ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

سیمای اخلاقی رهبر در آیینه نهج البلاغه- بخش دوم

فهرست مطالب

&lt ;B>حقمدارى و خداترسى


حق، كه در معانى «درستى، حكم مطابق با واقع، ضدباطل و آنچه به عهده كسى ثابت‏باشد و اداى آن واجب‏».(12) استعمال شده و لازمه رعايت و اداى آن خداترسى يا داشتن وجدانى پاك و آگاه است، مهمترين ويژگى اعتقادى و اخلاقى است كه حاكم و رهبر اسلامى – از ديدگاه نهج‏البلاغه – بايد دارا باشد و به تعبير امام على(ع) اصولا كسى كه مدار انديشه‏ها و گفتار و رفتارش، حق باشد و در همه چيز حق را ملاك ارزيابى قرار دهد، و از باطل بپرهيزد ولو آنكه عمل به حق برايش زيانمند و باطل براى او سودمند باشد، برترين مردم، نزد خداوند است:


«ان افضل الناس عند الله من كان العمل بالحق احب اليه و ان نقصه و كرثه من الباطل و ان جر اليه فائدة و زاده‏».(13)


همانا برترين مردم نزد پروردگار، كسى است كه عمل به حق را بيشتر از باطل دوست داشته باشد، هر چند
كه حق به او زيان رساند و اندوهگينش كند، و باطل به او سود رساند و بهره‏مندش سازد.


اهميت‏حقمدارى و خداترسى حاكم اسلامى و تاكيدى را كه امام على(ع) بر آن فرموده است، از جاى جاى نهج‏البلاغه، همچنين از رخدادهاى آموزنده‏اى كه تاريخ درباره صاحب اين كتاب شريف به ياد دارد، مى‏توان دريافت. از جمله در گفت و شنودى كه امام(ع) با طلحه و زبير به هنگامى كه از او شكايت مى‏كنند كه چرا با ايشان در كارهاى مسلمانان مشورت نمى‏كند و از آنان كمك نمى‏طلبد، چنين مى‏خوانيم:


«رحم الله رجلا راى حقا فاعان عليه او راى جورا فرده و كان عونا بالحق على صاحبه‏».(14)


خداى بيامرزد مردى را كه چون حقى ببيند، به آن كمك كند، و اگر ستمى را مشاهده مى‏كند از آن جلوگيرى نمايد و همه وقت ياريگر صاحب حق باشد.


و يا پس از واقعه نهروان و جنگ با خوارج، ضمن خطبه‏اى مى‏فرمايد:


«… الذليل عندي عزيز حتى آخذ الحق له و القوي عندي ضعيف حتى آخذ الحق منه‏».(15)


شخص خوار ستم‏كش، تا آن هنگام كه حق او را ستمگر نگرفته‏ام، نزد من گرامى و ارجمند است و فرد توانمند ستم‏پيشه، تا زمانى كه حق مظلوم را از او باز نستانده‏ام، ناتوان و حقير است.


حقمدارى، برجسته‏ترين و درخشانترين نشانه سيماى معنوى رهبر جامعه اسلامى – در آئينه نهج‏البلاغه – است و همچنان كه پيامبر اكرم(ص) به نقل ابوذر – در شان والاى اميرمؤمنان(ع) فرموده است: «على مع الحق و الحق مع حيث كان‏».(16)


رهبران جوامع اسلامى – همواره و در همه چيز: در داوريها، در صدور فرمانها، در انتخاب مشاوران و عاملان و كارگزاران ولايت و حكومت و… بايد حق را ملاك اعمال خويش قرار دهند و مخصوصا ارزش دولتمردان خود را با حق بسنجند نه حق را با ايشان تا هيچگاه حق را فداى مصلحت نكند و پيوسته از اين هراسناك باشند كه در تشخيص و اجراى حق غفلت ورزند كه به عقوبت الهى و عدل خداوندى گرفتار شوند.


خداترسى، كه خود لازمه حق‏مدارى و از ويژگيهاى رهبر اسلامى است، از ديگر موضوعات خطيرى است كه در اغلب خطبه‏ها و نامه‏هاى نهج‏البلاغه درباره اهميت آن بحث‏شده است. از جمله در نامه‏اى كه امام على(ع) به عثمان بن حنيف – استاندار خود در استان بصره – نگاشته(17) و او را با اين سخنان به جزاى الهى و فرجام كار غافلان از خدا بى‏خبر – هشدار داده است، چنين آمده:


«چون جايگاه فرداى عمرمان تنگناى گورى است، كه در تاريكى آن آثار زندگى پنهان و به دست فراموشى سپرده مى‏شود و گودال گور، چونان غمكده‏اى است كه اگر دستى را براى گشايش آن باز كنيم، جز فشار خاك و سنگ چيز ديگرى را نخواهيم يافت. بنابراين، همت و كوشش من در مدت زندگانى، اين است كه نفس خويش را با استمداد از پرهيزكارى تربيت و خوار كنم، تا در روز ترسناك رستاخير – يوم الخوف الاكبر – روحم آسوده و در پيشگاه الهى سرافراز و ر
وسپيد باشم.


و يا در داستانهايى چون: عقيل و آهن تفتيده(18) و اشعث‏بن قيس و حلواى اهدايى(19) او، درباره خداترسى حاكم اسلامى، اعتقاد راسخش را به قيامت و بازخواست الهى، چنين بيان داشته است:(20)


«سوگند به خدا كه دوست مى‏دارم بستر آسايشم را بر خارهاى تن گزاى بيابان بگسترانم و شب – همه شب – بر آن بالين گزنده ناهموار بيدار مانم. راضيم كه مرا با زنجيرى آهنين سخت فروبندند و در كوه و صحرا بر سنگ و خاك بكشانند، ولى هرگز رضايت نخواهم داد كه قلبى از رفتار من‏و خاطرى از كردارم چنان پريشان و آزرده گردد، كه خداى خويشتن را با آلايش وجدان و دامن آلوده ديدار كنم… مگر نه اين است كه پس و پيش و دير يا زود در تنگناى گور خواهم خفت، و در اولين لحظه كه چشم از جهان فروبنديم، ديده به روى پروردگار دادگر مى‏گشاييم؟ من از روز بازپرسى و محضر عدل خداوند، سخت‏بيمناكم‏».


… برادرم عقيل كه مردى ناتوان و نابيناست، وقتى به سراغم آمد، كودكان معصوم خود را كه از فرط بينواي
ى، چهره‏اى نيلگون داشتند، در پيشگاه من به شفاعت‏حاضر كرده بود بلكه بتواند يك صاع گندم بيش از حقوق مقرر خود از بيت‏المال استفاده كند. نمى‏توانم بگويم كه با چه زبان، شرح فقر و تهديستى خود را مى‏داد و چگونه در انجام تقاضاى خود تضرع و ناله مى‏كرد. چه بسا روزها كه با اصرار و تكرار، خواهش خود را تجديد مى‏نمود. من در پاسخ او هميشه خاموش بودم و ناله‏هاى جگرخراشش را به خونسردى و با بى‏اعتنايى گوش مى‏دادم.


اما او از سكوت من – گويى – چنين نتيجه گرفته بود، كه ممكن است دينم را به دنياى او بفروشم و براى آسايش برادرم، در مال ديگران خيانت كنم. تا روزى آهن پاره‏اى را در آتش سرخ كردم و به انتظار عقيل، آن شراره جانگداز را گرم نگهداشتم. همين كه براى آخرين دفعه از تيره‏بختى خود سخن گفت و تهيدستى خويش را عذر خيانت من قرار داد، پاره آتش را به جاى سكه طلا در دستش گذاردم.


«چنان فرياد كرد، كه پنداشتم هم اكنون بدرود زندگى خواهد گفت و سراپاى وجودش از گرمى مشتعل خواهد گرديد. مانند شترى كه در قربانگاه ميان خون خود مى‏غلطد، فريادهاى سهمناك مى‏كشيد. به او گفتم: اى عقيل! مادر به عزايت گريه كند، تو از اين پاره آهنى كه انسانى آنرا به بازيچه گداخته است، چنين مى‏نالى؟ ! ولى من، من آتشى را كه از خشم پرودگار شعله مى‏زند، چگونه تحمل نمايم؟(21)


لزوم حقمدارى و خداترسى را اميرمؤمنان كه از سوى ديگر از سوى خطاب به مسئولان جامعه اسلامى، و از طرفى به قاطبه مسلمانان با چنين عباراتى بيان فرموده و آنان را به رعايت‏حقوق مستضعفان نيازمند دعوت كرده است:


«ثم الله الله في الطبقة السفلى من الذين لا حيلة لهم من المساكين و المحتاجين… و احفظ لله ما استحفظك من حقه فيهم‏».(22)


پس – اى رهبران – از خداى بترسيد! از خداى بترسيد! درباره طبقه تهيدستان و نيازمندان، كه چاره‏اى برايشان در رفع فقر و محروميت، نيست…. و براى رضايت‏ خداوند، آنچه را پروردگار از حق خود به شما امر فرموده است، بجاى آريد!


«فالله الله ان تشكوا الى من لا يشكي شجوكم و ينقض برايه ما قد ابرم لكم انه ليس على الامام الا ما حمل من امر ربه الابلاغ في الموعظة و الاجتهاد في النصيحة و الاحياء للسنة و اقامة الحدود على مستحقيها و اصدار السهمان على اهلها فبادروا العلم من قبل تصويح نبته‏».(23)


اى مردم! از خداى بترسيد و شكايت پيش كسى(رهبر و زمامدارى) كه اندوهتان را نمى‏تواند برطرف كند، نبريد، و از شخصى كه به راى خود، احكام الهى را كه بدان اعتقادى استوار داريد، مى‏شكند، استمداد ننماييد. به تحقيق، وظيفه رهبر جز قيام به آنچه پروردگارش به وى امر فرموده نيست. وظايف او: كوشش در موعظه و پند دادن به مردم و زنده نگهداشتن رفتار رسول خدا(ص) و اجراى قوانين و حدود الهى و احقاق حق مردم و رساندن سهم بيت‏المال به صاحبانش است. اى مردم! در غير طريق حق گام منهيد و دست ارادت و بيعت‏به سوى هر بى‏خبر از احكام دين دراز نكنيد و براى كسب دانش دين پيش از آنكه گياه آن بخشكد(قبل از آنكه امام و يا جانشين راستين او از ميانتان برود) بشتابيد.


حقمدارى و خداترسى، كه به جرات مى‏توان آن را مهمترين خصلت، يا گل سرسبد مكارم اخلاقى زمامدار اسلامى دانست، خود پديدآرنده صفات پسنديده ديگرى خصوصا زهدورزى و بى‏اعتنايى به زخارف فريباى دنيا و سادگى در لباس و خوراك و ديگر وسايل زندگى و همرنگى با طبقات فقير جامعه و فروتنى و افتادگى در شخص رهبر است. چنانكه مظاهر بارز اين خلقيات را در وجود مقدس شخص امام على(ع) و در رخدا
دهاى آموزنده و جالبى كه از زندگى پربركت آن حضرت نقل شده است، مى‏توان ديد. به عنوان مثال، او در چند جاى از نهج‏البلاغه – از جمله در نامه معروف خود به عثمان بن حنيف انصارى و در فرمان تاريخى‏اش به مالك اشتر نخعى، بر زهدورزى و بى‏اعتنايى و رويگردانى رهبران اسلامى از لذات زودگذر مادى و قناعت پيشگى و سادگى در لباس و خوراك تكيه فرموده و وضع و شيوه زندگى خود را – كه در واقع بايد الگويى باشد براى همه زمامدارانى كه دم از غمخوارى مردم مى‏زنند – اين گونه توصيف نموده است:


«الا و ان امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه الا و انكم لا تقدرون على ذلك و لكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفة و سداد فوالله ما كنزت من دنياكم تبرا و لا ادخرت من غنائمها وفرا و لا اعددت لبالي ثوبي طمرا».(24)


همانا، آگاه باشيد كه رهبر شما از دنياى خود به دو جامه كهنه و از خوراكيهاى آن روزانه به دو قرص نان اكتفا كرده است، و بدانيد كه شما توانايى انجام چنين رفتارى را نداريد، اما مرا با پرهيزكارى و كوشايى و پاكدامنى و درستكارى‏تان يارى كنيد و به خداى سوگند كه من از دنيايتان زر و سيمى نيندوخته‏ام و از غنايم آن مالى را ذخيره نكرده‏ام و جز كهنه جامه‏اى كه بر تن دارم، تن‏پوش ديگرى ندارم.


نكته‏اى كه تذكر آن به عنوان جمله‏اى معترضه – در اين ضرور مى‏نمايد، اين است كه زهدورزى على(ع) كه منبعث از حقمدارى و خداترسى و بشردوستى اوست «يك زهد انقلابى است، نه از نوع زهد آنان كه خود را در دنيا از پول و نان و لذت و موارد مشروع محروم مى‏كنند، به منظور اينكه همه اين موارد را فقط خودشان در آخرت بدست آرند… اين جا كم مى‏خورند، براى آنكه آنجا بيشتر بخورند و اين خود نوعى معامله است كه با تقدير خودشان كرده‏اند. اصلا مال دنيا را بد مى‏پندارند، اما زهد على(ع) يك زهد انقلابى است و عبارت است از تحمل فقر، تحمل گرسنگى براى مبارزه با گرسنگى.


صرفنظر كردن از نان خويش، براى به دست آوردن نان مردم. همچنين از نظر زندگى فردى، هر چه بيشتر سبكبار و بى‏نياز بودن به نان و نمكى سير شدن و خود و خانواده خويش را سير كردن تا در مبارزه براى سير كردن مردم گرسنه زمان خود هيچگونه سنگينى بار زندگى فردى نداشتن.»(25)


و اين گونه زهد انقلابى خداپسندانه است كه او را به صداقت، صراحت و دقت در اجراى اوامر الهى و برقرارى عدالت اجتماعى، و ضوابط را به جاى روابط در كار حكومت اعمال كردن، وامى‏دارد، و چون نحوه عملش توام با اخلاص و صداقت و پاكى است او را در چشم كسانى كه ماكياول‏وار وجود مقدسش را با چهره‏هايى چون: معاويه و عمر و عاص مى‏سنجند و لازمه سياستمدارى را در
خدعه و نيرنگ و فرصت‏طلبى و دورويى مى‏دانند، بى‏تدبير و ساده‏لوح و ساده‏انديش جلوه‏گر مى‏كند، و بدين جهت است كه ناگزير در جواب كوته‏انديشانى بى‏خبر از معارف الهى و دور از زهدورزى واقعى، كه معاويه را از او سياستمدارتر مى‏دانند، عبارات ذيل را از سر درد، بيان مى‏فرمايد:


«و الله ما معاوية بادهى مني و لكنه يغدر و يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنت من ادهى الناس و لكن كل غدرة فجرة و كل فجرة كفرة و لكل غادر لواء يعرف به يوم القيامة و الله ما استغفل بالمكيدة و لا استغمز بالشديدة‏».(26)


به خداى سوگند، معاويه از من زيرك‏تر نيست، و لكن او حيله‏گر است و فاسد، و اگر زشتى خدعه و نيرنگ نبود – به شما نشان مى‏دادم – كه من زرنگ‏ترين مردم هستم، اما هر نيرنگ و فريب‏كارى، نوعى فسق و تباهى است. و در هر فسقى، گناه و نافرمانى خداى وجود دارد، و در رستاخيز براى هر حيله‏گر پيمان‏شكنى، پرچمى(نشانه‏اى) است كه بدان شناخته مى‏شود. قسم به پروردگار، كه من غفلت نمى‏كنم تا درباره‏ام خدعه ورزند و در حل گرفتاريهاى زندگى ناتوان نيستم. فرق من با معاويه‏صفتان در اين است كه آنان پيرو شيطان و گرفتار هواى نفس خود هستند، و من در هر امرى خداى و فرمانهاى او را در نظر دارم و مدار كار و ارزشگزاريهايم بر حق و خشنودى خداست.


عبارات حكيمانه ذيل كه از نامه مشهور امام(ع) به مالك اشتر نخعى نقل مى‏شود، مبين ورع، تواضع و زهدورزى انقلابى و خداپسندانه‏اى است كه خود بدان متخلق بوده و كليه زمامداران و رهبران اسلامى را به تخلق بدان خلقيات، توصيه فرموده است:


«فاملك هواك و شح بنفسك عما لا يحل لك فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما احبت او كرهت… و اذا احدث لك ما انت فيه من سلطانك ابهة او مخيلة فانظر الى عظم ملك الله فوقك و قدرته منك على ما لا تقدر عليه من نفسك فان ذلك يطامن اليك من طماحك و يكف عنك من غربك و يفي‏ء اليك بما عزب عنك من عقلك اياك و مساماة الله في عظمته و التشبه به في جبروته فان الله يذل كل جبار و يهين كل مختال‏».(27)


بر هواى نفس خود مسلط باش! و بر نفس خويش، از آنچه برايت‏حلال و روا نيست‏بخل بورز! زيرا بخل‏ورزى به نفس – در آنچه او را خوش آيد يا ناخوشايند باشد، نوعى انصاف و دادگرى است… و هرگاه امارت و حكومت‏برايت كبر و خودپسندى پديد آرد، بزرگى و شوكت‏سلطنت‏خداوند را كه فوق قدرت توست، به ياد آر! تا كبر و سركشى تو فرونشيند. و سرافرازى را از تو بازدارد، و خردى را كه از تو دور گشته است‏به سويت‏بازگردد، و بر حذر باش كه خود را در بزرگى و توانايى با خداوند برابر نشمرى و مانند ندانى، زيرا خداوند هر گردنكش متكب
رى را خوار و پست گرداند.


و يا با اين گونه اندرزها، زمامداران را از خودستايى و استكبار، برحذر مى‏دارد و به فروتنى و شكسته‏نفسى دعوت مى‏فرمايد:


«ان من اسخف حالات الولاة عند صالح الناس ان يظن بهم حب الفخر و يوضع امرهم على الكبر و قد كرهت ان يكون جال في ظنكم اني احب الاطراء و استماع الثناء و لست‏بحمد الله كذلك… فلا تكلموني بما تكلم به الجبابرة و لا تتحفظوا مني بما يتحفظ به عند اهل البادرة و لا تخالطوني بالمصانعة‏».(28)


از پست‏ترين حالات فرمانروايان نزد مردم نيكوكار، آن است كه گمان دوستدارى فخر و خودستايى به آنها برده شود، و رفتارشان حمل به كبر و خودخواهى گردد، و من زشت مى‏دارم از اين كه به انديشه شما راه يابد كه ستودن و شنيدن ستايش را از شما دوست دارم و سپاس خداى را كه چنين نيستم… پس با من سخنانى كه براى خوشامد گردنكشان – گفته مى‏شود -، نگوييد. آنچه را از مردم خشمگين، خوددارى و پنهان مى‏كنيد، از من پنهان مداريد! و به مداراة و چاپلوسانه با من رفتار ننماييد. &l t;/P>

ادامه دارد…


www.nahjnews.com

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید