دانشجوى گرامى، روش تخلق به صفات نيك از اساسى ترين و گسترده ترين مباحث علم اخلاق است. موضوع و هدف اصلى تمامى كتاب هايى كه در زمينه اخلاقيات و علم اخلاق نگاشته شده است، آموزش تخلق به ارزش هاى اخلاقى است. ما در اين فرصت تنها قادريم به صورت فهرست وار و به طور كلى روش خودسازى و تخلق به ارزشها را بيان نماييم.
عالمان اخلاقى در منابع اين علم براى وصول به اين هدف، سه مرحله را بر مى شمارند.
1 علم: يعنى تحصيل در علم اخلاق و آشنايى با رذائل و روش معالجت آنها و همچنين آشنايى با فضايل و روش تخلق به آنها، از طريق مراجعه به منابع اخلاقى و يا اساتيد اين دانش.
2 حال: منظور از حال همان برانگيختگى و انگيزش در انسان است. در اثر آشنايى با اخلاق، رذايل و فضايل اخلاقى و همچنين پى بردن به ارزش تهذيب نفس و منافع و معنويتى كه از اين طريق نصيب انسان مى شود، اين اشتياق در انسان پديد مى آيد كه نفس خود را از رذايل و پليدى هاى خلقى پاك و به صفات حميده و فضايل پسنديده انسانى بيارايد و اين همان مرحله «حال» است.
3 عمل: مرحله اصلى اخلاق و خودسازى عمل است زيرا آنچه تاكنون د
ر امر پيمودن دو مرحله قبلى عايد سالك گشته است، تنها ذهنيتى است كه باعث شوق نسبت به تهذيب نفس و تعالى اخلاقى مى شود. جايگاه صفات حميده قلب آدمى است و تا هنگامى كه انسان به صورت عملى صفات و ارزش هاى اخلاقى را از خويش بروز و ظهور ندهد، قلب او متصف به اين گونه صفات نمى گردد.
البته تنها اتصاف و ظهور صفت در قلب نيز كافى نمى باشد. اگر كسى بخواهد واقعا شخصيت و منش اخلاقى بيابد، لازم است صفات پسنديده را در قلب خويش نهادينه و راسخ نمايد. به تعبير ديگر ملكات اخلاقى است كه شخصيت و باطن انسان را شكل مى دهد و هر كس در حقيقت تركيبى از صفات راسخ است و نه حالات زودگذر.
روش نهادينه نمودن ارزش هاى اخلاقى نيز تكرار است. همانگونه آدمى براى انجام دادن يك ورزش يا صنعت و يا هر كار ديگرى در ابتدا با دشوارى روبرو است ولى به تدريج و در اثر مداومت و تكرار انجام آن كار برايش آسان مى گردد، صفات اخلاقى نيز در اثر عمل و تكرار و مداومت به صورت ملكه راسخ در مى آيند و انجام آنها نيز آسان مى شود:
به طور مثال كسى كه خداى ناكرده به صفت بخل مبتلا است. پس از پى بردن به زشتى اين رذيلت و آثار بسيار منفى آن كه بر شخصيت او مى گذارد و پس از اين كه اشتياق مى يابد كه ريشه اين صفت را از قلب خويش بر كند و به جاى آن صفت زيباى جود و سخاوت را بنشاند، چاره جز اين ندارد كه به صورت عملى به اعطاى مال و بذل و بخشش بپردازد. اين كار در ابتدا بسيار دشوار است، زيرا كه شخصى تعلق فراوان به اموال خود دارد ولى به تدريج كه به تكرار آن مى پردازد، آسان مى گردد. آسان شدن انجام عمل، علامت رسوخ و ثابت شدن اين صفت در نفس او است و نشانه اى است براى معالجت، بهبودى و نجات از يكى از امراض مهلك نفسانى.
نتيجه اين كه: ظهور دادن عملى صفات خصوصا در معاشرت و برخورد با ديگران در جامعه و تكرار آن، يگانه روش پاكسازى نفس از رذايل اخلاقى و تخلق آن به صفات حميده انسانى و ارزش هاى اخلاقى است، اگر چه اين مرحله منوط به داشتن خودشناسى، آگاهى، انگيزه و اشتياق كافى براى خودسازى و تعالى روح است.
موضوع عمل و مداومت بر آن نيز از مباحثى است كه در حوزه علوم اسلامى خصوصا علم اخلاق، تربيت و خودسازى مورد بررسى و تأكيد فراوان است. نكته اساسى اى كه در پاسخ به اين سؤال بايد نسبت به آن عنايت نمود، چگونگى ساخت و
شكل گيرى شخصيت انسان است.
شخصيت انسان تحت تأثير و تعامل ميان عوامل گوناگون شكل مى گيرد. عوامل و مؤلفه هاى تأثيرگذار در تحقق و تشخص شخصيت انسان عبارتند از: دانش، بينش، انگيزش، گرايش، كنش و منش. از اين ميان، مباحث مربوط به منش كه شامل صفات اخلاقى مى شود، نقش اساسى را به عهده دارد. به عبارتى شخصيت هر كس حاصل خلقيات و صفاتى است كه در روح و نفس او تشخص مى يابد.
در مورد صفات خلقى و نحوه تأثيرگذارى آن بر نفس انسان، به دو نكته مهم و قانونى اشاره مى شود.
يك: اينگونه صفات در حقيقت بازتاب عمل و كنش آدمى است، عملكرد نيك باعث تحقق صفات نيك و عملكرد بد موجب تحقق صفات مذموم در نفس انسان خواهد شد و بدون عملكرد نيز صفتى در كار نخواهد بود.
با اين بيان نقش عمل و فاعليت به خوبى آشكار مى شود. هر كس كه كارى مى كند و عملى را انجام مى دهد، در حقيقت فاعل ساخت خود است. يك روى سكه كارى است كه در خارج انجام مى شود و روى ديگر سكه آن است كه به روح خود شكل مى دهد و شخصيت خويش را بنا مى نهد. به عبارتى، هر عمل انسان دو گونه بازتاب دارد، بازتابى در خارج كه براى همگان قابل مشاهده است و بازتابى در درون انسان كه سنگ بناى شخصيت او خواهد شد. ناگفته پيدا است، آنچه در درون آدمى تحقق مى يابد به صورت اوصاف است، همچون عدالت، صداقت، كرامت و مانند آن كه حيثيت مادى ندارد.
دو. صرف انجام عمل و بازتاب وصفى آن در نفس (مانند انجام كارى عادلانه و تحقق صفت عدالت در نفس انسان) براى ساخت شخصيت انسان كفايت نمى كند. هنگامى يك صفت كمال آور و شخصيت ساز مى شود كه به صورت ملكه راسخه و وصف ثابت، در روح انسان نهادينه شود. تمامى فرايند پيدايش ملكات و رسوخ صفات در نفس آدمى منوط به تكرار و مداومت بر عمل است، عملى كه چنين بازتابى از آن توقع مى رود. به كسى كه يك روز ورزش مى كند يا وزنه مى زند، ورزشكار يا وزنه بردار اطلاق نمى شود. ورزشكار كسى است كه هر روز ورزش مى كند و اين عمل جزئى از برنامه هاى دائمى او است و كسى وزنه بردار است كه در اثر تمرين و ممارست و در طول زمان، توانايى برداشتن وزنه هاى سنگين در او ظهور يافته و در اثر مداومت شايسته عنوان وزنه بردار گرديده است.
ابتدا انسان مى داند و به موضوع با ارزشى دانا مى شود و سپس بدان علاقه مند مى گردد كه بدان متصف شود و يا عمل كند و در نهايت با تكرار و تمرين، آن عمل يا صفت ملكه جان او مى شود و جزء شخصيت او مى گردد. سر توصيه به اربعين و اينكه خوب است فلان عمل را چهل روز مداومت نماييد، اين است كه اين نوع مداومت به ملكه شدن آن كمك مى كند.
اصطلاح ملكه شدن بيشتر درباره صفات شخصيت و درونى و خلقيات استعمال مى شود، ولى مى توان آن را درمورد علم و عمل نيز به كار برد. البته در مورد عمل بيشتر از واژه عادت استفاده مى شود، ولى علم چون صفت است، در مورد آن راحت تر اين واژه معنا پيدا مى كند. علم آنگاه ملكه نفسانى مى شود كه هميشه در نفس حاضر باشد و در آن راسخ شده باشد. در سوره آل عمران آيه هفت مى خوانيم: ما يعلم تاويله الا الله و الراسخون فى العلم. و كسى تاويل قرآن را نمى داند مگر كسانى كه در علم راسخ شدند.
هدف علم اخلاق ساخت شخصيت انسانى انسان است، بنابراين اگر به عمل نيك و پيگيرى مداوم آن ف
رمان مى دهد، به اين دليل است كه بدون عمل هيچگونه ساخت و سازى صورت نمى پذيرد و بدون مداومت نيز صفات خلقى رسوخ نمى يابند و در صورت ترك عمل زايل خواهند شد.
بايد توجه داشت كه ساير مؤلفه هاى مذكور كه عبارت بودند از دانش، بينش، گرايش و انگيزش، همگى مقدمه و زمينه هاى پيدايش كنش و در نتيجه تحقق منش و تشخص شخصيت انسان هستند. هدف دين و اخلاق نيز هدايت انسان تا مرحله كنش است، زيرا آدمى با عمل و رفتار است كه شاكله روح خويش را به صورت انسانى متعالى و معنوى و يا خداى ناكرده به عكس آن به صورت آدمى پست، دنيوى و مادى شكل مى دهد.
براى تحصيل خوش اخلاقى و مبارزه با بداخلاقى و علاج آن، لازم است به موارد زير توجه شود.
1 توجه به ارزش خوش اخلاقى و آثار نيك آن و همچنين زشتى بداخلاقى و آثار بد آن. براى اين منظور بهترين راه موجود، مطالعهى روايات و آياتى است كه در زمينه حسن
خلق و سوء خلق وارد شده است. برخى از روايات به شرح زير است:
الف) حسن خلق: رسول خدا (ص) فرمود: خداوند هنگامى كه ايمان را خلق كرد آنرا به خوش اخلاقى و سخاوت تقويت نمود و همچنين هنگامى كه كفر را آفريد آنرا نيز به بد اخلاقى و بخل تقويت نمود.
على (ع) فرمود: چه بسيار انسانهاى عزيزى كه اخلاق بد ايشان را ذليل ساخته است و چه بسيار انسانهاى ذليلى كه با اخلاق خوش به عزت رسيدهاند.
رسول خدا (ص) فرمود: اسلام يعنى حسن خلق. امام صادق (ع) فرمود: هيچ زندگىاى گواراتر از زندگى همراه با خوش اخلاقى نيست. رسول خدا (ص) فرمود: خوش اخلاقى، اولين، سنگينترين، نيكوترين، با فضيلتترين چيزى است كه روز قيامت در ترازوى عمل انسان قرار داده مىشود. در قرآن كريم آمده است: انك لعلى خلق عظيم افتخار پيامبر اسلام (ص) به عظمت خوش اخلاقى آن حضرت (ع) بوده است. رسول خدا (ص) فرمود: كاملتري
ن مردم از حيث ايمان و شبيهترين آنها به من، خوش اخلاقترين آنها است. امام صادق (ع) فرمود: حسن خلق روزى را زياد مىنمايد، بر عمر انسان مىافزايد و گناهان را آب مىنمايد همانگونه كه آفتاب يخ را آب مىكند.
ب) بد اخلاقى: امام صادق (ع) فرمود: بد اخلاقى عمل و عبادت انسان را باطل مىنمايد همانگونه كه سركه عسل را فاسد مىكند. على (ع) فرمود: اخلاق بد، بدترين همنشين انسان است، دوستان انسان را فرارى مىدهد و چيزى وحشتناكتر از بداخلاقى نيست. رسول خدا (ص) فرمود: به راستى ممكن است بندهاى به خاطر بداخلاقى به پائينترين دركات جهنم سقوط نمايد. على (ع) بداخلاقى روزى انسان را كم مىنمايد.
2 راه بنيادين تحصيل خوش اخلاقى، توجه به توحيد است يعنى توجه به اين معنى كه تمامى انسانها مظاهر حق تعالى هستند
و هر گونه برخوردى با آنها، در واقع برخورد با مُظهر و صانع آنها محسوب م
ىشود. احترام و مهربانى با هر پديدهاى، در واقع احترام و مهربانى با پديدآورندهى آن است و ترش روئى و نامهربانى با آن پديده نيز به پديد آوردندهى آن بر مىگردد. بايد به اين نكته توجه نماييم كه هرگونه معامله با خلق از جهتى معامله و برخورد با خالق آنها نيز به حساب مىآيد و هرگز خداى تعالى راضى نيست كه با بندگان و مظاهرش برخوردى نامناسب و ناشايست شود. گشادهروئى با خلق خدا و تحصيل رضايت مخلوق، موجب كسب رضايت خالق آنها مىشود. همانطور كه در روايات وارد شده است كسى كه از مخلوق تشكر نكند از خالق آنها نيز تشكر نكرده است. همچنين كسى كه نسبت به مخلوقات الهى ترش روئى نمايد، اين نوع برخورد، به خاطر رابطهى بسيار عميقى كه ميان خلق و خالق، مَظهر و مُظهر وجود دارد، به خالق و مُظهر آنها نيز سرايت خواهد نمود.
3 يكى از ابعاد مهم وجودى انسان عواطف طبيعى، انسانى و ايمانى او است. ايجاد رابطه عاطفى با ساير انسانها قابل رشد و تربيت است. قسمت بزرگى از لذت و شادى زندگى انسان از طريق ايجاد ارتباط عاطفى با ديگران تأمين مىشود. بايد توجه نمود كه اين شادى و لذت از طريق خوش اخلاقى يعنى ايجاد رابطهى عاطفى مثبت بدست مىآيد و بد اخلاقى كه در واقع همان رابطهى عاطفى منفى است، بر عكسش عاطفه مثبت، موجب كدورت و عذاب زندگى مىباشد و ديگران را از گرد انسان مىپراكند.
على (ع) فرمود: بداخلاقى زندگى را سخ
ت مىكند و موجب عذاب نفس است.
4 از راههاى ديگر تحصيل خوش اخلاقى و رفع بداخلاقى تمرين عملى خوش اخلاقى هنگام برخورد با ديگران است. هر كس قادر است با يك تصميم قوى عزم جزم و با رعايت اصل تدريج، به تمرين عملى در اين زمينه بپردازد. اگر كسى تصميم بگيرد حداقل به مدت چهل روز در برخورد خود نسبت به اطرافيان تجديد نظر نمايد و در اين مدت باروئى گشاده، لبى خندان و رابطهاى صميمى برخورد نمايد، قطعا نتايج خوبى خواهد گرفت. تمامى روايات بحث از ميزان الحكمه، ج 3، ص 137 به بعد يادداشت شده است.
www.yasinmedia.com
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor
صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه