275.


http://marifat.nashriyat.ir

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید