ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

اسرار سوره حمد

به قلم مبارك عالم ربانى، صاحب كرامات مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى (قدس سره الشريف)


اى عزيز! تفكر كن، در اينكه چرا، حضرت حق در سوره حمد بعد از لفظ الحمد چهار اسم از اسماء خود را ذكر نموده است؟ الله، رب، رحمن، رحيم و مالك چرا تعداد بيشتر يا كمترى از اسماء را ذكر نفرموده است؟ علت آن است كه: وقتى حمد و تعريف، صرفا بخاطر وجود صفات كمالى در محمود است و بس. مثل تعريف حاتم به سبب صفت جود او و رستم به لحاظ صفت شجاعتش و افلاطون و لقمان به سبب حكمتشان. در اين صورت وقتى محمود، حق است با اسم الله از او ياد مى شود كه دارا و مستجع تمام صفات كمال است دوم آنكه اگر سابقه نعمتى و احسانى باشد از محمود با اسم رب ياد مى شود و حق متعال مربى تمام موجودات و عوالم است سوم آن كه اگر محمود، شخص كريمى باشد و هنوز از او فيضى نرسيده و حامد، طمع بر فيض او بسته است به هنگام تعريف لفظ، رحمن و رحيم را به كار مى برد و بالاخره چهارم، وقتى است كه محمد شخص قاهرى است و حامد از قهاريت او مى ترسد، لذا با اسم مالك او را حمد مى كند و ما آنچه استقراء كرديم، حمدى كه براى چيز ديگرى باشد در عالم، وجود ندارد. و نيافتيم كه كسى، ديگرى را به غير اين چهار اسم، حمد كرده باشد پس در اين صورت بهتر آن است كه الف و لام الحمد را الف و لام استغراق بدانيم يعنى: تمام اقسام حمد، مختص به خداوند است بنابراين نمازگزار بايد به قلب خود خطور دهد كه: ايتها الموصوف بهذه الصفات التى وصفت نفسك بها، اياك نعبد و ايا
ك نستعين اى وصف شده به صفاتى كه خود خويشتن را به آن وصف نمودى، تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جويم.


اى عزيز! بدان كه چنين روايت شده است كه خداوند مى فرمايد: من و بنده ام، در اين سوره، شركت داريم يعنى: چهار آيه اول بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين الرحمن الرحيم مالك يوم الدين مختص به خداوند است و آيه اياك نعبد و اياك نستعين بين بنده و خدا مشترك است و دو آيه بعد صراط الذين انعمت عليهم غيرالمعضوب عليهم و لاالضالين، مختص به بنده است.&lt ;/P>

درباره اهدنا الصراط المستقيم، ما را به راه راست، هدايت فرما در كتاب مانى الاخبار، از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمودند:


اهدنا الصراط المستقيم. قال: هو اميرالمؤمنين، و الدليل على ذلك قوله عزوجل: و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم و هو امير المؤمنين


مقصود از صراط مستقيم اميرالمومنين على (عليه السلام ) است و دليل بر آن سخن، خداوند عزوج
ل است كه مى فرمايد: و بدون ترديد او در ام الكتاب نزد ما على حكيم است و او اميرالمؤمنين است.


از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در تفسير اهدنا الصراط المستقيم نقل شده است كه فرمود: خداوندا توفيقى را كه به ما عطا فرموده اى تا به وسيله آن تو را در گذشته اطاعت نمائيم. آن را در باقيمانده عمر ما نيز، برقرار و مداوم فرما.


و طريق و راه، بر دو قسم است: يك راه در دنيا و يك راه در آخرت اما راه راست در دنيا، آن است كه كوتاه باشد از غلو، يعنى: محبت به غلو نرسيده، همچون على اللهيان و بالاتر باشد از تقصير يعنى: طريق سنيان كه ديگر را بر على (عليه السلام ) مقدم داشته اند و اما طريق در آخرت، طريقه و راه على (عليه السلام ) است كه راه مستقيم مؤمنين است بسوى بهشت.


از حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: بگوئيد خدايا ما را هدايت كن به راه آن كسانى كه نعمت توفيق داشتن دين و اطاعت و بندگى تو را يافتند. آنان كسانى هستند كه خداوند در حق آنها مى فرمايد: كسانى كه خدا و پيغمبر را اطاعت نمايند با اشخاصى هستند كه خدا و پيغمبر را اطاعت نمايند اشخاصى هستند كه خداوند نعمت خود را بر آنها ارزانى داشته است و آنان پيغمبران و صديقين و شهداء و صالحين مى باشند يعنى: خداوند آنها را در بهشت با يكديگر قرار مى دهد، و پيغمبران و صديقين و شهداء، دوستان و رفقاى خوبى هستند.


از حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: مراد از اين نعمت در آيه شريفه صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين ثروت و صحت بدن نيست، اگر چه مال و صحت بدن نيز از نعمتهاى خدا است زيرا اين نعمت را خداوند به كفار و فساق هم ميدهد. بلكه شما ماءمور شده ايد دعا كنيد كه خداوند شما را به راه راست هدايت كند يعنى: راه كسانى كه خداوند نعمت ايمان و تصديق پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) و نعمت ولايت و دوستى محمد و آل محمد (صلى الله عليه وآله) كه طيب و پاكيزه هستند و اصحاب خاص ائمه (عليهم السلام ) كه برگزيده هستند و به وسيله تقيه كه خود نعمتى است، دين خود را حفظ نمودند، به آن ها عطا
فرموده است.


اى عزيز! بدان كه بر وفق حديث المصلى يناجى ربه، نمازگزار با پروردگارش مناجات مى نمايد مناجات از باب مفاعله است و بايد از سوى طرفين باشد تا مناجات محقق شود يعنى: خداوند بايد توفيق دهد تا بنده بتواند با او نجوى كند.


هيچكسى به خويشتن، ره نبرد به سوى او        بلكه به پاى او رود هر كه رود به كوى او


خداوند بايد زبانى دهد كه بتوان با او نجوا، و چشمى عطا كند كه بتوان عظمت او را مشاهده كرد.


     زانكه شايسته ديدار تو نبود نظرم


خداوند بايد توفيق دهد تا بنده بتواند به حقوق بندگى قيام كند همانطور كه حضرت اميرالؤمنين (عليه السلام) در دعاى صباح مى فرمايد: الهى ان لم تبدئنى الرحمة منك بحسن التوفيق، فمن السالك بى اليك فى واضح الطريق پروردگارا! اگر رحمت و كارسازى و حسن توفيق تو، ابتدا به كمك من نمى آمد، پس چه كسى را ياراى آن بود، تا مرا به راه راست و روشن داخل گرداند.


توفيق ندادند بزرگان همه كس را


تا يار كه خواهد و ميلش به كه باشد


پس وقتى ابتدا مى گوئيم بسم الله الرحمن الرحيم معنايش آن است كه به منظور عبادت و بندگى حق، از اسم او كه الله و رحمن و رحيم است، استعانت مى جوئيم.


در اينكه الله اسم اعظم خداوند است شبهه نيست. حضرت صادق (عليه السلام ) در حديث خلق اسماء مى فرمايد: فاظهر ثلثة منها لفاقة الخلق اليها چون ديد بندگان بدون استعانت از او مى توانند كارى انجام دهند، سه اسم از اسماء خود را ظاهر ساخت سپس فرمود: ظاهرتين آن سه اسم الله است بنابراين محقق شد كه الله اسم اعظم است. اما اينكه چرا در عبارت بسم الله الرحمن الرحيم سه اسم از اسماء حق ذكر شده است علت آن است كه مردم سه قسمند. دسته اى طالب دنيا و دسته ديگر طالب عقبى و دسته سوم طالب مولا هستند طالب مولى از اسم الله اسعانت جويد، و طالب عقبى از اسم رحيم كه حاكى از رحمت خاصه حق نسبت به مؤ منين مى باشد، و طالب دنيا، از اسم رحمن كه از رحمت عامه خداوند نسبت به جميع موجودات حكايت مى كند مدد و يارى مى طلبد.بنابراين، خداوند سه اسم را به منظور استعانت جستن در امور، به ما عطا فرمود و ما بايد در تمام امور، به وسيله اسمائش از او استعانت بجوئيم.


اين همه گفتيم ليك اندر بسيج


بى عنايات خدا، هيچيم، هيچ


بى عنايات حق و خاصان حق


گر ملك باشد، سياهستش ورق


اى عزيز! بدان كه در بسم الله نكاتى است كه بايد به آن توجه داشت.


< SPAN style="LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: 'Tahoma','sans-serif'; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: 'Times New Roman'; mso-bidi-language: FA" lang=FA>اول آنكه: مراد از ذكر در آيه شريفه: اذا ذكرت ربك فى القرآن، وحده ولوا على ادبارهم نفورا، سوره اسراء، آيه 46 بسم الله است زيرا كه اسم لله اسمى است كه جامع جميع صفات كامل است و وحدت از آن او است.


دوم آنكه: بسم الله نوزده حرف است و عدد واحد به حساب جمل نوزده است و معنى واحد همان وحده مى باشد.


سوم آنكه: كلمه بسم مشتمل بر سه حرف ب و س و م است عدد حروف ب و م 92 است و عدد است محمد (صلى الله عليه وآله) نيز 92 مى باشد. زيرا عدد ملفوظى م 90 و ب 2 است عدد ملفوظى س 120، و عدد اسم على (عليه السلام) وقتى كه با ياء مشدد خوانده مى شود، نيز 120 است به اين ترتيب كلمه، بسم اشاره به مقام نبوت و ولايت دارد.


روايت شده است كه وقتى بنده اى مى گويد: بسم الله الرحمن الرحيم خداوند كريم مى فرمايد: ذكرنى عبدى بنده من مرا ياد كرد. وقتى مى گويد: الحمدلله رب العالمين مى فرمايد: حمدنى عبدى بنده من مرا حمد نمود. وقتى مى گويد: الرحمن الرحيم مى فرمايد: بنده من با صفات جميله مرا ياد كرد و ثنا گفت. وقتى مى گويد: مالك يوم الدين مى فرمايد: مجدنى عبدى بنده من مرا با صفات جلال و بزرگى ياد نمود. و چون گويد: اياك نعبد و اياك نستعين تنها تو را عبادت مى كنم و بندگى من، اختصاص به تو دارد و فقط از تو كمك مى طلبم خداوند مى فرمايد: اين آيه ميان من و بنده ام، مشترك است او عابد است و من معبود او، هرچه بخواهد به او مى دهم.


علت انحصار درخواست كمك از خداوند، آن است كه اگر خداوند مقدر نفرموده باشد، از هيچكس كارى بر نمى آيد، و تمام امور بدست و است.


يا من ازمة الامور طرا بيدك و مصادرها عن قضائك اى آنكه زمام همه امور كلا به دست قدرت تست، و جارى شدن آنها از قضاى نيست.


ما يفتح الله للناس من رحمة، فلاممسك لها، و ما يمسك، فلامرسل له من بعده، و هو العزيز الحكيم، سوره فاطر، آيه 2.


درى را كه خداوند بگشايد، كسى نتوانست بست و آنچه را كه خدا بست، ديگرى نتواند گشود و اوست تنها مقتدر و با حكمت.


بارالها! تو اگر نخواهى، انبياء و اولياء، چو حلقه بر در مانند، چه رسد بر ما.


نقل است كه در زمان بهلول، روزى شخصى تفسيرى را كه بر قرآن كريم نوشته بود، نزد خليفه مى برد بهلول در راه با او مصادف شد و پرسيد كجا مى روى؟ گفت: تفسيرى را كه نوشته ام نزد خليفه مى برم بهلول گفت: م
دتى بود كه مى خواستم تفسير آيه
اياك نعبد و اياك نستعين را بدانم، بگو ببينم كه در تفسير اين آيه چه نوشته اى؟ آن شخص لختى انديشيد و از همانجا بسوى منزلش بازگشت بهلول پرسيد: كجا رفتى؟ گفت: همانجا كه تو مرا فرستادى.


اياك نعبد بر زبان، دل در خيال اين و آن


كفر است اگر گويى يكى، شرك است اگر گوئى دوتا


اى عزيز! بدان كه دسته اى از بزرگان مثل، حضرت خليل الرحمن هستند كه وقتى جبرئيل به هنگام برافروختن آتش نمرود نزد، او آمد و گفت: هل لك حاجة آيا حاجتى دارى؟ فرمود: بلى گفت: بخواه فرمود: اما اليك فلا اما نه به تو،
بلكه حاجت من، به خدا است. پرسيد: پس چرا از خدا نمى طلبى؟ فرمود: حسبى عن سؤالى علمه بحالى چون او از قلب من خبر دارد، ديگر من به او چه بگويم؟ اما اين، كار هركس نيست چه نيكو گفته است:


كار پاكان را قياس از خود مگير


گرچه باشد در نوشتن شير، شير


اين كار همان بزرگان است، و باقى مردم بايد بدانند كه چون تمام امور به دست خداست و عالم دنيا عالم اسباب است وقتى مريض شدند بايد به طبيب مراجعه كنند اما بدانند كه شفا دهنده خدا است، نه طبيب.


يكى از بزرگان براى حاجتى، نامه اى به اين مضمون براى كسى نوشت:


عرضت حاجتى على الله قبل ان اعرضها عليك وساءلت من الله ان يجريها على يديك فان فعلت فهو المشكور و ان لم تفعل فانت المعذور حاجت خود را پيش از آنكه به تو عرضه بدارم، به خداوند عرضه داشتم، و چون دنيا، دار لوازم و محل اسباب است از خدا خواستم كه حاجتم را به دست تو برآورد پس اگر حاجت مرا برآوردى، بايد خدا را شكر كنم، و اگر تو را نيز شكر گويم، به امر اوست. زيرا او فرمود: اگر كسى احسانى به تو نمود او را شكرگزار باش والا مشكور واقعى خداست و اگر حاجت مرا بر نياوردى، هيچ گله اى از تو ندارم، زيرا مى دانم كه تا خدا مقدر نكند، كه قضاى حاجت من، به دست تو جارى شود، تو نمى توانى كارى بكنى.


بنابراين نوع مردم بايد در پى اسباب دنيا بروند، اما نه اينكه از مسبب غافل باشند و چنين گمان برند كه از سبب كارى ساخته است دو نفر كاسب هر دو شاغل يك نوع كسب هستند و در يك بازار دكان دارند، اما رسول الله (صلى الله عليه وآله ) در حق يكى مى فرمايد: الكاسب حبيب الله كاسب دوست خداست و درباره ديگرى مى فرمايد: كلب اليهود خير من اهل السوق سگ يهودى، بهتر از كسبه بازار است. كاسب اول، شخصى است كه مى داند رزاق خداوند است، اما چون عالم دنيا، عالم اسباب است و نيز در حديث وارد شده است كه عبادت ده قسم است و نه قسم آن، كسب روزى حلال و يك قسم، ادعيه و كارهاى ديگر و نيز چون زن و فرزندانى دارد كه نفقه آنها به عهده او است لذا براى انجام كار، به دكان مى رود اما خريد و فروش او به طريق شرع است يعنى: به خريد و فروش اجناس حرام نمى
پردازد با بچه معامله نمى كند، دروغ نمى گويد، بيع ربوى نمى كند، جنس بد را به جاى جنس خوب نمى فروشد، وقتى به اين نحو به كسب مى پردازد، اين عبارت اين عبارت درباره اش صدق مى كند كه هذا حبيب الله.


اما كاسب دوم: شخصى است كه وقتى مى بيند كه رفقايش خانه و فرش و باغ دارند، غذاهاى خوب مى خورند ماشينهاى گران قيمت سوار مى شوند و مشغول شهوترانى هستند، به قصد تحصيل اين مزايا و منافع، به دكان مى رود و مى خواهد به هر نحو كه ميسر شود، پول پيدا كند اگرچه به وسيله دروغ و بيع ربوى و خوب جلوه دادن اجناس بد باشد و خلاصه اينكه هيچ ملاحظه احكام نمى كند و تمام هم او، جمع مال است. در اين صورت، سگ يهودى بر چنين كاسبى شرف دارد، زيرا كه فرمود: انما الاعمال بالنيات مدار صحت و فساد عمل به نيت قلبيه است نه به صورت كار.


اى عزيز! ملتفت مطلب، باش، مثال به كاسب و دكان و بازار زدم، اما همه كارها به همين نحو است. دو نفر با شنيدن نداى حل على الصلوة به سوى مسجد مى شتابند. يكى به اين نيت كه امر حق را اجابت كند، چون شنيده است كه نماز در مسجد و يا درك جماعت، ثوابش بيشتر است و به مسجد مى رود و ديگر چون، مى بيند كه مردم به مقدسين توجه دارند، براى آنكه به مردم بنمايد كه من نيز مقدسم و آدم خوبى هستم، به مسجد مى رود و مى خواهد با اين حيله، منافعى از سوى مردم عايد او شود. او ابدا به فكر خدا و مناجات و فرمانبردارى نيست، بلكه تمام فكر و نيت او، ريا و خودنمايى است اولى را عابد خدا گويند و دومى را عابد
هوى و مطيع شيطان. ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟ و حال آن كه ممكن است صورت نماز اين عابد هوا بهتر از صورت نماز آن مخلص خداپرست باشد. افرايت من اتخذ اله هواه سوره جاثيه آيه 23 آيا ديده اى كسى را كه هواى نفس خويش را خداى خود قرار داد؟


رگ رگ است، اين آب شيرين، آب شور


در خلايق مى رود تا نفخ صور


مه فشاند نور و سگ عوعو كند


هركسى بر طينت خود رو كند


وقتى متفكر بودم در اينكه در هر شبانه روز، پنج نوبت نماز مى گزارم و در هر نماز، دوبار سوره حمد مى خوانم، يعنى: در هر شبانه روز، ده مرتبه مى گويم: اياك نعبد و اياك نستعين، اهدناالصراط المستقيم چنين به قلبم خطور كرد كه هر عملى كه از ما سر مى زند توسط پنج حواس ظاهر و پنج حواس باطن است كه جمعا ده حس مى شود بنابراين، ما نيز هر روز از خداوند استعانت مى جوئيم و ميخواهيم كه ما در اين حواس، كمك و اعانت فرمايد و هريك از حواس ما را، به راه راست هدايت كند.


اياك نعبد، فاهلنا، لعبادتك و اياك نستعين، فلا تحرمنا معونتك تنها تو را عبادت مى كنيم، پس ما را شايسته عبادت خويش ساز، و تنها از تو يارى مى جوئيم، پس كمك خويش را از ما دريغ مفرما.


اياك نعبد بالاخلاص، و اياك نستعين بترك
الريا تنها تو را با اخلاص مى پرستيم و بدون راى تنها ريا تنها از تو يارى مى جوئيم.


چشمه آب حيات


اى عزيز! بدان كه چشمه آب حيات همين چشمه عبادت است كه اگر كسى از اين چشمه، آبى نخورد، مرده ابد است.


على نفسها فليبك من ضاع عمره


و ليس له فيها نصيب ولاسهم


كسى كه عمر خو را ضايع كرد و براى او از اين چشمه، نصيب و سهمى نبود، بايد شب و روز به حال خود بگريد و بر روح مرده خود نوحه، و زارى كند به مثل چنان است كه جمعى براى يافتن آب حيات در ظلمات فرو روند و عمر خود را صرف و مشقت سفر را تحمل كنند، و آخرالامر از اين چشمه حيات ابدى، آبى نخورند. ذلك هوالخسران المبين اى عزيز! گفتن اين كلام آسان است، ولى محقق شدن به معانى آن كار مردان است.


يا ايها العزيز، مسنا و اهلنا و جئنا ببضاعة مزجية، فاوف لناالكيل و تصدق علينا، ان الله يجزى المتصدقين، سوره يوسف آيه 88 اى عزيز به ما و خاندان ما، رنج و فقر و قحطى رسيده و ما با متاعى ناچيز و اندك، به حضور تو آمديم، پس بر قدر احسانت بر ما بيفزا و از ما به صدقه دستگيرى كن كه خداوند به صدقه دهندگان سزاى نيك خواهد داد.


بايد لسان حال، مترنم به اين مقال باشد كه: منى ما يليق بلؤ مى، و منك ما يليق بكرمك آنچه كه مناسبت با پستى من است، از من پديد مى آيد و از تو آنچه كه شايسته كرم و بزرگوارى تو است ظاهر مى گردد.


&lt ;P style=”TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 8.4pt 0in; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl” dir=rtl class=MsoNormal align=justify>آنچه در قوه و توان من بود، همين بودكه آوردم، اگر تو اعانت و كمك فرمائى مى توانم خود را به اعلى عليين برسانم، والا اگر كمك تو نباشد در اسفل السافلين طبيعت محبوس خواهم بود، تصدق علينا كه قابل هيچ نيستم.


اى عزيز! اگر در اياك نعبد راستگو شدى، به يقين كه در اياك نستعين هم صادقى، زيرا كه اگر كسى، خدا را شناخت و به عنوان عبوديت او را سجده كرد، نمى تواند از ديگرى استعانت جويد اما اگر او را نشناخت و نتوانست او را سجده كند، در كارهاى خود حيران و سرگردان مى ماند و هر لحظه به جائى نگران است زيرا رسم است كه بنده از مولاى خود استعانت جويد حال اگر انسان خداى خود را نشناخت و سجده اش به قلب نبود و بلكه به صورت بود، همچون گدايان كوچه و بازار، در بدر و سرگردان خواهد بود.


تا قمار عشق با او باختم      جز در او من درى نشناختم


اى عزيز! بر تو باد كه شب و روز بكوشى، شايد از چشمه عبادت جرعه اى بنوشى و گوش فرا دار، شايد اين عبارت را بشنوى:


عبدى اطعنى حتى اجعلك مثلى، انا حى لايموت اجعلك حيا لاتموت و انا اقول للاشياء كن، فيكون وانت تقول للاشياء كن فيكون اى بنده من، مرا اطاعت كن تا تو را مثل خود قرار دهم من زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم، تو رانيز زنده اى گردانم كه هرگز نخواهيم مرد من به هرچه گويم موجود شو، موجود مى شود و تو نيز بر اثر عبادت و بندگى من، به هرچه گوئى موجود شو، موجود مى شود.


درى است در اين بحر، بجوئيد كه هست           و ندر طلبش، جمله بپوشاند، كه هست


رفتند روندگان و گفتند نبود                رفتيم و نديديم، بجوئيد كه هست


اعتقاد اهل سنت


بدان كه اهل سنت دو دسته اند: يك دسته جبرى اند كه مى گويند: خداوند همه امور را مقدر كرده است و آنچه كه از ما به ظهور مى رسد، به اختيار نيست؛ بلكه مجبوريم كه چنين كنيم و دسته ديگر مى گويند: خدا ما را خلق كرد و امور منا را به خود ما وگذاشته و او را هيچ مدخليتى در كار ما نيست. آيه شريفه اياك نعبد و اياك نستعين عقيده هر دو طايفه را رد مى فرمايد آنكه مى گويد: ما مجبوريم و فعل ما فعل خدا است. اياك نعبد او را رد مى كند زيرا حاكى از آن است كه ما نيز فعلى داريم و آن كه مى گويد: ما خدا را به خود واگذاشته است، اياك نستعين او را رد مى كند و چون سفرى را كه در پيش داريم، اگر در راه باشيم، به مقصد مى رسيم و وقتى به منزل رسيديم، همه چيز براى ما مهيا است و اگر خداى ناكرده گمراه شديم، عاقبت در تيه ضلالت هلاك خواهيم شد اين است كه از خداوند سؤال ميكنيم: اهدناالصراط المستقيم ما را به راه راست كه راه اولياء است و از آنها تعبير به انعمت عليهم شده است، هدايت فرما و اين راهى استكه يك دسته به طرف راست رفتند و از آن خارج شدند و دسته ديگر به طرف چپ رفتند و هر دو دسته دچار افراط و تفريط شدند كه خداوند از افراط كاران به ضالين و از تفريط كنندگان به مغضوب عليهم تع
بير فرمود.


دو دسته از علماء دو نوع تعبير براى ضالين و مغضوب عليهم نموده اند. يك دسته گفته اند: مقصود از ضالين قوم نصارى و مراد از مغضوب عليهم قوم يهود مى باشد زيرا نصارى راه را نشناخته و گم شدند اما يهود راه را دانستند و به هواى نفس از آن عدول كردند دسته ديگر گفتند: اهل افراط، على اللهيان هستند و اهل تفريط ناصبى ها هستند و اهل صراط مستقيم، شيعيان اثنى عشرى مى باشند.


نظريه حاج شيخ درباره صراط مستقيم


اما به نظر حقير، همين اهل شريعت مقدسه، يعنى: شيعيان اثنى عشرى سه دسته اند يك دسته براى تحصيل دنيا، عمل مى كنند، و غرضشان از نماز و روزه و خمس و حج، تحصيل دنيا است و مى خواهند خود را نزد مردم مقدس جلوه مى دهند و از اين راه بهره اى ببرند اينان همان مغضوب عليهم هستند دسته ديگر اهل آخرتند آنان دنيا را نمى خواهند اما غرضشان از عبادت، تحصيل حور و قصور و خلاصى از آتش جهنم است، اينها همان ضالين و گمراهان هستند دسته ديگر هستند كه طالب خدا مى باشند و غرضشان از عبادت قرب به خ
داوند و معرفت حق جل جلاله است كه اينان همان انعمت عليهم هستند.


الهى زاهد از تو حور مى خواهد، قصورش بين


به جنت مى گريزد از درت يا رب، شعورش بين


دسته آخر كسانى مانند: اويس قرنى و سلمان فارسى و ابوذر و مقداد و عمار ياسر و كميل بن زياد و مالك اشتر هستند. حضرت امير (عليه السلام ) درباره مالك اشتر مى فرمايد: كان لى كما كنت لرسول الله مالك براى من، همانطور بود كه من براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بودم نمى دانم اين بزرگوار چه بود، جانم به فدايش، خدا مرا خاك پاى او قرار دهد.


و نيز حضرت پيغمبر اكرم (صلى الله
عليه وآله ) درباره اويس مى فرمايد: بوى خدا از سوى يمن به مشام من مى رسد در حديثى چنين آمده است كه در اثناء جنگ صفين مردم دسته دسته از اطراف مى آمدند و با اميرالمومنين (عليه السلام ) بيعت كرده و به سپاه آن حضرت مى پيوستند روزى حضرت فرمودند كه: امروز صد نفر مى آيند و با من بيعت مى كنند نود و نه نفر آمدند و روز بلند شد و وقت آن رسيد كه حضرت براى استراحت بروند، اما همچنان در آفتاب گرم نشسته و انتظار مى كشيدند ابن عباس مى گويد: شبهه اى براى من پديد آمد، زيرا تا كنون هرچه آنحضرت فرموده بودند تخلف نپذيرفته بود. حضرت همچنان منتظر بودند كه اويس قرنى از راه رسيد. ظاهرا ابتدا حضرت را نشناخت سؤال كرد و حضرت را به او نشان دادند وقتى به خدمت آن حضرت رسيد، فرمودند: براى چه آمده اى؟ عرض كرد براى اينكه با شما بيعت كنم. فرمود: به چه بيعت كنى؟ عرض كرد: بمهجتى با سويداى قلب خود، و با دو دست با آن حضرت، بيعت كرد و اين امر منحصر و مختص به خود او بود زيرا باقى مردم با يك دست بيعت مى كردند و سپس آن بزرگوار با دو شمشير، يكى در دست راست و ديگرى در دست چپ، جهاد كرد تا شهيد شد ديگران سپر را به دست چپ مى گرفتند تا خود را حفظ كنند، اما اين بزرگوار تمام همش على (عليه السلام ) بود واز خود خبرى نداشت جانم به فدايش باد كه تن را قابل ندانست لذا عرض كرد: بمهجتى.


پس اى عزيز! بهتر آن است كه در هنگام گفتن انعمت عليهم اين بزرگواران را در نظر آورى گفته اند كه وقتى بنده شروع به گفتن اهدنا الصراط المستقيم مى كند، حضرت حق مى فرمايد: هذا عبدى و لعبدى ما ساءل اين بنده من است و آنچه او بخواهد به او عطا خواهم كرد كفار ايراد كردند كه شما مى گوئيد: اهدنا الصراط المستقيم و حال آنكه تحصيل حاصل، محال است. بنابراين معلوم مى شود كه شما گمراه هستيد از معصوم (عليه السلام ) سؤ ال كردند، فرمود: اى ثبتنا على الصراط المستقيم، ما را بر راه راست ثابت بدار در عين حال انسان در هر قدم محتاج به يافتن راه راست است.


طلبكار خدا را، منزل از ره دورتر باشد


به دريا چون رسيد سيلاب، آغاز سفر باشد


گفته اند: اهدناالص
راط دعايى است مصدر به ثنا، چون هداى و ثبات بر آن را سوال نمايد. كلمات نعبد و نستعين متكلم مع الغيرند و اين به خاطر آن است كه نمازگزار، عمل خود را در عمل ديگران داخل كند كه شايد به واسطه آنها، عمل او نيز مورد قبول افتد، و همچنين است در كلمه اهدنا زيرا قطعا حضرت حق را بندگانى است كه دعاى آن ها را رد نمى كند، بلكه گفته اند: اگر نخواستى دادندى بى خواست.


اى دعا از تو، اجابت هم ز تو


ايمنى از تو، مهابت هم ز تو


ما نبوديم و تقاضامان نبود


لطف تو، ناگفته ما مى شنود بارالهااين دعاها بخشش و تعليم توست


ور نه در گلخن، گلستان از چه رست


قشيرى در معنى اهدنا گفته است كه: مقصود زائل كردن ظلمات احوال ما است، تا به انوار قدس تو از، رجوع به طلب خلال خود، مستغنى شويم. يعنى: سايه پندار و جد و جهد ما را از ميان بردار، تا ديده ما به نور آفتاب شهود، روشن شود و راه تو را به كشش محبت و جذبه شوق، بسر بريم. نه با پندار سعى و طلب. اما تكرار كلمه صراط از اين رو است كه راه خدا را دو راه است يكى از بنده به خدا و ديگرى از خدا به بنده، كه راه اول پر دزد و دغل است


خليلى: قطاع الفيافى الى الحمى

&# x0D;

كثير، و ان الواصلون قلائل


دوست من! چه بسيارند بيابان پيمانان به سوى حريم قدس الهى، و حال آن كه به مقصد رسيدگان، بسيار اندكند.


و اما راهى كه از خدا به بنده است من دخلها كان امنا صراط الذين انعمت عليهم بقبول الولاية فان امة محمد (صلى الله عليه وآله) كلهم كانوا فى الصراط المستقيم فلما مات النبى (صلى الله عليه وآله) قسموا قسمين قسم اقرؤا بالولاية وقسم، انكروه فساءل من الله ان يهديه صراط الذين اقرؤا بالوصاية و دخلوا فى باب الولاية الذى من دخله كان امنا، فهى البيت الذى قال فيه: و من دخله كان امنا


راه كسانى كه با قبول ولايت به آنها نعمت بخشيدى پس بى ترديد ا
مت محمد (صلى الله عليه وآله) تماما بر صراط مستقيم بودند، تا اينكه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) وفات نمود و امت او به دو گروه تقسيم شدند: گروهى كه به ولايت اقرار نمودند و گروهى كه آن را انكار كردند پس نمازگزاز، از خداوند مى خواهد كه او را به راه كسانى كه اقرار به وصايت نمودند و در باب ولايت داخل شدند هدايت فرمايد آن درى كه هر كس از آن در وارد شد از عذاب الهى ايمن گشت. و اين همان خانه اى است كه خداوند درباره آن فرمود: هركس كه در وارد شود ايمن گشته است.


قال على (عليه السلام):


يا حار همدان من يمت يرنى


من مؤمن او منافق قبلا


وانت عند الصراط متعرضى


ولا تخف عثرة ولا زللا


اقول للنار حين تعرض للعرض


ذرية لاتقربى الرجلا


هذا لنا شيعة و شيعتنا


اعطانى الله فيهم الاملا


يعنى: اى حار همدان ! هر مؤمن يا منافقى كه بيمرد، به هنگام مرگ مرا پيش روى خود خواهد ديد.


و تو نزد صراط بر من عرضه خواهى شد و در آن هنگام از خطا و لغزش بيمناك مباش.


وقتى آتش دوزخ راه را بر يكى از شما ببندد، به او خواهيم گفت كه: اين مرد را رها كن و به او نزديك مشو.


زيرا كه او، شيعه ما است و خداوند آرزوى شيعيان ما را برآورده ساخته است.


صراط الذين انعمت عليهم بمشاهدة المنعم دون النعمة پروردگارا! ما را به راه كسانى هدايت فرما كه فارغ از ديدن نعمت به واسطه توفيق مشاهده منعم، نسبت به آنها انعام فرمودى.


در ديارى كه توئى، بودنم آن جا كافى است


آرزوى دگرم، غايت بى انصافى است


و چه نيكو گفته است:


& lt;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; COLOR: black; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman’; mso-bidi-language: FA” lang=FA>لب ساقى مرا، هم نقل و هم جام است هم باده


مدامم از لب ساقى، بودم اسباب آماده


پس اگر خداوند كسى را به اين نعمت سرافراز فرمود، هميشه در عيش و طرف است و هيچ وقت، هم و غمى براى او نيست، زيرا مشاهده محبوب او را از مشاهده هر چيز مستغنى كرده است ابن فارض گويد:


فبالحدق استغنيت عن قدح


و من شمائلها لاعن شمولى و نشوتى& lt;/SPAN>


غيرالمغضوب عليهم بترك حسن الادب فى وقت القيام لخدمتك


يعنى: نه راه كسانى كه با ترك حسن ادب، به هنگام قيام براى خدمت تو، مورد غضب واقع شدند.


چنانكه قبلا ذكر شد.


در حين قرائت اين سوره، خداوند سه بار به بنده خطاب فرمايد كه: اين بنده من تو اگر با من صحبت مى دارى، پس چرا توجه ات به من نيست؟ تا بنده به اياك نعبد برسد، كه اگر باز هم ملتفت نشد، مورد غضب واقع مى شود.


از خدا خواهيم، توفيق ادب


بى ادب، محروم ماند از فيض رب


بى ادب تنها نه خود را داشت بد


بلكه آتش در همه آفاق زد


ولاالضالين عن رؤ ية ذلك منك نه طريق اشخاصى كه گمراه شدند و نفهميدند كه آنچه هست از تو است و گمان كردند كه خود كارى كرده اند اينان ادب را به جاى آوردند؛ ولى غافل از منعم بودند بى ادبى نكردند، ا
ما نفهميدند.


گله و شكايت مى كنند كه دعا كرديم و اجابت نشد، به خلاف آنهايى كه هميشه مى گويند: ربنا اتمم علينا نعمتك ففى شواهد الاء الكريم تتميم نعمائه پروردگارا نعمت خود را بر ما تمام فرما پس در آثار نعمتهاى شخص كريم، اتمام نعمتهايش نهفته است و نمى گويد: من كارى كردم، بلكه مى گويد: تو عطا كردى رب منك الاكرام، فتفضل، علينا بالاتمام پروردگارا بزرگوارى و بخشندگى از تو است، پس با تمام كردن بخشش خودبر ما احسان فرما.


اى عزيز!بدان كه بعد از نماز، تسبيح حضرت فاطمه زهرا (عليه السلام) به قدرى فضيلت دارد كه نماز يكى نماز را خوانده و چون اين تسبيح را به جاى نياورده بود، به او گفتند: نمازت را اعاده كن دوم، سه مرتبه سوره توحيد و سه مرتبه صلوات و سپس سه مرتبه آيه مباركه و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره، قد جعل الله لكل شى ء قدرا، سوره طلاق، آيات 2 و 3 را بخواند و به قصد فتح باب به طرف بالاى سر بدمد حديث است از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و امام صادق (عليه السلام) كه خواندن اين آيه پس از نماز موجب وسعت رزق و طول عمر و باايمان از دنيا رفتن است.


www.fatehnet.net

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید