سيدهادي حسيني
در نگرش به مسايل اقتصادي از زاويه تعاليم ديني، چند نكته حايز اهميت است:
1- نخست بايد اين ديدگاه را پذيرفت كه دنيا و آخرت با يكديگر پيوند استوار دارند، آخرت بدون دنيا و امكانات مناسب اين جهاني سامان درست نمي يابد و دنياي آباد زمينه&a mp;nbsp;ساز سعادت و رشد و هدايت است، مظاهر طبيعت و رفاه در زندگي از نعمتهاي الهي اند و مي توانند تعالي بخش واقع شوند، و كار و تلاش دنيايي با انگيزه و هدف درست مي تواند كار آخرتي به شمار آيد.
در برابر اين نگرش، مي توان ديدگاه تضاد دنيا با آخرت را مد نظر قرار داد كه براساس آن كار دنيايي و رفاه در زندگي چون صياد انسان را در بند مي كشد، خوي دنيا به گونه اي است كه با توجيهات خرد پسندانه و بسيار موذيانه و ناملموس آدمي را به وادي انحراف سوق مي دهد و به مرز بي ديني مي رساند و گاه به ضديت با دين بر مي انگيزاند، و اين روند چنان است كه كمتر انسان زيركي از دام آن مي رهد. با گرفتاريهاي دنيا و اشتغال به سامان و غرق شدن در زندگي اين جهاني و سعي و كوشش براي رشد اقتصادي و سرمايه اندوزي و دستيابي به رفاه برتر و امكانات آسايش بخش تر، حيوانيت انسان به كام مي رسد، و اين تكاپويي است در سطح حيواني انسان كه سرانجامي جز مرگ حيواني و مردار شدن درپي ندارد.
در اين تلاش، هيچ حقيقتي از حقايق ماورايي و معنوي، كشف نمي گردد، و وجود واقعي انسان ناپيدا مي ماند و با سپري شدن روزگار جواني و پايان يافتن لذتها و يا ابتلا به بيماريهاي ناعلاج و نزديك شدن به مرگ، حسرت و ندامت رخ مي نمايد و انسان با همه وجود حس مي كند كه در پوچي سير كرده و ثمره آن نيستي است، مضطرب و درمانده مي شود و هراس از جدا شدن از آنچه در دنيا فراهم آورده برايش بسي سخت و رنج آور مي گردد، به گونه اي كه شخص زندگي دوزخي را – در همين جهان- در خود مي يابد.
چكيده سخن در اين زمينه اين است كه دنيا و آخرت درست در نقطه مقابل بر سر دو طيف قرار دارند، هر اندازه انسان به دنيا و مظاهر زندگي مادي روي آورد، به همان نسبت از آخرت به دور مي افتد و به عكس،كسي از اين آسيب مصون مي ماند كه در دنيا به اندك بسنده كند و همه توان خود را براي كشف حقيقت وجودي اش با عبادتها و رياضتها و مبارزه با نفس به كار برد و بينايي دل پيدا كند و حقايق امور را آن گونه كه هست دريابد و به اصطلاح چشم بصيرت و ديده دل او باز شود.
تا انسان به اين مرحل
ه نرسد و لذتهاي واقعي و سيري ناپذير اين وادي را نچشد و خوي مادي اش را نكشد و به معنويت و قدرت بي انتهاي نفس مطمئنه دست نيابد و با نزديك شدن به مرگ بر شور و شوق و شادابي اش افزوده نشود و مرگ را پايان آلام اين دنيايي خود نداند و در يك كلمه به مرحله يقين نرسد، جز گوشت و استخوان و پوستي نخواهد بود، و مراتب اين نوزاد نارس به ميزان گرايش و كشش دنيوي او متفاوت مي گردد؛ و در واقع در بطن دنيا يا كودك وجود آدمي مي ميرد و يا مراتبي از نقص در او پديد مي آيد و يا كامل و تام و با دارا شدن همه ظرفيتها وارد جهان آخرت مي گردد.
باري، بسيار طبيعي است كه با كار دنيا و پرداختن به اقتصاد و مسايل زندگي، اين معنويت هرگز به دست نمي آيد؛ زيرا ابزار رسيدن به آن چيز ديگر است، و هر چه جز آن به زبان آيد، جز خود فريبي و وسوسه هاي شيطاني و خود اقناعي و تغافل نمي باشد.
2- نكته ديگر يا اصل دوم، با مسأله جبر و تفويض در ارتباط است كه دشواريهاي پيچيده خود را دارد. فقر و غنا و سيه روزي و خوشبختي، آسايش و سختي،… و ديگر امور جهان را مي توان به دو گونه نگريست:
ديدگاه اول، اختيار است كه همه مسؤوليتها در آن متوجه انسان مي شود، فقير از آن جهت درد نداري مي چشد كه راه نيك بختي را نمي داند، شناخت عقيدتي و ذهني درست ندارد، تنبلي مي ورزد و كم همت است، نابخردانه ميدان جهان را به ديگران وا مي گذارد و سختي مبارزه و ريسك در كارها را به جان نمي خرد، به داشته ها بسنده مي كند و به دور دستها نمي انديشد و براي دستيابي به زندگي بهتر و آسايش مطلوب فرصتهاي مناسب را از كف مي دهد و آن گونه كه بايد نمي كوشد و درصدد تغيير وضعيت خود بر نمي آيد. عكس اين حالت درباره ثروتمند صادق است كه با هوش و ذكاوت و زحمت سرمايه اوليه را به چنگ مي آورد و سير صعودي رشد مادي او آغاز مي گردد، در سطح بالاتر، اين امر ميان شهري با شهر ديگر و كشوري با كشور ديگر و قاره اي با قاره ديگر و… با نوساناتي مطرح است.
در مقابل اين نگرش ديدگاهي بسيار ظريف است كه در آن آدميان لعبتگاني بيش نيستند، و امور نه تنها اين عالم كه جه
ان هستي براساس مصلحتهاي خلل ناپذير و فرآيندي بسيار پيچيده رقم مي خورد، و نه تنها فقر و غنا كه بسياري از مسايل ديگر از حكمتي پر رمز و راز برخوردارند و امور عالم، از نعمتهاي طبيعي گرفته تا استعدادهاي عقلاني و علمي و بدني و حتي عمر، از پيش تعيين شده اند و هيچ كس در اين جهان كاره اي نيست چه رسد به اينكه تصميم گيرنده باشد!
از اين رو، شقاوت و سعادت در آخر كار و در تولد آن جهاني معلوم مي گردد، و ارزيابي براساس معيارهاي ظاهري اين دنيايي بسيار گول زننده و نادرست مي باشد، ثروت بي كران شخص و يا توسعه و پيشرفت به اسباب بازي اي مي ماند كه انسان در دست كودكي دهد تا او را بيازمايد و فقر نيز چنين است، مديريت و مسؤوليت ها و ديگر توانمنديها همه ابزارهاي آزمايش اند، همه چيز به خواست خدا انجام مي گيرد و ادامه يا پايان مي يابد، هر نوع تلاش براي تغيير سرنوشت، كاري عبث است و در اين راستا، مهم درخواست خير و صلاح و رضا به آن مي باشد.
در اين ميان ديدگاه بينابيني نيز وجود دارد كه توازني از تلفيق اين دو ديدگاه است و سخن درباره آن مجال جداگانه اي مي طلبد.
3- نكته سوم كه با بحثهاي پيشين بي ارتباط نيست، اين سؤال است كه آيا آموزه هاي قرآني و حديثي از واقعيتهاي اقتصادي خبر مي دهند يا حكم ارشادي محض اند؛ و اينكه نظر معصوم- به عنوان شارع- آيا قانوني فرا زماني است كه در هر زمان عمل و اجرا شود ثمر مي دهد و به سعادت انسانها مي انجامد يا معصوم به عنوان فردي از آدميان- در اين ساحت- مطرح است كه سخن او در مقطع زماني خاص و براساس شرايط ويژه بيان شده، و پيامدهاي آن چندان مدنظر نبوده است.
4- نكته شايان اهميت ديگر صحت سند يا وثوق به صدور سخن از معصوم است، زماني مي توان بر سخني تأكيد كرد و آن را به عنوان قانون و رهنمود سعادت بخش پذيرفت كه نسبت به صحت آن يقين و اطمينان حاصل شود وگرنه ممكن است برداشت ها از آن به انحراف و خلاف منجر شود؛ و اين خود كار دشواري است، به ويژه آنجا كه سخنان متناقض و يا متضاد و يا دست كم ناسازگار با سخن نخست وجود داشته باشد و دريافت منظور و مقصود، شخصي و سليقه اي گردد.
5- به اين امر نيز بايد توجه داشت كه رهنمودهاي ديني در مسايل اقت
صادي، سياستها و اصول كلي اند و نه آزمونها و خطاهاي علمي و تجربي و دانشهاي ويژه در روابط جزيي و موردي پديده ها و…
6- نكته محوري ديگر كه بسيار حائز اهميت است و همه چيز به آن بر مي گردد اين است كه براي شكل گيري جامعه اقتصادي براساس آموزه هاي قرآني و اسلامي نخستين گام، پرورش انسان دين دار و معتقد و عمل گراي ديني است، تا جامعه از مؤمنان پاك دل و آراسته آكنده نگردد. هرگز رابطه انساني و قرآني ميان آنها پديد نمي آيد و در جامعه اي كه دين به عنوان ابزاري براي فريب توده هاي متدين به كار رود، رهنمودهاي اقتصادي دين به ريشخند گرفته مي شود و بتدريج نسل مؤمنان يا دينشان را از دست مي دهند و يا از گردونه فعاليتهاي اقتصادي سرنوشت ساز خارج مي گردند و به حاشيه مي خزند.
7- پيوند يك مسأله يا آموزه يا مفهوم اقتصادي و اجتماعي با ديگر رهنمودها و مفاهيم، از نكاتي است كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است. براساس همين پيوند است كه بسياري از آموزه ها با مفاهيم ديگر تبيين مي شود و در اين ميان نوآوريهايي پديد مي آيد و در پرتو آنها مي توان از معنوي ترين كليد واژه ها به ملموس ترين راهكارهاي اقتصادي رسيد و در سير تعاملي ارتباط مفاهيم با يكديگر به بيان جزئيات الگوي اقتصادي اسلام و رفع ناسازگاريهاي ظاهري و سطحي پرداخت.
به عنوان نمونه در آموزه هاي حديثي، از عوامل مهم توسعه و پيشرفت اقتصادي يك جامعه، عدل شمرده شده است؛ عدل در گستره ديگر تعاليم با علم، عقل، تقوا، انفاق، احسان، مروت، مديريت، اصلاح رفتار اجتماعي، برنامه ريزي، حفظ محيط زيست و… به روشني قابل تبيين و دفاع است و شاخه هاي بسياري از آن متفرع مي گردد و پژوهشگر اقتصادي با حوزه جديدي آشنا مي شود.
و يا اگر در قرآن آمده است كه يكي از هدفهاي نهايي خلقت و آفرينش نژادها و گروه هاي مختلف انساني اين است كه پيشگامان آنها در مسير تقوا متمايز گردند و به عالي ترين درجات كه همان كرامت نزد خداست، دست يابند و يا در اصل كلي ديگر هدف آفرينش اين دانسته شده كه بهترين ها در عرصه عمل مشخص گردند و به عبارت ديگر بايد هركس در حوزه استع
داد و توانايي خود بالاترين مرتبه تخصص كاري را به دست آورد و هر فرد كاري را كه مسؤول آن است به بهترين شيوه ممكن به انجام رساند؛ و يا در اصل اساسي ديگر هدف خلقت در عبوديت خدا منحصر شده است، اين تقوا و گرامي شدن نزد خدا و يا دست يازي به بهترين عمل و يا بندگي خدا، با ديگر مفاهيم مانند بُر و نيكي، صله رحم (پيوند اقتصادي با خويشاوندان)، ايمان، تزكيه نفس، قيامت باوري، دانش اندوزي، خردانديشي، رشد فرهنگي، ظلم ستيزي، خدمت به مردم و… پيوند استوار دارد و هر يك از اين كليد واژه ها آموزه هاي فراواني را در بر مي گيرد و با ديگر مفاهيم پيوند مي خورد و سلسله اي بي نهايت از معاني رخ مي نمايد.
* * *
با توجه به اين نكات- و به ويژه سخن اخير- مي توان تعاليم امامان(ع) را با يكديگر پيوند داد و از احاديث رسيده اصول فراواني را به دست آورد. از همين جاست كه احاديث اندك نقل شده از بعضي ائمه(ع) دربردارنده ضمني احاديث بسياري است كه ديگر امامان(ع) باز گفته اند، و نيز اين موضوع مهم جلب توجه مي كند كه در هر حديث بطون بي شماري مي تواند نهفته باشد و هركس به فراخور آگاهي و ظرفيت انديشه خود مي تواند واقعياتي را از آنها دريابد.
جمود به ظاهر حديث، در اين راستا، گاه كج فهمي ها و آسيبهاي جدي خطرناكي را به همراه دارد و توجيهي است كه نفس براي رهايي از تكليف و حب دنيا و تن آسايي براي انسان مي تراشد تا از دغدغه ها و تشويش خاطر بيرون آيد و با بهانه هايي كه نفس مي آرايد، ظلم و اجحاف به ديگران را ناديده انگارد.
با همين رويكرد است كه مي توان اظهار داشت، امام رضا(ع) بسياري از مسايل اقتصادي و سياسي و اجتماعي را بيان كرده است؛ اصلاح نظام سياسي و سامان مديريتها در سخنان آ
ن حضرت نمود ويژه دارد، امام(ع) درباره زكات، ربا، چگونگي داد و ستد، تبيين الگوي مصرف و برحذر بودن از اسراف و تبذير، دوري از خيانت، پرداخت به موقع حقوق ديگران، التزام به تعهد انساني در برابر حقوق مردم و… سخن گفته و آنها را اصول دين شمرده است. و نيز سفارش به صبر و استقامت، مخالفت با هواي نفس و شهوت، عبرت آموزي و… كرده است.
امام رضا(ع) راز نگهداري، مدارا با مردم، پايداري در مشكلات را براي هر انسان با ايمان، امري لازم مي شمارد و در حوزه مسايل اقتصادي و مديريتي مي فرمايد:
به جاست شخص، همراه با توانمندي اقتصادي آسايش بيشتري را براي خانواده اش فراهم آورد.
– امين به انسان خيانت نمي كند، اگر خيانتي رخ مي دهد ناشي از ضعف و نابخردي و عدم وارسي شخصي است كه به خائن اعتماد كرده است.
– خدا تباه ساختن اموال (و سرمايه ها) را دشمن مي دارد.
– ياري و كمك به ضعيفان و ناتوانان (براي اينكه با اتكا به خود سامان يابند) برتر از صدقه به آنهاست.
– ايمان جز با تقدير (برنامه ريزي درست در همه زمينه ها) به كمال خود نمي رسد.
– كسي كه براي تأمين (آبرومندانه) خانواده اش مي كوشد، از مجاهد در راه خدا پاداشش بزرگتر است.
– آدمي بايد همجوار و همسايه نيكي براي نعمت الهي (خوان گسترده طبيعت) باشد (و به تخريب محيط زيست دست نيازد)، زيرا اين نعمتها وحشي اند، اگر از دست بروند بعيد است باز گردند.
– پاكيزگي و بهداشت، سيرت پيامبران
است.
– دوست انسان عقل و خرد اوست و دشمن او ناداني اش مي باشد.
– مردم دوستي و اظهار محبت به ديگران، نيمي از عقل (و رشد عقلاني) است.
– عقل در ميان مردم حجت است، با آن مي توان خداپرستان واقعي را از دروغ گويان باز شناخت.
– عقل آن گاه كامل مي شود كه آدمي كانون و سرچشمه خير و خوبي ها شود و مردم از شر و بدي اش ايمن باشند؛ شخص كار و خدمت خويش را ناچيز انگارد و كارهاي ديگران را بزرگ شمارد، از اينكه ديگران براي رفع نيازهاي خود به او رجوع مي كنند خسته و ملون نگردد، در طول عمر از علم آموزي (و دانش اندوزي) دست نكشد، از شهرت بگريزد، و همواره ديگران را از خود برتر بداند.
– خوب ترين (و برترين و نيكوترين) مردم آنان اند كه ديگران در معاش آنها معاش دارند (و زندگي مي كنند) و بدترين ها كساني اند كه از اين توفيق بي بهره اند.
هرگاه با توجه به نكات مطرح شده، هر يك از اين سخنان بازنگري و ژرف انديشي و پژوهش شود، دستاوردهاي فراواني رخ مي نمايد. به عنوان نمونه آموزه اخير را مي توان مورد توجه قرار داد؛ روشن است كه اين آموزه، سرمايه گذاران، مديران، شركتهاي خصوصي، خدمات و اشخاص حقيقي را دربر مي گيرد.
ليكن آيا مي توان ابراز داشت كه هركس به نحوي كساني را استخدام كند و برمبناي كارهايي به آنها دستمزد دهد و اشتغال و كار فراهم آورد، مصداق اين حديث است و جزو بهترين مردمان به شمار مي آيد؟! پيداست كه جواب به طور مطلق نمي تواند مثبت باشد، اين امر شروط و قيدهايي دارد كه در تعاليم ديگر بيان شده است. آنان كه در اين مسير گام بر مي دارند، زماني در زمره بهترين ها قرار مي گيرند كه با نيت پاك و به دور از هر ريا و قصد پليد، به اصلاح و سامان امور بپردازند، در مسير تقوا و كسب كرامت نزد خدا باشند، به عدل رفتار كنند، حق هركس را آن گونه كه بايسته است بدهند، از نيكي و احسان و قضاي حاجت مؤمن و… غفلت نورزند.
اگر فرد يا گروهي براي ثروت 
;اندوزي و فزون سازي سرمايه و كسب قدرت بيشتر، با خيانت و ظلم و انواع ترفندها و شيوه هاي ناجوانمردانه، از گرفتاري و اضطرار ديگران سود جويد و آنان را استثمار كند و آنها را پلكاني براي رشد خود سازد و انگيزه خدمت و عمل صالح در وجودش نباشد و… اين بودن معاش ديگران در معاش او، هرگز او را در رديف بهترين انسانها در نمي آورد، بلكه وي از ظالماني به شمار مي رود كه بايد سخت ترين عذابهاي الهي را انتظار كشند و به سختي حسابرسي شوند.
حال اگر شخص يا كساني كه استعداد مديريتي و عقل اجتماعي و ديگر كارآمدي هاي لازم را ندارد، با وجود اين، با انگيزه متعالي سامان معاش ديگران سرمايه هنگفتي را هزينه كند و به عنوان مثال كارخانه اي بسازد و ورشكسته شود، بازهم از بهترين انسانها نيست؛ زيرا به عنصر عقل و علم و آگاهي و توانمنديهاي خود توجه نكرده است، و كار او نوعي تباه سازي اموال به شمار مي رود كه بشدت مذموم است و ممكن است انسان را در شمار دشمنان خدا درآورد.
در بخش دوم روايت كه «بدترين انسانها آنان اند كه ديگران در معاش آنها معاش ندارند»، نكته ظريفي نهفته است و آن اهميت توجه به پيوندهاي اقتصادي و مشاركت در آسايش ديگران است، گويا هر فرد دين دار، و به ويژه صاحبان انواع توانمنديها و ثروت بايد در اين امر سهيم باشد و به حل مشكلات اقتصادي ديگران بپردازد، و در معاش ديگران نقش ايفا كند.
معناي ديگر اين سخن، همان توسعه همه جانبه و جلوگيري از دوگانگي ها در جامعه و افزايش فاصله طبقاتي و درآمدي است.
براين اساس، تن آسايان و همه كساني كه به نحوي در جامعه عمر را به باطل مي گذرانند و بيهوده وقت صرف مي كنند و در هيچ فعاليت مستقيم و غيرمستقيم اقتصادي و اجتماعي شركت ندارند و از هر نظر سربار جامعه اند بي آنكه عذري موجه داشته باشند، مصداق كامل بدترين كسان مي باشند. افزون بر اينها، اين روايت با مفاهيم اخوت ايماني، مواسات، قرض، انفاق، صنايع معروف و… قابل تبيين است؛ و به ويژه مواسات و انفاق از مصاديق كامل سهيم ساختن ديگران در معاش خود است، و از اين رو انفاق كنندگان، وام دهندگان، كساني كه اموال و دارايي هايي را بي عوض به نيازمندان مي بخشند و… از بهترين مردم&n
bsp;به شمار مي آيند و در اين ميان حكمت هاي فراواني است كه از نظر اقتصادي توجيه پذيرند.
www.taamolnews.ir