تفسیر آیاتی از قران مجید پیرامون ازدواج
2:
وَ مَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن
فَتَيَتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُم بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ ءَاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ محُْصَنَاتٍ غَيرَْ مُسَافِحَاتٍ وَ لَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَينَْ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيهِْنَّ نِصْفُ مَا عَلىَ الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَالِكَ لِم
َنْ خَشىَِ الْعَنَتَ مِنكُمْ وَ أَن تَصْبرُِواْ خَيرٌْ لَّكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(نساء.25)
يُرِيدُ اللَّهُ أَن يخَُفِّفَ عَنكُمْ وَ خُلِقَ الْانسَنُ ضَعِيفًا(نساء.28)
ترجمه:
و آنها كه توانايى ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن باايمان را ندارند، مىتوانند با زنان پاكدامن از بردگان باايمانى كه در اختيار داريد ازدواج كنند- خدا به ايمان شما آگاهتر است و همگى اعضاى يك پيكريد- آنها را &l t;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; COLOR: #0070c0; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” lang=AR-SA>با اجازه صاحبان آنان تزويج نماييد، و مهرشان را به خودشان بدهيد به شرط آنكه پاكدامن باشند، نه بطور آشكار مرتكب زنا شوند، و نه دوست پنهانى بگيرند. و در صورتى كه «محصنه» باشند و مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت. اين (اجازه ازدواج با كنيزان) براى كسانى از شماست كه بترسند (از نظر غريزه جنسى) به زحمت بيفتند و (با اين حال نيز) خوددارى (از ازدواج با آنان) براى شما بهتر است. و خداوند، آمرزنده و مهربان است.(نساء.25)
خدا ميخواهد (با احكام مربوط به ازدواج با كنيزان و مانند آن،) كار را بر شما سبك كند و انسان، ضعيف آفريده شده (و در برابر طوفان غرايز، مقاومت او كم است).(نساء.28)
تفسیر نمونه:
وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ …
در تعقيب بحثهاى مربوط به ازدواج، اين آيه، شرائط ازدواج با كنيزان را بيان مىكند، نخست مىگويد كسانى كه قدرت ندارند كه با زنان آزاد، ازدواج كنند مىتوانند با كنيزانى ازدواج نمايند كه مهر و ساير مخارج آنها معمولا سبكتر و سهلتر است.(28)
البته منظور از ازدواج با كنيزان اين نيست كه صاحب كنيز با كنيز ازدواج كند، بلكه با شرائط خاصى كه در كتب فقهى ذكر شده مىتواند همانند همسر با او رفتار نمايد، بنا بر اين منظور ازدواج افراد غير مالك با كنيز است.
ضمنا از تعبير به “مؤمنات” استفاده مىشود كه بايد حتما كنيز مسلمان
باشد تا بتوان با او ازدواج كرد و بنا بر اين با كنيزان اهل كتاب ازدواج صحيح نيست.
جالب اينكه قرآن در اين آيه از كنيزان تعبير به “فتيات” كرده است كه جمع “فتاة” مىباشد و معمولا اين تعبير آميخته با احترام خاصى در مورد زنان است و غالبا در مورد دختران جوان به كار مىرود.
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ اين جمله مىگويد شما براى تشخيص ايمان آنها مامور به ظاهر اظهارات آنان هستيد، و اما در باره باطن و اسرار درونى آنان “خداوند به ايمان و عقيده شما آگاهتر است“.
بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ از آنجا كه بعضى در مورد ازدواج با كنيزان كراهت داشتند، قرآن مىگويد شما همه از يك پدر و مادر به وجود آمدهايد” و بعضى از بعض ديگريد” بنا بر اين نبايد از ازدواج با كنيزان كه از نظر انسانى با شما هيچگونه تفاوتى ندارند و از نظر ارزش معنوى، ارزش آنها مانند ديگران بسته به تقوى و پرهيزگارى آنان است، كراهت داشته باشيد، كه همه اعضاء يك پيكر محسوب مىشويد.
فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ ولى “اين ازدواج بايد به اجازه مالك، صورت گيرد” و بدون اجازه او باطل است و تعبير از مالك به اهل اشاره به اين است كه نبايد آنها با كنيزان خود همچون يك متاع رفتار كنند& lt;/SPAN> بلكه بايد همچون سرپرست يك خانواده نسبت به فرزندان و اهل خود، رفتارى كاملا انسانى داشته باشند.
وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ از اين جمله استفاده مىشود كه بايد مهر متناسب و شايستهاى براى آنها قرار داد، و آن را به خود آنان داد، يعنى “مالك مهر” خود كنيزان خواهند بود، اگر چه جمعى از مفسران معتقدند كه آيه محذوفى دارد و در اصل “آتوا مالكهن اجورهن”: “مهر آنها را به مالكان آنها بپردازيد” بوده است، ولى اين تفسير با ظاهر آيه موافق نيست اگر چه بعضى از روايات آن را تاييد مىكند. ضمنا از ظاهر آيه استفاده مىشود كه بردگان نيز مىتوانند مالك اموالى گردند كه از طرق مشروع به آن دست يافتهاند.
و از تعبير “بالمعروف” (بطور شايسته) بر مىآيد كه نبايد در تعيين مهر آنها، ظلم و ستمى بر آنان شود بلكه حق واقعى آنها طبق معمول بايد ادا گردد.
مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ يكى ديگر از شرائط اين ازدواج آن است كه كنيزانى انتخاب شوند كه مرتكب عمل منافى عفت، نگردند خواه به صورت آشكار بوده باشد (غير مسافحات) و يا به صورت انتخاب دوست پنهانى (و لا متخذات اخدان).(29)
در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه با نهى از زنا با تعبير “غَيْرَ مُسافِحاتٍ” نيازى به نهى از گرفتن دوست پنهانى (اخدان) نبوده است.
ولى با توجه به اينكه جمعى در جاهليت عقيده داشتند كه تنها زناى آشكار ناپسند است اما انتخاب دوست پنهانى مانعى ندارد!، روشن
SPAN> مىشود كه چرا قرآن مجيد به هر دو قسمت تصريح كرده است.
فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ:
در اين جمله به تناسب احكام
ى كه در باره ازدواج با كنيزان و حمايت از حقوق آنها گفته شد بحثى در باره مجازات آنها به هنگام انحراف از جاده عفت به ميان آمده، و آن اينكه اگر آنها در اين حال مرتكب عمل منافى عفت شوند، نصف مجازات زنان آزاد در باره آنان، جارى مىشود يعنى تنها پنجاه تازيانه بايد به آنها زد.
نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه قرآن مىگويد:
اذا احصن يعنى “اگر آنها محصنه بودند چنين مجازاتى در باره آنها جارى مىگردد” در اينكه منظور از “محصنه بودن” در اينجا چيست؟ مفسران احتمالاتى دادهاند بعضى آن را به معنى شوهردار& lt;/SPAN> (طبق اصطلاح معروف فقهى و طبق آيه سابق) و بعضى به معنى “مسلمان” گرفتهاند، ولى با توجه به اينكه كلمه “محصن” در اين جمله دو بار ذكر شده و بايد هر دو به يك معنى باشد، و از طرفى زنان آزاد شوهردار مجازاتشان سنگسار كردن است نه تازيانه خوردن، روشن مىشود كه تفسير اول يعنى محصن بمعنى شوهردار بودن، قابل قبول نيست، همانطور& lt;SPAN dir=ltr> كه تفسير دوم يعنى مسلمان بودن نيز شاهدى ندارد.
حق اين است كه با توجه به اينكه كلمه “محصنات” در قرآن مجيد، غالبا به معنى زنان عفيف و پاكدامن آمده است چنين به نظر مىرسد كه آيه فوق نيز اشاره به همين معنى است، يعنى كنيزانى كه بر اثر فشار صاحبان خود تن به خود- فروشى مىدادند از مجازات معاف هستند، اما كنيزانى كه تحت چنين فشارى نيستند و مىتوانند پاكدامن زندگى كنند اگر مرتكب عمل منافى عفت شدند همانند زنان آزاد مجازات مىشوند اما مجازات آنها نصف مجازات زنان آزاد است.
ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ “عنت” (بر وزن سند
) در اصل به معنى بازشكستن استخوانى است، كه قبلا شكسته شده، يعنى پس از بهبودى و التيام مجددا بر اثر حادثهاى بشكند، بديهى است اين نوع شكستگى بسيار دردناك و رنجآور است، و به همين دليل “عنت” در مشكلات طاقتفرسا و كارهاى رنجآور استعمال شده است.
قرآن مجيد در جمله بالا مىگويد: اين ازدواج با كنيزان براى كسانى است كه از نظر غريزه جنسى شديدا در فشار قرار گرفتهاند. و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند، بنا بر اين براى غير آنها مجاز نيست.
فلسفه اين حكم ممكن است اين باشد، كه كنيزان & lt;/SPAN>مخصوصا در آن زمان در شرائط تربيتى نامطلوبى به بار مىآمدند و طبعا داراى كمبودهايى از نظر “اخلاقى” و “روانى” و “عاطفى” بودهاند، و مسلما فرزندانى كه ثمره ازدواج با آنها بود، رنگ اخلاقى مادر را كم و بيش داشت، و به همين جهت اسلام طرح دقيقى براى آزادى تدريجى بردگان تنظيم كرده است تا به اين سرنوشت گرفتار نشوند، و ضمنا به خود بردگان امكان داده شود، تا با يكديگر ازدواج كنند.
البته اين موضوع منافات با آن ندارد كه بعضى از كنيزان وضع استثنايى خاصى از نظر اخلاقى و تربيتى داشته باشند، زيرا آنچه در بالا اشاره شد مربوط به وضع اكثريت آنها بوده است و اگر مىبينيم
مادر بعضى از بزرگان اسلام كنيز بودهاند از همين نظر است ولى بايد توجه داشت كه آنچه در مورد كنيزان در غير مورد ضرورت ممنوع است ازدواج با آنهاست نه آميزش جنسى از راه مالكيت.
وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ “خوددارى كردن از ازدواج با كنيزان تا آنجا كه توانايى داشته باشيد و دامان شما آلوده گناه نگردد، به سود شما است“.
وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ و خداوند نسبت به آنچه در گذشته بر اثر بىخبرى انجام دادهايد آمرزنده و مهربان است.
يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً آيه اشاره به اين نكته مىكند كه “حكم سابق در باره آزادى ازدواج با كنيزان تحت شرائط معين، در حقيقت يك نوع تخفيف و توسعه محسوب مىشود، زيرا انسان اصولا موجود ضعيفى است” و در برابر طوفان غرائز گوناگون كه از هر سو به او حملهور مىشود بايد طرق مشروعى براى ارضاى غرائز به او ارائه شود تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.(30)
تفسیر نور:
چنان كه در نكتههاى آيه قبل گفته شد، مراد از «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» در اين آيه، زنان آزاد است. زيرا در مقابل آن،«فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ» بكار رفته كه به معناى كنيزان است. قرآن در جاى ديگر نيز در مورد كنيزان، واژهى «فتيات» را بكار برده و مىفرمايد: «لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ»(31) كنيزان خود را برارتكاب زنا اجبار نكنيد.
مورد كسانى به كار مىرود كه ارتباط با آنها به صورت پنهانى و براى امور نامشروع است.
اين كلمه در مقابلِ «مُسافِحاتٍ» بكار رفته كه به معناى كسانى است كه زناى آشكار و علنى دارند.
كلمهى «طَوْلًا» به معناى توانايى و داشتن امكانات است و كلمهى «الْعَنَتَ» به معناى سختى و رنج و مشكلات است.
كسانى كه مالك كنيز مىشوند، بدون آنكه نيازى به عقدِ ازدواج باشد، حقّ آميزش با او را دارند. لذا مراد از ازدواج با كنيزان كه در اين آيه مطرح شده است، ازدواج با كنيز ديگران است كه بايد با اجازهى صاحبان آنها باشد.
گرچه ازدواج با كنيزان نكوهيده است، امّا در ميان آنها زنان برجستهى بسيارى بودهاند كه صاحب كمالات بوده و به همين جهت برخى اولياى خدا آنان را به همسرى گرفته و از آنان صاحب فرزندانى بزرگ شدهاند.
در اين آيه ها، گوشهاى از الطاف خداوند در امر ازدواج پى در پى نقل شده است. خداوند احكام را براى شما بيان مىكند، «لِيُبَيِّنَ لَكُمْ» راه نشان مىدهد، «يَهْدِيَكُمْ» لطف خود را به شما برمىگرداند، «يَتُوبَ عَلَيْكُمْ» و بر شما آسان مىگيرد، «يُخَفِّفَ عَنْكُمْ» و اين همه به خاطر آن كه انسان در برابر طوفان غرايز، ناتوان، و قدرت صبر و خوددارى او اندك است.(32)
تفسیر گام به گام:
در اسلام، براى موضوع ازدواج، بنبست نيست.«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ»
قانونگذار بايد به نيازهاى طبيعى افراد جامعه از يك سو و فشارهاى اقتصادى آنان از سوى ديگر توجّه داشته باشد.«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ…»
ازدواج با كنيز را تحمّل كنيد، ولى ننگ گناه را هرگز.«فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ»
از ازدواج با زن آزاد مىتوان صرف نظر كرد، ولى از شرط ايمان نمىتوان گذشت.«فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ»
ايمان، شرط اساسى در هر ازدواجى است.«الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ»،«فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ»
ايمان ظاهرى براى ازدواج كافى است، ما مأمور به باطن نيستيم.«وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ»
ازدواج با كنيز، حقارت نيست.«بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ»
رضايتِ مالك كنيز در ازدواج، مانند اذن پدرِ دختر، شرط است.«بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ»
مالكان بدانند كه كنيز
ان از اهل خودشانند.«أَهْلِهِنَّ»
به كنيزان نيز مثل زنان آزاد، بايد مهريه نيكو داد.«آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ»
مهريه را به خود كنيز بدهيد. حقوق اقتصادى و اجتماعى بردگان بايد مراعات شود.«آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ»
ميزان مهريه بايد بر اساس عُرف و شئون زن باشد.«بِالْمَعْرُوفِ»
شرطِ بقاى ازدواج، پاكدامنى، دورى از فحشا و روابط نامشروع است.«مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ& lt;SPAN dir=ltr>… »
مجازات زن بدكار اگر كنيز باشد، به خاطر كنيز بودن و محروميّتهاى آن، به نصف كاهش مىيابد.«فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ»
فراهم آوردن ازدواجهاى سهل و آسان در جامعه، راه جلوگيرى از مفاسد جنسى است.«ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ»
سالمسازى روانى از اهداف اسلام است.
صبر و خوددارى، از ازدواج با كنيز بهتر است.«وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ»
اسلام، دين آسانى است و بنبست ندارد.
تكاليف دينى، بر اساس توان و طاقت انسان است.
مشكلتراشى در ازدواج، خلاف خواست خداست.
«يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ»
پيروى و پايبندى شما در احكام ازدواج، زمينهى سبكبارى و دورماندن جامعه از آفات و مشقات است.
«يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُخَفِّفَ عَنْكُمْ»
انسان در برابر غريزهى جنسى ضعيف است.«خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِيفاً»
ميان تكوين و آفرينش انسان، و تشريع و احكام الهى هماهنگى است.
«ُخَفِّفَ»،«ضَعِيفاً»(33)
نکته ها و اشاره ها:
قبل از اسلام در جنگها عدهى زيادى اسير مىشدند كه امكانات نگهدارى آنان براى دولتها فراهم نبود و آزادى آنان نيز به نفع دشمن بود؛ بنابراين، مىبايست اين افراد تحت سرپرستى ديگران قرار گيرند و مدتى به عنوان برده و كنيز كنترل شوند و خدمت كنند، تا غذاى خويش را به دست آورند.
اسلام در شرايطى به جهانيان عرضه شد كه به خاطر ضرورتهاى جنگى، نظام بردهدارى پذيرفته شده بود و عملًا نمىشد اين نظام غلط را يك باره برانداخت.
پس، اسلام در يك برنامهى منظم و حساب شده، طى چند قرن، اين نظام را به آرامى و بهصورت قانونى در جوامع اسلامى ريشه كن كرد؛ يعنى، از طرفى قوانينى در حمايت از بردگان وضع كرد، و سپس مردم را تشويق به آزاد كردن بردگان نمود و از طرف ديگر، تاوان و كفارهى برخى گناهان را آزاد كردن بردگان قرار داد.
بدين صورت، اكنون مثلًا در كشور ايران (بدون اينكه احتياج به قانون منع بردهدارى باشد) اين امر ريشه كن شده است.
اما در كشورهاى غربى، بردگان، پس از قرنها مبارزهى خونين، موفق شدند قانون منع بردهدارى را به تصويب برسانند و آزاد شوند.
برخى افراد از ازدواج با كنيزان كراهت داشتند؛ از< ;/SPAN> اين رو قرآن مىگويد: همهى شما از يك پدر و مادر به وجود آمدهايد و برخى از برخى ديگر هستيد؛ يعنى شما در انسانيت مساوى هستيد و ارزش معنوى افراد بستگى به تقوا و علم و جهاد دارد، پس نبايد از ازدواج با كنيزانى كه مثل شما انسان هستند، كراهت داشته باشيد.
كنيزانى كه براى ازدواج انتخاب مىشوند بايد داراى سه شرط باشند:
الف) مؤمن باشند.
ب) مرتكب عمل زشت (زنا) نشوند؛ خواه به صورت آشكار و خواه به صورت انتخاب دوست پنهانى.
بايد مَهرى متناسب و شايسته براى كنيزان قرار داده شود و به خود آنان پرداخت شود و پرداخت مهر كنيزان به صاحبان آنان با ظاهر آيهى فوق سازگار نيست.
مفسران از تعبير «دختران جوانسالِ مؤمن»، استفاده كردهاند كه با كنيزان مسلمان مىتوان ازدواج كرد، اما ازدواج با كنيزان كافر صحيح نيست.
مقصود از كسانى كه مىتوانند با كنيزان ازدواج كنند، صاحبان آنها نيستند بلكه مراد افراد ديگرند. كه بايد از صاحب او اجازه بگيرند.
تعبير «اهل» در مورد كنيز، بدين مطلب اشاره دارد كه نبايد با كنيزان همچون يك كالا رفتار كنند، بلكه هم چون سرپرست خانواده، نسبت به اهل خود رفتارى انسانى داشته باشند.& lt;BR>در جاهليت برخى عقيده داشتند كه تنها زناى آشكار ناپسند است و انتخاب دوست پنهانى مانعى ندارد، اما قرآن كريم هر دو مورد را ممنوع اعلام كرد».
واژهى «مُحصنات» و فعل آن در اين آيه چهار با
ر تكرار شده است و در مورد سوم به معناى كنيزان شوهردار است كه اگر مرتكب عمل زشت (زنا) شوند، مجازات آنان نصف زنان آزاد است و شايد اين به خاطر محروميتهاى فرهنگى آنان است.
كسانى كه از نظر غريزهى جنسى به شدت تحت فشارند و قادر به ازدواج با زنان آزاد نيستند و مىترسند كه به زحمت و گناه گرفتار شوند بهتر است با كنيزان ازدواج كنند. آرى، ازدواج افراد از نظر اسلام به بنبست نمىرسد؛ يعنى مسلمان مىتواند از راه ازدواج دايم و موقت و ازدواج با كنيزان، غريزهى جنسى خويش را ارضا كند و نسل بشر را تداوم بخشد.
در آيهى فوق به مردان سفارش شده كه صبر كنند و ازدواج با كنيزان محدود شد و جز در شرايط اضطرارى اجازه داده نشد. فلسفهى اين حكم ممكن است آن باشد كه كنيزان، به ويژه در آن عصر، در شرايط نامطلوب تربيتى بودند و كمبودهاى علمى، اخلاقى و عاطفى داشتند كه بر فرزندان آنان اثر مىگذاشت.
هر چند در اين مورد استثناهايى وجود داشته است؛ مثل كنيزانى كه مادر برخى بزرگان اسلام بودند.
اين آيه به اين نكته اشاره دارد كه اين احكام نوعى توسعه و تخفيف براى انسان به شمار مىآيد؛ زيرا انسان اصولًا موجود ضعيفى است و بايد راههاى مشروعى براى كنترل طوفان غرايز گوناگون كه ا
ز هر سو به او حملهور مىشود، داشته باشد. تا بتواند خود را از انحراف حفظ كند.
آيهى فوق (آیه 28) اين قانون و سنت الهى را بيان مىكند كه خدا مىخواهد كار را بر شما مسلمانان سبك كند. آرى، اساس اسلام بر تخفيف و آسانگيرى در همهى قوانين، از جمله ازدواج است؛ از اين رو، شريعت اسلام شريعت سهل و راحت ناميده شده است.
اشارهى آيهى فوق به ضعف انسان، براى بيان و حكايت يك واقعيت خارجى در تمام افراد بشر است، نه براى سرزنش و تحقير.
انسان در چه مواردى ضعيف است:
الف) در انسان قواى مختلف مثل عقل و شهوت قرار داده شده است، ولى اين قوا در برابر طوفان خواستهها و شهوات ضعيف است.
ب) ظرفيت و توانايى جسمى و فكرى انسان محدود است؛ از اين رو، اگر قوانين سختى بر انسان تحميل شود، نمىتواند تحمّل كند و عصيان مىكند؛ پس خدا به انسان تخفيف داد و قوانين را آسان گرفت.(34)
آموزه ها و پیام ها:
در هر شرايطى معيارهاى مكتبى (مثل ايمان) را زيربناى ازدواج قرار دهيد.
براى كنيزان نيز شخصيت و حرمت قايل شويد و مهر آنان را بپردازيد كه همگى انسان هستيد.
مد نظر قرار دادن با شرايط خاص كنيزان، مجازاتهاى آنان را تخفيف دهيد.
روش خدا (و برنامهى اسلام) بر اساس آسانگيرى است، نه سختگيرى.
انسان موجودى ناتوان است (از اين رو نمىتواند قوانين سخت را تحمل كند.)
به ضعفهاى انسانى توجه كنيد و برنامههاى آسان براى او ارائه كنيد.(35)
3:
وَ جَاءَهُ قَوْمُهُ يهُْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِن قَبْلُ كاَنُواْ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ قَالَ يَاقَوْمِ هَؤُلَاءِ بَنَاتىِ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ لَا تخُْزُونِ فىِ ضَيْفِى أَ لَيْسَ مِنكمُْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ(هود.78)
ترجمه:
قوم او (بقصد مزاحمت ميهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند -و قبلًا كارهاى بد انجام مىدادند- گفت: «اى قوم من! اينها دختران منند براى شما پاكيزهترند! (با آنها ازدواج كنيد و از زشتكارى چشم بپوشيد!) از خدا بترسيد و مرا در مورد ميهمانانم رسوا نسازيد! آيا در ميان شما يك مرد فهميده و آگاه وجود ندارد؟!».(هود.78)
تفسیر نمونه:
«يُهْرَعُونَ» از «اهراع» به معناى راندن شديد است، يعنى غريزهى شهوت، لجام گسيخته اين قوم سركش را به سوى ميهمانان حضرت لوط عليه السلام مىراند.
مراد از «أَطْهَرُ» آن نيست كه لواط پاك است و ازدواج پاكتر،(36) بلكه از باب مماشات با گنهكار است كه اگر بدنبال دفع شهوت هستى، ازدواج بهتر از گناه است.(37)
در پيچ و تاب اضطراب و دلهره و مشكلات است كه استعدادها و حالات روحى شكوفا مىگردد. اگر فرشتگانِ الهى از همان لحظهى ورود، خود را به حضرت لوط عليه السلام معرّفى مىكردند، ديگر نه از آه و ناله و نگرانى و استمداد از احساسات مردمى خبرى بود و نه از پيشنهاد ازدواج.
سؤال: چگونه پيامبر، دختر مؤمنهى خود را به ازدواج مرد كافرى در مىآورد؟
پاسخ: شايد در هنگام ازدواج، ايمان را شرط مىكردند تا اين وابستگى و ازدواج، وسيلهى ايمان آنان شود، و شايد مراد از «بَناتِي» دختران مردم باشد، زيرا پيامبر به منزله پدر امّت است. شايد هم
تفسیر گام به گام:
گاهى جامعهى انسانى چنان سقوط مىكند كه مردم با
SPAN>شتاب به سوى انحراف و گناه مىروند.«يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ»
نفس سركش، انسان را به سوى گناه سوق مىدهد.«يُهْرَعُونَ»
با انجام هر گناه، زمينه براى گناهان بعدى فراهم مىشود.«وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ»
براى جلوگيرى از منكرات بايد ابتدا راههاى معروف را باز كرد و به مردم نشان داد.«هؤُلاءِ بَناتِي»،«لا تُخْزُونِ»
معناى عفّت و پاكدامنى، انزوا نيست، بلكه رعايت پاكى در رفت و آمد طبيعى و عادّى است.«
هؤُلاءِ بَناتِي»(حضرت لوط در حضور مردان، به دختران خود اشاره مىكند)
براى هدايت جامعه، موعظه كافى نيست، بايد در مواردى ايثار كرد.«بَناتِي»
پيشنهاد ازدواج از طرف پدر دختر، مانعى ندارد.«هؤُلاءِ بَناتِي»
ازدواج، تنها راه صحيح و پاك براى ارضاى غريزهى جنسى است و راههاى ديگر نادرست و ناپاك است.«هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ»
عادّى شدن گناه، تكليف انسان در نهى از منكر را ساقط نمىكند.«وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ»،«فَاتَّقُوا اللَّهَ»
اطفاى شهوت جنسى از غير طريق ازدواج و انتخاب همسر ، خلاف تقوا و خداترسى است .«فَاتَّقُوا اللَّهَ»
در نهى از منكر، از عواطف و احساسات مردم كمك بگيريم.
همجنسبازى، با مردانگى، رشادت و غيرت سازگار نيست.
«أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ»(38)
ن
كتهها و اشارهها:
لوط پيامبر عليه السلام هنگامى كه با فرشتگان جواننما ملاقات كرد و آنان خواستند مهمان او شوند، مقدارى آنان را معطل كرد كه شب فرا رسد تا دور از چشم همجنس بازان آنها را به خانه آورد و حتى در راه به آنان
گوشزد كرد كه مردم اين شهر منحرف هستند، تا مهمانان حساب كار خود را بكنند.
اما هنگامى كه به خانه آمدند، همسر لوط كه زن بىايمانى بود، پنهانى به همجنسبازان خبر داد كه جوانانى خوشرو مهمان لوط شدهاند؛ و گروهى از همجنسگرايان قوم لوط به طرف خانهى لوط پيامبر هجوم آوردند.
مقصود لوط از «دختران» در اين آيه، يا دختران حقيقى خود او بودند، كه حاضر بود آنها را به عقد مردان در آورد تا از آبروى خود و مهمانان دفاع كند و يا دختران مردم بودند، كه دختران امت در حقيقت دختران پيامبر هستند.
البته احتمال اول با ظاهر آيه سازگارتر است.
لوط به مردم كافر پيشنهاد كرد كه با دختران او ازدواج كنند؛ يا به خاطر اين كه در آيين او مانعى براى ازدواج زن مؤمن با مرد كافر نبود و يا اين كه منظور لوط ازدواج مشروط بود؛ يعنى< ;/SPAN> مردان كافر اگر مؤمن مىشدند مىتوانستند با دختران او ازدواج كنند.
مقصود از اين كه گفت: «دختران من براى شما پاكيزهترند»، آن نبود كه همجنسبازى پاك است و اينان پاكيزهترند، بلكه اين تعبيرى است كه در عربى براى مقايسهى دو كار خوب و بد به كار مىرود؛ همان طور كه در فارسى، مثلًا در مورد سرعت زياد مىگوييم: «دير رسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است.» و اين بدان معنا نيست كه هرگز نرسيدن خوب است.
اين كه لوط گفت: «آيا در ميان شما مردى رشيد نيست؟» اشاره به اين حقيقت است كه وجود يك مرد هدايت يافته در ميان يك ملت، براى جلوگيرى از انحراف كارساز است؛ و<
/SPAN> اين نقش رهبران و رادمردان الهى را در جوامع بشرى نشان مىدهد.(39)
آموزه ها و پیام ها:
اگر خواستيد مردم را از گناه منع كنيد، نخست راه پاك و حلال را به آنها معرفى كنيد.
ازدواج با جنس مخالف، راه صحيح و پاك است، نه همجنسگرايى.(40)
4:
وَ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْاْ بَيْنهَُم بِالمَْعْرُوفِ ذَالِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كاَنَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكمُْ أَزْكىَ لَكمُْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(بقره.232)
ترجمه:
و هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عدّه خود را به پايان رساندند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش، ازدواج كنند! اگر در ميان آنان، به طرز پسنديدهاى تراضى برقرار گردد. اين دستورى است كه تنها افرادى از شما، كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند، از آن، پند مىگيرند (و به آن، عمل مىكنند). اين (دستور)، براى رشد (خانوادههاى) شما مؤثرتر، و براى شستن آلودگيها
تفسیر نمونه:
در زمان جاهليت زنان در زنجير اسارت مردان بودند و بى آنكه به اراده و تمايل آنان توجه شود مجبور بودند زندگى خود را طبق تمايلات مردان خودكامه تنظيم كنند.
از جمله در مورد انتخاب همسر، به خواسته و ميل زن هيچ گونه اهميتى داده نمىشد حتى اگر زن با اجازه ولى، ازدواج مىكرد سپس از همسرش جدا مىشد باز پيوستن ثانوى او به همسر اول، بستگى به اراده مردان فاميل داشت و بسيار مىشد با اينكه زن و شوهر بعد از جدايى علاقه به بازگشت داشتند مردان خويشاوند روى پندارها و موهوماتى مانع مىشدند.
قرآن صريحا اين روش را محكوم كرده، مىگويد: “هنگامى كه زنان را طلاق داديد و عده خود را به پايان رسانيدند، مانع آنها نشويد كه با همسران (سابق) خويش ازدواج كنند اگر در ميان آنها رضايت به طرز پسنديدهاى حاصل شود” (وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ إِذا تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ)
اين در صورتى است كه مخاطب در اين آيه اولياء و مردان خويشاوند باشند، ولى اين احتمال نيز داده شده است كه مخاطب در آن، همسر اول باشد، يعنى هنگامى كه زنى را طلاق داديد مزاحم ازدواج مجدد او با شوهران ديگر نشويد، زيرا بعضى از افراد لجوج هم در گذشته و هم امروز بعد از طلاق دادن زن، نسبت به ازدواج او با همسر ديگرى حساسيت به خرج مىدهند كه چيزى جز يك انديشه جاهلى نيست.(41)
ضمنا در آيه سابق بلوغ اجل، به معنى رسيدن به روزهاى آخر عده بود در حالى كه در آيه مورد بحث به قرينه ازدواج مجدد، منظور پايان كامل عده است.(42)
بنا بر اين از آيه استفاده مىشود كه زنا
ن “ثيبه” (آنان كه لا اقل يك بار ازدواج كردهاند) در ازدواج مجدد خود هيچ گونه نيازى به جلب موافقت اولياء ندارند حتى مخالفت آنها بى اثر است.
سپس در ادامه آيه، بار ديگر هشدار مىدهد و مىفرمايد: “اين دستورى است كه تنها افرادى از شما كه ايمان به خدا و روز قيامت دارند از آن پند مىگيرند” (ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ)
و باز براى تاكيد بيشتر مىگويد: “اين براى پاكى و نمو (خانوادههاى شما) مؤثرتر و براى شستن آلودگيها مفيدتر است و خدا مىداند و شما نمىدانيد” (ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ)
اين بخش از آيه، در واقع مىگويد: اين احكام همه به نفع شما بيان شده منتهى كسانى مىتوانند از آن بهره گيرند كه سرمايه ايمان به مبدأ و معاد را داشته باشند، و بتوانند تمايلات خود را كنترل كنند& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” dir=ltr>.
و به تعبير ديگر اين جمله مىگويد: نتيجه عمل به اين دستورها صد در صد به خود شما مىرسد، ولى ممكن است بر اثر كمى معلومات، به فلسفه اين احكام واقف نشويد، اما خدايى كه از اسرار آنها آگاه است به خاطر حفظ طهارت و پاكيزگى خانوادههاى شما اين قوانين را مقرر فرموده است.
قابل توجه اينكه: عمل به اين دستورها، هم موجب تزكيه و هم موجب طهارت معرفى شده (أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ)
يعنى هم آلودگيها را كه بر اثر غلط كارى دامنگير خانواد
هها مىشود بر طرف مىسازد، و هم مايه نمو و تكامل و خير و بركت است، (فراموش نبايد كرد كه “تزكيه” در اصل از “زكات” به معنى نمو گرفته شده است)
بعضى از مفسران جمله “أَزْكى لَكُمْ” را اشاره به ثوابهايى مىدانند كه با عمل به اين دستورها حاصل مىشود، و جمله “اطهر” را اشاره به پاك شدن از گناهان.
بديهى است حوادثى پيش مىآيد كه دو همسر با تمام علاقهاى كه به يكديگر دارند تحت تاثير آن از هم جدا مىشوند، بعد كه آثار مرگبار جدايى را با چشم خود مىبينند پشيمان شده و تصميم به بازگشت مىگيرند، سختگيرى و تعصب در برابر بازگشت آنها، ضربه سنگينى به هر دو مىزند و اى بسا مايه انحراف و آلودگى آنها شود، و اگر فرزندانى در اين وسط باشند -كه غالبا هستند- سرنوشت بسيار دردناكى خواهند داشت و مسئول اين عواقب شوم كسانى هستند كه از آشتى آنها جلوگيرى مىكنند.(43)
تفسیر نور:
اگر زنان مطلّقه، با همان شوهران سابق خود توافق كرده و ازدواج كنند، در پاكى و تزكيه فرد و جامعه، تأثير بسيار دارد.«ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ» زيرا در اين نوع ازدواج، اسرار يكديگر مخف
ى مانده و فرزندان به آغوش والدين و سرپرست واقعى خود برمىگردند و چون زن و شوهر طعم تلخ طلاق را چشيدهاند، از جدايى مجدّد نگرانند.(44)
تفسیر گام به گام:
رأى زن مطلقه، در انتخاب شوهر محترم است و در ازدواج مجدّد، اجازه از ديگرى لازم نيست.«فَلا تَعْضُلُوهُنَّ»
با يك طلاق، براى هميشه بدبين نباشيد. چه بسا بعد از طلاق، دو طرف پشيمان شده و آماده زندگى مجدّد به نحو شايستهاى باشند.«يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ»
شرط اصلى ازدواج، رضايت طرفين است.«تَراضَوْا بَيْنَهُمْ»
توافق بر ازدواج، بايد بر اساسى عقلايى و عادلانه باشد.«تَراضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ»
كسانى كه در راه ازدواجِ مشروع ديگران، كارشكنى و مشكل آفرينى مىكنند، بايد در ايمان خود نسبت به خدا و قيامت شكّ كنند.«فَلا تَعْضُلُوهُنَّ»،«ذلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ»
از جاذبههاى طبيعى و مشروع،
جلوگيرى نكنيد. چه بسا زن و مردى كه ميان آنها طلاق جدايى افكنده، از يكديگر خاطرات شيرينى نيز داشته باشند و گاه و بيگاه آن خاطرات را ياد بياورند كه اگر به طور طبيعى و مشروع به هم نرسند، خطر انحراف وجود دارد.«يَنْكِحْنَ أَزْواجَهُنَّ»،«ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ»
براى حفظ سلامتى جامعه، زنان مطلقه نبايد بىهمسر بمانند.«يَنْكِحْنَ»،«ذلِكُمْ أَزْكى لَكُمْ وَ أَطْهَرُ»
بركات ازدواج مجدّد و بازگشت به همسر اوّل و همچنين مفاسد طلاق و بىهمسرى، فوق درك بشر است.«وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(45)
لزوم رفع موانع ازدواج زنان بى شوهر.
فلا تعضلوهنّ ان ينكحن . .. ذلكم ازكى لكم و اطهر
حكمت ممنوعيّت جلوگيرى از ازدواج زنان مُطلّقه كه رشد و طهارت جامعه است اين اقتضا را دارد كه اگر موانعى نيز بر سر اين راه باشد، برطرف گردد.(46)
نكتهها و اشارهها:
آيهى فوق يك حكم كلّى را در مورد زنانى كه طلاق گرفته و از شوهران خود جدا شدهاند بيان مىكند و منحصر در يك فرد نيست. اين آيه با يك عادت جاهلى به مبارزه برخاسته است كه زنان را در ازدواج مجبور مىساختند و تمايل آنان را در ازدواج دخالت نمىدادند و به دنبال اين روش، اگر زن ازدواج رسمى هم مىكرد و سپس از همسرش جدا مىشد، باز هم ازدو
اج مجدد او به ارادهى اوليا و نزديكان وى بستگى داشت. گاهى زن و مرد علاقهمند به ازدواج بودند، اما اطرافيان به خاطر منافع خود يا خيالات و موهومات، از اين پيوند جلوگيرى مىكردند. قرآن كريم، صريحاً اين روش را محكوم كرد.
زنانى كه يك بار ازدواج كردهاند، در ازدواج مجدد خود هيچ گونه نيازى به جلب موافقت پدر، مادر و نزديكان خويش ندارند و حتى مخالفت آنان نيز بىاثر است. پس، مفهوم آيهى فوق يك حكم كلّى در بارهى سرپرستان و نزديكان زن است كه هيچكدام از اوليا و افراد بيگانه حق ندارند با چنين ازدواجى مخالفت كنند و تصميم گيرندهى اصلى زن و مرد هستند.
البته تصميم و توافق آنها بايد پسنديده و شايسته، يعنى براساس عقل و عدل باشد.
در اين آيه عمل به اين دستورات موجب «طهارت» و «تزكيه» معرفى شده است؛ چرا كه عمل به دستورات الهى، هم آلودگىهاى مختلفى را كه بر اثر خطاكارى، دامنگير خانوادهها مىشود، برطرف و پاك مىسازد و هم موجب رشد، تكامل و خير و بركت آنها مىشود؛ از جمله فرزندان شايسته به آنان عطا مىكند.(47)
آموزهها و پيامها:
اساس ازدواج، رضايت پسنديدهى طرفين است.
ازدواج مجدد، موجب پاكى و رشد افراد مىشود.
عدم اطلاع شما از حكمتها و اسرار احكام الهى مانع اجراى آنها نشود.
ايمان به خدا و رستاخيز زمينهساز پندپذيرى و اجراى احكام الهى است.
مانع ازدواج زوجهاى علاقهمند نشويد، (كه زمينهساز ناپاكى و عدم رشد آنان مىشويد).(48)
پی نوشتها :
1. وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح.)
2. وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 27 (باب 12 از ابواب مقدمات نكاح.)
3. مدرك سابق […]
4. تفسیر نمونه، ج14، ص: 457.
5. تفسير نور الثقلين جلد سوم صفحه 601.
6. “مجمع البيان” ذيل آيه مورد بحث و “تفسير قرطبى” (با مختصر تفاوت.)
7. سفينة البحار جلد 1 صفحه 561 (ماده زوج.)
8.
9. مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث.
10. مجمع البيان ذيل آيه مورد بحث.
11. وسائل الشيعه جلد 15 باب 5 من ابواب المهور صفحه 10.
12. وسائل الشيعه جلد 15 باب 5 من ابواب المهور صفحه 10.
13. تفسير نور الثقلين جلد 3 صفحه 595.
14. وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 25 (باب 11 از ابواب مقدمات نكاح).
15. وسائل الشيعه جلد 14 صفحه 24 (باب 10 از ابواب مقدمات نكاح).
16. تفسیر نور، ج14، ص: 456 – 468.
17. تفسير نور الثقلين.
18. تفسير مجمع البيان.
19. مجموعه روايات از تفسير نور الثقلين مىباشد.
20. تفسير در المنثور.
21. تفسیر نور، ج8، ص: 178 – 181.
22. تفسير در المنثور.
23. من لا يحضر، ج 3، ص 78. […]
24. تفسیر نور، ج8، ص: 179 – 182.
25. دانشنامه معارف قرآن کریم، ازدواج، اهمیت ازدواج.
26. تفسیر مهر، ج14، ص:164 – 172.
27. تفسیر مهر، ج14، ص:166.
28. كلمه طول (بر وزن نوع) در اصل از ماده” طول” (بر وزن نور) گرفته شده و به معنى توانايى و رسايى و امكانات مالى و مانند آن آمده است.
29. اخدان” جمع” خدن” در اصل به معنى دوست و رفيق است، اما معمولا به- افرادى گفته مىشود كه با جنس مخالف خود، ارتباط نامشروع و پنهانى برقرار مىسازند و نيز بايد توجه داشت كه” خدن” هم بر” مرد” و هم بر” زن” در قرآن مجيد اطلاق شده است.
30. تفسیر نمونه، ج3، ص: 347 – 354.
31. نور، 33.
32. تفسیر نور، ج2، ص: 27
0 – 273.
33. تفسیر نور، ج2، ص: 271 – 274.
34. تفسیر مهر، ج4، ص: 96 – 103.
35. تفسیر مهر، ج4، ص: 99 – 104.
36. نظير كلمهى «خير» در «قل ما عند اللَّه خير من اللّهو» جمعه، 11.
37. تفسير الميزان.
38. تفسیر نور، ج5، 359 – 361.
39. تفسیر مهر، ج9، ص: 276.
40. تفسیر مهر، ج9، ص: 277.
41. بعضى تفسير دوم را ترجيح دادهاند به خاطر اينكه با آيات قبل كه مخاطب عموما شوهران مىباشند هماهنگ است (ولى اين اشكال را دارد كه تعبير ازواجهن نسبت به همسران آينده يك تعبير مجازى است به علاوه با شان نزول آيه نيز سازگار نيست).
42. به اصطلاح در آيه سابق، غايت جزء مغيى بود و در اينجا خارج از مغيى.
43. تفسیر نمونه، ج2، ص: 182 – 184.
44. تفسیر نور، ج1، ص:
368.
45. تفسیر نور، ج1، ص: 369.
46. دانشنامه معارف قرآن کریم، ازدواج، اهمیت ازدواج.
47. تفسیر مهر ج2، ص: 217 و 218.
48. < ;/SPAN>تفسیر مهر ج2، ص: 218.
گروه فرهنگی مرصاد www.mersad.org


