1. قال الامام الکاظم – عليه السّلام – : في القرآن شفاء من کل داءٍ.
“مکارم الاخلاق، ص 420”
امام کاظم – عليه السّلام – فرمود: در قرآن، شفاي هر دردي است.
2. قال رسول الله – صلّي الله عليه و آله – : عليکم بالقرآن فانّه الشفاء النافع و الدواء المبارک و عصمة لمن تمسّک به و نجاة لمن تَبِعَهُ.
“جامع الاخبار، ج 1، ص 432”
پيامبر اکرم – صلّي الله عليه و آله – فرمود: بر شما باد به کتاب خدا زيرا قرآن شفايي سودمند و داروي پربرکت است و حافظ کسي است که به آن تمسک جويد و نجات بخش کسي که از آن پيروي کند.
3. قال الامام علي – عليه السّلام – : لا تستشفينَّ بغير القرآن فانه من کل داءٍ
شاف.
“غرر الحکم، ح 10316”
امام علي – عليه السّلام – فرمود: به غير قرآن شفا مجوييد، زيرا که از هر دردي، شفا دهنده خواهد بود.
4. قال الامام الباقر – عليه السّلام – : من لم يُبرئهُ الحمد لم يُبرئهُ شيءٌ.
“الکافي، ج 6، ص 458”
امام باقر – عليه السّلام – &l t;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” lang=AR-SA>فرمود: هر که را سوره حمد بهبود نبخشد، هيچ چيز او را بهبود نبخشد.
5. قال الامام الصادق – عليه السّلام – : شکا رجلٌ الي النبي – صلّي الله عليه و آله – وجعاً في صدره فقال – صلّي الله عليه و آله – استشف بالقرآن فان الله عزوجل يقول و شفاء لما في الصّدور.
امام صادق – عليه السّلام – فرمود: مردي به پيامبر از درد سينه شکايت کرد، پيامبر – صلّي الله عليه و آله – فرمود: از قرآن شفا بجوي زيرا که خداي عزوجل مي فرمايد: قرآن شفا است براي آن چه در سينه ها است.
6. قال رسول الله – صلّي الله عليه و آله – : خير الدواء القرآن.
“آثار الصادق، ح 26469”
پيامبر اکرم – صلّي الله عليه و آله – فرمود: بهترين دارو، قرآن است.& lt;/SPAN>
7. قال الامام الرضا – عليه السّلام – : في القرآن شفاءٌ من کل داءٍ و قال داووا مرضاکم بالصدقه و استشفوا بالقرآن فمن لم يشفِهِ القرآن فلا شفاء له.
“مستدرک الوسائل، ج 2، ص 98”
امام رضا – عليه السّلام – فرمود: در قرآن دواي هر دردي است، و (سپس) فرمود: مرض هاي خود را با صدقه مداوا و آنها را با قرآن شفا دهيد، پس کسي را که قرآن شفا ندهد، پس هيچ شفايي براي او نيست.
حديث ؛ عمل به قرآن
1. قال رسول الله – صلّي الله عليه و آله – : من تعلم القرآن و لم يعمل به حشره الله يوم القيامة اعمي فيقول يا رب لم حشرتني اَعمي و قد کنت بصيراً قال کذلک ات
تک آياتک فنسيتها.
“عقاب الاعمال، ص 52”
پيامبر اکرم – صلّي الله عليه و آله – فرمود: کسي که قرآن را بياموزد و به آن عمل نکند، خدا او را در روز قيامت کور محشور مي کند، پس مي گويد خدايا به خاطر چه مرا کور محشور کردي در حالي که من بينا بودم. خداوند متعال مي فرمايد: چگونه تو آيات ما را خواندي و آنها را به فراموشي سپردي (به آنها عمل نکردي).
&l t;SPAN dir=ltr>2. قال الامام الصادق – عليه السّلام – : الحافظ للقرآن العاملُ به مع السَّفَرةِ الکرامِ البَرَرَةَ.
“الکافي، ج 2، ص 603”
امام صادق – عليه السّلام SPAN>– فرمود: کسي که قرآن را حفظ کند و به آن عمل نمايد با پيامبران بزرگوار و نيکو خواهد بود.
3. قال رسول الله – صلّي الله عليه و آله – : من تعلم القرآن فلم يعمل به و اثر عليه حب الدنيا و زينتها استوجب سخط الله و کان في الدّرجة مع اليهود و النصاري الذي ينبذون کتاب الله وراء ظهورهم.
“جامع الاخبار، ج 1، ص 221”
پيامبر اکرم – صلّي الله عليه و آله – فرمود: کسي که قرآن را بياموزد و به آن عمل نکند و دنيا و زينت آن را بر قرآن ترجيح دهد، سزاوار خشم خدا است و در رديف يهود و نصاري قرار خواهد داشت که کتاب خدا را پشت سر انداخته اند.
4< /SPAN>. قال الامام علي – عليه السّلام – : الله الله بالقرآن لا يسبقکم بالعمل به غيرکم.
“نهج البلاغه، نامه 47”
امام علي – عليه السّلام – فرمود: توصيه مي کنم شما را به قرآن، نبايد در عمل به قرآن ديگران بر شما پيشي گيرند.
5. قال رسول الله – صلّي الله عليه و آله – : ان في جهنم وادياً يستغيث فيه اهل النار کل يوم سبعين الف مرة فقيل له لمن يکون هذا العذاب؟ فقال – صلّي الله عليه و آله – : لشارب الخمر من اهل القرآن و تارک الصلوة.
“وسايل الشيعه، ج 2، ص 838”&l t;o:p>
پيامبر اکرم – صلّي الله عليه و آله – فرمود: همانا مکاني در جهنم هست که اهل آتش استغاثه و درخواست مي کنند در هر روز 70 هزار بار نجات از آن را، گفته شد يا رسول الله اين مکان براي کيست؟ حضرت فرمود: براي شارب خمر از اهل قرآن و تارک نماز.
6. قال الامام علي –
“نهج البلاغه، خطبه 156”
امام علي – عليه السّلام – فرمود: بر شما باد (عمل) به کتاب خدا که هر کس به آن عمل کند بر ديگران پيشي گيرد.
شفابخشی قرآن
و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا[1]
حضرت علی(ع) می فرماید: “روز فتح مکه با پیامبر(ص) به کنار کعبه آمدیم. پیامبر(ص) به من فرمود: بنشین. نشستم. آنگاه حضرت روی شانه هایم رفت و من بر پای ایستادم. آن حضرت شروع به سخن نمود و از جمله فرمود: من لم یستشف بالقرآن فلا شفاه الله؛ هرکس به وسیله قرآن شفا نجوید و نخواهد، خدا او را شفا نخواهد داد.”[2]
انسان همواره با دو گونه بیماری مواجه است: یکی بیماری جسمی و دیگری بیماری روحی و اخلاقی. در این میان خطر بیماری های روحی و اخلاقی بیش از جسمی است؛ چرا که:
1. بیماری های روحی دائمی است؛ بیماری دست و پا یا چشم و گوش معمولاً پس از گذشت مدتی بهبود می یابد ولی مرض حسادت، بخل، لجبازی، عقده و کینه دیگران در دل داشتن، یک عمر همراه آدمی است.
2. این گونه بیماری ها مخفی اند؛ از این رو شناخت و تشخیص آن به مراتب بسی سخت تر از بیماری جسمی است؛ چرا که امراض جسمی با انجام معاینه، آزمایش و بروز درد و علائم دیگر در جسم، قابل تشخیص است.
3. اینها خود بیماری های مادر و سرچشمه آلودگی های دیگرند؛ مثلاً کسی که کینه ای است همین کینه خود یک مرض است و این کینه او را وامی دارد تا دست به انواع خلاف بزند؛ چون کینه کسی را دارد به او فحش می دهد، غیبت او را می کند، آبرویش را می ریزد، رسوایش می کند، علیه او توطئه می کند، مالش را می دزدد و ... .
4. این گونه بیماران انگیزه ای برای درمان خود ندارند اما همین افراد وقتی به مرض جسمی مبتلا می شوند به سرعت خود را به پزشک می رسانند. بر این اساس است که روزانه میلیون ها نفر در این کرة خاکی برای درمان بیماری خود به پزشک مراجعه می کنند اما در این میان تعداد انگشت شماری را می توان یافت که برای درمان کینه یا بخل خود به طبیب مراجعه کرده باشند!
5. درمانش سخت است؛ سردرد را می توان با یک قرص و آمپول تسکین داد اما حسادت را نمی توان به راحتی درمان نمود.
6. دارویش نایاب است.
7. طبیبش فقط اولیاء الله اند و با گذراندن دوره و گرفتن مدرک، کسی به این مقام دست نمی یابد.[3]
با این وجود این دو بیماری شباهت بسیاری نسبت به یکدیگر دارند: هر دو کشنده اند، هر دو نیازمند طبیب، درمان و پرهیزند و هر دو گاهی سبب سرایت به دیگران می شود. بخل، جهل، کبر و غرور، حسد، نفاق، ترس، عشق به دنیا، وابستگی به مادیات و فرو رفتن در شهوات، از جمله بیماری های روحی و اخلاقی اند.
امیرمؤمنان(ع) دربارة شفابخشی قرآن می فرماید: “از قرآن برای بیماری های خودشفا طلبید و به آن برای حل مشکلات خویش استعانت جویید؛ چه اینکه در قرآن شفای بزرگترین دردهاست که آن درد کفر، نفاق، گمراهی و ضلالت است.”[4]
واژة شفا در لغت به معنای نقطه آخر چیزی است که مشرف به نابودی یا نجات باشد، از این رو شفا یافتن بیمار به معنای عافیت یافتن و نجات از بیماری است؛ بر این پایه مقصود از شفای قرآن، نجات از انحطاط و سقوط مادی و معنوی است که به وسیلة هدایت انجام می پذیرد.[5]
ابوالفتوح رازی وجه تسمیه و نامگذاری قرآن به شفا را در سه معنا می داند:
1. قرآن دلیل نبوت و صدق آورنده آن است که مردم به واسطه آن از سرگردانی ضلالت و گمراهی، به هدایت خلاصی می یابند؛ مانند بیماری که از مرض شفا یابد.
2. قرآن بیانگر دلایل روشن است و هر صاحب شک و شبهه ای را که در او نظر کند به علم و یقین رهنمون سازد و علم، شک او را زایل نماید.
3. محال نیست که مردم به قرآن تبرک جویند و شفای بیماری جسمی خویش را از او طلب نمایند؛ چرا که احادیث زیادی در این زمینه آمده است و از جمله نام های سوره حمد شفا است.[6]
امام صادق(ع) در این باره می فرماید: “هر که را بیماری باشد باید که بامداد چون روی از نماز بگرداند، هفت بار الحمد بخواند و باز بر او دمد و اگر به نشود روز دیگر، هفتاد بار بخواند من ضامنم به شفا، مگر آن بیماری مرضی باشد که أجل او در آن باشد. حضرت رسول(ص) گفت: القرآن هو الدواء”[7]
استاد جوادی آملی درباره شفابخشی قرآن می نویسد: “بیمار اگر بخواهد درمان شود، با شفا بهبود می یابد و دارو ذاتاً شفای مریض نیست زیرا بسیار اتفاق می افتد که مریض دارویی را مصرف می کند اما بیماری او شفا نمی یابد.
خداوند قرآن را دارو معرفی نمی کند بلکه او را شفا می داند و شفابخشی آن نیز قطعی است. هر کس که به قرآن روی آورد، آن را بفهمد، بپذیرد و عمل کند به طور قطع بیماری های درونی اش از بین می رود، مگر اینکه شخص مریض به قرآن مراجعه نکند و یا مراجعه اش از روی میل نباشد و یا پس از مراجعه به قرآن دستور و نسخه شفابخش آن را نپذیرد و عمل نکند و یا عملش نادرست باشد.”[8]
قرآن همین شفا را برای تبهکاران مایة خسران می داند “و لا یزید الظالمین الا خساراً”[9] و بر این نکته اذعان دارد که دشمنان حق به جای اینکه از نور آیات الهی دل و جان خود را روشن سا
زند و تیرگی ها را بزدایند، جهل و شقاوتشان افزوده می شود. این امر به این دلیل است که خمیرمایه وجودشان بر اثر کفر، ظلم و نفاق به شکل دیگری درآمده، از این رو هر جا نور حق را می بینند، به ستیز با آن برمی خیزند و این مقابله و ستیز با حق، بر پلیدی آنها می افزاید و روح طغیان و سرکشی را در آنها تقویت می کند.
یک غذای نیروبخش را اگر به عالم و دانشمند پرتلاش بدهیم، از آن برای تعلیم و تربیت نیروی کافی می گیرد. ولی همین غذا را اگر به ظالم بیدادگری بدهیم، از نیروی آن برای ظلم و ستم بیشتر استفاده می کند، تفاوت در غذا نیست، بلکه در مزاج ها و طرز تفکرهاست. از این رو آیات قرآن همچون قطره های حیات بخش باران است که به تعبیر شاعر:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
بر این اساس برای استفاده از قرآن، باید قبلاً آمادگی پذیرش را پیدا کرد و به اصطلاح، علاوه بر فاعلیت فاعل، قابلیت محل نیز شرط است و از اینجا پاسخ این سؤال که: چگونه قرآن-که مایه هدایت است- این افراد را هدایت نمی کند؟ روشن می گردد، زیرا قرآن بدون شک مایة هدایت گمراهان است اما گمراهانی که در جستجوی حق هستند و به همین انگیزه به سراغ دعوت قرآن بیایند و اندیشة خود را برای درک حق به کار گیرند.
اما متعصبان لجوج و دشمنان قسم خورده حق -که با حالت صد در صد منفی به سراغ قرآن می آیند- مسلماً بهره ای از آن نخواهند داشت بلکه
بر عناد و کفرشان افزوده می شود؛ چرا که تکرار عمل خلاف عمق بیشتری در جان آدمی می دهد.[10] و این لجاجت و سرسختی سبب شدت بیماری آنها می شود “فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا”[11]
قرآن که مدعی شفابخشی است، صبر نمی کند تا شخص بیمار شود آنگاه به مداوایش بپردازد بلکه قرآن در مقام پیشگیری نیز کوشاست و سعی اش بر آن است تا انسان ها به امراض فکری و قلبی دچار نشوند. قرآن در مرحله نخست به انسان ها نسبت به بیماری هشدار می دهد. اگر کسی در این مرحله هشدار خداوند را جدی نگرفت و به عمل ممنوع، اقدام نمود، مریض می شود. در این مرحله نیز قرآن رهنمود دارد و کیفیت مداوای مریض و راه درمان را به او نشان می دهد تا او را از بیماری برهاند. اگر در این مرحله نیز سخن قرآن را نشنید و به آن عمل نکرد، آن وقت دیگر خدا او را به حال خود وا می نهد و چنین مریض رها شده ای به طور طبیعی هر روز بیمارتر می شود.
سخن آخر آنکه قرآن ضعف های مربوط به حکمت نظری را با برهان عقلی و امراض مربوط به حکمت عملی را با تهذیب و تصفیه دل بهبود می بخشد، همه بیماری
های اعتقادی و اخلاقی را درمان می کند: جهل را با علم، شک را با یقین، غم و اندوه را با آرامش، ترس و هراس را با امید، نگرانی از آینده را با عزم و ثبات برطرف می سازد. مؤمن در پرتو شفای قرآن به ولایت می رسد که خاصیت ولایت، نجات از این گونه عوامل سوء است که “إن أولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون[12]”[13]
پی نوشت:
[1] . اسراء/ 82.
[2] SPAN>. تفسیر کشاف، جار الله زمخشری، ج 2، ص 689.
[3] . با استفاده از: www.qaraati.net.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 176.
[5] . ر . ک: مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ذیل واژه شفا؛ نیز التحقیق فی کلمات القرآن، سید حسن مصطفوی، ذیل واژه شفا.
. [6] تفسیر روض الجنان و روح الجنان، ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 276.&l t;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” dir=ltr>
[7] . همان.
[8] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، عبد الله جوادی آملی، ج 1، ص 234، ب تصرف.
[9] . اسراء/ 82.
[10] . تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 12، ص264-265. با تلخیص و تصرف.
[11] . بقره/ 10.
[12] . یونس/ 62.
[13] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، عبد الله جوادی آملی، ج 1، ص 236، با تصرف.
http://quran52.blogfa.com