ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

بستن دست ها در نماز، سنت یا بدعت ؟!/ بخش اول

فهرست مطالب

آیت الله العظمی سبحانی (مد ظله العالی)


استحباب بستن دستها در نماز میان اهل سنت شهرت دارد و تنها مذهب مالکی است که به استحباب فتوا نداده است.


مستند حکم استحباب، تعداد اندکی از روایات اهل سنت است که علاوه بر ضعف سند، دلالت روشنی نیز بر مدعا ندارند. در میان روایات اهل بیت علیهم السلام نیز نه تنها هیچ حدیثی آن را تایید نمی کند، بلکه برخی آن را بدعت شمرده است. پس مسأله قبض در نماز مردد میان سنت و بدعت است و مقتضای احتیاط به دلیل ضعف دلایل مشروعیت آن ترک این عمل است.


گرفتن دست چپ با دست راست و گذاشتن آن روی سینه به نشانه خضوع در نماز، از مواردی است که استحباب آن میان فقیهان اهل سنت شهرت دارد.


حنفیه در این زمینه گفته ‏اند: تکتف (دست‏ها را به نشانه خضوع به سینه چسباندن در نماز) مستحب است و واجب نیست و بهتر است مردان، کف دست راست را بر پشت دست چپ و زیر ناف خود بگذارند و زنان دستان خود را روی سینه قرار دهند.


& lt;P style=”TEXT-ALIGN: justify; LINE-HEIGHT: 200%; MARGIN: 0cm 0cm 10pt; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl; mso-margin-top-alt: auto; mso-margin-bottom-alt: auto” dir=rtl class=MsoNormal align=justify>شافعیه معتقدند: تکتف، بر مرد و زن مستحب و بهتر است در نماز، کف دست راست بر پشت دست چپ، زیر سینه و بالای ناف و متمایل به سمت چپ بدن قرار گیرد.


حنابله نیز گفته ‏اند: تکتف سنت شمرده می شود و بهتر است نمازگزار، کف دست راست خود را بر پشت دست چپ گذاشته، آن را زیر ناف قرار دهد.


مالکیه در این مسأله از دیگر مذاهب اهل سنت جدا شده و گفته ‏اند: در نمازهای واجب، رها کردن دست‏ها مستحب است. گروهی نیز پیش از مالکیه همچون عبداللّه بن زبیر، سعید بن مسیب، سعد بن جبیر، عطاء، ابن جریج، نخعی، حسن‏ بصری، ابن سیرین و برخی دیگر از فقیهان بر این اعتقاد بودند.


لیث بن سعد هم این عقیده را دارد با این تفاوت که گفته است: مگر این که قیام طول بکشد و نمازگزار به زحمت افتد که دراین صورت، قبض جایز است.


از امام اوزاعی نقل شده که نمازگزار بین قبض و رها کردن دست‏ها مخیر است. (1) محمد عابد، مفتی مالکیه در حجاز عقیده دارد که رها کردن و بستن دست‏ها در نماز، هر دو سنت رسول خدا (ص) است و اگر قیام کسی در نماز طولانی شد، در صورتی که دست هایش رها باشد می تواند یک دست را با دست دیگرش بگیرد. این مفتی مالکی گفته است که رها کردن دست‏ها در نماز اصل و قبض فرع است، (2) اما قول مشهور میان شیعه امامیه این است که قبض حرام و مبطل نماز است و از میان آن‏ها، معدودی از فقها مانند حلبی در کافی به کراهت آن نظر داده ‏اند. (3)


مذاهب اهل سنت نیز در این مسأله گر چه به هر دری زده ‏اند، اما به دلیل قانع کننده ‏ای نه تنها بر استحباب قبض در نماز، بلکه بر جواز آن هم دست نیافته ‏اند، بلکه می توان گفت دلیل بر خلاف دیدگاه آن‏ها وجود دارد و روایاتی که از شیعه و اهل سنت در باب کیفیت نماز رسول خدا (ص) نقل شده است، اشاره ‏ای به قبض نکرده ‏اند و ممکن نیست پیامبر اکرم در طول تمام زندگی یا بیشتر آن، چنین عمل مستحبی را ترک کرده باشد. اکنون دو نمونه از این روایات را نقل می کنیم: یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعه امامیه نقل شده و هر دو کی
فیت نماز پیامبر (ص) را بیان می کنند و در هیچ یک به قبض اشاره ‏ای نشده، چه رسد به کیفیت آن.


قبض، بدعتی است که پس از رسول اکرم (ص) پدیدار شده است. سند ما در این زمینه، دو حدیث صحیح است که یکی از طریق اهل سنت و دیگری از طریق شیعه روایت شده و هر دو، دلیل قاطعی هستند که سیره پیامبر و اهل بیت بر رها کردن دست‏ها در نماز بوده و گرفتن یکی از دو دست به وسیله دیگری به نشانه خضوع در نماز، پس از رحلت رسول خدا ساخته و پرداخته شده است:


الف. حدیث ابو حمید ساعدی: این حدیث را بسیاری از محدثان اهل سنت روایت کرده ‏اند و ما آن را این جا طبق نقل بیهقی نقل می کنیم:
اخبرنا ابوعبداللّه الحافظ فقال ابو حمید الساعدی: انا اعلمکم‏ بصلاة رسول اللّه (ص) قالوا: لم، ما کنت اکثرنا له تبعا و لا اقد مناله صحبته؟! قال: بلی، قالوا: فاعرض علینا، فقال:


کان‏ رسول ‏اللّه (ص) اذا قام الی الصلاة رفع یده حتی یحاذی بهما منکبیه، ثم یکبر حتی یقر
کل عضو منه فی موضعه معتدلا، ثم ‏یقرا، ثم یکبر و یرفع یدیه حتی یحاذی بهما منکبیه، ثم یرکع و یضع راحتیه علی رکبتیه، ثم یعتدل و لاینصب راسه ولایقنع،ثم یرفع راسه فیقول: سمع اللّه لمن حمده، ثم یرفع یدیه ‏حتی یحاذی بهما منکبیه حتی یعود کل عظم منه الی موضعه ‏معتدلا، ثم یقول: اللّه اکبر، ثم یهوی الی الارض فیجافی یدیه ‏عن جنبیه، ثم یرفع راسه فیثنی رجله الیسری فیقعد علیها ویفتح اصابع رجلیه اذا سجد، ثم یعود، ثم یرفع،


فیقول: اللّه اکبر، ثم یثنی برجله فیقعد علیها معتدلا حتی یرجع او یقر کل‏عظم موضعه معتدلا، ثم یصنع فی الرکعة الاخری مثل ذلک،ثم اذا قام من الرکعتین کبر و رفع یدیه حتی یحاذی بهما منکبیه‏کما فعل او کبر عند افتتاح صلاته، ثم یصنع مثل ذلک فی بقیة ‏صلاته حتی اذا کان فی السجدة التی فیها التسلیم اخر رجله‏الیسری و قعد متورکا علی شقه الایسر. فقالوا جمیعا: صدق‏ هکذا کان یصلی رسول اللّه (ص)، (4)


ابوعبداللّه حافظ برای ما نقل کرد که ابو حمید ساعدی گفت: من داناترین شما به کیفیت نماز رسول خدا (ص) هستم. به او گفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که تو بیشتر از ما با پیامبر نبوده ‏ای؟ گفت: آری. به او گفتند: پس آنچه را دیده ‏ای بر ما عرضه کن.


گفت: وقتی رسول خدا می خواست نماز بخواند، دستان خود را تا شانه هایش بالا می برد، آن گاه تکبیر می گفت تا این که هر عضوی از او در جایگاه خود آرام می گرفت، سپس قرائت را آغاز می کرد و پس از پایان قرائت، تکبیر می گفت و دستانش را تا شانه ‏های خود بالا می برد، آن‏گاه رکوع می کرد و کف دستان خود را بر زانوانش قرار می داد و آرام می گرفت و سرش را نه بالا می گرفت و نه فرو می انداخت، آن گاه بلند می شد و می گفت: سمع اللّه لمن حمده، سپس دستان خود را تا شانه هایش بالا می برد تا این که هر عضوی از او در جایگاه خود آرام می گرفت و می گفت: اللّه اکبر، آن گاه فرود می آمد و دستانش را مقداری با فاصله از دو پهلو بر زمین می گذاشت، سپس سرش را از زمین برداشته، پای چپش را تا می کرد و روی آن می نشست و هنگامی که به سجده می رفت، انگشتان پاها را از یکدیگر باز می کرد، سپس بر می گشت و پس از آن، سر را از زمین برمی داشت و می گفت: اللّه اکبر.


سپس پایش را تا می کرد و روی آن آرام می نشست، به گونه ‏ای که هر عضوی به آرامی در جایگاه خود قرار گیرد، سپس همین روند را در رکعت دوم انجام می داد، آن گاه وقتی رکعت دوم تمام می شد، بر می خاست و تکبیر می گفت و دستانش را تا شانه هایش همچون آغاز نماز بالا می برد و همین اعمال را تا آخر نماز ادامه می داد تا این که سجده آخر را انجام می داد و سپس از سجده آخر به صورت تورک بر نیم تنه چپ می نشست. پس از بیان کیفیت نماز رسول خدا (ص) به وسیله ابوحمید ساعدی، همگی گفتند: «راست گفت. رسول خدا (ص) چنین نماز می خواند». (5)


اموری وجود دارد که درستی این گفتار را روشن می کند:
1. این که صحابه بزرگ، ابو حمید را تصدیق کرده ‏اند، نشان‏ دهنده قوت حدیث و ترجیح آن بر دیگر ادله است.


2. ابوحمید ساعدی واجبات و مستحبات نماز را وصف کرد، اما از قبض یادی به میان نیاورد و از حاضران هم کسی به اعتراض و مخالفت لب نگشود، در حالی که حدیث نشان ‏می دهد آن‏ها آماده مخالفت و یاد آوری بوده ‏اند، زیرا در آغاز نپذیرفتند که ابوحمید، داناترین آن‏ها به کیفیت نماز رسول ‏خدا بوده است، در صورتی که همگی در پایان گفتند:«راست گفتی. رسول خدا (ص) این چنین نماز می خواند»، و بسیار بعید است آن‏ها که ده نفر و در مقام بحث بوده ‏اند، فراموش کرده باشند.


3. در چگونگی قرار گرفتن دست‏ها، اصل، رها کردن آنهاست، زیرا رهابودن آن‏ها طبیعی است، پس حدیث هم از آن حکایت دارد.


4. نمی توان گفت که این حدیث مطلق است و احادیث قبض آن را مقید می کند، زیرا این حدیث، تمام واجبات و مستحبات و کیفیت کامل نماز را وصف و ذکر کرده و این در حالی است که در معرض تعلیم و بیان بوده، و حذف موردی در آن، خیانت به شمار می رفت و این از راوی و حاضران ‏بعید است.


5. برخی از صحابه ‏ای که در این جمع حضور داشته ‏اند، از جمله کسانی هستند که حدیث قبض از آنها نقل شده است، اما می بینیم که این جا اعتراض نکرده ‏اند، پس روشن می شود که قبض، یا منسوخ شده یا دست کم از باب تکیه دادن برای کسی است که نمازش به درازا کشیده نه این که از مستحبات نماز باشد، هم چنان که عقیده لیث بن سعد و اوزاعی و مالک ‏چنین است. (6)


ابن رشد گفته است: علت اختلاف صحابه در این مسأله روایاتی است که در آن‏ها نماز پیامبر اکرم (ص) وصف شده، ولی ذکر نشده که وی در نماز، دست راست را روی دست چپ می گذاشته است. (7) این جا پرسشی باقی می ماند و آن این که مشهور است مالکیه به قبض قائل نیستند و مالک، امام مالکیه، این کار را ناپسند می دانسته و در المدونة الکبری آمده است:


مالک، نهادن دست راست روی دست چپ را در نماز، عملی ناپسند شمرده و گفته است که این کار را در نماز واجب سراغ ندارم، در حالی که خود او در الموطا حدیث قبض را از سهل بن سعد روایت کرده و از عبدالکریم بن‏ابی مخارق بصری آورده است که موارد زیر از سخنان پیامبر (ص) است: اگر حیا نداشته باشی، هر کاری جایز است: قرار دادن یکی از دو دست روی دست دیگر یعنی قرار دادن دست راست روی دست چپ، شتاب کردن در خوردن افطار و تاخیر درخوردن سحری.


در پاسخ می گوییم: کتاب الموطا، کتابی حدیثی است و چه بسا امام مالک، روایتی را نقل کرده، ولی مطابق آن فتوا نداده است، از این رو در المدونة الکبری روایاتی به چشم می خورد که مضمون آن مخالف با روایاتی است که در الموطا آمده است، و کسانی که به فقه مالکی احاطه دارند، می دانند که در موارد بسیاری بین فتاوای مالک و روایاتی که در الموطا نقل کرده، اختلاف وجود دارد که دکتر عبد الحمید در رسالة مختصرة فی السدل به این موارد اشاره کرده ‏است. (8)


به هر حال، این سخن مالک (این کار را در نم
از واجب سراغ‏ ندارم) دلیل صریحی است بر این که عمل اهل مدینه برخلاف آن بوده، زیرا معنای جمله این است که «من، این عمل را از امامانی که تابعی بوده و دانش را از صحابه دریافت کرده ‏اند، سراغ ندارم‏».


این، حدیثی از طریق اهل سنت بود که کیفیت نماز پیامبر را بیان می کرد و وجه دلالتش هم مشخص شد. اکنون به حدیثی که شیعه امامیه نقل کرده ‏اند می پردازیم:
ب. حدیث حماد بن عیسی حماد بن عیسی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود:
ما اقبح بالرجل ان یاتی علیه ستون سنة او سبعون سنة فما یقیم صلاة واحدة بحدودها تامة! چه زشت است برای مرد که شصت یا هفتاد سال از سن او گذشته و یک نماز با تمام حدود آن اقامه نکرده باشد.
حماد می گوید: با این سخن، احساس حقارتی به من دست‏ داد، از این رو گفتم: فدایت شوم! نماز با تمام حدود آن را به من بیاموز.


فقام ابوعبداللّه مستقبل القبلة منتصبا فارسل یدیه جمیعا علی فخذیه قد ضم اصابعه و قرب بین قدمیه حتی کان بینهما ثلاثة ‏اصابع مفرجات، و استقبل باصابع رجلیه (جمیعا) لم یحرفهماعن القبلة بخشوع و استکانة، فقال: اللّه اکبر، ثم قرا الحمد بترتیل و قل هو اللّه احد، ثم صبر هنیئة بقدر ما تنفس و هو قائم، ثم قال: اللّه اکبر و هو قائم، ثم رکع و ملاکفیه من رکبتیه مفرجات و رد رکبتیه الی خلفه حتی استوی ظهره، حتی لوصبت [صب] علیه قطرة ماء او دهن لم تزل لاستواء ظهره و تردد رکبتیه الی خلفه و
نصب عنقه، و غمض عینیه ثم سبح ثلاثا بترتیل و قال: سبحان ربی العظیم و بحمده، ثم استوی قائما، فلما استمکن من القیام، قال:
سمع اللّه لمن حمده، ثم کبر و هو قائم و رفع یدیه حیال وجهه و سجد و وضع یدیه الیالارض قبل رکبتیه و قال: سبحان ربی الاعلی و بحمده ثلاث مرات و لم یضع شیئا من بدنه علی شیء منه و سجد علی ثمانیة اعظم: الجبهة، و الکفین و عینی الرکبتین، و انامل ابهامی الرجلین، و الانف، فهذه السبعة فرض، و وضع الانف علیالارض سنة و هو الارغام، ثم رفع راسه من السجود فلما استوی جالسا، قال: اللّه اکبر، ثم قعد علی جانبه الایسر و وضع ظاهر قدمه الیمنی علی باطن قدمه الیسری و قال:
استغفر اللّهربی و اتوب الیه، ثم کبر و هو جالس و سجد الثانیة و قال کما قال فی الاولی و لم یستعن بشیء من بدنه علی شیء منه فی رکوع و لاسجود و کان مجنحا و لم یضع ذراعیه علی الارض، فصلی رکعتین علی هذا. ثم قال: یا حماد هکذا صل و لا تلتفت و لا تعبث بیدیک و اصابعک و لا تبزق عن یمینک و لا(عن) یسارک و لابین یدیک، (9)


پس امام صادق علیه السلام برخاست و مقابل قبله راست ایستاد و دو دستش را بر ران هایش گذاشت. انگشتان دست را به هم چسبانده، پاها را به هم نزدیک کرد، به طوری که فاصله بین آن‏ها به اندازه سه انگشت باز بود. تمام انگشتان پاها را باخضوع و خشوع رو به قبله قرار داد، آن گاه گفت: اللّه اکبر، سپس سوره حمد و توحید را با ترتیل قرائت کرد، آن گاه در حالی که ایستاده بود، مقدار کمی به اندازه یک نفس کشیدن صبر کرد و گفت: اللّه اکبر، پس از آن، به رکوع رفته، تمام کف دستانش را با انگشتان باز روی زانوانش قرار داد و زانوانش را به عقب راند، به گونه‏ ای که پشتش صاف شد، چنان که اگر قطره‏ای آب یا روغن روی آن ریخته می شد، به سبب صاف ‏بودن کمر و تمایل زانوها به عقب، حرکت نمی کرد و گردنش را کشید و چشمانش را بست، سپس سه بار با ترتیل گفت:«سبحان ربی العظیم و ب
حمده‏»


بعد بلند شد و وقتی به خوبی ایستاد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده‏»، سپس ایستاده تکبیر گفت و دستانش را تا مقابل صورت بالا برد و سجده کرد و دستانش را قبل از زانوان بر زمین نهاد و سه بار گفت: «سبحان ربی الاعلی و بحمده‏» و در حال سجده فقط هشت موضع از بدنش را بر زمین قرار داد: پیشانی، دو کف دست، دو زانو، دو انگشت بزرگ پاها، بینی که از این هشت موضع، هفت موضع اول واجب و قراردادن بینی بر زمین که به آن ‏ارغام (بینی به خاک مالیدن) می گویند، مستحب است. آن گاه‏ سر از سجده برداشت و چون راست شد، گفت: «اللّه اکبر»


سپس بر طرف چپ بدن نشست و روی پای راست را بر کف پای چپ قرار داده، گفت: «استغفراللّه ربی و اتوب الیه‏» و در همان حالی که هنوز نشسته بود، تکبیر گفت و به سجده دوم رفت و آنچه را در سجده اول گفته بود، در این سجده هم گفت. نه در رکوع و نه در سجده هیچ قسمتی از بدنش را تکیه گاه قسمت دیگر آن قرار نداد و در این دو حال، دستانش از بدن باز بود و در سجده، آرنج‏هایش را بر زمین نگذاشت و به همین ترتیب، دو رکعت نماز خواند، سپس فرمود: ای حماد! اینچنین نماز بخوان و هنگام نماز به اطرافت نگاه و با دستان و انگشتانت بازی مکن و به اطرافت آب دهان نینداز.


هم چنان که ملاحظه می شود، در این دو روایت که در صدد بیان کیفیت نماز واجب هستند، هیچ اشاره ‏ای به مسأله قبض با اقسام گوناگون آن نشده است، در حالی که اگر این عمل، سنت بود، امام بیان آن را ترک نمی کرد.


او با عمل خود، نماز رسول خدا را برای ما به نمایش می گذارد، زیرا این کیفیت را از پدرش، امام باقر علیه السلام و او هم از پدرانش از امیرمؤمنان و از رسول اکرم صلوات اللّه علیهم اجمعین دریافت کرده است، بنابراین، قبض بدعت شمرده می شود، زیرا وارد کردن چیزی در شریعت است که جزو آن نیست.


در این زمینه، احادیث دیگری غیر از حدیث ابوحمید ساعدی در منابع اهل سنت و شیعه وجود دارد كه به ذكر آن‏ها مى ‏پردازيم:
1. حديث كسى كه نمازش درست نبود محدثان روايت كرده ‏اند كه مردى نماز مى ‏خواند و پيامبر (ص) به او مى ‏نگريست. وقتى از نماز فارغ شد، نزد پيامبر (ص) آمد و به او سلام كرد و پيامبر، سلام او را پاسخ داد، آن گاه فرمود: برگرد و نمازت را اعاده كن كه تو نماز نخوانده ‏اى. آن مرد برگشت و با همان كيفيت دوباره نمازش را خواند، آن گاه نزد پيامبر (ص) آمد و پيامبر فرمود: برگرد و نمازت را اعاده كن كه‏ تو نماز نخوان
ده ‏اى. اين ماجرا براى بار سوم هم اتفاق افتاد،پس از آن، مرد سوگند ياد كرد كه بهتر از آنچه انجام داده‏ است نمى ‏تواند نماز بخواند. وقتى مرد به دانستن مشتاق و آماده پذيرش شد، پيامبر (ص) به او آموخت كه چگونه نماز بخواند. ابو هريره آن را چنين نقل كرده است:
اذا اقمت الى الصلاة فاسبغ الوضوء ثم استقبل القبلة فكبر به‏ثم اقرا ما تيسر معك من القرآن ثم اركع حتى تطمئن راكعا ثم‏ارفع حتى تعتدل قائما ثم اسجد حتى تطمئن ساجدا ثم ارفع‏حتى تطمئن جالسا ثم اسجد حتى تطمئن ساجدا ثم افعل ‏ذلك في صلاتك كلها، پيامبر (ص) فرمود: وقتى خواستى نماز بخوانى، وضوى كامل ‏بگير، سپس رو به قبله بايست، آن گاه تكبير بگو و آنچه ‏برايت ميسر است، از قرآن بخوان، پس از آن به ركوع برو تا آرام‏ گيرى، سپس بايست تا راست شوى. بعد به سجده برو تا آرام ‏گيرى، آن گاه بنشين تا آرام‏ گيرى، سپس به سجده برو تا آرام‏ گيرى و پس از آن، همين كار را در تمام نمازت انجام ده.
اين حديث را هفت كتاب حديثى معتبر اهل سنت روايت ‏كرده ‏اند و آنچه اين جا نقل شد، عبارت بخارى بود، و درروايت ابن ماجه به اسناد مسلم، عبارت «حتى تطمئن قائما»وجود دارد. (10) به هر حال اگر مسأله قبض، سنت مؤكد يا امرى استحبابى بود، بايستى پيامبر (ص) به آن اشاره ‏مى ‏فرمود.
2. وصف عايشه از نماز رسول خدا (ص) مسلم از عايشه روايت كرده كه گفت:
رسول خدا (ص) نماز را با تكبير و قرائت سوره حمد آغاز مى ‏كرد و هرگاه به ركوع مى ‏رفت، سرش را نه بالا مى گرفت و نه فرو مى ‏انداخت، بلكه سرش بين اين دو حالت بود و هنگامى كه از ركوع بلند مى ‏شد، تا راست نمى ‏ايستاد، به‏ سجده نمى ‏رفت، و وقتى سر از سجده برمى ‏داشت، تا راست نمى ‏نشست، به سجده بعدى نمى ‏رفت، و بعد از هر دو ركعت، تشهد مى ‏گفت، و پاى چپش را بر زمين پهن‏ مى ‏كرد و پاى راست را مستقيم نگاه مى‏ داشت و از اين كه‏ نمازگزار روى پاشنه بنشيند و مردان هنگام سجده، بازوها را همچون مواضع هفتگانه بر زمين بگذارند، نهى مى ‏كرد، و نماز را با سلام به پايان مى ‏برد. (11) اگر در روايت پيش گفته به ذكر واجبات نماز بسنده شده بود،در اين روايت، از برخى مستحبات و مكروهات نماز، ياد شده، مثل آن جا كه مى ‏فرمايد: «و پاى چپش را بر زمين پهن‏ مى ‏كرد و پاى راست را مستقيم نگاه مى ‏داشت و از اين كه‏ نمازگزار روى پاشنه‏ ها بنشيند و مردان هنگام سجده، بازو
ها را همچون مواضع هفتگانه بر زمين بگذارند، نهى ‏مى ‏كرد.» بنابراين، اگر قبض، سنت مؤكد يا مستحب بود، بايستى پيامبر آن را ذكر مى‏ كرد، زيرا استحباب قبض در نظر كسانى كه به ‏استحباب آن معتقدند، كمتر از پهن كردن پاى چپ روى‏ زمين و مستقيم نگاه داشتن پاى راست نيست.
رواياتى كه كيفيت نماز پيامبر (ص) را بيان كرد و ما به اندكى از آنها بسنده كرديم، بهترين دليل است بر اين كه قبض، سنتى ‏مؤكد نيست.
3. روايت قاضى نعمان مصرى قاضى ابوحنيفه، نعمان تميمى مصرى مغربى از امام جعفر صادق علیه السلام روايت كرده است كه فرمود:
اذا كنت قائما في الصلاة فلا تضع يدك اليمنى على اليسرى و لااليسرى على اليمنى فان ذلك تكفير اهل الكتاب و لكن ‏ارسلهما ارسالا فانه احرى ان لاتشغل نفسك عن‏ الصلاة، (12) در نماز هنگام قيام دست راستت را روى دست چپ و دست‏چپت را روى دست راست خود قرار مده، زيرا اين كار،تكفير [گذاشتن دست روى دست] اهل كتاب است، بلكه ‏دستانت را آزاد بگذار، چرا كه آزاد گذاشتن دست‏ها سزاوارتر است كه تورا از نماز غافل نكند.
4. وصف نماز پيامبر (ص) در روايت معاذ بن جبل طبرانى از عبدالرحمن بن غنم از معاذ بن جبل چنين روايت‏ كرده است:
كان النبي(ص) اذا كان في صلاته رفع يديه قبالة اذنيه فاذا كبرارسلهما ثم سكت و ربما رايته يضع يمينه على ‏يساره، (13) هنگامى كه پيامبر نماز مى ‏خواند، دستانش را تا برابر گوش‏هايش بالا مى ‏برد و وقتى تكبيرة الاحرام مى ‏گفت، آنها رارها مى‏ ساخت، سپس سكوت مى ‏كرد و گاهى او را ديدم كه ‏دست راستش را روى دست چپش قرار داده است.
اگر چه ذيل حديث مزبور نشان مى ‏دهد كه پيامبر، در مواردى ‏دست راست را روى دست چپش قرار مى ‏داد، به قرينه كلمه‏«ربما»(گاهى)، اين كار به ندرت اتفاق مى ‏افتاده، وگرنه سيره ‏حضرت بر رها كردن دست‏ها بوده است.
5. رواياتى كه از امامان اهل بيت علیهم السلام نقل شده است احاديث بسيارى از امامان اهل بيت علیهم السلام روايت شده كه رهاكردن دست‏ها در قيام نماز، واجب، و قبض يا تكفير(گرفتن يا پوشاندن دستى به واسطه دست ديگر) بدعت است. اين جابه نقل برخى از اين احاديث بسنده مى ‏كنيم:
1. محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام يا امام باقر علیه السلام چنين نقل‏ كرده است:
در باره مردى كه در نماز، دست راستش را روى دست چپ‏ مى ‏گذارد پرسيدم. در
پاسخ فرمود:
ذلك التكفير، لايفعل، اين عمل، تكفير است و نبايد انجام شود. (14) 2. زراره از امام باقر علیه السلام روايت كرده كه فرمود:
و عليك بالاقبال على صلاتك، و لاتكفر، فانما يصنع ذلك ‏المجوس، (15) برتو است كه به نماز روى آورى و تكفير نكنى كه اين كار را مجوسيان انجام مى ‏دهند.
3. شيخ صدوق با سند خود از على علیه السلام نقل كرده كه‏ فرمود:
و عليك بالاقبال على صلاتك و لاتكفر فانما يصنع ذلك ‏المجوس، (16) بر تو است كه به نماز روى آورى و تكفير نكنى كه اين كار را مجوسيان انجام مى ‏دهند.
4. شيخ صدوق با سند خود از على علیه السلام نقل كرده كه‏ فرمود:
لايجمع المسلم يديه في صلاته و هو قائم بين يدي اللّه عزوجل، يتشبه باهل الكفر يعنى المجوس (17) مسلمان نبايد در نماز و درحالى كه در مقابل خداوند عزوجل، ايستاده است، دستانش را جمع كند، اين عمل تشبه به ‏اهل كفر (يعنى مجوسيان) است.
توجه خوانندگان را با وجود اين روايات به سخنى از دكترعلى سالوس جلب مى ‏كنيم. وى پس از نقل آراى فقيهان‏ شيعه و سنى، قائلان به تحريم تكتف و باطل شدن نماز به ‏واسطه آن را چنين وصف مى ‏كند:
و آن‏ها كه به تحريم قبض يا تحريم و باطل شدن نماز به ‏واسطه آن معتقدند، نمونه بارز كسانى هستند كه براى ايجاد تفرقه بين مسلمانان داراى تعصب مذهبى و عاشق مخالفت‏ هستند. (18) آيا اين گناه است كه شيعه با اجتهاد و كند و كاو در كتاب و سنت، به اين حقيقت رهنمون شده كه مسأله قبض، امرى ‏است كه پس از پيامبر اكرم (ص) پديد آمده و دردوران خلفا مردم را به انجام آن مامور كرده ‏اند و در نتيجه، كسى كه بپندارد قبض، جزء واجب يا مستحب نماز است،چيزى را در دين ايجاد كرده كه از دين نيست؟ آيا پاداش ‏كسى كه اجتهاد كرده، اين است كه به تعصب مذهبى و عشق ‏به مخالفت، متهم شود؟ اگر پاسخ اين سؤال مثبت باشد، آيامى ‏توان در مورد مالك كه قبض را به طور مطلق يا در نمازهاى واجب، ناپسند مى ‏شمرده است، همين گونه داورى ‏كرد؟ آيا مى ‏توان امام مالك را نيز متهم كرد كه عشق به ‏مخالفت داشته است؟ اين‏ها بخشى از ادله ‏اى بود كه مى ‏توان با آن‏ها بر جواز رها كردن دست‏ها در نماز استدلال كرد، بنابراين، در دوران امر بين اين كه قبض در نماز مستحب است يا بدعت چنان كه ‏مقتضاى اختلاف است ترك آن اولى است، زيرا نتيجه‏ ترك عمل مستحب، چيزى جز محروم ش
دن از پاداش چيز ديگرى نيست، در صورتى كه نتيجه انجام عملى كه احتمال‏ بدعت بودن آن وجود دارد، احتمال عقاب و بطلان نماز است، زيرا محال است با عملى كه مبغوض مولا است بتوان‏ به او تقرب جست.
ادله قائلان به لزوم قبض قائلان به لزوم قبض نيز براى قول خود ادله ‏اى دارند كه اكنون‏ به بررسى آن‏ها مى ‏پردازيم:


ادامه دارد…


پى‏نوشتها و مآخذ:
1- محمد جواد مغنيه، الفقه على المذاهب الخمسة، ص 110.
2- ر. ك: دكتر عبدالحميد بن مبارك، رسالة مختصرة في السدل، ص 5.
3- محمد حسن نجفى، جواهر الكلام، ج 11، ص 15 و16.
4- بيهقى، السنن، ج 2، ص 72، 73، 101، 102، ابوداوود، السنن، ج 1، ص 194 باب «افتتاح الصلاة »، ح 730 آ736، ترمذى، السنن، ج 2، ص 98، باب «صفة الصلاة »، مسنداحمد، ج 5، ص 424، و ابن خزيمه درصحيحش باب «الاعتدال في الركوع »، شماره 587.
5- از جمله، ابو هريره، ابو اسيد ساعدى، ابو قتاده حارث بن ربعى و محمد بن مسلمه.
6-دكتر عبدالحميد بن مبارك، رسالة مختصر في السدل،ص 11.
7- بداية المجتهد، ج 1، ص 99.
8- رساله مختصرة في السدل، ص 6 و 7.
9- حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 5، ص 460 459،
باب اول ازابواب افعال نماز، ح 1، همچنين ر. ك: باب 17، ح 1 و2.
10- بلوغ المرام، ص 92، شماره 2/250 و پاورقى آن،چاپ رياض، همچنين سبل السلام، ج 1، ص 159.
11- بلوغ المرام، ص 99، شماره 8/257.
12- دعائم الاسلام، ج 1، ص 161، شماره 472، چاپ قاهره.
13- المعجم الكبير، ج 20، ص 74.
14- وسائل الشيعه، ج 7، ص 266، باب 15 از ابواب قواطع الصلاة، ح 1، 2 و 3.
15- همان.
16- همان.
17- وسائل الشيعه، ج 7، ص 267، باب 15از ابواب قواطع الصلاة، ح 7.
18- فقه الشيعة الامامية و مواضع الخلاف بينه و بين المذاهب الاربعة، ص 183.


http://www.iec-md.org

به این مطلب امتیاز دهید
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید