از این طرف اومدی: 
مفاهیم و اصطلاحات احکام

مفاهیم و اصطلاحات احکام

فهرست مطالب

یكى از مقدماتى كه در علم احكام باید مورد توجه قرار گیرد «مفاهیم و اصطلاحات احكام‏» است. بدین جهت‏برخى مفاهیم و اصطلاحات مهم و مورد ابتلاى احكام را بر طبق حروف الفبا آورده‏ایم تا ما را در فهم و فراگیرى و آموزش آن یارى دهد.
آ، ا
آلات لهو: ابزار و وسایل عیاشى و خوشگذرانیهاى نامشروع، مانند آلات قمار.
ابن السبیل: مسافرى كه در سفر خود درمانده و بدون زاد و توشه و مال باشد.
اتقى: با تقواتر، پرهیزگارتر.
اجزا و شرایط: هر امرى كه فقدانش به اصل یك چیز لطمه وارد كند «جزء» آن محسوب مى‏گردد و هر امرى كه فقدان آن، صفت‏یا حالت مطلوب چیزى را تغییر دهد «شرط‏» آن محسوب مى‏شود; مانند، فقدان ركوع و سجود كه به اصل نماز لطمه مى‏زند پس، از اجزاى نماز هستند، ولى فقدان طهارت وحضور قلب دو وصف «صحت‏» و «كمال‏» نماز را از بین مى‏برد; یعنى، نماز هست ولى صحیح یا كامل نیست، بنابراین از شرایط نماز محسوب مى‏شوند.
اجیر: كسى كه طبق قرار مشخص، در برابر كارى كه انجام مى‏دهد، اجرت دریافت مى‏كند.
احتلام: خواب دیدن، به مرحله بلوغ رسیدن، خارج شدن منى از انسان بویژه درخواب.
احتیاط: روشى كه رعایت آن در احكام شرعى موجب اطمینان انسان براى رسیدن به واقع است.
احتیاط لازم: احتیاط واجب.
احتیاط مستحب: احتیاطى غیر از فتواى فقیه است و بدین جهت رعایت آن الزامى نیست، ولى داراى ثواب است.
احتیاط واجب: امرى مطابق با احتیاط است كه فقیه همراه آن فتوا نداده است; در چنین مسائلى مقلد اگر خواست مى‏تواند به جاى عمل به نظریه مرجع تقلید خود به نظریه مجتهد دیگر كه بعد از مرجع تقلیدش، اعلم از دیگران است عمل كند و چنانچه در آن مساله، مرجع دوم نیز قائل به احتیاط واجب باشد، مقلد مى‏تواند به نظریه مرجع سومى كه بعد از مرجع دوم اعلم از دیگران است، مراجعه نماید….
احتیاط را ترك نكند: این اصطلاح در هر موردى كه فتوایى از فقیه نسبت‏به‏آن‏مورد ذكر نشده باشد به معناى احتیاط واجب است والا اگر در همان‏مورد و در كنار آن، فتوایى از فقیه ذكر شده باشد به معناى تاكید برحسن احتیاط است و رعایت آن احتیاط الزامى نیست، ولى داراى ثواب زیاد است.
احكام خمسه: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه.
احوط: مطابق با احتیاط، نزدی
كتر به احتیاط، انجام آن داراى ثواب است.
اختلاط با اجانب: رفت و آمد و نشست و برخاست صمیمانه با بیگانگان و نامحرمان.
اخفات: آهسته خواندن.
ارباب خمس: صاحبان خمس، كسانى كه مى‏توانند از خمس استفاده كنند.
ارباح مكاسب: منافع كسب، هر نوع در آمدى كه از طریق حرفه، كار و شرایط مخصوص انسان به دست آید.
ارتفاع قیمت‏سوقى: بالا رفتن قیمت جنس در بازار.
ارتقاى قیمت‏سوقى: ترقى قیمت جنس در بازار.
ارتماس: فرو شدن در آب، به یكباره در آب فرو رفتن.
استرباح: ربح جستن و فایده بردن.
استفتا: مطالبه فتوا، سؤال از نظریه مجتهد درباره حكم مسائل شرعى.
استمنا: انجام دادن عملى با خود كه موجب خروج منى مى‏شود، بیرون كردن منى از خود بدون آمیزش.
استیلا بر بلاد مسلمین: سلطه جویى بر كشورهاى اسلامى.
اشكال دارد: چنین عملى موجب اسقاط تكلیف نیست و آن عمل را نباید انجام داد، ولى در این مورد، مقلد مى‏تواند به فتواى مجتهد دیگرى كه بعد از مرجع تقلیدش اعلم از دیگران است عمل نماید.
اظهر: ظاهرتر، مساعدتر و هماهنگتر با دلایل مربوط، روشنتر از نظر تطبیق با ادله فتوا.
اعراض از وطن: تصمیم انسان بر اینكه براى همیشه وطنش را ترك كند.
اعلم: عالمتر
افضا: باز شدن، یكى شدن مجراى «بول و حیض‏» یا مجراى «حیض و غایط‏» و یا «هر سه‏».
افطار: شكستن روزه.
اقامه معروف: به پاداشتن هر دستور و سنتى كه از نظر شرعى به رسمیت‏شناخته شده است.
اقرب این است: فتوا این است مگر این كه در ضمن كلام قرینه‏اى یافت‏شودكه‏حاكى از عدم فتوا باشد و در این صورت، مقلد باید بدان عمل نماید.
اقوا این است: نظر قوى بر این است، فتوا این است و در این صورت، مقلد باید بدان عمل كند.
اكتفا به رفع ضرورت كند: به همان مقدار كه مجبور است، اكتفا كند و بیشتر از آن را انجام ندهد.
اماله: تنقیه كردن، داخل كردن دارو و مایعات به وسیله ابزار مخصوص در روده‏ها از طریق پشت.
امر به معروف: وادار كردن به عملى كه نزد شارع مقدس خوب و پسندیده است.
امساك: باز داشتن، خوددارى كردن از خوردن غذا.
اموال محترمه: اموالى كه براساس ضوابط اسلامى داراى احترام است، مانند اموال بچه صغیر. اناث و ذكور: دختران و پسران، زنان و مردان.
اولى: سزاوارتر، بهتر و انجام آن داراى ثواب است.
ایقاع: هر نوع قراردادى كه با تصمیم یك طرف انجام پذیرد و نیاز به قبول دیگرى نداشته باشد.
اهل كتاب: غیر مسلمانانى كه خود را پیرو یكى از پیامبران صاحب كتاب مى‏دانند، مانند یهودیان و مسیحیان.
ب، ت، ث
بدعت: چیزهاى نوظهور، نوآورى، اعمال سلیقه شخصى و نوآورى در احكام الهى، وارد كردن چیزى كه در دین نبوده و یا خارج كردن چیزى كه در دین بوده است.
براءت: پاك شدن، رها شدن، كناره‏گیرى، بیزارى رفع تكلیف شرعى در موارد شك با رعایت ضوابط آن.
بعید است: فتوا بر طبق آن نیست.
بعید نیست: فتوا این است مگر این كه قرینه‏اى بر خلاف آن در كلام باشد.
بیع مثل به مثل: مبادله دو شى‏ء همجنس، مانند گندم با گندم.
تاكد حسن احتیاط: ترغیب شدید به احتیاط، تاكید بر حسن احتیاط، انجام آن داراى ثواب زیاد است.
تجافى: دورى، نیم خیز نشستن، نیم خیز نشستن ماموم در حال تشهد خواندن امام جماعت، در هنگامى كه ماموم به ركعت اول نماز جماعت نرسیده است.
تحت الحنك: زیر چانه، قسمتى از عمامه كه زیر گلو آویخته مى‏شود.
تخلص از نزول ربا: نجات دادن خود از آلودگى به ربا.
تخلى: خالى شدن، به بیت‏الخلا رفتن، بول یا غایط كردن، قضاى حاجت.
تخمیس: پنج قسمت كردن، خمس مال را خارج كردن، خمس مال راپرداختن.
تروى: تامل، تفكر، فكر كردن در موارد مشكوك ركعات یا افعال نماز براى كشف حقیقت.
تذكیه: ذبح كردن، حیوانى را با رعایت موازین شرعى كشتن.
تستر: خود را پوشانیدن.
تسمیه: نام دادن، نامگذارى، جارى كردن نام خدا بر زبان.
تشریح: كالبد شكافى، جدا كردن اجزاى بدن مردگان جهت آگاهیهاى پزشكى و مانند آن.
تطهیر: پاك كردن، اشیاى نجس را پاكیزه ساختن.
تعقیب: دنبال كردن، پس از نماز خود را با ذكر و دعا و قرآن مشغول نمودن.
تقاص: قصاص كردن، مال بدهكار را بابت طلب خود حساب كردن.
تقلید: پیروى از نظریات مجتهد.
تلقیح: مایه كوبى، نطفه مرد را با وسیله‏اى نظیر سرنگ به رحم زن وارد كردن.
تمكن: توانایى.
تملك به ضمان: مالك شدن با ضمانت; نظیر، پولى كه
انسان از دیگرى قرض مى‏كند مالك آن مى‏شود، ولى این مالكیت همراه با ضمانت پرداخت آن است.
تنزیل سفته: مبادله كردن سفته با مبلغى كمتر از اعتبار آن.
ثلثان: دو سوم، تبخیر شدن و كم شدن دو سوم از آب انگور جوشیده و باقى ماندن یك سوم آن كه مقدمه حلال شدن آن است.
ثمن: قیمت و بهاى كالا.
ج، ح، خ
جاعل: كسى كه قراردادى را منعقد مى‏كند (جعاله).
جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصر نیست، یعنى در شرایطى است كه امكان دسترسى به حكم خدا براى او وجود ندارد و یا اصلا خود را جاهل‏نمى‏داند.
جاهل مقصر: جاهلى كه در جهلش مقصر است، یعنى امكان آموختن مسائل و احكام الهى را داشته ولى كوتاهى نموده است.
جبیره: دارویى كه روى زخم مى‏گذارند و یا پارچه دیگرى كه با آن، زخم یا شكستگى را مى‏بندند.
جرح، جروح: جراحت، زخم.
جنب: كسى كه منى از او خارج شده یا با دیگرى همبستر شده و غسل بر او واجب گشته است.
جعاله: قرارى است كه طى آن انسان اعلام مى‏كند كه هر كس براى او كار مشخصى را انجام دهد، اجرت معینى را به او بپردازد، مانند اینكه مى‏گوید هر كس گمشده مرا پیدا كند، هزارتومان به او خواهم داد. به كسى كه‏این قرار را مى‏گذارد «جاعل‏» و به كسى كه به آن عمل مى‏كند «عامل‏» مى‏گویند.
جماع: آمیزش جنسى زن و مرد.
جلال: حیوانى كه به خوردن نجاست انسان عادت كرده است.
جهر: با صداى بلند چیزى را خواندن.
حاكم شرع: مجتهدى كه براساس موازین شرعى حكمش نافذ است.
حج نیابتى: زیارت خانه خدا و انجام مناسك آن به نیابت از دیگرى.
حدث اصغر: هر امرى كه موجب وضو براى نماز شود، مانند بول و غایط و خواب.
حدث اكبر: هر امرى كه موجب غسل براى نماز شود، مانند احتلام و جماع و مس میت.
حد ترخص: حدى از مسافت كه در آن صداى اذان و دیوار محل اقامت تشخیص داده نشود.
حرج: مشقت، سختى.
حضر: جایى كه انسان در آنجا حضور دارد (وطن).
حین عروض شك: زمان پدیدآمدن شك.
خالى از قوت نیست: فتوا این است و باید بدان عمل كرد مگر این كه در ضمن كلام قرینه‏اى بر غیر این معنا باشد.
خالى از وجه نیست: فتوا این است و باید بدان عمل كرد مگر این كه در ضمن كلام قرینه‏اى بر غیر این معنا باشد. & lt;BR>خیار: اختیار داشتن، قدرت قانونى و شرعى كه یكى از طرفین عقد پیدا مى‏كنند كه به موجب آن مى‏توانند عقد را به هم بزنند.
د، ذ، ر، ز
دبر: عقب، پشت، نشیمنگاه، مقعد.
دیه: مالى كه به جبران خون مسلمان یا نقص بدنى او پرداخت مى‏شود.


برگرفته از كتاب رساله نمونه آقاى موگهى


http://andisheqom.com

به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید