اشاره: خدای متعال در قرآن کریم الگوهایی را برای راه پویان سفر پر پیچ و خم سیر و سلوک مطرح کرده است. یکی از آموزنده ترین این الگوها، حضرت یونس(ع) می باشد. اهمیت این مسأله آن هنگام روشن می شود که بدانیم سالکان الی الله ممکن است در مسیر خود دچار لغزش، گناه، اشتباه یا ترک اولی شوند. در زندگی حضرت یونس(ع) نیز ترک اولایی اتفاق افتاد که باعث ابتلای آن حضرت شد. البته این بزرگ مرد توانست از این ابتلا سربلند بیرون آمده و آن را به یکی از عوامل موفقیت خود تبدیل کند و به مقام صالحان نایل شود و به نمادی بی بدیل از رادمردان راه حق تعالی مبدل گردد. در این مجموعه نوشتار، می کوشیم با استفاده از زندگی نامة حضرت یونس(ع)، برخی از مفاهیم اخلاقی را مورد بررسی قرار دهیم.</o:p& gt;
خروج زود هنگام
حضرت یونس(ع) بعد از سی سال هدآیت قوم خود و بعد از آنکه مشاهده کرد قوم او ایمان نمی آورند، از خدا برای آنها عذاب خواست. حضرت حق نیز با خواست او موافقت کرد و دعایش را مستجاب نمود. استجابت دعا، گواه آنست که دعای حضرت یونس(ع) مورد رضآیت پروردگار بوده است. بی تردید درخواست نزول عذاب همیشه موجب گرفتاری و هلاکت اقوام مختلف نمی شود؛ بلکه در پاره ای موارد، موجبات رحمت خدا بر بندگان را فراهم می سازد. چنانچه وقتی قوم حضرت یونس(ع) آثار عذاب الهی را مشاهده کردند، از کرده خود پشیمان شده و به راهنمایی عالم قوم، توبه کردند. خداوند نیز توبه آنها را پذیرفت. در قضیه حضرت نوح(ع) مقتضای لطف الهی این بود که قوم او از میان برود؛ همان طور که در بیان حضرت نوح(ع) برای درخواست عذاب مشخص می شود:
«إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً؛1 چرا که اگر آنها را
باقی بگذاری، بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی فاجر و کافر برجای نمی گذارند».
بر همین اساس، حضرت یونس(ع) نیز درخواست عذاب کرد. لازم به ذکر است که درخواست عذاب در امت های سابق و پیامبران قبل نیز سابقه داشته است؛ اما آنچه در داستان حضرت یونس(ع) اتفاق افتاد، خروج زود هنگام آن حضرت از میان قومش بود؛ قبل از اینکه اجازه حق تعالی صادر شود.
غضب
«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً؛2 ذا النون [=یونس ] را [به یاد آور] آن هنگام که خشمگین [از میان قوم خود] رفت».
غضب در اصطلاح، از صفات دو بُعدی است؛ یعنی به دو صورت خوب و بد یا به عبارتی، ممدوح و مذموم قابل تصور می باشد. غضب مذموم، خارج شدن نفس انسان از حالت اعتدال است؛ ولی خشم ممدوح، به غضبی گویند که در راه اعتلای دین خدا و در راه او باشد. غضب حضرت یونس(ع) نیز این گونه بوده است؛ چون او با دیدن کفر و الحاد و ظلم قوم خود خشمگین شد. در حقیقت ریشة این نوع از غضب را می توان در شجاعت و قوّت نفس پیدا کرد. از امیرمؤمنان علی(ع) نقل شده است که فرمود: «پیغمبر اکرم6 هرگز برای دنیا به غضب نمی آمد؛ اما هرگاه برای حق، غضبناک می شد، تسکین نمی یافت تا حق را یاری کند».3 حضرت یونس(ع) به دلیل اینکه دارای مقام نبوت بود و مقتضای مقام نبوت، محبت و رأفت به بندگان خدا است، ادامه این غضب مورد تایید حق تعالی قرار نگرفت و موجبات ابتلای او را فراهم کرد.4
آنچه حضرت یونس(ع) به آن نیاز داشت، مرتبة برتر صبر بود؛ که آیت الله جوادی آملی آن را این گونه تبیین می کنند: «صبر و استقامت، دارای درجات متعدد و گوناگون است و مقدار لازم آن، که نصاب مسؤولیت پذیری است، در همة رهبران معصوم بوده است؛ ولی مرتبة برین و برتر آن، در برخی انسان های معصوم حاصل می شود و در بعضی نسبت به برخی موارد، منتفی است».5
آنچه درباره حضرت یونس(ع) رخ داد، همان فقدان مرتبه برین صبر در مرحله ای
از مأموریت های او بوده است.
از این رو خداوند رسول اکرم6 را به صبر و استقامت دعوت می کند و می فرماید: «فاصبر لحکم ربک و لاتکن کصاحب الحوت»6.
لازم به یادآوری است که یکی از اوصاف برجستة حضرت یونس(ع) «کظم غیظ» است اگر کسی کظم کرد، محبوب خدا می شود البته غضب حضرت یونس و کظم آن هر دو برای خدا بود… زیرا انسان کامل در همة حالات برای خدا کار می کند چنانچه در آیه 162 سورة انعام می فرماید: «ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین»7
درمان غضب
علاوه بر آنچه دربارة غضب حضرت یونس(ع) بیان شد، لازم است این مطلب را نیز افزود:
با توجه به اینکه حضرت یونس(ع) دارای مقام عصمت بود -از باب «حسنات الابرار سیئات المقربین»- غضب، دربارة او معنای خاص خود را پیدا می کند و با غضبی که غیر معصومان دارند، بسیار متفاوت است؛ ولی با توجه به اینکه این صفت اخلاقی، در میان مؤمنان و عموم مردم رواج دارد، از این فرصت استفاده کرده و راه های درمان غضب را برمی شماریم:
در کتاب مبادی اخلاق آمده است: اگر کسی بخواهد اخلاقش کاملاً اصلاح شود باید چندین راه را طی کند. نخست باید مزاج او اصلاح شود چون پیدایش اخلاق صالح با صفا، در مزاج ناهماهنگ دشوار است. در کتاب جامع السعادات نیز به تأثیراتی که مزاج و بیماری های جسمی بر اخلاق انسان دارد اشاره شده است و این قسم از اخلاق را «اخلاق مزاجی» می نامند.8 در مباحث «روان شناسی رشد» نیز ثابت شده است که بخشی از رفتارها و حالت های ما تحت تأثیر فعالیت های جسمی و ترشحات غُدد بدن می باشد.9
در کتاب شریف معراج السعادة چند راهکار برای درمان غضب ارایه شده است:
نخست آنکه انسان برای از میان بردن موجبات خشم مثل کبر، غرور و… حب جاه و مال و امثال اینها بکوشد؛ زیرا رهایی از غضب با وجود آنها ممکن نیست.
دوم، مطالعه و بررسی اخباری که در نکوهش خشم رسیده؛ مانند این روایت که کسی از حضرت رسول6 سؤال کرد: «تحمل چه چیزی برای من ناگوارتر و سخت تر است؟» حضرت فرمود: «غضب خدا». آن شخص پرسید: «چه چیزی مرا از غضب او دور می کند؟» حضرت فرمودند: «بر بندگان خدا غضب نکردن».
و عن أبی عبد اللّه(ع) قال: الغضب مفتاح کلّ شرّ؛ از امام صادق(ع) نقل شده: غضب، کلید تمام بدی ها است.10
سوم، مرور و بررسی احادیثی که در پرهیز از خشم وارد شده است.
همچنانکه حکایت شده است: مردی از اهل بادیه خدمت پیغمبر6 آمد و عرض کرد: «من مردی بادیه نشین هستم، مرا کلمه ای بیاموز که جامع خیر دنیا و آخرت باشد». آن حضرت فرمود: «هرگز غضب مکن». اعرابی گفتة خود را سه بار تکرار کرد و حضرت نیز همین جواب را فرمود.11
نیز از آن بزرگوار روایت شده است: «هر کس غضب خود را از دیگری باز دارد، خدا عیوب او را می پوشاند».12
چهارم، توجه به فواید ضد غضب که حلم است و نیز مدحی که در این باره وارد شده است؛ پس خود را به حلم و بردباری بیاراید و غضب و خشم را آشکار نکند؛ اگر چه د
ر دل خشمناک باشد. اگر کسی مدتی چنین کند، به تدریج حسن خلق برای او حاصل می شود.
پنجم آنکه پیش از هر گفتار و رفتار، ابتدا در آن بیندیشد و خود را از صدور آثار غضب حفظ کند.
ششم آنکه از همنشینی با کسانی که تحت سیطرة قوة غضبیه و فاقد حلم هستند، دوری کند؛ بلکه با اهل علم و حلم و وقار و کسانی که مانند کوه پا بر جای هستند، نشست و برخاست کند.
هفتم آنکه تأمل کند و بداند هر چه در عالم واقع می شود، به قضا و قدر الهی است و همة موجودات و همة امور، در دست قدرت او است. هر چه خدا برای بنده مقرر کرده است، بی شک، خیر و صلاح آن بنده در آن است. چه بسا مصلحت او در گرسنگی و بیماری، یا فقر و احتیاج، یا ذلت و خواری، یا قتل و امثال اینها باشد.
چون این را دانست، می فهمد که خشم گرفتن بر مردم، جایگاهی ندارد؛ چرا که هر امری هست، از جانب پروردگارِ خیرخواه او می رسد.
هشتم آنکه متذکر شود که غضب، فقط از بیماری دل و نقص عقل نشأت می گیرد؛ پس باید در درمان آن بکوشد.
نهم یادآوری تسلط و قدرت خدا بر انسان و اینکه انسان، برابر قدرت حق تعالی که بی نهآیت است، به مراتب، ضعیف تر و ذلیل تر است از این ضعیف ناتوان، که در برابر قدرت تو است؛ پس باید بترسد از اینکه اگر غضب خود را بر او جاری سازد، خداوند قهار نیز در دنیا و آخرت غضب خود را بر او جاری کند.
دهم تصور آنکه هنگام غضب، صورت انسان، چقدر زشت و متغیر و اعضای او، متحرک و مضطرب و کردارش، از نظم طبیعی بیرون و
گفتارش، غیر مطابق با قاعده و قانون می شود.
یازدهم آدمی هنگام خروش غضب، از شر شیطان به خدا پناه برد و بگوید: «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم». همچنین اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، بخوابد. انجام وضو و غسل با آب سرد نیز برای خاموش کردن آتش غضب مفید است. هنگام خشم گرفتن بر یکی از خویشان، اگر دست به بدن او گذارد، -بنابر روایات- خشم او فروکش می کند.13
نقش بی بدیل عالِم
«روبیل» یکی از تربیت یافتگان در مکتب حضرت یونس(ع) است که در روآیت، از او به «عالم» یاد شده است. قوم یونس(ع) وقتی آثار عذاب الهی را مشاهده کردند، به سوی او رفتند و گفتند: «ای روبیل! تو مرد عالم و حکیمی هستی و ما به رفتار خود با نبی خدا آگاهیم و از آن پشیمانیم. حال که پیامبر خدا از میان ما رفته است، هر چه تو بگویی، انجام خواهیم داد». روبیل به آنان گفت: «نظر من این است که هنگام طلوع فجر، کودکان خود را
از مادران آنان جدا کرده، بالای کوه روید14 و هنگامی که آفتاب طلوع کرد، اگر باد زرد را مشاهده کردید،15 صدای خود را به ناله و تضرع بالا برید و کوچک و بزرگتان با گریه و ناله، به سوی او توبه و استغفار کنید. دستانتان را به درگاهش بلند کنید و بگویید: «ربنا ظلمنا أنفسنا و کذّبنا نبیک و تُبنا إلیک من ذنوبنا، و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین المعذبین، فاقبل توبتنا و ارحمنا یا أرحم الراحمین».16 از گریستن خسته نشوید و پیوسته در تضرع و ناله باشید، تا خدا این عذاب را از شما بازدارد».
قوم یونس(ع)، از ابتدای صبح به دستورات عالم قوم عمل کردند. دعاهایشان مستجاب گردید و توبه شان قبول شد. خداوند به ملک مقرب خود، اسرافیل فرمود: «من خدای توبه پذیر و مهربان هستم و توبة ایشان را قبول کردم؛ اما چون به پیامبر خود وعدة عذاب داده ام، ای اسرافیل! عذاب را از ایشان برگردان؛ چون یونس(ع) از من عذاب خواست، و از من نخواست که آنان را هلاک کنم؛ پس آن عذاب را بر کوه های اطراف آنان بفرست». اسرافیل همان گونه عمل کرد. قوم یونس(ع) که مشاهده کردند عذاب خدا از آنان باز گردانده شد، خدا را سپاس گفته و به خانه های خود بازگشتند17.
عالمان واقعی، آنان هستند که در همه حال به پروردگار توجه دارند. «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ و
َ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ؛18 [آیا چنین کسی با ارزش است] یا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکّر می شوند».
در این آیه، علم، به معنای دانستن اصطلاحات یا آگاهی از روابط مادی میان اشیا، و «علوم رسمی» نیست؛ بلکه منظور از آن، معرفت و آگاهی خاصی است که انسان را به« قنوت» یعنی «اطاعت پروردگار» و ترس از مخالفت با او و امید به رحمتش دعوت می کند. علوم رسمی نیز اگر در خدمت چنین معرفتی باشد، علم است و اگر مایه غرور و غفلت و ظلم و فساد شود و از آن«کیفیت و حالی» حاصل نشود، «قیل و قالی» بیش نیست. بر خلاف پندار بی خبران که مذهب را عامل تخدیر می شمرند، مهم ترین دعوت انبیا، به علم و دانش بوده است و پیوسته بیگانگی خود را با جهل اعلام کرده اند. علاوه بر آیات قرآن که از هر فرصتی برای بیان این حقیقت استفاده می کند، در روایات اسلامی نیز تعبیراتی دیده می شود که اهمیت ویژه علم را می رساند.
از امام صادق(ع) روایت شده است:
دانشمندان وارثان پیامبرانند؛ چرا که پیامبران، درهم و دیناری از خود به یادگار نگذاشتند، بلکه علوم و احادیثی از آنها به یادگار ماند. هر کس بهره ای از آن داشته باشد، بهره فراوانی از میراث پیامبران دارد.
سپس امام می افزاید: بنگرید علم خود را از چه کسی می گیرید [از علمای واقعی، یا عالم نماها؟] بدانید میان(پیروان) ما اهل بیت: در هر زمان، افراد عادل و مورد اعتمادی هستند که تحریف تندروان و ادعاهای بی اساس منحرفان و توجیهات جاهلان را از این آئین پاک، نفی می کنند.19
تأخیر در پذیرش ولایت امیرمؤمنان علیه السلام
در برخی احادیث از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است علت ابتلا و گرفتاری یون
س(ع)، این است که ولایت امیرمؤمنان علیه السلام بر حضرت یونس(ع) عرضه شد؛ ولی در قبول ولآیت، توقف و تأمل کرد20.
در روآیت متعددی آمده است که ولآیت امیرمؤمنان علیه السلام بر تمام پیامبران و رسولان الهی عرضه شده است و همه، ولایت او را پذیرفته اند؛ ولی برخی با تأمل و تأخیر و برخی -به سبب معرفت بیشتر- بدون تأخیر.21 ذکر این نکته لازم است که ولایت حضرت علی علیه السلام حصن و حصار محکمی است که هر کس در آن وارد شود، از عذاب و بلا در امان است.
از اباصلت هروی که از اصحاب خاص امام رضا(ع) است نقل شده که حضرت امام رضا(ع) هنگام عبور از نیشابور فرمود:
خدای تبارک و تعالی می فرماید: «هر کس به وحدانیت خدا و کلمه لااله الا الله از روی اخلاص، شهادت دهد، در حصن امان خدا وارد شده و از عذاب الهی ایمن خواهد بود». از حضرت سؤال شد: «اخلاص در شهادت چیست؟» حضرت در جواب فرمود: «اطاعت خدا و رسولش و نیز ولآیت اهل بیت:22».</o:p& gt;
این حدیث، به صورت دیگری نیز نقل شده است که در نهایت ولآیت اهل بیت:، شرط قبولی ایمان بیان شده است.23
یادآوری این نکته لازم است همان طور که در روآیت آمده بود، اخلاص شهادت، مرتبه بالایی است که حتی انبیا برای رسیدن به مراتب عالی ایمان و درک حقیقی آن، باید به ولآیت اهل بیت: دست یابند؛ زیرا باطن نبوت، ولآیت است و وحدانیت حق تعالی در حقیقتِ نبوت و ولآیت ظهور و بروز پیدا می کند.24
پی نوشت:
1. سوره نوح: 27.
2. سوره انبیا: 87.
3. معراج السعادة، ج 2 ، ص 237.
4. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، سیدحسن مصطفوی، ج 7، ص 233.
5. تفسیر موضوعی قرآن کریم (وحی و نبوت در قرآن)، عبدالله جوادی آملی، ج 3، ص 271.
6. مراحل اخلاق در قرآن کریم (سیره پیامبران در قرآن)، عبدالله جوادی آملی، ج 7، ص 302.
7. همان، ص 308.
8. جامع السعادات، ج 1، مقدمه به نقل از بهشت اخلاق، مهدی نیلی پور، مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(ع)، ج 1 ، ص 59.
9. همان.
10. کافی، ج2، ص 303.
11. همان.
12. همان.
13. معراج السعادة، ج2، ص 239 به بعد.
14. ظاهراً این کار به این سبب بوده که با زبان حال به خداوند بگویند: به حق این کودکان بی گناه، عذاب را از ما دور کن.
15. یکی از نشانه های عذاب بوده است.
16. خدایا ما به خودمان ظلم کردیم و پیامبر تو را تکذیب کردیم و از گناهان خود به سوی تو، توبه کردیم. اگر ما را نبخشی و به ما رحم نکنی از تیره روزان و عذاب شدگان خواهیم بود؛ ترحّم کن بر ما ای مهربان ترین مهربانان.
17. تفسیرالعیاشی، ج 2 ، ص 133.
18. سوره زمر: 9.
19. ان العلماء ورثة الانبیاء و ذاک ان الانبیاء لم یورثوا درهما و لا دینارا، و انما اورثوا احادیث من احادیثهم، فمن اخذ بشی ء منها فقد اخذ حظا وافرا، فانظروا علمکم هذا عمن تاخذونه فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین (کافی، ج 1، باب صفة العلم و فضله، ح2).
20. بحارالأنوار ج 26، ص334.
21. کافی،
ج1، ص 437؛ بحارالانوار، ج24، ص 334، و ج46، ص 40.
22. بحارالانوار، ج3، ص 15.
23. أمالی صدوق، ص 235.
24. الأنوارالساطعة فی شرح الزیارة الجامعه، جواد کربلایی، دارالحدیث، ج5، ص422.
www.hawzah.net