آسياى صغير كه بخشى از قلمرو امپراتورى بيزانس روم شرقى به شمار مى رفت، در سال 463 ه، از سوى آلب ارسلان دوّمين پادشاه سلجوقى مورد حمله قرار گرفت.
وى سپاه رومانوس چهارم (رومانوس- ديوگنس) را در هم شكست، خود او را به اسارت درآورد و قلمرو او را در قبضه قدرت خويش گرفت. از آن پس آسياى صغير همچون بخشى از قلمرو سلاجقه بزرگ ايران به وسيله دست نشاندگان ترك آنان اداره مىگرديد؛ كه به دليل دورى قلمروشان از مركز دولت سلاجقه از نوعى استقلال نيز برخوردار بودند.
به هر روى، حاكميت آسياى صغير ميان اقوام ترك دست به دست مىشد، تا آنكه نوبت به آل عثمان رسيد. حكمرانان اين خاندان پس از تحكيم مبانى قدرتشان در قلمرو اصلى، پا را بسيار از آن فراتر نهادند و علاوه بر تصرف بخشهاى گستردهاى از آسيا و آفريقا، شبه جزيره بالكان در جنوب شرقى اروپا را نيز ضميمه خاك خويش ساخته، امپراتورى بزرگ، نيرومند و ديرپاى عثمانى (1299- 1922) را پديد آوردند.
اين امپراتورى كه بخشهاى وسيعى از جهان اسلام را در تصرف داشت، به روزگار سلطنت سلطان سليم يكم (1512- 20) داعيه خلافت اسلامى به خود گرفت. سليم در لشكركشى به مصر (1517) و تصرف قاهره، مدعى شد كه آخرين بازمانده شبه خلافت عباسى در مصر، مقامش را به وى تفويض كرده است؛ و از آن پس سلاطين عثمانى لقب خليفه گرفتند و حكومت خود را تداوم خلافت اسلامى قلمداد مىكردند.
آنچه در آسياى صغير و بالكان از آثار تمدنى اسلام باقى است، محصول روزگار امپراتور عثمانى است. گرچه آنان در جاى جاى قلمروشان آثار تمدنى فراوانى از خود بر جاى نهادهاند، ولى به دليل مركزيت آسياى صغير و بالكان در روزگار آنان، شاهكارهاى تمدنىشان در اين نواحى متمركز است.
1. موقعيت جغرافيايى
1-1. آسياى صغير
آسياى صغير شبه جزيرهاى است در منتهاى غربى قاره آسيا كه اكنون بخش آسيايى تركيه را تشكيل مىدهد. يونانيان آن را آناتوليا (طلوع خورشيد) مىناميدند و نام تركى آنادولو از آن گرفته شده است؛ و در منابع عربى به آن اناضول گفته مىشود. كنار شمالى آن مجاور درياى سياه و تنگههاى داردانل، درياى مرمره و بوسفور، كنار غربى آن مجاور درياى اژه و كنار جنوبى آن مجاور مديترانه است.
2-1. شبه جزيره بالكان
بالكان شبه جزيرهاى است واقع در جنوب شرق اروپا كه از رودهاى دانوب و ساوا به سوى جنوب ممتد است. از غرب به درياهاى آدرياتيك و يونيائى، از جنوب به بوسفور، درياى مرمره، داردانل و درياى اژه و از شرق به درياى سياه محدود مىباشد.
3-1. پيشينه تمدنى
آسياى صغير نخستين زادگاه تمدن يونانى است و سرزمينهاى تاريخى فروگيا، لوكيا، كاريا، پافلاگونيا، بيتينيا، لوديا، كيليكيا، گالاتيا، كاپادوكيا و غيره و شهرهاى معروف تروا، افسوس، سمورنا و بسيارى شهرهاى مهم ديگر در آن واقع بوده است. در آغاز تاريخ، در اين شبه جزيره قوم غير آريايى حِتّى صاحب قدرت و سلطنت شد؛ و احتمالًا پايتخت اين قوم در محل بغازكوى كنونى بوده است. از دوره سميراميس «ملكه افسانهاى آشور كه به زيبايى و دانايى معروف است.( دايرة المعارف فارسى)» (حدود 2000 ق. م) تا حدود 1300 م (زمان عثمان يكم، مؤسس سلسله عثمانى) پيوسته كشورگشايان جهان براى دست يافتن بر آسياى صغير با يكديگر در كشمكش بودند. در همين شبه جزيره اسكندر مقدونى و روميان براى تسلط يافتن بر جهان متمدن زمان خود موفقانه به مبارزه برخاستند. جنگهاى مهمى در اين سرزمين اتفاق افتاده كه از آن جمله است جنگهاى مادها و هخامنشيان با سكاها، جنگهاى مدى بين ايران و يونان، جنگهاى روميان و اشكانيان، جنگهاى اعراب و سلجوقيان و مغولان و تركان عثمانى با دولت تضعيف شده روم شرقى. همينطور صليبيان اروپا براى رسيدن به بيتالمقدس از همين جا گذشتند. با همه اين جنگها و صدمات، تا زمان تسلط عثمانيان، آسياى صغير تا حدى رونق و آبادى خود را حفظ كرده بود.
اما در دوره استبداد مسلح سلاطين عثمانى، فرهنگ و تمدن قديم اين ناحيه از ميان رفت. «دايرة المعارف فارسى، مصاحب.»
2. امپراتورى عثمانى
امپراتورى عثمانى تاريخ بسيار بلند و پرحادثهاى دارد كه بايد آن را در منابع مفصل و مستقلى كه در اين باره نوشته شده جست و جو كرد. اما از آنجا كه تمدن اسلامى در آسياى صغير و بالكان محصول دوران چيرگى آن امپراتورى است، خلاصهاى از سرگذشت آن دولت در اينجا آورده مىشود.
امپراتورى عثمانى وسيعترين و بادوامترين ممالكى است كه در دوره اسلامى به وسيله مردمى تركزبان تشكيل يافته است و در عين حال وسيعترين مملكت اسلامى در ادوار متأخر تاريخ اسلام است. مركز اصلى آن آسياى صغير بود و در حدود سده سيزدهم ميلادى/ هفتم هجرى تأسيس گرديد. در اين زمان در سراسر دنياى اسلامى سنتهاى سياسى سابق در هم شكسته بود و در جبين هيچ يك از دولتهاى موجود دوامى ديده نمىشد و در عين حال تمدن اسلامى در حال ضعف بود. اما اين عوامل به تنهايى براى توجيه برآمدن يك مملكت جديد و مقتدر مسلمان كافى نبود، بلكه انقراض دولت عباسيان از يك طرف و ضعف مفرط روم شرقى از طرف ديگر، پيدايش اين مملكت جديد را ممكن ساخت. تأثير متقابل اين دو، پيش از تأسيس دولت عثمانى، در عهد سلاجقه دوم آغاز شده بود و در عهد عثمانيها ادامه يافت. فتوحات سريع سلاطين بزرگ عثمانى- مانند بايزيد يكم، محمد دوم و سليمان يكم- در قرن 14 م و 15 م سبب نشر تمدن خاص عثمانى گرديد كه در قرن 16 م صورتى مشخص يافت. با گذشت زمان تضاد بين تمدن عثمانى و دولتهاى مسلمان همسايه آن به منتهاى شدت رسيد و اختلاف بين شيعه و سنى را جنبه سياسى تازهاى داد. در عين حال شكاف بين دولت عثمانى و تمدن دولتهاى اروپاى غربى، كه در قرن 15 م ترميمپذير به نظر مىرسيد، به طرز فزايندهاى وسعت يافت و سبب آن اين بود كه عثمانيها از تحول قرون وسطائى به عصر جديد بىبهره مانده بودند. تمدن عثمانى در بسيارى از ممالك تحت استيلاى سلاطين عثمانى سخت ريشه دوانيده بود و اين امر در هنگام ضعف قدرت سياسى عثمانيها بيش از هر موقع ديگر محسوس بود. «دايرة المعارف فارسى.»
دولت عثمانى در محيطى دور از مراكز اصلى تسنن پديد آمد، ولى ديرى نپاييد كه به مذهب حنفى گراييد. هرچند كه بقاياى سنن قديمى بر جاى ماند. داعيه خلافت و تفوق دنياى اسلام و نيز سياست اتحاد اسلام عبدالحميد دوم ظاهراً از سيماهاى اوليه امپراتورى عثمانى نبوده است و جزء سياست خارجى آن امپراتورى مخصوصاً در مقابل مسيحيان بوده است.
نفوذ تمدن غربى در مملكت عثمانى در قرن 18 م- كه تركان پس از تأسيس تمدن خاص خود، خود را در مقابل اروپا زبون ديدند- آغاز گرديد. دولت فرانسه كه از قديم با تركان عثمانى روابطى داشت، نخستين دولت اروپا بود كه به آن دولت كمكهاى فنى (نظامى) اعطا كرد. اين سنت تا قرن بيستم ميلادى ادامه داشت. ورود اصلاحات و سازمانهاى غربى به دولت عثمانى هيچگاه صورت انقلابى نداشت، بلكه به وسيله دولت انجام مىگرفت؛ و اين كار در دوره تنظيمات با موفقيت عملى شد. نتيجه غيرمستقيم ورود افكار مغرب زمين به مملكت عثمانى ايجاد احساسات ملى بود كه در وقايع جنگ جهانى يكم مشهود گرديد.
3. تمدن اسلامى در دوره عثمانى
در آثار نگاشته شده درباره تمدن اسلامى، از سويى به طور عموم از دوران اوج قدرت سياسى بنى عباس- كه با پيشرفتهاى علمى مسلمانان نيز مقارن است- به عنوان دوره اوج تمدن اسلامى ياد مىگردد؛ و از سوى ديگر سقوط خلافت عباسى و برافتادنشان به دست مغولان، با سقوط تمدن اسلامى برابر گرفته مىشود. «چنين برداشتى از طلوع و افول تمدن اسلامى به ويژه در تاريخ تمدن اسلامى جرجى زيدان به روشنى ديدهمىشود.» اما به باور كسانى، چنين برداشتى از تمدن اسلامى، درون مايه عربى دارد و عربها براى نسبت دادن كامل تمدن اسلامى به خودشان چنين ايدهاى را مطرح مىكنند. اما بايد دانست كه گرچه عربها در ارائه چنين ديدگاهى از تمدن اسلامى تنها نيستند، همه واقعيت نيز اين نيست. زيرا اگر همان ملاكهاى ضعف و قوت تمدن اسلامى در دوره خلافت بنىعباس، درباره دوران حاكميت تيموريان و عثمانيها نيز در نظر گرفته و با آنها سنجيده شود، روشن خواهد گشت كه آنچه از مظاهر تمدن كه در دو نقطه ديگر
از جهان اسلام يعنى هند و آسياى صغير و بالكان پديد آمده نيز فصل دومى از همان تمدن نخستين است. به ويژه بايد به اين نكته توجه داشت كه دوران نخست تمدن اسلامى با روزگار تاريك اروپا معنا و مقايسه مىگردد، در حالى كه در دورههاى بازپسين اروپا به طور كامل بيدار گشته و نسبت به مسلمانان از دانش و فناورى برتر نيز برخوردار بوده است.
از مواردى كه نشان عظمت تمدن اسلامى در روزگار عثمانيها مىباشد وجود آثار اسلامى فراوان به ويژه در استانبول، يا همان قسطنطنيه قديم است كه پايتخت امپراتورى روم شرقى بود.
عثمانيها توانستند امپراتورى روم شرقى را به طور كامل براندازند و دولت خويش را در قلمرو آن گسترش دهند و به پايتخت كهن و انباشته از آثار تمدنى آن سيمايى اسلامى ببخشند. اگر دوران شكوه استانبول با دوره شكوه بغداد عصر بنىعباس مقايسه گردد، روشن خواهد شد كه دست كم به لحاظ اقتدار سياسى و حاكميت
فرهنگ و ارزشهاى دينى، چيزى از آن كم نداشته است.
از مباحث كلى مرتبط با تمدن اسلامى در عثمانى كه بگذريم، نمونهها و مصاديق بسيارى از تمدن اسلامى در قلمروشان ديده مىشود كه نمايانگر افكار و ايدههاى آنان است. در اين ميان سنان پاشا (895- 986/ 1489- 1578)، معمار بزرگ عثمانى، بناهاى بسيار عظيم و با شكوهى ساخت كه با گذشت قرون متمادى همچنان بر تارك هنر و معمارى اسلامى مىدرخشد. سنان، به گفته خودش، سيصد بناى اسلامى را طرحريزى كرده است؛ كه مساجد جامع سليمانيه و سهزاوه در استانبول و سليميه در ادرنه از شاهكارهاى او به شمار مىآيد.
در اينجا براى نمونه، توصيف يكى از اين بناها يعنى مسجد جامع سليمانيه به قلم اوليا چلبى، نويسنده عثمانى قرن يازدهم هجرى نقل مىگردد: «چون سليمان هزاران استادكار در معمارى، بنايى، سنگتراشى، مرمربرى، از سراسر متصرفات عثمانى فراهم آورد، سه سال تمام طول كشيد
تا پىريزى بناى مسجد پايان يافت … سه سال ديگر طول كشيد تا پى ساختمان به روى زمين رسيد … سال بعد محراب بر پا شد … و ساختمان ديوارهاى سر به فلك كشيده به انتها رسيد و بر روى آن چهار بنياد استوار، گنبد بلند مسجد جاى گرفت … در ضلع پهلويى محراب و همچنين ضلع مقابل آن (ضلعهاى شرقى و غربى)، گنبد اصلى مسجد به دو نيم گنبد وصل است كه بر آن ستونها تكيه ندارند، چون معمار از آن بيم داشت كه مبادا بار اين ستونها زياد شود. براى آنكه مسجد نور كافى داشته باشد، سنان در هر جانب پنجرههايى گشود … در سمت راست و چپ محراب، ستونهايى با شيارهاى مارپيچى همانند كار جادوگران برافراشت. در هر دو جانب مسجد، سكوهايى بر روى ستونهايى كوتاه ساخته شده است، از يك جانب رو به دريا و از جانب ديگر رو به بازار. هنگامى كه مسجد زياده شلوغ مىشود، بسيارى از نمازگزاران روى اين سكوها نماز مىگزارند. همچنين دورادور گنبد، درون مسجد دو رديف ايوان، بر روى ستونهايى چند ساخته شده است كه در شبهاى عزيز «گويا مقصود شبهاى عيد است.» چراغان مىشوند. مجموع چراغها به بيست و دو هزار شعله مىرسد، به علاوه هزاران تزيينات ديگر از سقف آويزان است. چهار طرف مسجد پنجره دارد كه نسيم خنك از آنها به درون مىوزد و جماعت را جان تازه مىبخشد؛ چنان كه گويى در بهشت هستند و از زندگى جاويد برخوردارند.
صحن اين مسجد سه دروازه دارد كه از هر طرف سه پله مىخورد. اين صحن با مرمر سفيد مفروش شده و چون قالى صاف و هموار است … بر فراز پنجرهها در هر طرف، آياتى از قرآن مجيد به خط سفيد بر زمينه كاشيهاى آبىرنگ نقش بسته است. درِ روبهروى قبله (يعنى در شمالى) بزرگت
ر از درهاى ديگر و از مرمر سفيد است و به خاطر زيبايى و هنرى كه در کندهكارى و تزيين آن به كار رفته بر روى زمين همتا ندارد … بر فراز آستانه گل و بتههايى كندهكارى شده و اين نقشها به استادى و هنرى كه با هنر جمشيد پهلو مىزند توى هم رفتهاند …
صحن خارجى اين مسجد زمين وسيعى است كه در آن درختان سرو و چنار و بيد و زيرفون و زبان گنجشك كاشته شدهاند، و از سه سمت ساختمان مسجد را در بر گرفته است. اين صحن ده دروازه دارد … در سمت راست و چپ اين مسجد، چهار دارالعلم بزرگ براى تربيت فقهاى فرقههاى چهارگانه سنى تأسيس شد. همچنين مدرسهاى براى تعليم حديث، مدرسهاى براى تعليم تلاوت قرآن، دارالعلمى براى تحصيل طب، مدرسهاى براى كودكان، يك بيمارستان، يك ناهارخانه، يك نوانخانه، يك بيمارستان براى عزبا، يك كاروانسرا براى مسافران، بازار زرگرها و تكمهسازان و صحافان، يك حمام، حجرههايى براى طلاب علوم دينى، و هزاران اتاق براى خدام وجود دارد. به طورى كه قبههاى داخل حريم مسجد از هزار و يكى كمتر نيست ….
وقتى بناى مسجد به پايان رسيد، استاد معمار سنان به سلطان گفت: خداوندگارا، مسجد براى تو ساختهام كه تا روز شما بر روى زمين به جا خواهد ماند … خود نويسنده حقير اين سطور، روزى ده كافر فرنگى را، كه در هندسه و معمارى دست داشتند، ديده است كه چون كفشدار، كفشهاى آنان را با سرپايى عوض كرد و آنها را براى تماشا به داخل مسجد برد، از ديدن منارهها انگشت حيرت به دندان گزيدند. ولى چون گنبد را ديدند كلاه خود را بالا انداختند و فرياد زدند، ماريا! ماريا! «يا حضرت مريم! يا حضرت مريم!» و با ديدن چهار طاق هلالى شكل زير گنبد، كه تاريخ 944 ه/ 1537 م بر روى آنها نوشته شده زبانشان بند آمد و از بيان حس تحسين آنان قاصر ماند، آن طاقها را تماشا كردند، سپس هنگام بازديد نماى خارجى مسجد و صحن و چهار مناره و شش دروازه و ستونها و طاقنماها و گنبدها، دوباره كلاه از سر برداشتند و با سر برهنه دور مسجد گشتند و اين شاهد كمال حيرت آنان بود.
من از مترجمان پرسيدم كه اينان مسجد را چگونه ديدند، و يكى از آنان كه اندكى تركى مىدانست، گفت كه در هيچ جاى دنيا ديده نشده است كه زيبايى درون و بيرون ساختمان اين چنين جمع آيد و در سراسر فرنگستان يك ساختمان هم نيست كه با اين بنا قابل مقايسه باشد.» «استانبول و امپراتورى عثمانى، برنارد لوئيس، ترجمه ماه ملك بهار، صص 151- 158.»
4. تركيه
پس از سالها پيكار، سرانجام امپراتورى عثمانى از پاى درآمد و جايش را به تركيه كنونى داد. بعد از جنگ جهانى يكم، در حالى كه بيشتر قلمرو عثمانى در تصرف نيروهاى متفقين بود، عناصر ملىگراى ترك به رهبرى مصطفى كمال پاشا (آتاترك)- از افسران بلندپايه ارتش- در مقابل نيروهاى متحد استقامت كرده و از پذيرش شرايط آنان سر باز زدند؛ و در نهايت قدرت سياسى را به دست گرفتند.
آتاترك نظام خلافت را برانداخت و نظام جمهورى را جايگزين ساخت. پس از لغو خلافت در 1924 قانون اساسى جديد تدوين گشت. در مدت 14 سال حكومت وى بر تركيه تغييرات بسيارى پديد آمد. او شالودههاى دينى، اجتماعى و فرهنگى و نيز ساختار اقتصادى و سياسى تركيه را دگرگون كرد. وى سياستى ضد دينى در پيش گرفت و مناصب دينى را از ميان برد. در 1926 قانون مدنى سويس، قانون جزاى ايتاليا و قانون بازرگانى آلمان، بدون تغيير در تركيه به اجرا درآمد. در 1928 رسميت دين اسلام لغو گرديد و الفباى لاتينى به جاى الفباى عربى پذيرفته شد.
در 1930 م نام قسطنطنيه به استانبول تغيير يافت و در 1934 م زنان حق رأى و آزادى پيدا كردند. «ر. ك. اسلام در جهان امروز، ص 184.»جانشينان آتاترك نيز راه او را ادامه دادند و روند دينزدايى، بدون هيچ مخالفتى جدى، تداوم يافت؛ و اتفاق جالبى كه در دوران جمهوريت تركيه افتاد، تفسير جديدى بود كه از سوى تركان درباره اسلام ارائه گرديد. واقعيت قضيه اين است كه گرچه دين از صحنه سياسى تركيه كنار نهاده شد، ولى ريشههاى اجتماعى آن بسيار قوىتر از آن بود كه بتوان به آسانى آن را از جامعه زدود.
اين در حالى است كه نظام سياسى تركيه به هيچ روى قصد بازگشت از مسير خويش را ندارد. در نتيجه انديشمندان ترك درصدد ارائه تفسيرى نو از اسلام برآمدند كه هم با سياستهاى ضد دينى تركيه و هم با گرايشهاى دينى مردم سازگار و همسو باشد. گويا مناسبترين راه حلى كه برگزيده شد ايجاد تقابل ميان فهم عرب و ترك از اسلام بود. تركها مدعى شدند كه ضرورتى ندارد آنها نيز همان تفسير عربها از اسلام را بپذيرند. بلكه به باور آنان، اسلام از چنان ظرفيتى برخوردار است كه مىشود از آن تفسير و الگويى سازگار با شرايط سياسى و اجتماعى تركيه ارائه داد. اما چنين تفسيرى هيچگاه مورد پذيرش جوامع غير ترك قرار نگرفت.
نتيجه گيرى
مسلمانان، مثل همه جهانگشايان ديگر، در هر سرزمينى كه پيش رفته و آن را به تملك درآوردهاند، در مقابل چيزى كه ستاندهاند، چيزى را نيز از كف دادهاند و به ازاى تأثيرى كه گذاردهاند، خود نيز تأثير پذيرفتهاند. پيشروى تركان عثمانى در ممالك اروپايى و سرنوشتى كه دستگاه خلافتشان بدان مبتلا گرديد، از مصاديق روشن اين رسم كلى روزگار يعنى عمل و عكسالعمل است. چنانكه خوانديم، امپراتورى عثمانى، دولت بيزانس را برانداخت. شكى نيست كه در آن هنگام هم عثمانيها و هم ديگر مسلمانان از اين پيروزى بزرگ خوشحال بودند؛ چرا كه توانسته بودند با زور بخشى از دارالحرب را به دارالاسلام برگردانند. ولى چنان كه ديديم، ماجرا به همين جا خاتمه نيافت. آنان در مقابل اين موفقيت تاوانى بزرگ پرداختند. پس از رافتادن نظام خلافت هيچ اثرى از آنان نماند و نظام اسلامى و شرقىشان جاى خود را به نظام لائيك غربى داد.
يك واقعيت ديگر نيز در اين ميان خودنمايى مىكند و آن اين است كه گرچه نظام تركيه لائيك و غير
مذهبى است، ولى اسلام در ميان جامعه همچنان زنده و پويا است. به ويژه در سالهاى اخير گرايشهاى اسلامى در اين كشور رو به فزونى نهاده و نظام لائيك را سخت به چالش كشيده است.
www.fatehnet.ir