علم حدیث
علم حدیث اهمیت فراوانى در اسلام دارد، زیرا گفتار و کردار پیامبر صلىاللهعلیهوآله مورد توجه مسلمانان و منبع فقهى ایشان در مورد مسائلى بود که پس از رحلت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به وقوع مىپیوست. نخستین کتابهاى حدیث مجموعهاى از روایات منسوب به رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بود.علم حدیث زمانى پدید آمد که مسلمانان کوشیدند احادیث واقعى را از احادیث
جعلى تشخیص دهند؛ زیرا در فقه اسلامى حدیث پس از قرآن دومین منبع اصلى بود. در احادیث راویان حدیث نیز بسیار مهم بودند. این اهمیت به مرور زمان، به تأسیس علم رجال انجامید که نقشى مهم در دانستههاى تاریخى ما از قرون ابتدایى اسلامى دارد.
شکل کتابهاى حدیث بر دو نوع است. نوع اول، کتابهاى مسند که در آنها احادیث بر طبق قول آخرین فرد راوى نقل شده است. نوع دیگر کتابهاى حدیث مصنف است که براساس موضوع مرتب شده است. بزرگترین علماى علم حدیث شیعه و سنى، همه ایرانىاند. همچنین نقش ایرانیان در گرداورى این احادیث و مجموعههاى رسمى مشابه در اسلام سنى چنان عظیم است که حتى اگر آنها در دیگر علوم دینى اسلامى هیچ شرکتى نمىداشتند، سهم آنها در این علوم همچنان بنیادى باقى مىماند؛55 زیرا مؤلفان هر شش کتاب اصلى مرجع حدیث اهل تسنن، که به صحاح سته معروفاند، همگى ایرانى هستند.
در میان راویان حدیث، ظاهرا شیعیان که مستقیما به حضرت على علیهالسلام و از آن طریق به پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله متصلاند، داراى قدمت بیشترى در حدیث هستند. ایشان در طى چهار قرن که از سلسله امامت برخوردار بودند، روایات بسیارى دارند. محققان شیعه چهار قرن اول اسلام که همگى از آموزش در نزد امامان شیعه برخوردار بودند، گنجینه وسیعى از احادیث مربوط به پیامبر و ائمّه اطهار علیهمالسلام دارند.
راویان حدیث در تسنن همچون تشیع اهمیت بسیارى دارند. در میان این راویان، بىتردید راویان سلسلهالذهب به دلیل حضور رسول خدا صلىاللهعلیهوآله بالاترین اعتبار را دارند. منشأ سلسلهالذهب به آن حضرت باز مىگردد. در نگاه اهل سنت پس از پیامبر صلىاللهعلیهوآله در علم حدیث، عبداللّهبن عمر قرار دارد. عبداللّهبن عمر پسر خلیفه دوم بود. او در بخشى از دوران زندگى خود، به جمعآورى احادیث مىپرداخته است.پس از عبداللّهبن عمر، غلام یا مولى ایرانى او، نافع دیلمى، قرار دارد. در توضیحات مربوط به قرائت درباره نافع و اهمیت او به اندازه کافى سخن گفته شد. اما به نظر مىرسد تخصص اصلى نافع در علم حدیث باشد. در سلسلهالذهب پس از نافع، مالکبن انس پیشواى مذهب مالکى قرار دارد.
57
نکته مهم درباره سلسلهالذهب این است که هر سه (عبداللّهبن عمر، نافع و مالکبن انس) شخصیت بزرگ دینى در حاشیه حرمین شریفین قرار داشته و بیشتر عمر خود را در سرزمین وحى سپرى کردهاند؛ اما پس از ایشان بزرگانى وارد عرصه حدیث شدند که پیوستگىهاى مهمى با ایران و ایرانیان داشتند؛ به گونهاى که از میان ده راوى بزرگ شیعه و سنى حدیث اسلامى، هر ده تن ایرانى بودند.
اما در فاصله بین نافع و محدثان ششگانه اهلتسنن که به «صحاحالسته» معروفاند، دو محدث بزرگ پدید آمدند. پس از نافع قدیمىترین راوى حدیث یحیىبن معین بود که در سال 233ق/ 847م درگذشت و معلم بخارى بود.58 راوى معروف دیگرى که معاصر یحیىبن معین بود، ابویعقوب اسحاقبن راهویه است که در حدود سال 230ق/ 844م در نیشابور درگذشت. او نیز معلم بخارى و همچنین مسلم و ترمذى بوده است.59
شش عالم بزرگ علم حدیث رسمى اهل تسنن که به صاحبان
صحاحالسته معروف و همگى ایرانىاند، با بخارى آغاز مىشوند. بخارى همانگونه که از نامش مشخص است در بخارا به دنیا آمد. شانزده سال براى جمعآورى حدیث در عالم اسلام به مسافرت پرداخت. او در مجموع ششصد هزار حدیث جمعآورى کرد. گویند او هیچ حدیثى را پیش از وضو گرفتن و نماز گزاردن ضبظ نمىکرد.60 بخارى از مجموعه عظیم احادیث، تنها 7275 حدیث را صحیح دانست و در کتاب بزرگش صحیح بخارى جاى داد. بخارى در سال 256ق / 870م در نزدیکى سمرقند درگذشت.61
ابوحسینبن حجاج معروف، به مسلم، در نیشابور کانون مهم علم خراسان به دنیا آمد. او نیز به نقاط متفاوت جهان اسلام سفر کرد. او از دوستان نزدیک بخارى بود. تألیف او نیز صحیح نام دارد.62 سومین محدث بزرگ اهل تسنن، ابوداود سلیمانبن اشعث سجستانى است که در سال 275ق/ 889م درگذشت. احادیث سجستانى بیشتر جنبه فقهى دارد. چهارمین عالم بزرگ حدیث در میان اهلسنت، ابوعیسى محمد ترمذى است که در ترمذ به دنیا آمد و در همان جا درگذشت. تألیف او به عنوان جامع ترمذى در اختلاف آراء مذاهب بسیار مشهور است.63 ترمذى شاگرد بخارى بود و در سال 279ق /893م درگذشت.
پنجمین عالم بزرگ حدیث اهل تسنن، ابوعبدالرحمن احمد نسایى است. او سفرهاى بسیارى در جمعآورى حدیث به شام و مصر نموده است. او تمایلات شیعى داشت و چون احادیثى به نفع شیعه منتشر کرد، از سوى شامیان مورد بىاحترامى قرار گرفت و بر اثر مضر
وب شدن در رمله یا مکه در سال 303ق / 916م درگذشت.64
ششمین عالم حدیث تسنن، ابنماجه، از نظر اعتبار، جایگاه متزلزلترى در مقایسه با صاحبان پنج صحاح قبلى دارد.ابنماجه قزوینى داراى کتابى به نام سنن ابنماجه است. ابنماجه در سال 273ق/ 886م درگذشت.65 برخى از بزرگان علم حدیث اهل تسنن، عبداللّهبن عبدالرحمان دارمى سمرقندى، مؤلف سنن دارمى، را ششمین عالم بزرگ این علم مىداند.66 دارمى در سال 255 قمرى درگذشت.البته جز صاحبان صحاح سته، افرادى مانند محمدبن یحیى، معروف به ابن منده یا مانده از اهالى اصفهان، وجود دارند. او در علم حدیث ید طولا و در اعتلاى علمى علم حدیث در مکتب اصفهان نقش بسزایى داشت. او در سال 301ق/ 914م درگذشت.67
در قرن چهارم هجرى، حداقل سه عالم بزرگ حدیث دیگر در ایران وجود داشتند که آثارشان هنوز هم مورد توجه است. در میان این سه نفر ابوسلیمان بُستى که در مکتب نیشابور آموزش دیده بود و تأثیر بسیارى بر توسعه و حفظ احادیث صحیح در این دوره داشت، اولین فرد است.68 او معلم حاکم نیشابورى بود و در سال 388ق/ 998م در بُست درگذشت.69پس از بستى عالم بزرگ حدیث اهل تسنن جهان اسلام، ابوعبداللّه حاکم نیشابورى معروف به ابنالبیع است. شهرت بسیار این عالم بزرگ اهل تسنن براى کتاب فوقالعاده المستدرک على صحیحین است.70 حاکم نیشابورى علاوه بر حدیث در علوم دیگر دینى مانند فقه توانایى فراوانى داشت.
سامانیان حاکم نیشابورى را سمتهاى مهم قضایى و سفارتهاى بسیار مهم مىدادند. از جمله این سمتها کرسى قضاوت در گرگان و نیشابور و سفارت سامانیان در نزد بویهیان است. ظاهرا ابنالبیع تمایلات شیعه داشت، به گونهاى که ابنتیمیه او را شیعه دانسته است.71 ابنالبیع در سال 405ق / 1014م درگذشت.اما در قرن چهارم با افول نسبى رى در علوم دینى، کمکم دو مرکز مهم دیگر نشانههایى از توسعه علوم دینى از خود نشان دادند. این دو مرکز اصفهان و قم بودند.
در اصفهان یکى از بزرگترین محدثان تاریخ این شهر در این سالها ظهور کرد. ابونعیمبن مهران اصفهانى صوفى معروف و مؤلف حلیهالاولیا و تاریخ اصفهان و از منسوبان به خاندان مهران بود.72 او در سال 430ق / 1038م درگذشت.ابونعیم و مسلک او نقشى تابنده در کانون علمى و فرهنگى شهر اصفهان داشت. او از اجداد علّامه مجلسى عالم بزرگ شیعه محسوب مىشود.
اما پس از بررسى
علماى حدیث اهل تسنن، نوبت به علماى اهل تشیع مىرسد. پایهگذار علم حدیث نیز در تشیّع سلمان فارسى است. گفته مىشود که سلمان قبل از ظهور پیامبر عبارات جذاب جاثلیقهاى رومى را جمعآورى مىکرده است.73 به این ترتیب شاید به توان او را پایهگذار علم حدیث در تاریخ اسلام دانست. بخشى از این احادیث و عبارات در کتاب توحید شیخ صدوق آمده است.74
پس از سلمان فارسى که معاصر قطب عالم امکان و بزرگترین عالم و محدث تاریخ تشیّع، حضرت على علیهالسلام بود، کمکم شخصیتهاى شیعه ایرانى نیز به دانشمندان حدیث این دوره پیوستند. بزرگترین محدثان شیعه همان مفسّران اهل تشیّع مانند حسینبن سعید اهوازى، علىبن مهزیار اهوازى، محمدبن خالد برقى و فضلبن شاذان نیشابورىاند که سخنان ائمّه اطهار علیهمالسلام را ضبط کردهاند.
البته در میان محدثان شیعه چند عالم بزرگ دیگر نیز وجود دارند که امروزه منبع عمومى عالم تشیّع درباره علم حدیث به شمار مىروند. نخستین عالم مشهور میثم تمّار از یاران امام على علیهالسلام است که در سال 61ق / 680م به شهادت رسید.75 میثم تمّار علاوه بر آراى رسول خدا صلىاللهعلیهوآله به گرداورى سخنان حضرت على علیهالسلام و سایر ائمّه هدى علیهمالسلام نیز پرداخت و در نوع خود از آغازگران علم حدیث تشیّع و تعمیم آن به ائمّه شیعه به شمار مىرود.اما در عالم تشیّع سه فرد به نگارش چهار اثر مهم و اصلى در زمینه
حدیث پرداختهاند که آراى ایشان در تمام جهان اسلام حجت به شمار مىرود. این سه تن کلینى، شیخ صدوق و شیخ طایفهاند که در بخش تفسیر نیز آراى ایشان در کانون بررسى قرار گرفت.
محمدبن یعقوب کلینى از اهالى رى بود. او براى جمعآورى حدیث به مسافرتهاى فراوانى رفت و سرانجام در بغداد سکنى گزید و در این شهر بود که شاهکارش کافى را نوشت.76 در سال 329ق/ 940م در همانجا درگذشت.77 وى روىهم رفته 16099 حدیث فراهم آورد.78 کلینى که از دانشآموختگان مکتب رى محسوب مىشد، از علماى بزرگ تشیّع در عراق نیز به شمار مىآمد. آراى کلینى در فقه نیز بسیار جذاب و هوشمندانه است.
دومین نفر از پایهگذاران مکتب علمى قم، ابوجعفر محمدبن بابویه معروف به شیخ صدوق است. شیخ صدوق نیز به روال محدثان به سفرهاى بسیارى براى جمعآورى حدیث پرداخت. او نیز نقش بسیار مهمى در فقه شیعه داشت. ابنبابویه در سال 381ق / 991م در نزدیکى تهران درگذشت. کتاب برجسته او من لایحضرهالفقیه دربردارنده 9044 حدیث است.79
اما در میان سه محدث بزرگ شیعه ابوجعفر محمدبن حسن طوسى معروف به شیخ طایفه، که مفسّر قرآن نیز بوده است، اهمیتى بیش از دیگران دارد. طوسى به دلیل حضور در مهمترین مرکز علمى ایران در نیشابور خراسان، از منابع بیشترى برخوردار بود. او همچنین از آراى کلینى و شیخ صدوق نیز استفاده کرده است. دو کتاب بزرگ شیخ طایفه در حدیث عبارتاند از: تهذیبالاحکام مرکب از 13590 حدیث و الاستبصار محتوى 5511 حدیث.80کتب اربعه در سراسر تاریخ شیعه به عنوان موثقترین مجموعه حدیثى تاکنون باقى ماندهاند. امروزه مىتوان گفت که تنها این چهار اثر مرجع حدیث تشیّع در جهان اسلاماند و سایر آثار دیگر را در علم حدیث تحت شعاع خود قرار دادهاند.
نتیجهگیرى
با توجه به آنچه ذکر گردید، مىتوان گفت:
1. بررسى تاریخى نشان مىدهد که هرچند علم قرائت را دو فرد عربزبان پایه گذاشتهاند، پیشرفتهاى بعدى این دانش مدیون دانشمندان ایرانى است. حمزهبن حبیب نخستین ایرانى نامآور در عرصه قرائت است. در پى او نافع و سپس ابنکثیر قرار دارند که از منظر تاریخى یکدیگر را درک کردهاند.اما در میان این دانشمندان و در نقطه اوج علم قرائت کسایى قرار دارد. او در کانون علمى خراسان، تنها نیم قرن پس از تولد علم قرائت و در دورهاى که ایرانیان با کمک وزراى ایرانى خلیفه عباسى به دستاوردهاى علمى مهمى دست یافتند، علم قرائت را به اوج خود رساند.
2. ایرانیان در علم تفسیر از ابتدا داراى دانشمندان بزرگى بودهاند. اما این علم به دلیل اینکه برداشتهاى افراد از کلاماللّه مجید است، گونههاى فراوانى دارد. یکى از عوامل اثرگذار در برداشت افراد، نوع شناخت آنان از عوامل و تعاریف جغرافیایى بوده است.
به همین دلیل مىتوان گفت یکى از عوامل موجود در اختلافات بین تفاسیر و برداشت متفاوت مفسّران، در عوامل جغرافیایى بوده است. در قرون ابتدایى اسلامى دو کانون جغرافیایىِ خراسان و رى در علم تفسیر داراى اهمیت بیشترى نسبت به کانونهاى فرعى بودهاند. خراسان به دلیل پهنه وسیع ج
غرافیایى و جمعیت فراوان در این زمینه بر کانون رى پیشى گرفته است.
3. بررسى تاریخى و جغرافیایى محدثان بزرگ شیعه و سنى نیز بیانگر همین مدعاست. شیخ طایفه دو کتاب از چهار کتاب اصلى علم حدیث شیعه را به نگارش درآورده است. در مورد کانون رى باید گفت که به دلیل تمرکز شیعیان در مرکز ایران، به ویژه قم و کاشان در قرون ابتدایى، بزرگان ایرانى حدیث بیش از کانون علمى رى به شهر شیعهنشین قم وابسته بودهاند؛ جایى که هماکنون نیز مرکز فقه و علوم قرآنى است.
4. در حدیث اهل تسنن نیز صحاحالسته، به دو کانون علمى خراسان و رى وابستهاند. در این میان خراسان بزرگ، به ویژه نیشابور، به عنوان اصلىترین بخش کانون علمى خراسان در این دوره با معرفى پنج محدث از شش محدث بزرگ اهلسنت بر رى پیشى دارد.
پی نوشت:
1ـ ریچارد فراى، تاریخ ایران از فروپاشى دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان براساس پژوهشهاى دانشگاه کمبریج، ترجمه حسن انوشه، ج 4، ص 60.
2ـ همان، ص 387.
3ـ همان، ص 404.
4ـ همان.
5ـ علىبن حسین مسعودى، مروجالذهب و معادنالجواهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 663.
6ـ سید محمدحسین جعفرى، تشیّع در مسیر تاریخ، ص 71.
7ـ همان، ص 404.
8ـ سیدحسن صدر، تأسیسالشیعه، ص 45.
9ـ جلالالدین سیوطى، طبقات المفسرین، ص 23.
10ـ سیدحسن صدر، همان، ص 67.
11ـ ابن الجلجل، طبقاتالاطباء و الحکماء، ص 120.
12ـ همان.
13ـ ریچارد فراى، همان، ص 404.
14ـ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ص 230.
15ـ جلالالدین سیوطى، همان، ص 109.
16ـ همان، ص 229.
17ـ ابن ندیم، الفهرست، ص 390.
18ـ میترا مهرآبادى، خاندانهاى حکومتگرا ایران باستان، ص 133.
19ـ جلالالدین سیوطى، همان، ص 4.
20ـ ابن ندیم، همان، ص 254.
21ـ همان.
22ـ ابن ندیم، همان، ص 160.
23ـ جمعى از نویسندگان، تاریخ تشیّع، ص 326.
24ـ سیدحسن صدر، همان، ص 30.
25ـ ریچارد فراى، همان، ص 405.
26ـ ابوبکربن هدایتاللّه حسینى، طبقات شافعى، ص 29.
27ـ میترا مهرآبادى، همان، ص 133.
28ـ ابوبکربن هدایتاللّه حسینى، همان، ص 60.
29ـ ابن خلکان، همان، ج 4، ص 341.
301. H. Corbin, En Islam Iranien, p. 298.
311. Ibid, p. 299.
322. Ibid.
33ـ ریچارد فراى، همان، ص 405.
34ـ ابن خلکان، همان، ج 3، ص 226ـ227.
35ـ ریچارد فراى، همان، ص 405.
36ـ ابواسحاق شیرازى، طبقات الفقهاء، ص 89.
37ـ جلالالدین سیوطى، همان، ص 200.
38ـ ابن ندیم، همان، ص 309.
39. D. M. Donaldson, The Shiite Religion: A History of Islam in Persia and Iraq, P. 209.
40. Ibid.
41ـ یادنامه شیخالطایفه، ص 33.
42. D. M. Donaldson, op.cit, p. 130.
43. D. M. Dona
ldson, The Shiite Religion: A History of Islam in Persia and Iraq, P. 209.
44ـ یادنامه شیخالطایفه، ص 37.
45. G. M. Wickens, Religion: The Legacy In Iran, p. 148.
46ـ جلالالدین سیوطى، همان، ص 10.
47ـ همان.
48ـ همان، ص 13.
49. G. M. Wickens, op.cit, p. 153.
50ـ جلالالدین سیوطى، همان، ص 15.
51. G. M. Wickens, op.cit, p. 166.
52. Ibid, p. 200.
53ـ ابوبکربن هدایتاللّه حسینى، همان، ص 98.
54ـ طاش کبرازاده، طبقات الفقهاء، ص 178.
55ـ ریچارد فراى، همان، ص 409.
56ـ ر.ک: محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، مقدمه.
57ـ ابن خلکان، همان، ج 4، ص 200.
58ـ ریچارد فراى، همان، ص 407ـ408.
59ـ همان، ص 408.
60ـ جلالالدین سیوطى، همان، ص 300.
61ـ محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، ترجمه عبدالعلى نوراحرارى، ص 3.
62ـ مسلم ترمذى، صحیح مسلم، ترجمه عبدالقادر ترشایى، ص 1.
63ـ محمد ترمذى، جامع ترمذى، ترجمه عبدالحمید بزرگزاده، ص 1.
64ـ ر.ک: سیدحسن صدر، همان، ص 140.
65ـ ابنماجه قزوینى، سنن ابنماجه، ص 2.
66ـ عبداللّه دارمى، سنن دارمى، ص 6.
67ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ص 28.
68ـ ریچارد فراى، همان، ص 408.
69ـ همان.
70ـ ابوعبداللّه حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ص 3.
71ـ سیدحسن صدر، همان، ص 40.
72ـ میترا مهرآبادى، همان، ص 133.
73ـ سیدحسن صدر، همان، ص 280.
74ـ محمدبن على صدوق، توحید، ص 90.
75ـ سید محمدحسین جعفرى، همان، ص 108.
76ـ محمدبن یعقوب کلینى، همان، ص 2.
77ـ همان، ص 3.
78ـ همان.
79ـ محمدبن على صدوق، من لایحضرهالفقیه، تصحیح محمد آخوندى و سیدحسین موسوى خراسانى، ص 9.
80ـ یادنامه شیخالطایفه، ص 10.
منبع: ماهنامه معرفت شماره 164
www.iec-md.org