ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

فرستاده ى حسين(ع) از هدف حسين(ع) سخن مى گويد

فهرست مطالب

حسين شاهد خطيبي


فرستاده ى حسين از هدف حسين سخن مى گويد


مسلم بن عقيل عليه السلام نماينده مخصوص حسين و نماينده افكار و اهداف آن حضرت است، راه و روشى كه آن بزرگوار در برابر يزيد دارد عينا همان روش را نايب وى در برابر نماينده يزيد عبيدالله دارا است، اكنون به مكالمات مسلم بن عقيل با زاده ى بنگريد كه چگونه نه تنها آن بزرگوار آن همه قدرت و موفقيت را كه در اختيار آن مرد خون آشام و سفاك است ناديده مى گيرد بلكه در هنگام بر خورد با وى با يك جهان شهامت و فصاحت از هدف مقدس و انسانى امام و رهبر معصوم خود حسين بن على عليه السلام سخن مى گويد؛ هنگامى كه مسلم بن عقيل را با حالتى زار و جراحات فراوان بر پسر زياد وارد كردند آن حضرت كوچكترين اعتناء و توجهى به وى نكرد و حتى به او سلام نمود؛ در اينجا يكى از دربانان ناپاك او به آن حضرت اعتراض كرده و گفت:
سلم على الامير، فقال له اسكت و يحك و الله ماهولى بامير


يعنى به حضرت گفت بر امير عبيدالله سلام كن، آن حضرت فرمود ساكت باش واى بر تو سوگند به خدا كه او امير بر من نيست، عبيدالله گفت چه سلام بكنى يا نكنى هم اكنون كشته خواهى شد حضرت فرمود:


ان قتلتنى فلقد من هو شرمنك من هو خير منى

يعنى اگر مرا بكشى (عجيب نيست زيرا) كسى كه بدتر از تو بود بهتر از مرا به قتل رساند، پسر زياد گفت: مسلم چرا به اينجا آمدى تا اجتماع مسلمين را در هم بريزى و فتنه خفته را بيدار نمائى و خون مسلمانان را تباه سازى؟! آن بزرگوار فرمود:
كذبت يا بن زياد انما شق عصا المسلمين معاوية و ابنه يزيد و اما الفتنة فانما الحقها انت و ابوك زياد بن عبيد عبدبنى علاج من ثقيف و اءنا اءرجوان يرزقنى الله الشهادة على يدى شر بريته.


يعنى اى پسر زياد دروغ گفتى. اجتماع مسلمين را معاويه و فرزند او يزيد متفرق كردند و اما فتنه و فساد پس آن را هم تو و پدرت ايجاد نموديد و من آرزومندم كه به دست بدترين مردم جهان شربت شهادت نوشم


زاده ى زياد گفت: اى مسلم آيا گمان مى كنى كه شما را در خلافت بهره اى است؟! آن بزرگوار فرمود گمان نمى كنم بلكه به اين حقيقت يقين و ايمان دارم، عبيدالله گفت مسلم چرا به اين شهر آمدى و اختلاف كلمه در بين مردم آن افكندى؟! آن حضرت فرمود:
ما لهذا اءتيت و لكنكم اظهر تم المنكر و دفنتم المعروف و تاءمر تم على الناس بغير رضى و حملتموهم على غير ما اءمر كم اللهبه وعملتم فيهم به اعمال كسرى و قيصر فاتيناهم لناء مرفيهم بالعمروف و ننهى عن المنكر وندعو هم على حكم التاب و السنة و كنا اهل ذلك (167)


يعنى اى پسر زياد من به كوفه نيامدم تا بين مردم اختلاف كلمه ايجاد كنم (علت آمدن من اين بود كه) شما منكر و گناه را در بين مردم شايع ساختيد و
معروف را در اجتماع يكباره دفن كرديد و
بر مردم حكومت يافتيد بدون آنكه آنها راضى باشند و آراء و نظريات خود را بر خلاف رضاى خدا بوده است بر امت اسلامى تحميل نموديد و در بين آنان مانند جبابره و ستمگرانى چون كسرى و قيصر رفتار كرديد (در اين شرائط دردناك بود كه) ما خاندان پيغمبر آمديم تا معروف را در بين اين امت زنده گردانيم و از منكر و انحرافات نهى& lt;/SPAN> نمائيم. ما آمده ايم تا اجتماع اسلامى را بر طبق قوانين و مقررات آسمانى كتاب و سنت دعوت كنيم، اين بود هدفهاى ما و اين ما هستيم كه براى انجام اين هدفها شايسته ايم.


خوانندگان عزيز – در اين سخنان كوبنده و قاطعى كه مسلم ابن عقيل عليه السلام در برابر خونخوارترين و بى شرمترين استانداران يزيد ايراد فرمود دقت كنيد كه چگونه آن بزرگوار درست ماند حسين ابن على عليه السلام از هدفهاى بزرگ و اسلامى آن حضرت سخن مى گويد و چگونه انحرافات شديد اجتماع را در موضوع حياتى و مهم حكومت ياد آور مى گردد و تمام بدبختيها، انحرافات، آلودگيها، ستمها و بيدادگريها را در همان مسئله ى حكومت خلاصه مى نمايد.


مسلم بن عقيل عليه السلام در اين بيانات كوتاه كه در بدترين و دردناكترين لحظات زندگى خود آن را با شهامت و صراحت كافى ايراد نمود تمام فتنه و فسادها و خون ريزيهائى كه در ميان امت اسلامى انجام گرديده همه را از آنجا ناشى مى داند كه افراد ناشايسته و نا پاك و با زور و قدرت، خود و حكومت خود را بر امت تحميل نمودند انما شق عصاالمسلمين معاوية و ابنه يزيد، و تاءمر تم على الناس بغير زضى نائب خاص حسين عليه السلام منطق كوبنده و قاطع خود را در برابر اشراف و بزرگان كوفه – يعنى همان اشباه الرجال و لارجال – كه در نزد پسر زياد گرد آمده بودن آشكا
را بيان كرد، منطقى كه از فكر و اعتقاد امام، حسين بن على عليه
السلام سر چشمه مى گرفت، مسلم بن عقيل در آن شرائط بسيار بد و نا مساعد وظيفه ى مقدس نيابت خود را به خوبى انجام داد.


اين بيانات كوتاه و تكان دهنده فرزند عقيل كه آن روز در دارالاماره در برابر يك درنده و خونخوارى، آن را اداء فرمود همچنان براى هميشه به صورت يك سند زنده براى نشان دادن شخصيت فوق انسانى آن بزرگوار در تاريخ جهان ثبت خواهد بود و عظمت روح آن حضرت و ايمان و درك صحيح وى را نسبت به هدف مقدس امام عليه السلام به خوبى نشان مى دهد.


اين منطق آسمانى تا آنجا كوبنده و غير قابل انكار بود كه فرزند زياد ناچار در برابر آن به حربه ى ناپاكان و سفله هاى اجتماع دست زد و نسبت به آن حضرت فحش و ناسزا گفت، ولى آن بزرگوار اين قسمت از گفتارهاى عبيدالله را هم بى پاسخ نگذاشت، زاده ى زياد پس از آنكه نسبتهاى ناروائى به آن بزرگوار داد كه شايسته ى وى و امير ناپاك او بوده است.


به آن حضرت گفت: اى فاسق تو در مدينه شرب خمر مى نمودى (!!!) آقا فرمود: انا اءشرب الخمر؟!


اما و
الله ان الله ليعلم انك غير صادق و انك قد قلت علم و انى لست كما ذكرت وانك اءحق
بشرب االخمر منى و اءولى بها و من بلغ فى دماء المسلمين و لغا فيقتل النفس التى حرم الله قتلها و يسفك الدم الذى حرم الله على الغضب و العداوة و سوء الظن و هو يلهو و يلعب كان لم يصنع شيئا (168)


يعنى آيا به من نسبت شرب خمر مى دهى؟ به پروردگار سوگند كه خدا مى داند كه تو دانسته دروغ مى گوئى و تو خود مى دانى كه چنان نيستم كه مى گوئى و تو بشرب خمر سزاوارترى و آن كسى كه در ريختن خون مسلمين حريص است و مى كشد كسانى كه خداوند از كشتن آنها نهى كرده و مى ريزد خونهائى را كه خداوند از ريختن آنها غدغن فرموده است، اى پسر زياد تو از راه ستم و دشمنى و عناد و سوء ظن مسلمانان را مى كشى و سپس آن چنان به عيش و عشرت سرگرم مى شوى كه گويا اصلا گناهى را انجام نداده اى؟!


مسلم بن عقيل تا اينجا رسالت مقدسى كه حسين عليه السلام بر عهده ى وى نهاده بود با يك جهان افتخار و سرافرازى انجام داد و به
خوبى نشان داد كه
به راستى شايستگى نيابت از حين را دارا بود شجاعت و شهامت بى حد مسلم، فرزند زياد را آن چنان خشمگين و غضبناك ساخت كه با نهايت بى شرمى به على عليه السلام و فرزندان عزيزش حسن و حسين ناسزا گفت و فحاشى نمود، مسلم بن عقيل فرمود:


اءنت و ابوك بالشتيمه فاقض ما انت قاض يا عدوالله


يعنى تو و پدرت به ناسزا و شتم سزاوارتريد، اكنون هر چه مى خواهى بكن اى دشمن خداوند،


در اينجا ديگر ماءموريت خطير نيابت از امام حسين كه بر عهده ى مسلم نهاده بود با موفقيت و افتخار پايان يافت و آن بزرگوار در تمام دوران ماءموريت خدائى خود نشان داد كه به راستى شايستگى داشت كه نيابت از حجت خدا و امام عصر خود حسين بن على عليهماالسلام را بپذيرد و اين مسئوليت بزرگ را بر عهده بگيرد، رسالت مسلم بن عقيل عليه السلام پايان يافت، ولى با پايان اين&lt ;SPAN dir=ltr> رسالت زندگى پر افتخار آن حضرت هم به پايان رسيد و به دستور ابن زياد كشته شد و به مقام قرب خداوند نايل آمد، سلام الله عليه و رضوان و بركاته الدائمة و جزاه الله عن الاسلام خير الجزاء.


پی نوشت


167- ناسخ التواريخ حالات سيد الشهداء ج 2 صفحه ى 101-97 چاپ تهران سال 1336


168- ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء ج 2 صفحه ى 101 چاپ تهران سال 1336


www.lailatolgadr.ir

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید