ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

نقش تلویزیون در عرفی شدن فرهنگ-1

فهرست مطالب

طرح موضوع


بي‌ترديد، شناخت همه تحولات اجتماعي، مطالعه‌اي عميق و کاوشي دقيق مي‌طلبد. دگرگوني‌هاي اجتماعي، همچون مسائل فردي نيستند تا آنها را به عنوان يک مورد انحصاري، محدود و تک‌لايه در نظر بگيريم، بلکه از آن نوع موضوع‌هايي هستند که شناختشان ناگزير از تبيين آنهاست. افزون بر آن، در روند تحليل اين نوع مسائل، نمي‌توان نگاه ظاهربينانه و جزئي‌نگر، در پيش گرفت؛ چون هر تحول اجتماعي، چنان سطوح متعدد و جنبه‌هاي گوناگون دارد که نگاه سطحي به آن، به جاي توضيح و تبيين آن، بيشتر گمراه کننده مي‌نمايد.


تحليل تغييرات اجتماعي، پيش از هرچيز، به وجود يا ساخت يک دستگاه مفهومي منوط است تا زمينه مطرح ساختن دگرگوني اجتماعي به عنوان يک مسئله و قرار دادن آن در معرض آراي متفاوت فراهم شود. اين مهم‌ترين چالش در مطالعه دگرگوني‌هاي اجتماعي نوظهور يا تازه‌وارد است؛ چرا که در برخي موارد يک تحول اجتماعي، چنان بي‌سابقه و نوپديد است که مفهوم‌سازي درست در مورد آن، هنوز بسيار ساده و نارساست. در مواردي نيز ممکن است دگرگوني اجتماعي، نخست در وراي مرزهاي فرهنگي يا جغرافيايي يک جامعه اتفاق بيفتد و پس از مدتي، وارد قلمرو فرهنگي جامعه شود. در چنين وضعيتي، نارسايي مفهومي در تحليل آن دگرگوني، به سامان متفاوت فرهنگي بر مي­گردد که جامعه، مبدأ و مقصد تغيير اجتماعي را از يکديگر متمايز مي‌کند.


«عرفي شدن» به عنوان يک دگرگوني اجتماعي، در مقام تحليل و فهم با همان چالش‌هايي روبه­روست که بسياري از دگرگوني‌هاي اجتماعي ديگر با آن روبه­رو هستند. عرفي شدن را از نظر بستر وقوع آن مي‌توان مسئله‌اي براي جامعه باخترزمينِ مسيحي در نظر گرفت که نقطه اوج آن نيز در همان سرزمين آشکار شد. وقوع اين پديده در مشرق‌زمين، به ويژه در کشورهاي اسلامي، هنوز با همان سبک و سياق غربي تحليل مي‌شود، در حالي‌که روند وقوع آن در جوامع اسلامي، به دليل ويژگي‌هاي اين جوامع، ره­يافت ‌تحليلي متفاوت از مدل غربي آن را مي‌طلبد. البته اين به معناي کنار گذاشتن کامل آن دسته از ادبيات نيست که در مورد اين پديده در جهان غرب نگارش يافته است، بلکه تأکيد مي‌شود همان‌طور که جامعه اسلامي از نظر فرهنگ و ساختار متفاوت از جامعه غرب است، عرفي شدن آن ن
يز ره­يافت تحليلي متفاوت از تبيين سکولار شدن جامعه غرب را مي‌طلبد. دشواري ديگر در تحليل عرفي شدن، به ويژه در تحليل وقوع آن در جامعه اسلامي، گستره وقوع عرفي شدن است. عرفي شدن، ابعادي متعدد و ازاين­رو، گستره اجتماعي قابل توجهي دارد. از اين نظر، ممکن است عرفي شدن در بخش‌هاي گوناگون جامعه، از جمله فرهنگ، دين، اقتصاد و… به وقوع بپيوندد که شناخت آن در هريک از اين ابعاد، روش‌هاي خاصي را مي‌طلبد.


شايد برجسته‌ترين بعد عرفي شدن در جامعه اسلامي، وقوع آن در حيطه فرهنگ تعريف شود؛ چون از نظر گستره کارکردي، مي‌توان گستره فرهنگ را در حد خود جامعه تعريف کرد. ازاين­رو، عرفي شدن فرهنگ، همان عرفي شدن جامعه است. بنابراين، اگر فرهنگ جامعه‌اي به فرهنگ عرفي تبديل شود، به سادگي مي‌توان آن جامعه را جامعه­اي سکولار تعريف کرد.


مناسب‌ترين شيوه در تحليل و تبيين عرفي شدن فرهنگ، مطالعه آن مرتبط با عوامل فرهنگ‌ساز است؛ چون عرفي شدن فرهنگ، چيزي جز توليد فرهنگ جديد عرفي نيست، اگرچه از نظر گستره و ژرفا ممکن است چنين تحولي با درجات مختلف به وقوع بپيوندد. بنابراين، عرفي شدن در نتيجه فعاليت همان عواملي به وجود مي‌آيد که در جامعه‌پذيري افراد يک جامعه و به تبع آن در فرهنگ‌سازي ‌نقش مؤثري دارند
.


در هر جامعه، نهادها و عوامل مختلفي در تربيت افراد و فرهنگ‌سازي نقش ايفا مي‌کنند؛ رسانه‌هاي جمعي از جمله تلويزيون از مهم‌ترين آن عوامل به شمار مي‌روند. بدون ترديد، امروزه رسانه تلويزيون به دليل جذابيت و ويژگي‌هاي انحصاري تکنولوژيکي که دارد،‌مؤثرترين عامل در فرهنگ‌سازي و تربيت افراد جامعه است. نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ نيز درست از همين رهگذر قابل تحليل است. اين رسانه به دليل قابليتي که در تغيير فرهنگ موجود و توليد عناصر فرهنگي جديد دارد، مي‌تواند در نشر فرهنگ عرفي و به دنبال آن در عرفي ساختن فرهنگ جامعه نقش اساسي ايفا کند.


در بازگويي عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون، لازم است ميان دو نوع تلويزيون سکولار و ديني تفکيک روشني صورت گيرد؛ تلويزيوني که مديران آن سکولار هستند و برنامه‌هاي عرفي از آن نشر مي‌شود، بدون ترديد، مهم‌ترين عامل در ترويج فرهنگ عرفي هستند. در برخي موارد ممکن است عرفي‌سازي جامعه و فرهنگ، بخشي از اهداف اساسي اين‌گونه تلويزيون را تشکيل دهد. بنابراين، بجاست در بررسي نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، چيستي و چگونگي نقش تلويزيون ديني يا تلويزيون غير سکولار در عرفي شدن فرهنگ مورد تأمل قرار گيرد.


اين نوشته مي­كوشد همين مسئله را بررسي كند. نخست به نقش تلويزيون در جامعه‌پذيري افراد و فرهنگ‌سازي پرداخته شده است. سپس مباني نظري نقش تلويزيون در عرفي‌شدن فرهنگ بازگو گرديده است و در نهايت، سعي شده سازوکار يا برخي از شيوه‌هاي عرفي شدن فرهنگ از سوي رسانه تلويزيون برشمرده شود. خاطرنشان مي‌شود در اين مقاله، عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون، با تمرکز بر مطالعه وقوع اين پديده در ارزش‌ها و هنجارها، بازگو گرديده است؛ آن هم صرفاً به اين دليل که از ميان عناصر فرهنگ، ارزش‌ها و هنجارها اهميت بيشتري در مقايسه با ديگر عناصر فرهنگ دارند.


• تلويزيون و عرفي شدن فرهنگ


دانستن حدود نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، پيش از هر چيز، درک درست از جايگاه تلويزيون در فرهنگ­سازي و تربيت اجتماعي افراد جامعه را مي‌طلبد. بي‌تردي
د، در عصر حاضر همراه با ديگر منابع جامعه‌پذيري و تربيت افراد, رسانه تلويزيون از پرقدرت‌ترين و مؤثرترين آنان است. با فرض مسلّم انگاشتن قدرت تلويزيون در جامعه‌پذير کردن و تربيت افراد و با اذعان به پخش برنامه‌هاي عرفي‌ساز از اين رسانه، مي‌توان اثرگذاري آن را در عرفي شدن فرهنگ نتيجه گرفت. پس در بررسي کردن نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، نخست بايد چگونگي اثرگذاري تلويزيون بر فرهنگ و جايگاه آن را در فرهنگ‌سازي مشخص کرد و پس از آن، شيوه عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون بازگو شود.


الف) تلويزيون و فرهنگ‌سازي


به باور همه متخصصان امور رسانه و فرهنگ, رسانه‌ها به ويژه تلويزيون، از مهم‌ترين منابع توليد فرهنگ و فرهنگ‌سازي هستند. شرايط دنياي جديد به گونه‌اي رقم خورده که رسانه تلويزيون، به عنوان رسانه‌اي فرهنگ‌ساز و جامعه تربيت کننده، در امور تربيتي و فرهنگ‌سازي همچون خانواده و مدرسه عمل مي‌کند. در عصر حاضر، رسانه تلويزيون به دليل سادگي استفاده آن، عمومي‌ترين رسانه‌اي است که بيشترين کاربر را داراست. «اگر روندهاي جاري در تماشاي تلويزيون ادامه يابند، به­طور متوسط کودکي که امروز متولد مي‌شود، تا هجده سالگي وقت خود را بيش از هر فعاليت ديگري غير از خوابيدن، صرف تماشاي تلويزيون خواهد کرد.» تحقيقي که در
يازده کشور، از جمله امريکا، برخي از کشورهاي اروپايي و کشور پرو در امريکاي لاتين انجام شده است، نشان مي‌دهد که افراد داراي تلويزيون در اين کشورها، به‌جاي ديگر فعاليت‌هاي تفريحي، ديدار با دوستان، وظايف خانوادگي و خوابيدن، به تماشاي تلويزيون مي‌پردازند. بررسي‌هاي انجام شده در ايران، نشان مي‌دهد که از ميان افراد داراي تلويزيون، هفتاد درصد آنها اطلاعات و اخبار را از راه تلويزيون به دست مي‌آورند. نتايج اين تحقيقات و مطالعات مشابه، نشان مي‌دهد که رسانه تلويزيون، بيشترين رسانه مورد استفاده در دنياست. اكنون پرسش اينجاست که مکانيسم اثر­گذاري تلويزيون بر افراد و فرهنگ چگونه است؟ نفوذ محتوايي تلويزيون بر مخاطبان و به تبع آن فعاليت اين رسانه در بازتوليد فرهنگ، از چه الگويي پيروي مي‌کند؟


در مورد تحليل نقش تلويزيون در فرهنگ‌سازي و جامعه‌پذيري، نظريات گوناگوني وجود دارد که تحت عنوان نظريه‌هاي جامعه‌پذيري ياد مي‌شوند. از مهم‌ترين آنها مي‌توان از دو نظريه مدل‌سازي و انتظارات اجتماعي نام برد. نظريه مدل‌سازي، به اين نکته اشاره دارد که بازيگران تلويزيون و شيوه‌هاي رفتار آنان در مواقع گوناگون، براي مخاطبان اين رسانه به عنوان الگو عمل مي‌کنند. مخاطبان متاثر از جاذبه‌هاي تلويزيون، هميشه مي‌كوشند در موقعيت‌هاي همسان با مواقعي که در تلويزيون مشاهده کرده‌اند،‌در آن موقعيت‌ها شبيه بازيگران تلويزيوني رفتار کنند. اصطلاح مدل در اين نظريه، هم شامل شخصيت‌هاي نمايش داده شده در تلويزيون مي‌شود و هم رفتار آنان را در برمي‌گيرد. در نظريه مدل‌سازي اشاره مي‌شود که «تماشاگران ممکن است از الگوي رفتاري مشخصي تقليد کنند، در حالي‌که دست‌اندرکاران [رسانه]، تعمدي نداشتند که کار آنها در نهايت الگوي رفتاري ديگران باشد»


تقليد و الگوبرداري مخاطبان رسانه تلويزيون از شخصيت‌ها و رفتار‌هاي به نمايش درآمده در آن رسانه، به اين ترتيب بازگو شده است:


1. تماشاگر، رفتار خاصي را از بازيگر رسانه مشاهده مي‌کند.


2. مخاطب، رفتار مشاهده شده را درک و حلاجي مي‌كند و خود را در جاي بازيگر قرار مي‌دهد.


3. پس از آن، تماشاگر در موقعيت‌هاي همسان با موقعيت‌هاي نمايش داده شده، شبيه رفتار بازيگر در آن موقعيت عمل مي‌کند.


4. تکرار رفتار‌هاي مشاهده شده، احساس رضايت‌مندي تماشاگر را در پي دارد و اين مثل شرطي شدن عمل مي‌کند؛ يعني تماشاگر در برابر تکرار رفتار نمايش داده شده، رضايت مادي يا معنوي يا هر دو را به دست مي‌آورد.


5. تقويت و ترغيب مثبت، احتمال تکرار آن رفتار را از سوي تماشاگر افزايش مي‌دهد.


نظريه مدل‌سازي اثرگذاري رسانه، به ويژه اثر رسانه تلويزيون را بر مخاطب، به پيروي از نظريه «يادگيري اجتماعي» بازگو مي‌کند. البته در اين نظريه، بيشتر بر اثرگذاري رسا
نه تلويزيون در سطح فردي پرداخته شده است. اثرگذاري رسانه تلويزيون, در حد و اندازه‌اي که در اين نظريه مطرح مي‌شود، جاي تأمل دارد، ولي قابليت اين ديدگاه در بازگويي اجمالي شيوه اثرگذاري رسانه بر مخاطبان، مناسب و معقول مي‌نمايد. بر اساس اين نظريه، مي‌توان چنين نتيجه گرفت که نقش رسانه تلويزيون در فرهنگ‌سازي، هنجارسازي و ارائه الگوهاي رفتاري براي مخاطبان است. از آنجا که اين عمل هميشه با جاذبه‌هاي خاص تلويزيوني همراه است، تأثيري قابل توجه بر مخاطبان مي‌گذارد و به همان ميزان به توليد عناصر و هنجار‌هاي فرهنگي مي‌پردازد.


نظريه ديگر در مورد نقش رسانه، به ويژه تلويزيون در فرهنگ‌سازي، نظريه انتظارات اجتماعي است. در اين ديدگاه مثل نظريه مدل‌سازي، اثرگذاري تلويزيون بر مخاطبان و نقش اين رسانه در فرهنگ‌سازي و توليد هنجارهاي فرهنگي، مسلّم و مفروض گرفته مي‌شود، ولي در اين نظريه بدون يادآوري از مدل‌ها، سطح گسترده‌تري از نقش تلويزيون در انتقال دانش‌ها و هنجارها به مخاطبان، بيان مي‌شود. بر اساس اين نظريه، رسانه‌ها از جمله تلويزيون، مخاطبان، به ويژه مخاطبان جوان را با انتظاراتي اجتماعي آشنا مي‌کند. اين رسانه با نمايش حوزه‌هاي مختلف روابط اجتماعي و فعاليت گروهي، شرايط و ضرورت‌هاي حوزه‌هاي گوناگون زندگي اجتماعي را براي مخاطبان مي‌نماياند. تلويزيون درکنار ديگر منابع جامعه‌پذيري، افراد را با نقش‌ها و فعاليت‌هايي که از فرد در مواقع خاص انتظار مي‌رود، آشنا مي‌کند. براي مثال، رسانه با نمايش روابط و زندگي خانوادگي، سبک‌هاي رفتار در اين محيط را به مخاطبانش انتقال مي‌دهد. شيوه ازدواج، داد و ستد مالي، آموزش و… در رسانه‌ها نمايش داده ‌مي‌شود. مخاطبان با تماشاي اين موارد، انتظارات اجتماعي مربوط به بخش‌هاي مختلف زندگي اجتماعي را درک مي‌كنند و هنجارهاي نمايش داده شده براي آن موا
رد را فرا مي‌گيرند.


نقش رسانه‌ها به ويژه تلويزيون در جامعه‌پذيري و فرهنگ‌سازي، در اين نظريه چنين توصيف شده است:


1. در برنامه‌هاي تلويزيون، زندگي و فعاليت‌هاي اجتماعي گروه‌هاي مختلف اجتماعي به نمايش در مي‌آيد.


2. اين نمايش‌ها با درجات مختلف دقت، بازتاب دهنده واقعيت‌هاي زندگي اجتماعي گروه‌هاي متنوع اجتماعي است.


3. تماشاگران اين برنامه‌ها آموزش‌هايي را در مورد نقش‌ها، منزلت‌هاي اجتماعي و نظارت اجتماعي رايج در بخش­هاي گوناگون زندگي اجتماعي فرا مي­گيرند.


4. با پخش رفتار و سبک زندگي گروه‌هاي مختلف اجتماعي، تماشاگران آن را به صورت الگو فرامي‌گيرند و به اين باور مي‌رسند که در شرايط مشابه موقعيت‌هاي نمايش داده شده، بايد رفتار عرضه شده از سوي رسانه را انجام دهند.


5. با الگوگيري تماشاگر از رسانه، انتظار مي‌رود در موقعيت‌ها و امور زندگي واقعي نيز همسان با همان الگو عمل کند.


با استفاده از دو نظريه
مدل‌سازي و انتظارات اجتماعي، مکانيسم تأثير رسانه تلويزيون در فرهنگ‌سازي چنين توضيح داده شده است:


رسانه‌ها، مردمي را نشان مي‌دهند که فعاليت‌هاي خاصي را انجام مي‌دهند. اينها مي‌توانند مدل و راهنماي همه بينندگان اين‌گونه برنامه‌ها قرار گيرند. اين اعمال مي‌توانند براي هميشه بخشي از شخصيت ذاتي تماشاگران بشوند. رسانه‌ها همچنين صدها نوع گروه مختلف اجتماعي را نشان مي‌دهند. الگو و انگاره سازمان اجتماعي و رفتار اعضاي آنها با يکديگر مي‌تواند از طرف مخاطبان مشاهده و ياد گرفته شود و در موارد مشابهي که بيننده وارد اين گروه‌ها يا با آنها وارد مذاکره و رابطه مي‌شود، مورد استفاده قرار گيرند.


به يقين، تقليد مخاطبان از شخصيت‌ها و رفتارهاي نمايش داده شده در رسانه و به دنبال آن قرار گرفتن اين الگوها به عنوان بخشي از شخصيت افراد، در بلندمدت، زمينه‌ساز تحول فرهنگي در جامعه مي‌شود و اين اهميت ويژه تلويزيون را در جامعه‌پذيري و فرهنگ‌سازي مي‌رساند.


ب) مباني نظري عرفي شدن فرهنگ توسط تلويزيون


بررسي نقش تلويزيون در عرفي شدن يا عرفي ساختن فرهنگ, پيش از هر چيز به نوع چشم‌انداز نظري بستگي دارد که ما در مطالعه تلويزيون برمي­ گزينيم. اگر تلويزيون با چشم‌انداز فن­آوري­ محور بررسي و فعاليت آن در پيوست با مدرنيته و تجدد غربي مطالعه شود، نقش اين رسانه و کارکرد آن در عرفي‌سازي فرهنگ، مسلّم تلقي مي‌شود. بر اساس اين ديدگاه، تکنولوژي تلويزيون صرفاً وسيله‌اي در خدمت بشر و مطيع محض او نيست، بلکه خود به صورت يک بسته فرهنگي است که اقتضائات خاص خود را دارد. تلويزيون، زاده تحولات فکري و اجتماعي جامعه مغرب‌زمين در عصر نوزايي است. بر اثر همين دگرگوني اجتماعي و فکري بود که دين به حاشيه رانده شد، نخستين ريشه‌هاي سکولاريسم شکل گرفت و به دنبال آن، جريان عرفي شدن به راه افتاد. بنابراين، رسانه تلويزيون را بايد با توجه به بستر پيدايش آن مطالعه کرد، نه به عنوان ابزار بي‌جان و فرمان­بر محض بشر. با اين تحليل، رسانه تلويزيون، خود، فرآورده جريان عرفي‌شدن و به صورت طبيعي در خدمت آن است.


ديدگاه مارشال مک­لوهان در مورد رسانه، به همين چشم‌انداز فن­ آوري ‌محور بر مي‌گردد. او اعتقاد داشت که وسايل رسانه­ا‌‌ي همچون راديو، تلويزيون، تلفن و…، مهم‌تر از محتوا و مطالبي هستند که از سوي آنها پخش و نشر مي‌شود. او اثرگذاري اصلي رسانه‌ها را بر سازمان حسي ـ فکري بشر متمرکز مي‌دانست. در اين راستا، مک لوهان اظهار مي‌کرد که مجموعه تحولات و پيشرفت پديد آمده در عرصه ارتباطات در مغرب­زمين، حس بينايي مردم باخترزمين را به صورت بي‌سابقه تقويت کرد. اين اتفاقي ميمون براي غرب نبود. اين اتفاق، به بهاي ضعيف شدن ديگر حواس مدرکه مردم آن سرزمين به وقوع پيوست. لوهان، شرايط پديد آمده را وضعيتي نامتعادل ارزيابي مي‌کرد.


 طرفداران چشم‌انداز فن­آوري‌محور، رسانه تلويزيون را مثل ديگر رسانه‌ها، وسيله­اي با کارکردي فراتر از خواست مديران آن مي‌دانند و براي آن ماهيت فرهنگي تصوير مي‌کنند. بر اساس اين ديدگاه، تلويزيون اثرات متناسب با ماهيت خودش را دارد. اين رسانه به عنوان محصول عصر سکولاريسم، ساخت و سرشت عرفي دارد. انتظار مي‌رود در هر برهه و زمان، کارکرد‌هاي آن همچنان در خدمت عرفي شدن فرهنگ و اجتماع قرار گيرد.


آنچه در اين نظريه به عنوان اقتضائات ويژه رسانه مطرح شده است، تا حدودي معقول مي‌نمايد، ولي بزرگ‌نمايي افراطي­ اهميت خود رسانه در برابر محتواي آن، منطقي به نظر نمي‌رسد. در اين چشم‌انداز، گويا نوعي خودمداري براي رسانه تصوير مي‌شود که اگر آن را بپذيريم، ناگزير اثرات رسانه را فراتر از اراده مديران آن بدانيم؛ در حالي‌که به گفته خود گردانندگان رسانه‌ها، اين فرض، خلاف واقعيت موجود است. به يقين تلويزيون اقتضائات و محدوديات خاص خود را دارد، ولي پديده­اي کاملاً خودگردان نيست، بلکه رسانه‌اي محتواپذير است. به­جاست کارکرد‌هاي آن در تحول فرهنگ مبتني بر محتواي آن ارزيابي شود.


چشم‌انداز ديگر در مطالعه رسانه‌ها از جمله تلويزيون، شامل نظريه‌هايي محتوامحور مي‌شود. اين نظريه‌ها با وجود جهت‌گيري متفاوتشان در اين باب، رسانه را بر اساس محتوا و معاني ارزيابي مي‌کنند که از آن به نشر مي‌رسد. بر اساس اين نظريه‌ها، کارکرد رسانه را بايد با توجه به برنامه‌هايي ارزيابي کرد که از آن نشر مي­شود. بنابراين، خود رسانه اثرگذاري مستقل از محتوايش را ندارد.


نظريه‌هاي انديشمندان مکتب انتقادي در مورد فعاليت رسانه‌ها و نظريه اقتصاد سياسي در مورد ارتباط رسانه و فرهنگ، از جمله ديدگا
ه‌هايي است که رسانه‌ها از جمله تلويزيون را با توجه به محتواي آنها بررسي مي­كنند. در صورتي‌که نقش تلويزيون در عرفي‌سازي فرهنگ، بر اساس محتواي آن بررسي شود، لازم است چنين مطالعه‌اي با دسته‌بندي دقيق تلويزيون‌هاي مختلف و تفکيک ميان آنان صورت گيرد.


تلويزيون‌هاي مؤثر در عرفي‌سازيِ فرهنگ را به صورت کلي مي‌توان به دو دسته کلي تقسيم کرد. در يک طرف، مجموعه تلويزيون‌هايي قرار مي‌گيرد که ايدئولوژي مسلط بر آنان، از نوع انديشه‌هاي عرفي و سکولاريستي است. مديران و گردانندگان اين نوع تلويزيون‌ها نيز بيشتر به صورت عمدي برنامه‌هاي عرفي‌ساز پخش مي‌کنند. بيشتر تلويزيون‌هاي موجود در دنيا در اين دسته قرار مي‌گيرد. برنامه‌هاي اين نوع تلويزيون‌ها، يا به قصد رويارويي با دين ساخته مي‌شود يا محتواي آنها به­­گونه‌اي است که سرانجام در مصاف با دين قرار مي‌گيرد. تلويزيون‌هايي از اين نوع، آشکارا نقش اساسي در عرفي ساختن فرهنگ جوامع مخاطبانشان دارند. با اذعان به اثرگذاري تلويزيون بر ارزش‌ها و الگوهاي فرهنگي و با توجه به پخش برنامه‌هاي عرفي‌ساز از اين نوع تلويزيون‌ها، نمي‌توان از نقش آشکار آنان در عرفي ساختن جوامع مخاطبان، چشم پوشيد.


در سوي ديگر، تلويزيون‌هايي هستند که نه تنها در برابر دين قرار نم
ي‌گيرند، بلکه براي ترويج دين و آموزه‌هاي ديني فعاليت مي‌کنند. در تهيه محتوا و برنامه‌هاي اين تلويزيون‌ها، سعي بر اين است که تعارضي با مباني ديني نداشته باشند. تلويزيون‌هاي ويژه مطالب مذهبي و برخي تلويزيون‌هاي ملي، از جمله تلويزيون جمهوري اسلامي در اين دسته قرار مي‌گيرند.


پرسش اصلي در مورد نقش اين نوع تلويزيون‌ها در عرفي ساختن فرهنگ، مطرح مي‌شود. آيا چنين تلويزيون‌هايي برخلاف ميل مديران و گردانندگان آنها، در عرفي شدن فرهنگ مؤثر هستند؟


با فرض اثرگذاري اين رسانه بر عرفي شدن فرهنگ، چنين کارکردي به صورت تئوريک چگونه تحليل مي‌شود و مبناي نظري آن چيست؟


اگر فعاليت اين نوع تلويزيون‌ها به عرفي شدن فرهنگ مي‌انجامد، مکانيسم اثرگذاري آنها در ا
يجاد چنين تحول فرهنگي چگونه است؟


پيش از پرداختن به مکانيسم اثرگذاري تلويزيون بر عرفي شدن فرهنگ، لازم است تحليل تئوريک اين نوع اثرگذاري بازگو شود. اينکه رسانه‌اي فراتر از اهداف گردانندگان خود عمل کند، تحليل آن، مباني نظري ويژه‌­اي را مي‌طلبد.


(خلاصه ای از مقاله ی نقش تلوزیون در عرفی شدن فرهنگ)


نویسنده: محمد باقر زکي


منبع: کتاب (مجمو
عه مقالات همایش سراسری رسانه تلویزیون و سکولاریسم)نشر مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما


Ps147


منابع:


[1]. آنتوني گيدنز، جامعه­شناسي، ترجمه: منوچهر صبوري، تهران، نشر ني، 1374، ص 475.


[2]. همان،. ص 476.


[3]. منوچهر محسني، بررسي آ­گاهي‌ها، نگرش‌ها و رفتار اجتماعي ـ فرهنگي در ايران، تهران، دبيرخانه شوراي فرهنگ عمومي كشور، 1379، ص 130.


[4]. ملوين دفلور و اورت براي دنيس، شناخت ارتباط جمعي، ترجمه: سيروس مرادي، تهران،‌دانشکده صدا و سيما، 1383، ص 638.


[5]. همان، ص 641.


[6]. همان، صص 641 و 642.


[7]. آلبرت باندورا، نظريه يادگيري اجتماعي، ترجمه: فرهاد ماهر، شيراز، راهگشا، 1372، ص 35.


[8]. شناخت ارتباط جمعي، ص 645.


[9]. همان، ص 647.


[10]. حسام­الدين آشنا، ميزگرد مبان
ي رسانه ديني،
پژوهش و سنجش، س 10، ش 35، پاييز 1382، ص 8.


11]. حميد مولانا، گذر از نوگرايي، ترجمه: يونس شکر‌خواه، تهران، مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه­ها، 1371، صص 122 و 123.


[12]. پاتريک نولان و گرهارد لنسکي، جامعه‌هاي انساني، ترجمه: ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، 1380، ص 412.


[13]. گذر از نوگرايي، صص 119 و 128.


[14].. جورج ريتزر، نظريه جامعه­شناسي در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي،1382ص 147.


[15]. http://www.rasaneh.org/persian/page.


[16]. view.asp?pagetype=medianews&id.


[17]. جاناتان براچ ترنر، مفاهيم و کاربرد‌هاي جامعه­شناسي، ترجمه: محمد­عزيز بختياري و محمد فولادي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378، ص 80.


[18]. همان، ص 85.


[19].Neil, Postman.


[20]. شهاب­الدين عباسي، «دين، فن‌آوري و تلويزيون از ديد نيل پستمن»، پژوهش و سنجش، س 10، ش 35، (پاييز 1382)، ص 91.


[21]. مفاهيم و كاربرد­هاي جامعه‌شناسي، ص 194


www.tvr.ir

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید