منوی اصلی

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

جواب به شش شبهه پیرامون مسئله رجعت

فهرست مطالب

آيت الله سيد ابوالحسن مولانا


1 – اگر گفته شود شما كه قائل به رجعت هستيد، و اينكه خداى تعالى مردگانى را پيش از قيامت در موقع قيام قائم عليه‏السلام به دنيا باز مى‏گرداند تا دلهاى مؤمنان را به عذاب كافران شفا بخشد و از براى آنها از كافران انتقام گيرد، بنا بر اين چه مانعى وجود دارد از اينكه يزيد و شمر و ابن ملجم در آن روز توبه كنند و از كفر و گمراهى خودشان برگردند، و در زمان رجعت به اطاعت امام عليه‏السلام در آيند پس آن وقت دوستى و محبّت آنها واجب گردد، و لازم آيد كه خداوند پاداش نيكو به آنها دهد، و اين سخن، مذهب شيعه را نقض و باطل مى‏كند.


جواب: شيخ مفيد – رضوان الله عليه – به اين شبهه به دو نحو جواب مى‏دهد و ما فقط جواب دوم او را به جهت رعايت اختصار اينجا مى‏آوريم و به آن اكتفا مى‏كنيم.


مى‏فرمايد: چون خداوند كافران را در روز رجعت به دنيا باز گرداند تا از ايشان انتقام گيرد، در آن وقت توبه آنان را قبول نمى‏كند و در اين باب همچون فرعون شوند كه چون غرق مى‏شد گفت: «آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين»(1) يعنى: ايمان آوردم به اينكه معبودى نيست مگر آن كه بنى اسرائيل به آن ايمان آوردند و من از جمله مسلمانانم. خداى تعالى فرمود: «الان و قد عصيت من قبل و كنت من المفسدين»(2) يعنى: آيا اكنون ايمان آوردى و حال اينكه پيش از اين عصيان كردى و از فساد كنندگان بودى. پس خداى تعالى ايمان او را رد كرد و قبول
نفرمود و اين پشيمانى بر وى در آن حال سودى نبخشيد، و نيز كافران در رجعت مانند كسانى هستند كه خداى تعالى در روز قيامت توبه آنها را نپذيرد و پشيمانى به آنها نفعى ندهد؛ زيرا آنها در آن وقت به آنهائى مانند كه كارى را از راه اجبار انجام دهند، علاوه از اين، حكمت خداوندى مانع اين است كه توبه را در همه اوقات قبول فرمايد بلكه ايجاب مى‏كند بعضى از اوقات مختص قبول توبه شود و در بعضى ديگر توبه در آنها قبول نشود. پاسخ درست بنا بر مذهب اماميه همين است كه گفتيم و اخبار بسيار هم بر همين مطلب از آل محمد عليه‏السلام به ما رسيده و روايت شده است از ايشان درباره فرمايش خداى تعالى كه مى‏فرمايد: «يوم ياتى بعض آيات ربك لاينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا قد انتظروا انا منتظرون»(3) يعنى: روزى مى‏شود كه بعضى از آيات پروردگارت مى‏آيد و در آن وقت كسى كه از پيش ايمان نياورده يا در مدت ايمان خويش كار خيرى انجام نداده ايمان آوردنش سودى ندهد، بگو منتظر باشيد كه ما نيز منتظريم.


گفته‏اند مضمون اين آيه در مورد ظهور قيام قائم عليه‏السلام مى‏باشد و زمانى كه حضرت ظهور فرمايد توبه مخالفان را قبول نكند، و اين سخن چيزى را كه سائل به آن اعتماد نموده است ساقط مى‏كند.(4)


 


2 – استاد بزرگوار ما علامه طباطبائى در تفسير الميزان شبهه‏اى درباره رجعت نقل كرده و بعد به آن پاسخ ميدهند و آن شبهه و پاسخ اين است:


بعضى‏ها به خيال خود در مقام ابطال رجعت دليل عقلى اقامه كرده‏اند و حاصل گفته آنها چنين است: به عنايت خداوند متعال مرگ بر موجود زنده‏اى هرگز عارض نشود مگر اينكه دوران زندگانيش كامل شود، و هر كمالى كه بالقوّه دارد مى‏تواند به مرحله فعليّت در آيد، پس اگر كسى بعد از مرگ زنده شود و به دنيا بازگردد، اين در حقيقت رجوع كردن است بعد از فعليّت به حال بالقوّه و استعداد، و اين امرى است محال، مگر اينكه مُخبر صادقى كه او خداوند سبحان است يا خليفه‏اى از خلفاى او به آن خبر دهد؛ چنانكه در داستان‏هاى موسى، عيسى و ابراهيم و غير اينها خبر داده‏اند؛ اما درباره رجعت چنين خبرى از خداوند و خلفايش به ما نرسيده است، و آنهائى كه مى‏خواهند رجعت را اثبات كنند دليلشان ناتمام است:، و بعد شروع مى‏كند در تضعيف روايات رجعت و صحيح و ناصحيح همه را رد مى‏كند.


پاسخ اين شبهه اين است كه اين بيچاره نفهميده است كه اگر دليل وى دليل تام عقلى باشد آخرِ سخنش اولش را باطل مى‏كند، زيرا چيزى كه محال است و غير ممكن، هيچگاه آن استثناء بردار نمى‏شود. و با خبر دادن مخبر صادق و راستگو هرگز محال، ممكن نميشود.(5)


اصلا” هيچ مانعى نيست كه انسان بعد از مرگ دوباره زنده شود و به زندگانيش در دنيا باز ادامه دهد، و آنهائى كه به رجعت قائل هستند هرگز نمى‏گويند كه آنهائى كه به دنيا باز مى‏گردند بايد به صورت مَنِى به دنيا باز گردند و در صُلب پدران جاى گيرند و به رحم مادران وارد شوند و مراحلى را كه بايد بپيمايند طى كنند، و مراحل كودكى و جوانى و پيرى را سپرى كنند؛ چنانكه قبل از مرگ آنچنان بودند، بوده باشند. بلكه آنها مى‏گويند: گروهى از نيكان بسيار نيك و بدان بسيار بد در موقع قيام مهدى عليه‏السلام به دنيا باز مى‏گردند تا نيكان به ثواب نصرت و يارى حضرت نائل آيند و دلهايشان با ديدن دولت حق شادمان گردد، و اما بَدان، تا مؤمنان از آنها انتقام گيرند، و به عذاب و عِقاب دنيا گرفتار گردند، و خوارى و ذلّت ببينند، و اينجا هيچ محذور عقلى نيست كه مانع رجوع آنها باشد، و چنانچه زنده شدن آنهائى كه در داستان‏هاى حضرت موسى، عيسى، عُزير و ارميا عليهم‏السلام آمده است و قرآن از آن خبر مى‏دهد مستلزم محال و خروج از فعليّت به قوّه نيست همچنين آنهائى كه در زمان قيام حضرت زنده مى‏شوند و به دنيا باز مى‏گردند مستلزم خروج از فعليّت بقوه نيست، و بنابراين رجعت هيچ محذور عقلى در برندارد.


و بعد همين شخص شروع كرده به تضعيف روايات رجعت، در حالى كه روايات از ائمه اهل‏بيت عليهم‏السلام بنحو تواتر معنوى نقل شده است، و از صدر اول هم مخالفان شيعه قائل شدن به رجعت را از مختصات شيعه و امامان آنها دانسته‏اند و در تواتر هم شرط نيست كه فرد فرد روايات مورد اعتماد و وثوق باشد. بلكه وقتى كه روايات به حد فراتر رسيد،
تواتر حجّت و موجب قطع و يقين مى‏گردد، با اين كه در بين روايات رواياتى است كه هم دلالت آنها تمام است وهم خود آنها قابل اعتماد است و اين بيچاره در اينجا نيز چون معنى تواتر را نفهميده دچار اشتباه شده است.


مراد استاد بزرگوار در الميزان از كلمه بعض، شريعت سنگلجى (1310 – 1363 هـ . ق) است كه يكى از ايادى وهابيون در ايران بود، او در تهران دارالتبليغى ساخت و عقايد وهابيون را ترويج مى‏كرد و به گمراهى مردم مى‏پرداخت، و يكى از مسائلى كه سخت با آن مخالف بود مسئله رجعت بود. تقريرات او را در باره رجعت، شاگردش به نام عبدالوهاب فريد به صورت كتابى در آورده و آن را «اسلام و رجعت» ناميد كه به سال 1355 ه.ق منتشر گرديد.


استاد بزرگوار حضرت امام خمينى طيّب اللّه‏ زكىّ تربته در كتاب كشف الاسرار درباره اين مرد چنين مى‏فرمايد:


راستى من روزى كه كتاب توحيد در عبادت سنگلجى را خواندم رسيدم آنجا كه مى‏گويد چون انگشتر عقيق در دست كردن شرك است آن را بيرون آورده در راه حج به دور انداختم، به مغز تهى از ادراك او خنديدم كه اين مرد پس مكه مى‏رود چه كند و دور آن سنگه
ا چرا مى‏گردد؟ معلوم مى‏شود آنها را خدا مى‏داند يا خدا را در آن خانه و سنگ سراغ دارد. اگر بگويد آن اطاعت فرمان خداست اينها همه نيز اطاعت فرمان خداست وگرنه هيچ كس نه سنگ سياه بى‏قيمتى را مى‏پرستد و نه از انگشتر ياقوت و عقيق حاجت مى‏طلبد.(6)


در جلد اول الميزان نيز شبهه بازگشت فعل به قوه عنوان شده است به اين بيان؛ به طورى كه در جاى خود ثابت شده است، هر موجودى كه واجد قوه كمال و فعليت است، هنگامى كه از قوه به فعل در آيد و كمالات استعدادى آن جنبه فعليت به خود گيرد ديگر نمى‏تواند به حال اولى برگردد، زيرا رجوع از فعليت به قوه محال است، و نفس انسان بر اثر مرگ مجرد از ماده شده و يك موجود مجرد (مثالى يا عقلى) مى‏شود و اين دو بالاتر از مرتبه ماده است و وجود آنها قويتر از وجود مادى است و حال با اين چگونه ممكن است نفس بعد از مرگ باز به ماده تعلق پيدا كند، زيرا اين مستلزم رجوع فعليت به قوه است.


استاد ما علامه در پاسخ اين شبهه بيان مفصلى دارند كه ما فقط روى اختصار قسمتى از آن را در اينجا مى‏آوريم:


مى‏فرمايد: آنكه مى‏گويد «كه بازگشت فعل به قوه
محال است» سخنى است درست و غير قابل انكار، ولى زنده شدن يك موجود پس از مرگ هرگز از
مصاديق رجوع فعل به قوه نيست. و اگر فرضا انسانى پس از مرگ به دنيا باز گردد و نفس او دوباره ارتباط و تعلق با بدن قبلى برقرار كند اين امر باعث ابطال اصل تجرّد او و بازگشت فعل به قوه نمى‏گردد، چه اينكه او قبل از قطع ارتباطش از بدن هم مجرد بوده است. بنابراين تعلق و ارتباط مجدد او با بدن مسلما منافاتى با تجرّد او ندارد، جز اينكه روابطى كه بر اثر مرگ ضامن تاثير و فعل نفس در ماده بوده و مفقود مى‏گردد، و روى اين جهت پس از آن قادر بر انجام افعال مادى نمى‏شود، درست به صنعتگرى ماند كه آلات و ابزار لازم براى عمل را از دست بدهد، ولى بازگشت نفس به حال سابق و تعلق آن به بدن دوباره قوا و ادوات آن را به كار مى‏اندازد، ودر نتيجه مى‏تواند حالات و ملكات خود را به واسطه افعال جديد به مرحله‏اى فوق مرحله سابق برساند و تكامل تازه پيدا كند، بدون اينكه لازم آيد رجوع قهقرائى و سير نزولى از كمال به نقص و از فعل به قوه.(7)


 


3 ـ سنگلچى به پيروى از اهل‏سنت مانند احمد امين مصرى و ديگران مسئله رجعت را به عبداللّه‏ بن سبا نسبت مى‏دهد و مى‏گويد: اين مسئله (تناسخ ارواح) در اسلام بى سابقه بوده تا اينكه عبداللّه‏ بن سباء يهودى اين مسئله و قرين وى رجعت را در زمان خلافت على اميرالمؤمنين عليه‏السلام منتشر نموده و فرقه‏اى به نام سبائيه تشكيل شد.(8)


احمد امين مصرى در كتاب خود «فجرالاسلام مى‏گويد»: «فكر رجعت را ابن سباء از يهود گرفته و داخل اسلام كرده است؛ زيرا يهود اعتقاد دارند كه پيغمبرشان (الياس) به آسمان رفته و رجعت مى‏كند و دين و قانون را تجديد مى‏نمايد و سپس اين فكر رجعت در نصرانيّت داخل شد و بعداً به مذهب شيعه وارد گرديد»(9)


افسانه عبداللّه‏ بن سبا و داستان‏هاى فتنه‏انگيز و هولناكش همه دروغ و ساختگى است كه آنها را سيف بن عمر دروغ پردازِ كذّاب به اسم او ساخته است، و علامه جليل‏القدر و پژوهشگر والا مقام سيد مرتضى عسكرى در دو كتاب نفيس خود «عبداللّه‏ بن سبا» و «خمسون مأة صحابى مختلق» داستان‏هاى خرافى وى را از سيف و دروغ‏هائى كه ساخته و پرداخته است محقّقانه بحث كرده و اثبات نموده است كه عبداللّه‏ بن سبا يك مرد افسانه‏اى بيش نيست، و حضرت آيت‏اللّه‏ العظمى آقاى خوئى قدس‏سره هم در كتاب «معجم رجال الحديث» اين خدمت ارزشمند علامه عسكرى را ستوده است.(10)


 


4 ـ عده كمى از اماميه رجعت را تأويل كرده‏اند به اينكه: مراد از رجعت رجوع دولت حقّه است كه در ايّام قيام قائم عليه‏السلام تحقّق يابد، بدون اين كه اجسام اشخاص به دنيا باز گردند.


اين سخن برخلاف اجماع قطعى اماميّه است. اجماع قطعى اماميه اين است كه خداوند تعالى موقع قيام قائم عليه‏السلام گروهى از مردگان خود را از دوستان و دشمنان خود را زنده مى‏كند و به دنيا باز گرداند. فلذا چگونه امكان دارد اين چنين اجماعى تأويل آن راه يابد، و اين تأويل برخلاف صريح اخبار نيز مى‏باشد و تأويل مزبور در حقيقت اجتهاد در مقابل نصّ است و باطل.


 


5 ـ بعضى‏ها رجعت را تأويل نموده‏اند به اينكه مراد، احياى اجسام عنصرى نيست، بلكه اجسام مثالى است.


پاسخى كه از تأويل گذشته (پاسخ شبهه 4) داده شد اينجا هم جارى است كه اين تأويل هم برخلاف اجماع قطعى اماميّه است و تأويل برآن راه ندارد، و با اخبار رجعت هم، اين تأويل سازگار نيست.


ميرزا حسن ابن شيخ عبدالرزّاق لاهيجى در كتاب سر مخزون(11) مى‏گويد: «در بسيارى از اين اخبار تصريح است به اينكه اهل رجعت مى‏كشند و كشته مى‏شوند و مى‏ميرند و تناكح و تناسل مى‏كنند و امثال اين احوال كه آنها منافى تأويل رجوع دولت و صريح در رجعت اشخاص و اجسامند و ايضاً مبطل تأويل دوّمند، چه، ابدان مثالى به مذهب قائلين به آن، قائل به قتل و فصل و قطع و وصل . . . مثل اجسام عنصرى نيستند.


 


6ـ سنگلچى مى‏گويد: آنهائى كه به رجعت قائلند دليلى ندارند به جز اجماع منقول و آن شعبه‏اى است از خبر واحد.


در مباحث قبل اشاره كرديم كه هر خردمند هوشمند مى‏داند كه در نزد عقل جواز رجعت امرى است ممكن و قائلين به رجعت هم با كتاب و هم با سنّت قطعى متواتر و هم با اجماع اماميّه دليل مى‏آورند، و اينجا هم اين بيچاره از اين اجماع سر در نياورده، و اين اجماع، اجماع منقولى كه او مى‏گويد نيست بلكه اجماع محصّل است و سخن وى جز دروغى بيش نيست.


 


پانوشتها:


1 – سوره يونس، آيه 90.


2 – سوره يونس، آيه 91.


3 – سوره انعام، آيه 158


4 – علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 53، صص 132، 134 نقلا” از المسائل العكبرية.


5 – سيد محمد حسين طباطبائى، الميزان، چاپ اول، ج 2، صص 109 و 110.


6 – امام خمينى، كشف الاسرار، صص 64 و 65


7 – سيد محمد حسين طباطبائى، الميزان ج 1، صص 105 ـ 109.


8 – اسلام و رجعت، ص 83.


9 – احمد امين مصرى، فجرالاسلام، چاپ نهم، ص 270.


10 – سيد ابوالقاسم خوئى، معجم رجال‏الحديث، ج 10، ص 194.


11 – نسخه خطى «سرّ مخزون» در كتابخانه نگارنده موجود است.


منبع: شمس ولايت


www.shamsevelayat.com

به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید