ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

زندگی من/حجه الاسلام والمسلمین فلسفی(بخش دوم)

فهرست مطالب

دومین منبرم


چند روز بعد به آقا شیخ علی اکبر گفتم: یک منبر دیگر بنویس.


برای دومین منبرم دو قران دیگر گرفت و یک منبر دیگر نوشت که با این آیه شریفه آغاز می شد:


(قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم). (7)


از آن زمان که او این آیه را نوشت تاکنون آن را از حفظ هستم.


منبر من از همان اول مقبول واقع شد. گاهی جایی یک دهه از من دعوت می کردند، ولی قبول نمی کردم، چون ده تا منبر از حفظ نداشتم! وقتی به من مراجعه می کردند فقط همان دو سه منبری راکه آقا شیخ علی اکبر نوشته بود و از حفظ داشتم، و خودم هم چندجمله ای به آن اضافه کرده بودم بیان می کردم آن ایام نه مصادف با ماه محرم بود و نه ماه رمضان، فقط در بعضی از خانه های افرادی که خیلی به پدرم ارادت داشتند، در عصر پنج شنبه ای یا شب جمعه ای یا مجلس زنانه ای منبر می رفتم. گذشته از دعوت در خانه هاکه آن شب پیشنهاد کردند، حاجی هایی که از مکه می آمدند و آقایان علما را دعوت می کردند، مرا هم با پدرم دعوت می کردند و همانجااز من می خواستند که منبر بروم.


تشویق پدر و مادرم


ده ها بار اتفاق افتاد در مجلس مهمانی که علما بودند و پدر وعمویم نیز حضور داشتند، منبر رفتم، بنابراین پدرم منبر مرابسیار می دید و مرا تشویق می کرد. در عین حال مراقب درس خواندن و تحصیلات من هم بود.


مرحومه مادرم که آن همه اصرار داشت و پافشاری می کرد تا من منبری شوم، پای منبرم حاضر می شد و از این که فرزند او منبرمی رفت، بسیار خوشحال بود. بارها در مجالسی که در خانه بستگان بود می آمد و شنونده بود. حتی گاهی در مجلسی هم که با صاحب آن سابقه دوستی نداشتیم، به عنوان یک مستمع شرکت می کرد.


از همان آغاز که منبرم
مورد استقبال مرد و زن واقع شد، خانم هابه منزل پدرم می آمدند و نزد مادرم از من تمجید می کردند، وایشان هم به دلیل آن که در این امر جدیت کرده بود، شکرگزار ومسرور بود.


ترقی تدریجی در منبر


من منبر را از اول و به اصطلاح سربازی از صفر شروع کردم. بعداز چند منبر که جملات کتاب های فارسی را حفظ می کردم و همان طوربیان می کردم، خودم هم ذوق به خرج دادم و مطالب را با زحمت زیاد مرتب کردم. بعد از چندی، همزمان با ادامه تحصیل، رفته رفته در ایام هفته برای منبرهای خانگی متعدد در شب جمعه، صبح جمعه، عصر جمعه، شب پنج شنبه، و گاهی ماهیانه وعده می دادم. درتهران روضه های ماهانه خیلی معمول بود و امروز هم بیش و کم هست.


در این مجالس که خانوادگی و زنانه و بعضی هم مجالس هفتگی مردانه بود، مانند سایر منبری ها دعوت می شدم و برای من بسیارمفید بود. زیرا برای هر کاری به ویژه سخنرانی، آن هم بدون نوشته،
تمرین فراوان لازم است تا انسان بتواند به طور مرتب صحبت کند.


در آن زمان پول خیلی کم یاب و با ارزش بود. به منبری های بعضی مجالس یک قران می دادند، آن هم به این صورت بود که وقتی واعظ منبرش تمام می شد، می نشست. بانی مجلس دستور می داد یک استکان چای بیاورند که در یک سینی کوچک قرار داشت و در کنار نعلبکی یک قران می گذاشتند که همان پول یک منبر بود. بعضی را که احترام می کردند، برای هر منبر دو قران می دادند، ولی به بعضی از منبری ها حتی آن ها که سن بالاتری داشتند، همان یک قران رامی دادند. من این امتیاز را داشتم که دو قران دریافت کنم، زیراآن ها برای منبرم اهمیت قایل بودند; هر چند من هم از منبر یک قران آغاز کرده بودم.


رفتن به قم برای ادامه تحصیل


چون کارم را بر اساس منبر قرار داده بودم، لازم دانستم دروس سطح و خارج را به مقداری که برای یک منبری لازم است، یعنی آگاهی کامل از شوون دینی فرا گیرم. نیازم در امر سخنرانی، این بود که فروع فقهی را درک کنم و با فتاوی فقها و چگونگی کارآن ها آشنا باشم تا در مواقع لزوم بتوانم در باره آن ها سخن بگویم یا جواب مردم را بدهم.


چند ماهی به قم رفتم. ولی چون آب قم شور و هوایش بسیار گرم بود، وضع مزاجم را دگرگون کرد و نتوانستم بمانم. به همین رودرس ها که تعطیل شد به تهران برگشتم، تا هم به تحصیل ادامه دهم و هم به کار منبرم برسم.


رفتن به قم هم در همراهی آقایی به نام آقا شیخ ابوالقاسم ربیعی اهل رودسر بود.


ایشان بعد از آن که مرحوم آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم آمدند، (8) به این شهر مقدس وارد شد. او دررودسر از روحانیون شهر بود، و برای تحصیلات تکمیلی می خواست بازن و فرزند به طرف قم حرکت کند. چون با پدرم دوست بود، مقصد ومقصودش را به پدرم اطلاع داد. پدرم به مادرم گفت حال که آقاشیخ ابوالقاسم می خواهد به قم برود، خوب است که فلانی هم باایشان برود.


وقتی آقا شیخ ابوالقاسم ربیعی به تهران آمد، پدرم به ایشان گفت منزلی در قم اجاره کنید که بتوانید یک اتاق آن را هم به فلانی بدهید و او تحت مراقبت شما باشد. آقا شیخ ابوالقاسم هم منزلی مناسب اجاره کرد و برنامه عینا عملی شد.


با این که صلاحیت حضور در جلسه درس خارج مرحوم آیه الله العظمی حائری را نداشتم، اما چون خیلی جوان و پراحساس بودم،گاهی در درس شان شرکت می کردم.


یک بار هم مرحوم حاج شیخ عبدالکریم به منزل آ
قا شیخ ابوالقاسم تشریف آوردند.


علت هم این بود که پدر آقا شیخ ابوالقاسم – از محترمین تجاررودسر – فوت کرده بود و مرحوم حاج شیخ برای تسلیت به خانه او آمدند.


در آن جلسه مرحوم حاج شیخ مرا دیدند و از آقا شیخ ابوالقاسم پرسیدند که ایشان کی هستند؟ آقا شیخ ابوالقاسم گفت:


ایشان پسر آقا شیخ محمدرضا تنکابنی هستند که با من برای ادامه تحصیل به قم آمده اند.


مرحوم حاج شیخ که خیلی مودب بود و پدرم را می شناخت، با احترام خاصی با نام ایشان برخورد کرد.


در آن موقع اغلب با یک نفر طلبه اصفهانی به نام آقا مهدی که در مدرسه دارالشفا (9) حجره داشت و بسیار فهیم بود، مباحثه می کردم، ولی بعد که به تهران آمدم دیگر از او اطلاع نیافتم.


اشتغال به منبر و استقبال روزافزون مردم


استقبال و توجه مردم به منبرم بسیار بود. به یاد دارم که مجلس دهه گی بزرگی در یک تکیه داشتم. این تکیه در کنار معبری بود که روبه روی قهوه خانه ای قرار داشت. همین که منبر من شرو
ع می شد، قهوه خانه به کلی تخلیه می شد و غیر از دو سه نفر از کارگران، دیگر کسی در آن نمی ماند و همه در مجلس سخنرانی حاضر می شدند.


در سنین جوانی من، مرحوم طبسی (10) به تهران آمد و طرز منبرش که تکیه به صوت بود، خیلی مورد علاقه مردم واقع شد. افراد زیادی اجتماع می کردند. در مجلسی که او منبر می رفت، معمولا منبری های دیگر مورد توجه نبودند، ولی در بعضی از مجالس از من دعوت می کردند که قبل از آقای طبسی منبر بروم. من نیز اجابت می کردم و در آن مجالس شرکت می کردم و مردم هم به سخنانم گوش می دادند.


علل توفیق


چون از اوایل کار منبر، توجه مردم به من زیاد بود، موجب تشویقم می شد. در واقع بخشی از موفقیت من در امر منبر، مرهون همان استقبال فراوان مردم بود.


در زمانی که منبر را آغاز کردم راهنما و استادی نبود که برنامه های دقیق منبر را از او فرا گیرم. البته در آن زمان چندین نفر منبری معروف بودند; از جمله آقایان حاج شیخ محمدسلطان، (11) آقا سید کاظم درویش، (12) آقا میرزا محمد همدانی، (13) حاج میرزا عبدالله صبوحی (14) و آقا سید یحیی یزدی. (15)


من برای آموختن منبر به طور مکرر در ماه رمضان و محرم و صفربه مجالس آنان می رفتم و سخنانشان را می شنیدم، ولی اغلب بدون گرفتن نتیجه و بهره ای از مجلس خارج می شدم. بعضی از آنها آیه ای در آغاز سخن می خواندند و سپس مطالبی غیرمفید برای جمع حاضر، بیان می کردند. برخی از آنان در ادای سخن، استادی توانا بودندو به سخنوری شهرت داشتند. عده ای هم دارای آهنگی گرم و صدایی جذاب بودند. گاهی تاریخ می گفتند و گاه شعری می خواندند و گاه سخنان عادی را با آهنگ ادا می کردند. محتوای منبر بعضی هم مطالب کلامی و فلسفی بود. من که چیزی نمی فهمیدم، مردم عوام هم به طریق اولی چیزی دستگیرشان نمی شد. بعضی دیگر محتوای منبرشان اغلب خطابه های تند و یا قصه های خنده آور بود.


از طرفی شرکت مردم در این گونه مجالس انگیزه های مختلفی داشت:


جمعی روی عادت در ماه های رمضان، محرم و صفر به مجالس می رفتند;گروهی تنها برای وقت گذرانی در مجالس شرکت می کردند; بعضی هم فقط پای منبرها می خوابیدند!. خلاصه منبرها، مردم شایسته وبیدار دل و مؤمن واقعی تربیت نمی کردند، مگر خیلی نادر; امابعضی که با اخبار اهل بیت(علیهم السلام) سر و کار داشتند – مثل مرحوم حاج شیخ عباس محدث قمی (16) (ره) و کسانی همانند او منابرشان مفید و آموزنده بود و با ذکر روایات مردم را به راه سلامت و پاکی سوق می دادند. اما همه منبری ها نمی توانستند درباره برخی اخبار مورد نیاز و شرح و تفصیل آن چه برای مردم آموزنده است، سخن بگویند.


امام صادق(ع) می فرماید:


«العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس ».&l t;SUP> (17)


کسی که عالم به زمان خود باشد مورد هجوم اشتباهات واقع نمی شود. این روایت و سایر روایات همانند آن که در کتب اخبارآمده و اولیای دین از شناخت زمان سخن گفته اند، برای پرورش افکار به مقتضای زمان بسیار میدان سخن دارد، ولی وعاظ آن زمان از عهده بر نمی آمدند و نمی توانستند افق وسیع این روایت ونظایر آن را به مردم بفهمانند و زمینه رشد و تعالی شنوندگان را فراهم آورند.


سخنگوی باشد زبان زمان که حال زمان را بود ترجمان زمان را کسی ترجمانی کند که با منطقش همزبانی کند درخت کهن کایدش بوی مرگ به پیوند نو، نو کندبار و برگ کهن تا نگشتی نوآموز باش به هر روز دانای آن روز باش


من از همان زمان که پای منبرها می رفتم، دچار دوگانگی فکری می شدم و با خود می گفتم اگر منبر آن بوده که پیغمبر اکرم(ص) می رفتند و مردم را از تمام جهات می ساختند، پس این ها چیست؟ واگر منبر آن است که اینان می روند، چرا نتایج مطلوب عایدن
می شود.


من از همان زمان متوجه شدم که آن منبرها چنان نیست که بایدباشد.


اولیای اسلام، مردم کثیری را ساخته و چه فداکارانی را که از میان آن ها به میدان جنگ و جهاد نفرستاده اند، ولی این منبرها چرا نمونه های آن ها را نمی سازد؟ بارها به خود می گفتم، نمی دانم عیب این منبرها چیست؟ در نهایت بر آن شدم تا دریابم پیغمبراکرم(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام) در این باره چه گفته اند وچه رهنمودهایی به ما داده اند. پس از آن که مدتی به مطالعه اخبار و احادیث پرداختم، دیدم اصولا روش پیغمبر اکرم و اهل بیت(علیهم السلام) در مسلمان سازی غیر از راهی است که این وعاظ می روند.


اینها چیزهایی می گویند که در عمل هیچ فایده ای برای مردم ندارد. مثلا واعظی در منبر می گفت من امسال در ماه مبارک رمضان می خواهم توحید بگویم. اما به جای آنکه برای گفتن توحید، نخست در اثبات خدا، آیات الهی، دقایق خلقت، و بعد در علم خدا، اراده خدا، قدرت خدا، فرق بین صف
ات ذاتی و افعالی خدا و…صحبت کند، یک باره این آیه را می خواند: (شهدالله انه لا اله الاهو) (18) و ترجمه فارسی می کرد و می گفت: مردم خدا بر حق است و تردید نکنید و دیگر توضیح و استدلالی را لازم نمی دید. یا واعظی دیگر به منبر می رفت و در یک ماه رمضان، سی روز مردم را معطل می کرد و مطالبی می گفت که ربطی به زندگی مردم نداشت و انسان سازنبود.


حتی وقتی واعظی به دلیل این که مردم عادت داشتند با انگشت حساب کنند، در منبر می گفت خداوند فرشته ای خلق کرده است که هزار دست دارد و در هر دستی صد هزار انگشت دارد، و در هرانگشتی صد هزار بند انگشت، و او حساب اعمال بندگان را بابندهای انگشتان خود منظور می کند. این سخنان چه اثری در تربیت مردم می توانست داشته باشد؟!!


در نهایت متوجه شدم منبر باید حاوی تعالیم الهی در ساختن عقاید، اخلاق، اعمال و زندگی مردم باشد و این مطلب در خلال روایات بسیار آمده است. نتیجه این تشخیص آن شد که مسیر منبر را از وضع عادی خود به جهت دیگری سوق دادم و این امر موجب استقبال گرم شنوندگان گردید و آن چنان شد که مجلس شورای ملی آن روز که در سه روز آخر دهه سوم ماه صفر مجلس عزاداری تشکیل می داد و از وعاظ معروف دعوت می کرد، مرا در سن نوزده سالگی و در دو سال پیاپی جهت سخنرانی دعوت کرد. (19) توضیح این که در آن زمان، مردم مرا با نام «شیخ محمدتقی » می شناختند، زیرا هنوزشناس
نامه و نام فامیلی، مصوب و اجرا نشده بود و افراد تنها بانام و بدون ذکر نام خانوادگی شناخته می شدند.


ازدواج و تشکیل خانواده


سال ازدواجم را به خاطر ندارم، اما با توجه به سن اولین فرزندم علی القاعده در حدود23 یا 24 سالگی ازدواج کرده ام.


همسرم خدیجه خانم، دختر عمویم – مرحوم آیه الله حاج شیخ محمدحسین تنکابنی – و تنها همسر من و مادر همه فرزندانم بود.


ایشان در بیت روحانی مت
ولد شده و پرورش یافته بودند و معلومات و اطلاعاتی را که برای یک زن مسلمان جهت تعالی معنوی و نیزبرای پرورش فرزندان شایسته و لایق لازم است، دارا بودند.


چون در گذشته، افراد متدین، به دلیل نگرانی از نفوذ فرهنگ غرب و برنامه هایی که برای تضعیف مبانی مذهبی در بین جوانان اعمال می شد، دخترانشان را برای تحصیل به مدارس دولتی نمی فرستادند; لذا مرحوم عمویم نیز دخترانش را برای تحصیل به مدارس دولتی نفرستادند، بلکه آن ها سواد را در خانه فرا گرفتند.


همسرم، قرآن کریم و کتب ادعیه را به خوبی می خواندند و ازتعالیم عالیه اسلام و مسایل مذهبی و شرعی آگاهی کامل داشتند. حتی در بعضی از مواقع، زنان مسلمان به ایشان مراجعه می کردند وسوالات مذهبی خود را می پرسیدند.


هر چه از عمرم بیشتر می گذرد، ارزش معنوی، روحانی، تقوا وفضیلت همسرم بیشتر در نظرم جلوه می کند. یکی از صفات بسیارعالی که ایشان داشتند، علو همت و بلندنظری بود. یکی ازنمونه های
آن را می گویم:


یک چشم ایشان در این اواخر آب مروارید آورده بود که باید عمل می شد. قرار شد چشم پزشک معروفی که در یکی از نهادهای دولتی هم کار می کرد، عمل جراحی را انجام دهد. بنا بر توصیه رییس آن نهاد، آقای دکتر برای عمل، وجهی دریافت نکرده بود. وقتی خانم شنیدند، ناراحت شدند و گفتند من حاضر نیستم پزشک، چشم مرا با توصیه، مجانی عمل کند. حالا که پول نمی گیرد، یک قالیچه کوچک خریداری کنیم و به عنوان هدیه برای او بفرستیم. همین کار راهم کردیم.


این یک نمونه از بی نیازی طبع و عزت نفس ایشان بود. دربرخوردها، کمال احترام را به یکدیگر می گذاشتیم. عزت هر دو پیش یکدیگر بسیار محفوظ بود. ایشان هر وقت مرا صدا می زدند «آقا» خطاب می کردند. من هم هر وقت ایشان را صدا می زدم «خانم » خطاب می کردم. این یکی از ارکان حفظ محبت و احترام در خانواده است.


یعنی رعایت احترام و شخصیت زن توسط مرد و مرد توسط زن.

ایشان در حوادث و مصایبی که در طول زندگی من اتفاق افتاد، خودرا شریک می دانستند. در مواقعی که زندانی شدم و یا در مواردی که منبرم ممنوع می شد، از روی صفا و صمیمیتی که داشتند، هم درد من بودند و تاثرات درونی خود را اظهار می کردند. خلاصه، روابط معنوی ما، همه جانبه بود و در شادی و غم یکدیگر شریک بودیم.


حتی بعضی از عوارض مزاجی که ایشان در طول زندگی به آن ها مبتلاشدند، معلول تاثرات و تاملات روحی ناشی از حوادث و پیش آمدهای مربوط به من بود. همسر بزرگوارم، فرزندانش را هم خیلی خوب تربیت کردند. آن ها را با ایمان و اعتقاد راسخ تربیت کردند. مراقبت داشتند که بچه ها نماز و روزه و امور دینی را به موقع انجام دهند. در امر تحصیل آن ها هم کاملا مراقب بودند.


مواظبت داشتند بچه ها یک کلمه دروغ و یا یک کلمه خلاف حقیقت نگویند.


از نعمت های بزرگ الهی برای من همین بچه ها هستند. تربیت دقیق ودرست آن ها را مدیون مادرشان می دانم. برای اینکه من اغلب درمنزل نبودم و مشغله فکری و کار من در امر منبر متمرکز بود.


این مادر بود که مسوولیت تربیت و مراقبت از بچه ها را بر عهده داشت.


ایشان در شب عید فطر سال 1368 شمسی از دار دنیا رخت بر بستند.


جنازه ایشان طبق وصیت به قم حمل شد. چون تمایل نداشتند که درمقبره و در جای مسقف دفن شوند، لذا در محوطه باز قبرستان حاج شیخ و در کنار قبور سایر مسلمانان به خاک سپرده شدند.رحمه الله علیها.


ثمره ازدواجم پنج پسر و یک دختر است. هیچ یک از پسرانم ملبس به لباس روحانی نیستند. چون اگر می خواستند، روحانی شوند، بنابر قاعده باید منبری و سخنران می شدند. من آن ها را آزمایش می کردم و می دیدم آن آهنگ گرم و مؤثر در ساختمان طبیعی آن هانیست. لذا ممکن بود از این که نمی توانند از پدرشان بالاتر بزنند و یا لااقل هم سطح پدرشان باشند، متاثر شوند. در حالی که سرعت انتقال آن ها در رشته های تخصصی و شغلی خودشان بالاتراست. به هر حال، همه بحمدلله در کار خودشان موفق هستند وامیدوارم که همواره با تایید الهی در انجام وظایف دینی ودنیوی خود قرین با موفقیت باشند.


پی نوشت ها:


1- آل عمران(3): 134 .


آن هایی که در حال گشایش و تنگدستی از م
ال خود به فقرا انفاق کنند و خشم و غضب (خویش) فرو نشانند و از (بدی) مردم در گذرند(چنین مردمی نیکو کارند) و خداوند دوستدار نیکوکاران است.


2- میرزا مهدی آشتیانی از اساتید بزرگ حکمت، فلسفه و عرفان بود: وی در سال 1306 قمری در تهران به دنیا آمد. بعد ازفراگرفتن علوم عقلی و نقلی در تهران، برای تکمیل تحصیلات درسال 1327 قمری عازم نجف اشرف شد و در نزد اساتید بزرگ آن زمان تلمذ نمود. پس از سفرهایی به اروپا و کشورهای اسلامی در حوزه علمیه قم به تدریس مشغول شد. وی در سال 1372 قمری در سن 66سالگی در تهران وفات کرد. جنازه اش را به قم منتقل کردند و درمسجد بالاسر دفن نمودند.


3- حاج شیخ ابراهیم تهرانی، معروف به امامزاده زیدی در مسجدی به همین نام اقامه جماعت می کرد و درس اخلاق می گفت. وی مردی زاهد و عارف بود. در حدود سال 1358 قمری در تهران درگذشت و درقبرستان حائری قم دفن شد.


4- سید کاظم عصار از استادان برجسته علوم معقول و منقول بود.


در تهران، اصفهان، نجف و سامرا نزد اساتید بزرگ شاگردی کرد.


سپس به تهران آمد و به تدریس حکمت و فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت. وی در سال 1353 شمسی در سن 89 سالگی در تهران در گذشت و در مقبره ابوالفتوح رازی در جوار حضرت عبدالعظیم(ع) دفن شد.


5- میرزا طاهر تنکابنی از استادان معقول و منقول بود. وی سال ها سمت ریاست دادگاه های شهرستان و ریاست دادگاه های استان ومستشاری دیوان عالی کشور را بر عهده داشت. در سال 1311 شمسی دستگیر و از تدریس در دانشکده معقول و منقول محروم شد.


در 14 آذر 1320 شمسی در سن 78 سالگی در تهران در گذشت و درابن بابویه دفن شد.


6- دوستی علی(ع) حسنه ای است که با وجود آن هیچ گناهی به آن زیان نمی رساند.


7- زمر(39):53; بگو ای بندگان من که بر زیان خویش اسراف کرده اید از رحمت خدا مایوس نشوید، زیرا خدا همه گناهان رامی آمرزد و براستی که او آمرزنده و مهربان است.


8- ورود ایشان در 22 رجب سال 1340 قمری برابر با 1 فروردین 1301 شمسی بود.


9- مدرسه دارالشفا از مدارس علمیه قم و متصل به مدرسه فیضیه است. این مدرسه در زمان فتحعلی شاه قاجار (1211-1250 ق) بناشد.


10- شیخ غلامرضا طبسی از وعاظ نامدار ایران بود که به طلاقت لسان و ملاحت بیان شهرت داشت. وی در حوزه علمیه قم تحصیل کرده
و در تهران، مشهد، همدان و دیگر شهرها منبر می رفت و آوازه منبرش همه جا طنین انداز بود. سرانجام در راه مشهد به تهران ودر حوالی سبزوار به سال 1343 شمسی وفات یافت. جنازه اش را به مشهد بردند و در مقبره پیرپالان دوز دفن کردند.


11- شیخ محمد سلطان الواعظین، مشهورترین واعظ اواخر دوره قاجار بود. منبرهای مؤثرش نقش مهمی در بیداری افکار مردم داشت. سالها در مشهد، تهران و قم منبر می رفت.


وی در اول آذر 1330 شمسی در گذشت.


12- آقا سید کاظم درویش از وعاظ تحصیل کرده معروف اواخر قاجارو دوره رضاخان بود. وی ضمن سخنان خود جملاتی به شکل طنز بیان می کرد، به طوری که مستمعین تبسم می کردند و گاهی می خندیدند وهمین امر جاذبه ای در بین مردم ایجاد کرده بود.



در سال 1315 شمسی به دعوت مردم همدان به آن شهر رفت. وی در دی 1324 شمسی در سن 51 سالگی در گذشت و در شهر قم دفن شد.


14- میرزا عبدالله صبوحی از علما و خطبای مشهور تهران در دوره قاجار بود. وی ریاست خطبای تهران را داشت و از شاگردان مبرزشهید حاج شیخ فضل الله نوری بود. او پس از چند سال بیماری درسال 1370 قمری در سن 80 سالگی در گذشت و در نجف اشرف دفن شد.


15- آقا سید یحیی یزدی از وعاظ نامی زمان خود بود. وی درتهران، مشهد، قم و یزد منبر می رفت و علاقمندان زیادی داشت. اوپس از 1362 قمری در یزد در گذشت و در همانجا دفن شد.


16- حاج شیخ عباس قمی، از علما و محدثان بزرگ معاصر بود. وی در حدود سال 1290 قمری، در شهر قم به دنیا آمد. دروس مقدمات وسطح را نزد علمای قم خواند و در سال 1316 قمری عازم نجف اشرف شد و ملازم محدث معروف حاج میرزا حسین نوری شد. پس از درگذشت مرحوم نوری در سال 1322 قمری وی به ایران آمد و در قم به وظایف علمی پرداخت. در سال 1331 قمری به مشهد مقدس مشرف شد وتا هنگام ورود آیه الله حائری به قم در سال 1340 قمری در آن شهر به تالیف و تصنیف و منبر مشغول بود. پس از آن به مدت ده سال با آیه الله حائری همکاری کرد و در سال 1350 قمری بار دیگربه نجف اشرف عزیمت کرد تا این که در اول بهمن 1319 شمسی درنجف اشرف در گذشت و جنب استادش محدث نوری در ایوان صحن مبارک دفن شد.


17- ابومحمد حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، به تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، موسسه النشر الاسلامی، چاپ دوم،1404 قمری، ص 356.


18- آل عمران(3):3 ، خداوند گواهی دهد که جز او خدایی نیست.


19- دعوت نامه اول به تاریخ 28 صفر 1345 قمری برابر با 14شهریور 1305 شمسی از سوی سید محمد تدین، رییس وقت مجلس شورای ملی و دعوت نامه دوم نیز به همان عبارت و به تاریخ 26 صفر1346 قمری برابر با اول شهریور1306 شمسی از سوی حسین پیرنیا،رییس وقت مجلس شورای ملی امضا شده است.


www.hawzah.net

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید