ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

ولادت امام حسین علیه السلام

میلاد امام حسین (علیه السلام)

فهرست مطالب

سحرگاه سوم شعبان فرا رسیده بود. پیامبر و اهل بیتش علیهم السلام که می دانستند خداوند متعال به زودی مولودی مبارک نصیب آنها خواهد کرد در انتظار تولدش به راز و نیاز با خداوند متعال پرداخته بودند با پیچیدن صدای موذن در کوچه های مدینه عطر نماز در همه خانه ها پیچید تا بار دیگر با خدای خود به گفت‌وگو بنشینند.مدت زیادی نگذشته بود که خبر ولادت امام حسین (علیه السلام) شادی و سروری در دل بندگان خوب خدا به وجود آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) با خوشحالی به خانه دخترش آمد ولادت این نوزاد را تبریک گفت و فرمود تا او را به نظرش می آورند کودک را در کودک را در پارچه ای سفید پیچیده و نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آوردند در حالی که شادی از سیمای پیامبر (صلی الله علیه و آله) موج می زد او را در آغوش گرفت در گوش راستش اذان ما در گوش چپش اقامه گفت و سپس او را بوسید و فرمود: خداوند نام حسین را برای این طرف انتخاب نموده است و بدین ترتیب نامش را حسین گذاشتند.

فطرس ملک از جمله فرشتگان عرش الهی بود که به خاطر کوتاهی در انجام عوامل الهی مورد غضب خداوند قرار گرفته بود و خداوند به او این اجازه را داده بود که مابین عذاب دنیایی و عذاب قیامت یکی از آنها را انتخاب کند. فطرس عذاب دنیایی را انتخاب نمود و بدین ترتیب بال و پرش شکست و در جزیره ای دور افتاده قرار گرفت. در آن زمان که امام حسین (علیه السلام) به دنیا آمد جبرئیل به همراه یک هزار فرشته جهت رساندن پیام تبریک پروردگار به پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سوی زمین می آمدند. فطرس که از نزول جبرئیل با آن همه فرشته فهمیده بود که خبر مهمی پیش آمده جبرئیل را صدا زد و از او پرسید چه شده است که چنین شتابان می روید جبرئیل گفت خداوند به پیامبرش فرزندی داده و ما جهت رساندن پیام تبریک الهی به نزد ایشان می رویم فطرس که از تنهایی در آن جزیره خسته شده بود از جبرئیل خواست تا او را نیز با خود ببرند شاید پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزد خداوند شفاعتش را نماید و مورد بخشش پروردگار قرار گیرد. جبرئیل قبول کرد و او را با خود به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) برد. جبرئیل بعد از رساندن پیام خداوند، درخواست فطرس را گفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی خواسته فطرس را شنید به او فرمود : خودت را به قنداقه حسین (علیه السلام) بزن تا ان شاءالله مورد عفو و رحمت خداوند قرار گیری و شفا یابی. فطرس چنین کرد و به برکت آن نوزاد مبارک، مورد بخشش پروردگار قرار گرفت. پس به پاس این بزرگواری قسم یاد کرد که هر کس تا روز قیامت بر حسین (علیه السلام) سلام بفرستد، سلامش را به او برساند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حسین (علیه السلام)

شش سال و چند ماه از ولادت امام حسین (علیه السلام) می گذشت که پیامبر اسلام از دنیا رفت، مردم در این مدت علاقه و محبت زیاد پیامبر اسلام ((صلی الله علیه و آله)) را به امام حسن و امام حسین (علیه السلام) دیده بودند. پیامبر هر زمانی فرصت پیدا می کرد با آنها بازی می کرد و آن ها را شاد می نمود.

پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حسین (علیه السلام)

ابوهریره که ز مزدوران معاویه و از دشمنان اهل بیت (علیه السلام) است زبان به اعتراف می گشاید و می گوید: روزی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) را دیدم که حسن و حسین علیهم السلام را بر شانه های خویش نشانده و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود: هر کسی این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.

مبارزه با ظالمان و مشرکان

امام حسین (علیه السلام) شش سال از عمر مبارکش را با پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) سپری نموده بود و مبارزه با ظلم را از نزدیک نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آموخته بود. بعد از رحلت ایشان نیز به مدت 30 سال در کنار پدر خود، امام علی (علیه السلام) زندگی کرد و حوادث مهم بعد از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) را از نزدیک مشاهده کرده بود. امام علی (علیه السلام) که بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) روزگار سختی را پشت سر می گذاشت، امام حسن و امام حسین علیهم السلام را در کنار خود داشت که در راه اسلام، مانند یک سرباز فداکار در کنار امام علی (علیه السلام) با ظالمین و مشرکین می جنگیدند.

امام حسین (علیه السلام)

بعد از آن که امام حسن (علیه السلام) به دستور معاویه به شهادت رسید. رهبری شیعیان به امام حسین (علیه السلام) منتقل شد و از طرف خدا مامور رهبری جامعه مسلمین گردید. امام حسین (علیه السلام) همانند برادرش به ناچار و به خاطر حفظ اسلام و پایبندی به صلح نامه در برابر معاویه که مردی بسیار فریبکار بود و به ناحق بر حکومت تکیه زده بود قیام نکرد، اما معاویه، عهد نامه ای با امام حسن (علیه السلام) بسته بود را زیر پا گذاشت و فرزندش یزید را جانشین خود معرفی نمود و از امام حسین (علیه السلام) خواست که ولیعهدی پسرش را بپذیرد ،

امام حسین (علیه السلام)

ولی با مخالفت شدید امام روبرو شد. معاویه پس از مدتی درگذشت و یزید بر تخت خلافت حکومت اسلامی نشست و از حاکم مدینه خواست که از حسین برای من بیعت بگیر و اگر مخالفت کرد او را به قتل برسان. حاکم مدینه این خبر را به امام حسین (علیه السلام) رسانید و امام در جواب او فرمود: ما از خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم، آنگاه (کار به جایی رسیده) که فردی چون یزید شرابخوار و بی ایمان ناپاک حاکم حکومت اسلامی بشود، باید فاتحه اسلام را خواند. امام حسین (علیه السلام) حکومت یزید و بیعت با او را نپذیرفت و در نتیجه شبانه به سوی مکه حرکت کرد.

دعوت مردم کوفه از امام حسین (علیه السلام)

خبر بیعت نکردن امام حسین (علیه السلام) با یزید ، به سرعت در بین مردم مکه و مدینه پخش شد و این خبر حتی به کوفه هم رسید. کوفیان که از حکومت ظالمان به تنگ آمده بودند، به وسیله نامه از امام حسین (علیه السلام) که در مکه بود دعوت نمودند تا به کوفه بیاید و رهبری آنها را به عهده بگیرد. امام که پاسخ دادن به درخواست کوفیان را تکلیف خود می دانست، مسلم بن عقیل (علیه السلام)، پسر عمویش را به کوفه فرستاد تا از نزدیک با کوفیان صحبت کند و از درستی دعوت آنان آگاه شود. مسلم به عنوان فرستاده ی امام به کوفه رفت و با استقبال گرم و بی سابقه مردم رو به رو شد.هزاران نفر با او به عنوان فرستاده ی امام بیعت کردند و مسلم نیز به امام نامه نوشت که کوفیان منتظر ورود شما هستند.

هرچند امام حسین (علیه السلام) کوفیان را به خوبی می شناخت و بی وفایی آنها را نسبت به پدر و برادر بزرگوار خود دیده بود، برای این که جای هیچ گونه عذر و بهانه ای برای کوفیان وجود نداشته باشد و برای اجرای دستورات پروردگار، تصمیم گرفت که به سوی کوفه حرکت کند.

حرکت امام حسین (علیه السلام) به سمت کوفه

امام (علیه السلام) تا روز هشتم ماه ذی حجه در مکه ماند و در روز هشتم با اهل بیت و یاران خود از مکه به سمت کوفه خارج شد و با این کار به همه فهماند که فرزند پیغمبر خدا، یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده، بلکه بر علیه او قیام کرده است.یزید که از وجود مسلم در کوفه و بیعت کوفیان با او آگاه شده بود. عبیدالله ابن زیاد را که مردی پلید و فاسد بود را به کوفه فرستاد تا مسلم را دستگیر کرده و مردمی را که دور او جمع شده اند با زور و شمشیر بترساند و پراکنده کند.

ابن زیاد به کوفه رفت و با تهدید، مردم سست ایمان کوفه را از دور مسلم پراکنده کرد و او تنها ماند. مسلم نگران بود؛ اما نه نگران تنها ماندن خود بلکه نگران امام حسین (علیه السلام) بود که با اهل بیت علیهم السلام و یارانش به سمت کوفه می آمدند.

مسلم هر چند تنها مانده بود ولی تسلیم نشد و به تنهایی در مقابل سربازان ابن زیاد ایستاد و پس از مبارزه ای دلاورانه و شجاعانه دستگیر و سپس به دستور ابن زیاد به شهادت رسید.

محاصره امام حسین (علیه السلام) در کربلا

امام حسین (علیه السلام) که از ابتدای حرکت از مدینه می دانست که در این راه به شهادت خواهد رسید، در بین راه می فرمود:« هدف من از این حرکت ، وظیفه ای که خدا بر عهده من گذاشته است و آن رسوا ساختن حکومت غیر اسلامی یزدی و برپا داشتن امر به معروف و نهی از منکر و ایستادگی در برابر ظلم و ستم است و جز زنده نگه داشتن قرآن و دین اسلام هدفی ندارم. امام حسین (علیه السلام) به یاران خود فرمود: بازگشتی در این راه نیست ، هر کسی حاضر است در راه ما از جان خود بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد، همراه ما بیاید».

عبیدالله بن زیاد برای امام حسین (علیه السلام) نامه ای نوشت که یزید از من خواسته تا یا تسلیم شوی و با یزید بیعت کنی و گرنه تو را بکشم. امام که شهادت در راه خدا را سعادت و زندگی با ذلت را ننگ می دانست در جواب نامه نوشت:«این نامه در نزد من جوابی ندارد».

ابن زیاد که از بی اعتنایی امام حسین (علیه السلام) به تهدیدش سخت عصبانی شده بود دستور داد تا امام حسین (علیه السلام) و یارانش را در سرزمین کربلا محاصره کنند و طولی نکشید که در دوم محرم سپاه بزرگ ابن زیاد، امام حسین (علیه السلام) و یارانش را محاصره کردند و هر روز حلقه محاصره را تنگ تر می کردند تا جایی که هفتم محرم آب را بر روی اهل بیت و یاران امام حسین علیهم السلام بستند.

سیراب کردن تشنگان

امام فرستاده خدا در بین مردم است، و سعادت انسان ها هدف اوست، امام آنقدر مهربان است که کسی مثل او در بین انسان ها وجود ندارد، امام هیچگاه از هدایت انسان ها دست نمی کشد.

حر بن یزید ریاحی که در ابتدا، فرماندهی یکی از لشکر های دشمن را به عهده داشت، وقتی که با لشکریان خود در بین راه به امام حسین (علیه السلام) رسیدند، سپاهیان او بسیار تشنه بودند، امام دستور داد که تشنگان آنها را سیراب کنند، حر که جوانمردی و بزرگواری امام را دید، در دلش غوغایی افتاد، هنگام نماز فرا رسید او با لشکریانش پشت سر امام به نماز ایستادند و بعد از نماز نزد امام آمد و گفت : من نمی توانم بگذارم که شما برگردید بلکه می بایست با ما به کوفه، نزد ابن زیاد بیایید.

سیراب کردن تشنگان توسط امام حسین (علیه السلام)

امام (علیه السلام) فرمود: مادرت به عزایت بنشیند، از ما چه می خواهی؟ حرّ در جواب گفت: اگر هر کسی دیگری بود جوابش را می دادم ولی مادر شما فاطمه علیها السلام است و جز به بهترین نام ها نمی توان از او یاد نمود.

حرّ که محبت اهل بیت (علیه السلام) را در دل داشت و حقیقت را دریافته بود بالاخره از کار خود پشیمان شد و توبه نمود و در ماجرای کربلا سربلند بیرون آمد و شبانه به امام پیوست و سر انجام به شهادت رسید.

روز هفتم محرم عمر بن سعد با چهار هزار نفر به کربلا رسید و به دستور ابن زیاد آب را بر امام حسین (علیه السلام) و یارانش بست. یکی از یاران امام حسین (علیه السلام) از امام اجازه گرفت و به نزد عمر بن سعد رفت تا او را نصیحت کند، ولی سخنانش در او اثر نکرد و برگشت. امام دوباره آنها را نصیحت کرد اما اثری نبخشید پس در آخر فرمود:«چه کنم که لقمه های حرامی که خورده اید و گوشت و پوستتان از آن روییده، نمی گذارد تا شما حرف حق را درک کنید». امام (علیه السلام) با این سخن به همه فهماند که لقمه حرام تا چه حد بر انسان اثر دارد که نمی گذارد حتی حرف بهترین بنده خدا را درک کند.

شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانش

بعد از آنکه سخنان امام حسین (علیه السلام) در لشکریان یزید اثری نکرد و آنها قصد حمله به امام حسین (علیه السلام) و یارانش را کرده بودند، امام از آنان مهلت خواست تا یک شب به آنان فرصت دهند تا با خدای خود به راز و نیار بپردازند.آن شب امام و یارانش عاشقانه با خدای خود به راز و نیاز پرداختند و تا صبح در حال نماز و و دعا بودند.

روز عاشورا فرا رسید و امام حسین و یارانش علیهم السلام برای جهاد آماده می شدند. سه روز بود که دشمن آب را بر روی آنان بسته بود و تشنگی همه را سخت اذیت می کرد، کودکان بی تابی می کردند.

یاران و نزدیکان امام یکی پس از دیگری به میدان رفتند و همگی به شهادت رسیدند. امام از سویی می بایست از خیمه ها محافظت کند و از سویی با دشمن مبارزه کند و از سویی دیگر با تشنگی اهل بیت و کودکان روبرو بود . در چنین اوضاعی بود که امام حسین (علیه السلام) و برادرش عباس (علیه السلام) برای آوردن آب به سمت شط فرات حرکت کردند ، دشمن به سوی آنها حمله کرد، تعدادی از لشکریان یزید کشته شدند، مدتی جنگ ادامه پیدا کرد تا این که دشمن بین امام (علیه السلام) و عباس (علیه السلام) جدایی انداخت، آنها عباس (علیه السلام) را محاصره کردند و سرانجام ناجوانمردانه او را در حالی که تشنه بود و دو دستش قطع بود به شهادت رساندند.

یاران امام حسین (علیه السلام) همگی به شهادت رسیده بودند، دشمن حتی به کودک شش ماهه امام هم رحم نکرد و گلوی او را با تیر شکافت. امام حسین (علیه السلام) تنها و بی یاور به مبارزه با دشمن پرداخت و پس از نبردی دلاورانه توسط شمر بن ذی الجوشن به شهادت رسید.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده بود: همانا کشته شدن حسین ، آتشی را در دلها شعله ور می کند که هرگز سرد (و خاموش) نخواهد شد.

فضیل بن یسار از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: آیا در مجالس عزا می نشینید و از مصیبت های ما یاد می کنید؟ گفتم:آری، فرمود: خدا رحمت کند افرادی که ولایت را زنده می کنند.

ای فضیل! هرکه یاد کند یا نزد او از ما یاد شود و حتی به مقدار بال مگسی (بسیار کم) برای ما گریه کند، خدا گناهان او را می آمرزد حتی اگر به اندازه کف دریاها باشد. (یعنی سراغ گناه نرود و از دستورات و سخنان اهل بیت در همه حال پیروی کند)

امام حسین (علیه السلام) با شهادت خود درس بزرگی به همه ما داد ، ایشان به ما آموخت که در برابر مستکبران باید با تمام وجود ایستاد، و نباید تسلیم زور و زر شد و تا آخرین قطره خون از دین اسلام و مکتب امام علی (علیه السلام) باید محافظت نمود.

 

صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید