از ديگر احاديث مربوط به تركان، حديثى است كه مى گويد دوبار شورش مى كنند. اصل حديث از ابن حماد به نقل از مكحول است كه پيغمبر فرمود: تركان دو بار شورش مى كنند: يك بار كه آذربايجان را ويران مى كنند؛ بار دوم آن قدر پيش مى آيند كه اسبان شان را كنار ساحل فرات مى بندند؛ اما پس از آن تركى باقى نمى ماند… ارطاة نقل مى كند: سفيانى با تركان مى جنگد و شكست شان به دست مهدى است. نخستين پرچمى كه مهدى براى نبرد برمى افرازد، براى نبرد با ترك هاست… عبد الله بن عمرو نقل مى كند: يكى از ملاحم باقى مانده، كه نبرد با تركان در جزيره است.
در اینجا منظور ما علاوه بر ترك هاى تركيه به روس و ديگر ملل اروپاى شرقى هم ترك گفته مى شود، چون از آنها هم به ملت هاى ترك تعبير شده است. بنابراين در تمام احاديثى كه نامى از ترك ها برده شده، مى بايست به دنبال قرائنى گشت كه معلوم شود مقصود، تركان تركيه است يا ملل ديگر. مهم ترين احاديث عبارت است از:
« قرقيسيا » در مرز سوريه، عراق و تركيه اتفاق مى افتد. علت جنگ، پيدا شدن گنج در مسير رود فرات يا در نزديكى مسير آن است. به نظر مى رسد كه تركان در اين نبرد، تركان تركيه اند، نه روس؛ گرچه روايات ابن حماد درباره قرقيسيا ضعيف است.
از ديگر احاديث، آتش آذربايجان است كه نعمانى در الغيبه از ابو بصير روايت كرده است كه ابوعبدالله فرمود: پدرم به من فرمود: آتش آذربايجان حتماً رخ مى دهد و چيزى مانع آن نيست. وقتى رخ داد، در خانه بمانيد و هر جا مانديم، بمانيد. وقتى قائم ما حركت كرد، به سويش برويد، گرچه روى زمين بخزيد. به خدا گويا مى بينم كه بين ركن و مقام با مردم بيعت مى كند و قرآن جديدى مى آورد كه پذيرش آن بر عرب سخت است. واى بر طاغيان عرب، از شرى كه زمانش نزديك شده است!
اين حديث گنگ و
مجمل است و آتشى كه گفته شده، ممكن است حقيقى و شعله ور باشد، مانند آتش شرق حجاز كه روايت مى گويد از مسافت دور ديده مى شود. اين آتش نزديك زمان ظهور امام(عليه السلام) است، اما ممكن است مقصودش آتش مجازى باشد، يعنى آتش جنگ و فتنه اى كه در آذربايجان رخ مى دهد، يا از آنجا آغاز مى شود.
امام صادق(عليه السلام) زمانش را مشخص نكرده و خبر را از پدرش (امام باقر) نقل مى كند. نزد مردم معروف بود كه امام باقر(عليه السلام) رخدادهاى بسيارى را پيش بينى كرد كه درست از آب درآمد، از جمله سقوط دولت بنى اميه و برپايى دولت بنى عباس. شايد آتشى كه امام در اين روايت فرموده، از رخدادهاى زمان ايشان و مربوط به قيام بر ضد بنى اميه باشد.
حديث ملاحم سيد بن طاووس مى گويد: در آخر الزمان، فرورفتگى اى در بصره رخ مى دهد و آتشى دامنه دار در مشرق ظاهر مى شود كه سه يا هفت روز در آسمان مى ماند. آتشى در آذربايجان پديدار مى گردد كه چيزى جلودارش نيست، همچنين شام ويران مى شود. حديث مرسل است و ظاهراً برگرفته از روايات، بر حسب فهم راوى يا گوينده روايت.
از ديگر احاديث مربوط به تركان، حديثى است كه مى گويد دوبار شورش مى كنند. اصل حديث از ابن حماد به نقل از مكحول است كه پيغمبر فرمود: تركان دو بار شورش مى كنند: يك بار كه آذربايجان را ويران مى كنند؛ بار دوم آن قدر پيش مى آيند كه اسبان شان را كنار ساحل فرات مى بندند؛ اما پس از آن تركى باقى نمى ماند… ارطاة نقل مى كند: سفيانى با تركان مى جنگد و شكست شان به دست مهدى است. نخستين پرچمى كه مهدى براى نبرد برمى افرازد، براى نبرد با ترك هاست… عبد الله بن عمرو نقل مى كند: يكى از ملاحم باقى مانده، كه نبرد با تركان در جزيره است.
ر.ك: ابن حماد 1/273 و 2/677 و 683، ابن طاووس /99 و 191 و 370، كنز العمال 11/275 و 276.
ابن حماد چندين روايت مى آورد كه همگى با جنگ مغولان در سرزمين هاى اسلامى همخوان است، و ظهور امام مهدى را پس از آن مى داند، همچنين روايت ديگرى درباره نبرد امام در قرقيسيا با سفيانى و نبرد با تركان مى آورد، اما بعيد است از نشانه هاى ظهور باشد. در به نقل از ابن مسعود گفته شده است: وقتى تركان و خزر به جزيره و آذربايجان بيايند و روميان به « عمق » و اطراف آنجا بروند، مردى از قبيله قيس از اهالى قنسرين با روميان مى جنگد و سفيانى هم در عراق با اهالى شرق مى جنگد. هر ناحيه اى سرگرم نبرد با دشمن است. وقتى مهدى چهل روز بجنگد و كمكى به او نرسد، با روميان، به شرطى كه هيچ كدام به ديگرى خراجى نپردازد، صلح مى كن
د…
حذيفه مى گويد: وقتى پيشقراولان ترك را ديديد كه به جزيره آمده اند، با آنها بجنگيد تا شكست شان بدهيد؛ اينها با اين كار، حرمت آنجا را زير پا گذاشته اند. اين نبرد نشانه خروج غربيان و شكست پادشاهى آنان است.
از اين گونه روايات زياد وارد شده است.
اما شايد مهم ترين روايت، روايت عمار ياسر است كه مى گويد: دولت اهل بيتِ پيامبر نشانه هايى دارد. پس سرِ جاى خود بمانيد (تا آن نشانه ها ظاهر شود، از جمله:)آمدن تركان كه هم پيمان مردى ضعيف اند، كه دو سال پس از بيعت با وى، بر كنار مى شود و تركان بر ضد روم با هم پيمان مى شوند.
ديوار غرب مسجد دمشق فرو مى ريزد و سه نفر در شام خروج مى كنند و از همان منطقه و توسط افرادى، حكومت شان از بين مى رود، تركان به جزيره مى آيند و روميان به فلسطين و جنگجويى بر جنگجويى ديگر پيشى مى گيرد، تا سپاهشان در قرقيسيا با هم برخورد كنند.
اين روايت، در هر منبعى آمده و غير مرفوع(با ذكر تمامى راويان) است دعوت و دولت اهل بيت پيامبر، در آخر الزمان است. پس بر جاى خود بمانيد و دست نگه داريد تا امام تان را ببينيد. وقتى تركان با روميان مخالفت كنند، جنگ هاى روى زمين زياد مى شود و منادى بر ديوار دمشق ندا مى دهد: واى از شرى كه نزديك شده است، همچنين ديوار مسجد دمشق فرو مى ريزد…). اينها نشانه هاى ظهور امام زمان است، چرا كه رخدادهايى را ذكر مى كند كه به هنگام خروج سفيانى روايت شده، اما روايت مقطوع و بريده است.
روايت ابن حماد به نقل از ارطاة ضعيف تر است. او مى گويد: وقتى تركان و روميان جمع شوند، روستايى در دمشق فرو برود و قسمتى از ديوار غربى مسجد دمشق فرو بريزد، در شام سه پرچم برافراشته مى شود…
اين روايت مى گويد: زمان گرد آمدن روميان و تركان، نزديك خروج سفيانى است اما اين نص، حديث پيامبر و آل(عليهم السلام) نيست و سخن «ارطاة» است، و ارزشى ندارد.
عبدالرزاق 11/380 روايت مشابهى به نقل از ابن مسعود را مى آورد و مى گويد: گويا مى بينم كه تركان سوار بر يابوهاى گوش بريده به سويتان مى آيند و مركب هاى خود را كنار نهر فرات مى بندند.
ر.ك: طبرانى كبير 9/192، حاكم 4/475 مانند روايت عبد الرزاق، مجمع الزوائد 7/312 از طبرانى، كه به شرط شنيدن ابن سيرين از ابن مسعود، روايت را صحيح مى داند.
اما حديث ربطى به ظهور امام ندارد و مقطوع است.
ابن طاووس در ملاحم اين نوع روايت را به نقل از فتن سليلى آورده است كه به او خبر دادند كه على بن ابى طالب به ابن عباس فرمود: اى ابن عباس! چيزهاى گوناگونى شنيده اى، اما آنچه را كه من مى گويم، نقل كن… نخستين فتنه در سال 200 قمرى، حكومت خردسالان است، همچنين تجارت بسيار مى شود اما سود كمى به دست مى آيد، بعد مرگ عالمان و صالحان است، بعد قحطى شديد، سپس ستم و كشتار اهل بيتم با تشنگى در «زواء» و نيز جدايى و نفاق پادشاهان و شاه عجم.
وقتى تركان بر شما چيره شدند، به حوالى شهرها و سواحل درياها برويد و بگريزيد. در سال 253 يا 255 فتنه هايى در مناطق گوناگون رخ مى دهد. فتنه اى در مصر است. واى بر مصر! دومين فتنه در كوفه است، و سومى در بصره. ويرانى بصره به دست مردى است كه به جنگ با بصره فرا مى خواند. رگ و ريشه اى ندارد؛ مردم را به دو گروه تقسيم مى كند، گروهى طرفدار وى و عده اى بر ضد او هستند. چند سال بر آنان حكومت مى كند، بعد خليفه اى حاكم شما مى شود كه سختگير و بداخلاق است. نامش در آسمان «قتّال» و در زمين «جبّار» است. خون هاى زيادى مى ريزد؛ خون را با آب قاطى مى كند اما نمى تواند آن را بنوشد. اعراب بر آنها يورش مى آورند.
خليفه در هجوم اعراب، كشته مى شود و ستم و گناه بين مردم رواج مى يابد. پرچم هايى پى در پى به سويتان مى آيند، گويا رشته اى پيو
سته هستند كه بريده شده، به دنبال هم مى آيند.
وقتى خليفه تان كشته شد، منتظر خروج آل سفيان باشيد كه حكومتش به هنگام هلال ماه نو، در مصر است؛ در همان زمان، كرانه و اطراف بصره و نيز بازار و مسجد بصره فرو مى روند، بعد طوفان آب است. اگر كسى از كشتن با شمشير نجات يابد، از غرق شدن نجات نمى يابد، مگر كسانى كه حوالى بصره و از مركز دور باشند.
سه خسوف و شش زلزله در مصر پديد مى آيد و از آسمان سنگ خواهد باريد؛ بعد فتنه اى در كوفه رخ مى دهد و سفيانى در شام ظهور مى كند، وقتى سپاهش به كوفه برود، منتظر بهترين فرد آل محمد(صلى الله عليه وآله)، مهدى، باشيد كه به كعبه آويخته است. زنده ها در زمان وى آرزو مى كنند كه كاش مرده بودند. زمين را از عدل پُر مى كند، چنان كه از ستم آكنده شده بود.
راوى اين روايت، ناشناخته و مجهول است و متنش اشكال دارد. حديث درست، خبر مشهورى است كه امير مؤمنان(عليه السلام) در مورد جنگ تركان مغولى در سرزمين هاى اسلامى بيان كرده است؛ كه حضرت در نهج البلاغه، خط
به 128 آمده است:
«گويا آنها را مى بينم؛ گروهى كه چهره هايشان مانند سپر [پهن و گرد] چكش خورده است. لباس هاى ابريشم و ديبا مى پوشند و اسب هاى خوبى دارند. وقتى وارد آنجا شوند، خونريزى زيادى مى شود، بطورى كه فرد زخم خورده، روى كشته ها راه مى رود و شمار فراريان، كمتر از اسيران است».
يكى از ياران حضرت گفت: اى امير مؤمنان! مگر علم غيب مى دانى؟! امام خنديد و به آن مرد كه از قبيله كلب بود فرمود: «اى برادر كلبى! علم غيب نيست، بلكه آن را از دارنده دانش (رسول خدا) ياد گرفته ام. علم غيب، دانستنِ وقت قيامت است كه خدا فرموده: «فقط خدا مى داند چه زمان، قيامت است. اوست كه باران مى فرستد، نيز آنچه را در رَحِم مادران است مى داند. هيچ كس نمى داند فردا چه به دست مى آورد و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد. خدا عالِم و آگاه است» (لقمان /34).
خدا مى داند كه در رَحِم، پسر است يا دختر؛ زشت است يا زيبا؛ بخشنده است يا بخيل; بدبخت است يا نيك بخت; مى داند كه چه كسى هيزم دوزخ مى شود
يا در بهشت، يار پيامبران است. اين علم غيبى است كه كسى جز خدا نمى داند اما بقيه، دانشى است كه خدا به پيامبر آموخته، و او نيز به من ياد داده است و دعا كرده كه سينه ام آن را حفظ كند و وجودم آن را نگه دارد.
در اين خطبه، حضرت خبر جنگ مغولان ترك در سرزمين هاى مسلمانان را مى دهد كه مى توان آن را جزء نشانه هاى دور ظهور دانست.
حاكم در روايت مشابهى را آورده و آن را صحيح دانسته است و از قول بريده مى گويد كه پيغمبر فرمود: قومى مى آيند كه چشمان ريز دارند و صورت شان مانند سِپَر پهن است؛ در صحراى عرب، به مسلمانان مى رسند. گويا مى بينم كه اسبان شان را به ديوار مسجد بسته اند. پرسيدند: اى رسول خدا! آنها چه كسانى هستند؟ فرمود: تركان.
از ديگر احاديث مربوط به تركان، حديث ابن مهزيار است كه طولانى است، و كمال الدين آن را آورده است؛ و از ديدار وى با امام مهدى(عليه السلام) در زمان غيبت در مكانى نزديك طائف سخن گفته است. امام، علامات ظهور و مطالبى درباره ترك ها را به او فرموده است.& lt;o:p>
عبارت مربوط به تركان در روايت كمال الدين چنين است كه امام پرسيد: اى ابن مهزيار! برادرانت در عراق چگونه اند؟ عرض كرد: زندگى سختى دارند و شمشيرهاى بنى شيصبان بر سر آنهاست. امام فرمود: خدا دشمنان را نابود كند! به كجا مى روند؟! گويا مى بينم كه گروهى در شهرشان كشته مى شوند و اراده پروردگار شب و روز بر آنان چيره است. عرض كرد: يابن رسول الله! اين رخداد چه زمانى است؟
فرمود: وقتى قومى كه بهره اى از ايمان ندارند و خدا و رسول از آنها بيزار است، مانع رسيدن شما به كعبه شوند. نشانه اش آن است كه سه روز در آسمان سرخى اى ظاهر مى شود كه ستون هايى همچون نقره دارد كه از روشنى و نور مى درخشند. «سروشى» از ارمنستان و آذربايجان خروج مى كند و قصد مناطق پس از رى و كوه سياه را دارد كه جنب كوه سرخ و كنار كوه طالقان است.
بين او و «مروزى» نبرد صليمانيه است، كه در آن جوانان پير، بزرگ سالان فرتوت و كشتگان نمودار مى شوند. در آن هنگام منتظر خروج او به سوى « زوراء » باشيد. در آنجا نمى ماند و
به «باهات» و سپس به «واسط» عراق مى رود يك سال يا كمتر در آنجا مى ماند، سپس به كوفان مى رود، در آنجا نبردى رخ مى دهد كه دامنه اش از نجف تا حيره و غرى است. نبردى سخت كه ذهن ها آن را به فراموشى مى سپارد. هلاك دو گروه در آن وقت است، خدا بازماندگان را نابود مى كند.
آن گاه امام اين آيه را تلاوت كرد: «زندگى دنيا مانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم، كه در پى آن، گياهان زمين كه مردم و چارپايان از آن مى خورند مى رويد، تا زمانى كه زمين، زيبايى خود را يافته و آراسته مى گردد و اهل آن مطمئن مى شوند كه مى توانند از آن بهره مند گردند؛ اما ناگهان فرمان ما شب هنگام يا در روز براى نابودى آن فرا مى رسد و چنان آن را درو مى كنيم كه گويى ديروز هرگز نبوده است!» (يونس /24).
نص روايت در الغيبه طوسى چنين است: امام از اهالى عراق پرسيد، عرض كردم: مولايم! لباس خوارى بر تن دارند و در ميان گروهى ذليل زندگى مى كنند! فرمود: يابن مهزيار! همان طور كه بر شما حاكم شدند، بر آنان حكومت خواهيد كرد و آن روز خوار خواهند شد! عرض كردم: مولايم! طول مى كشد تا به آرزويمان برسيم؟
فرمود: يابْن مازيار! پدرم ابو محمد با من عهد بست كه نزديك قومى نباشم كه خدا بر آنها غضب كرده و لعن شان نموده است، خوارى دنيا و آخرت براى آنان است و عذابى دردناك خواهند داشت. به من دستور داد در كوره راه هاى كوه و ويرانه شهرها زندگى كنم. به خدا كه مولاى شما تقيه مى كند و تا روزى كه خدا به من اذن خروج دهد و قيام كنم، در تقيه به سر مى برم.
عرض كردم: مولايم! چه زمان قيام مى كنيد؟ فرمود: وقتى مانع رسيدن شما به كعبه شوند، و خورشيد و ماه گرد هم آيند، و كواكب و ستارگان پيرامون آن دو روان شوند. عرض كردم: چه زمان چنين رخ مى دهد؟
فرمود: در سال فلان، نيز وقتى دابة الأرض از بين صفا و مروه خارج شود، عصاى موسى و انگشتر سليمان را همراه دارد و مردم را به سوى محشر روانه مى كند.
روايت دلائل الامامه چنين است: سپس امام فرمود: يابن مهزيار! به تو خبرى بدهم؟ وقتى كودكان بر تحت حكومت بنشينند، مغربى حرك
ت كند، عمانى روانه شود و با سفيانى بيعت گردد، به ولىّ خدا اجازه ظهور داده مى شود؛ همراه سيصد و سيزده مرد از صفا و مروه بيرون مى آيم. به كوفه مى آيم و مسجد آنجا را خراب كرده، مانند اولش آن را مى سازم و ساختمان هاى ستمگران را كه آن حوالى است، خراب مى كنم. همچنين همراه مردم حج مى گزارم و به يثرب مى آيم… آن روز فقط مؤمنى روى زمين زنده مى ماند كه قلبش را براى ايمان پيراسته و خالص كرده باشد.
عرض كردم: مولايم! بعد چه اتفاقى مى افتد؟ فرمود: بازگشت و رجعت؛ بعد اين آيه را تلاوت كرد: «سپس شما را بر آنها چيره مى كنيم و به وسيله دارايى ها و فرزندانى كمك مى نماييم و نفرات شما را بيشتر از دشمن قرار مى دهيم» (اسراء / 6). ر.ك: مختصر البصائر /176، ايقاظ /286، تبصرة الولى /773 و 778 و 780، بحار 52/9 و 42.
چند اشكال بر اين روايت وارد است، از جمله: متن و نصوص آن بسيار متفاوت است و همين اشكال براى عدم اعلام نظر درباره آن كافى است. همچنين در روايت كمال الدين، از هلاك عباسيان ستمگر سؤال مى شود كه به ظهور امام(عليه السلام) مربوط نمى شود. پاسخ آن هم در بردارنده رخدادهايى مربوط به عباسيان در عصر آنان است كه ربطى به نشانه هاى ظهور ندارد.
قسمتى از روايت الغيبه طوسى مربوط به نشانه هاى ظهور است اما مجمل و نامشخص است. دابة الأرض، از نشانه هاى قيامت است، نه ظهور و ذكر آن در حديث باعث تضعيف حديث شده است.
در روايت دلائل الامامه نشانه هاى معروفى هست كه در جاى ديگر نيز آمده است. قسمت مربوط به ترك ها هم اين است: «فردى به نام «سروشى» از ارمنستان و آذربايجان خروج مى كند و قصد مناطق پس از رى و كوه سياه را دارد كه جنب كوه سرخ و كنار كوه طالقان است».
روايت گزارش مى كند كه سپاه از ارمنستان و باكو به سوى تهران و بغداد حركت مى كند، كه حركت طبيعى سپاهيان در آن زمان، همين راه بوده است. اگر روايت صحيح باشد، از رخدادى مربوط به آن زمان سخن مى گويد؛ حال آنكه سند روايت هم ناقص است، چون رواى جليل القدر و مورد اطمينان از آل مهزيار، على بن مهزيار است كه پيش از غيبت درگذشته است، پس روايت از يكى از فرزندان يا برادرزادگانش است كه مورد اعتماد بودنش جاى بحث دارد.
آية الله خويى در معجم رجال الحديث مى گويد: تعجب است كه برخى خيال مى كنند كه او تا زمان غيبت نيز زندگى كرده است، اينها على بن مهزيار، كه خدمت امام حجت مشرف شده را با على بن ابراهيم بن مهزيار اشتباه گرفته اند، اما اين پندار نادرست بوده و داستان تشرف على بن مهزيار خدمت امام(عليه السلام) ثابت نشده است و حتى اگر هم ثابت شده باشد، راوى فرزند مهزيار است نه خود او. صدوق در المشيخه و نجاشى و شيخ در ذكر سند روايت ها تصريح كرده اند كه راوى ابراهيم بن مهزيار، برادر على بن مهزيار است.
از ديگر احاديث مربوط به ترك ها، نبرد امام مهدى(عليه السلام) با تركان است. در بشارة الاسلام به نقل از امام صادق آمده است: مهدى(عليه السلام)، نخستين پرچم جنگ را به سوى تركان روانه مى كند، كه آنان را شكست مى دهد و اموال و اسيرانشان را، به چنگ مى آورند، سپس امام به سوى شام مى رود و آنجا را فتح مى كند.
اين روايت، مُرسَل است و ابن حماد و ديگران به نقل از «ارطاة» آورده اند. اگر روايت صحيح باشد، مقصود تركان تركيه هستند و بر اساس سير منطقى پيشامدها، مى بايست كه تركيه از كشورهاى آغازينى باشد كه از ظهور تأثير مى پذيرد و ساكنانش به حركت مى آيند. امام پس از سر و سامان دادن به عراق، بدان سو متوجه مى شود.
از ديگر احاديث تركان، روايات آمدن آنان به جزيره و كنار فرات است. نعمانى از امام صادق(عليه السلام) آورده است: اميرمؤمنان عليه السلام از رخدادهايى سخن گفت كه پس از ايشان تا قيام قائم رخ مى دهد، حسين پرسيد: چه زمانى خدا زمين را از شر ستمگران پاك مى كند؟ امير مؤمنان فرمود: زمانى خداوند زمين را از وجود ستمگران پاك مى كند كه بناحق خون ريزى شود.
سپس امام در حديثى طولانى، از بنى اميه و بنى عباس سخن گفت و بعد فرمود: فردى در خراسان قيام مى كند و بر كوفان و مُلتان چيره مى شود، و از جزيره بنى كاوان هم ردّ مى شود، همچنين فردى از ما در گيلان قيام مى كند و «آبر» و ديلمان به او لبيك مى گويند و پرچم هاى تركان كه در سرزمين هاى مختلف، اينجا و آنجا پراكنده است، براى كمك به فرزندانم مى آيند. آن زمان بصره ويران مى شود و امير الأمراى مصر قيام مى كند.
سپس امام حكايتى طولانى فرمود و افزود: هزاران نفر آماده شده، صف لشكريان آراسته مى شود؛ يكى، ديگرى را مى كشد كه باعث قيام فردى مى شود؛ شخص انقلابى شورش مى كند و كافر هلاك مى شود. آن گاه قائم، كه به او اميد بسته اند،
و امامى ناشناخته است، قيام مى كند. صاحب شرافت و فضيلت است. اى حسين! وى از فرزندان توست، بى مانند است. بين دو ركن يمانى و حجر الأسود ظهور مى كند و دو لباس كهنه به تن دارد. بر جن و انس ظاهر مى شود و خون بهاى كسى روى زمين پايمال نمى شود. خوشا به حال كسى كه آن زمان را دريابد و شاهد روزهاى حضورش باشد.
مقصود از قيام كننده در خراسان، ابو مسلم خراسانى يا سيد خراسانى است كه نزديك زمان ظهور مهدى(عليه السلام) قيام مى كند. مُلْتان، منطقه اى نزديك غزنه است (معجم البلدان 5/189) كه الان جزء پاكستان است. جزيره بنى كاوان آنجا يافت نشده اما كاودان و كاوردان روستاهايى در مازندران نزديك آمل هستند.
در صورت صحت سند اين روايت، قسمت مربوط به تركان اينجاست كه مى گويد: «پرچم هاى تركان كه در سرزمين هاى مختلف، اينجا و آنجا پراكنده است، براى يارى فرزندم مى آيند»; اين دلالت دارد كه گروه هايى از ترك ها براى كمك به امام(عليه السلام) آماده اند. شايد اين جريان پس از سروش آسمانى و اعلام ظهور امام باشد، والله العالم.
http://noorportal.net& lt;o:p>