ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

نقش تلویزیون در عرفی شدن فرهنگ-2

فهرست مطالب

در اين نوشته، مي‌كوشيم عرفي شدن فرهنگ را از سوي تلويزيون، با استفاده از مفاهيم «کژکارکرد پنهان» و «محدوديت‌ها و اقتضائات تلويزيون» تحليل و تبيين كنيم.


يك ـ کژکارکردهاي پنهان تلويزيون


تلويزيون مثل ديگر فن­آوري‌ها، يک پديده مثبت ناب نيست تا از آن فقط فرآورده و نتايج مثبت انتظار داشت. تلويزيون، رسانه‌اي است که در کنار انبوهي از کارکرد‌هاي مثبت، کارکرد‌هاي نامطلوبي دارد که به صورت نامقصود به وقوع مي‌پيوندد. تلويزيون از جهات مختلف مي‌تواند در خدمت اهدافي چون آموزش، اطلاع‌رساني، سرگرمي‌هاي مفيد و… باشد، ولي با همه اين موارد، اين رسانه ممکن است کژکارکردهاي پنهاني داشته باشد که برخلاف خواست گردانندگان آن اتفاق مي‌افتد. براي مثال، تلويزيون در کنار ده‌ها و صدها کارکرد مثبت و مفيد، مي‌تواند موجب کاهش ارتباط اعضاي خانواده، از بين رفتن وقت‌هاي مفيد آنها، کم‌تحرکي کودکان، ايجاد نيازهاي کاذب در مخاطبان و … شود که همه از کارکرد‌هاي نامطلوب اين رسانه به شمار مي‌آيد. کژکارکرد‌هاي آشکار، به آن کارکردهاي منفي گفته مي‌شود که با قصد پيشين و نيت‌مندي انجام مي‌شود، ولي کژکارکردهاي پنهان، کارکردهاي منفي نامقصود و نامنتظره هستند. داشتن کژکارکردهاي پنهان، به تلويزيون اختصاص ندارد و در بسياري از پديده‌هاي اجتماعي ديگر نيز قابل تحقق است. براي مثال، کارکرد آشکار نهاد آموزش و پرورش، تربيت و جامعه‌پذيري نسل جديد است، ولي وجود و گسترش اين نهاد، نفوذ والدين و خانواده را بر فرزندان کاهش داده است و اين کژکارکرد پنهان آموزش و پرورش شمرده مي‌شود.& lt;/SPAN>


اثرگذاري تلويزيون بر عرفي شدن فرهنگ را نيز مي‌توان با استفاده از همين الگو تحليل کرد. ممکن است گردانندگان و مديران اين رسانه، فعاليت‌هايشان را در خدمت دين سامان دهند يا به گونه‌اي تنظيم کنند که در تضاد با دين نباشد، ولي در عين حال اثرگذاري آن در عرفي شدن فرهنگ جامعه، به صورت کژکارکرد‌هاي پنهان و در عين حال نامطلوب پديدار شود.


دو ـ محدوديت و اقتضائات تلويزيون


تلويزيون در بستري کاملاً عرفي پا به دنيا گذاشت. اين رسانه پس از اختراع، جز در برخي موارد محدود، هميشه در خدمت اهداف عرفي به کار رفته است و هنوز هم در همين جهت به کار مي‌رود. هميشه سعي شده است اين فن­آوري، مبتني بر ايدئولوژي اومانيستي و انسان‌مدار استفاده شود.


رسانه تلويزيون هميشه با حس‌گرايي مادي هم­سو بوده و به عنوان وسيله‌اي براي وصول به لذت‌هاي دنيوي استفاده شده است. اين رسانه، هميشه مروج مباني سکولاريسم همچون اومانيسم و ليبراليسم بوده و سرانجام به نفع سرمايه‌داري افسار گسيخته عمل کرده است. جز در سال‌هاي اخير، بقيه عمر تلويزيون در مصاف با تکليف‌گرايي، خدا‌مداري و عدالت, سپري شده است. اين رسانه در جوامع غيرعرفي به ويژه جامعه اسلامي، هنوز به­طور شايسته بومي نشده و پديده­اي تازه‌وارد و نوپا به شمار مي‌آيد. گردانندگان تلويزيون در اين جوامع، همچنان از دانش رسانه‌اي مبتني بر آموزه‌هاي عرفي و غيرديني استفاده مي‌کنند. به کارگيري اين رسانه در جامعه اسلامي، بر اساس الگوهاي انسان‌محور و سکولار صورت مي‌­گيرد. بنابراين، نخستين محدوديت جامعه متدين در استفاده از تلويزيون, فقدان دانش رسانه‌اي سازگار با ارزش‌هاي فرهنگي آن است. گردانندگان رسانه در اين نوع جوامع، با وجود ميل به گسترش ارزش‌هاي ديني، از سر ناچاري از الگوهاي رسانه غربي در برنامه‌سازي استفاده مي‌کنند؛ چرا که دانش رسانه امروزي را نمي‌توان به طور کامل جدا از ارزش‌هاي عرفي جامعه پديدآورندگان آن تصور کرد. بنابراين، اگر تلويزيون در يک جامعه اسلامي بر عرفي شدن فرهنگ اثر مي‌گذارد، ناشي از اين نوع محدوديت است.


رسانه‌ها به ويژه تلويزيون، به صورت يک صنعت سودآور درآمده‌اند. حتي در مواردي که گردانندگان تلويزيون انگيزه فراواني براي به دست آوردن سود مالي ندارند، هزينه‌هاي فعاليت اين رسانه و حفظ زيرساخت‌هايش چنان بالاست که آنها ناگزير به بازار و جذب آگهي پناه مي‌برند. هرگاه تلويزيون وارد کارزار اقتصادي شود، به صورت طبيعي، بسياري از فعاليت‌هايش بر اساس منطق بازار سامان مي‌گيرد. مهم‌ترين پي‌آمد پيروي تلويزيون از منطق بازار، انطباق آن با سليقه مخاطبان است. مديران رسانه به مخاطبانشان به عنوان مشتريان انتخاب­گر مي‌نگرند. در نتيجه، رسانه بيش از آنکه هم­سو با ارزش‌هاي فرهنگي ـ ديني حرکت کند، براي اشباع خواسته‌هاي مشتريان عمل خواهد کرد. پيروي رسانه از سليقه مخاطبان، در بسياري موارد به رغم قصد مديران آن و فراتر از سياست‌هاي کلان تنظيم شده، اتفاق مي‌افتد. رسانه با اين شرايط، مروج فرهنگي است که برخي از صاحب‌نظران، از جمله انديشمندان مکتب انتقادي از آن تحت عنوان «فرهنگ توده» ياد مي‌کنند. به باور اين انديشمندان، از آنجا که رسانه هم­نوا با اقتضائات بازار حرکت مي‌کند، به دور از حقيقت‌گرايي به فعاليت مي‌پردازد.


ممکن است چنين فرضي در مورد رسانه‌ها در کشوري اسلامي و ديني به­طور کامل صادق نباشد، ولي پيروي نسبي اين رسانه‌ها از منطق بازار، به همان ميزان آنها را به بيراهه‌هاي عرفي شدن مي‌کشاند. ممکن است اين نوع رسانه‌ها مانند رسانه‌هاي کاملاً سکولار، در عرفي ساختن يا عرفي شدن فرهنگ نقش نداشته باشند، ولي درجاتي از اين نوع اثرگذاري را خواهند داشت.


بنابراين، اثرگذاري تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، تا حدودي به محدوديت‌هايي برمي‌گردد که اين رسانه در مواجهه با فرهنگ اسلامي و ديني با آنها روبه‌روست. رسانه تلويزيون در جامعه اسلامي، دچار فقر دانش و الگوهاي کاربردي هم‌ساز با فرهنگ ديني است. اين رسانه، هنوز بر اساس تئوري‌هاي انسان‌مدار و اومانيستي اداره مي‌شود. افزون بر آن، رسانه تلويزيون هنوز با همان پوشش و آرايش غربي و سکولار عمل مي‌کند. به‌جاي آنکه پيام‌رسان فرهنگ ديني و اسلامي باشد، از منطق بازار پيروي مي‌کند.‌رسانه به هر ميزان که از اين منطق پيروي کند، به همان اندازه با خطر لغزش در کج‌راهه عرفي ساختن فرهنگ مواجه خواهد بود. چنين محدوديت‌هايي در کنار تنگناهاي فراواني که رسانه تلويزيون در جامعه اسلامي با آنها مواجه است، سبب مي‌شود تلويزيون با درجات متفاوتي در عرفي شدن فرهنگ ديني مؤثر شود.


ج) قلمرو‌هاي عرفي شدن فرهنگ در تلويزيون


در مباحث نظري مربوط به نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ,
توجيه نظري چنين کارکردي از تلويزيون بازگو شد. اگر اثر تلويزيون بر عرفي شدن فرهنگ مفروض انگاشته شود، پرسش ديگري در مورد قلمرو‌هاي اين نوع اثرگذاري تلويزيون مطرح مي‌شود. با فرض اثرگذار بودن تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، چه بخش‌هايي از فرهنگ، دست‌خوش اين تحول مي‌شود؟


به نظر مي‌رسد با توجه به ماهيت رسانه تلويزيون و شيوه فعاليت آن، عرفي شدن فرهنگ در اثر برنامه‌هاي اين رسانه، در دو عنصر اساسي و مهم فرهنگ رخ مي‌دهد که از آن به «ارزش‌ها» و «هنجار‌ها» تعبير مي‌شود.


يك ـ عرفي شدن ارزش‌ها


ارزش‌ها چنان­که در تعريف آن بيان شده است، شامل بينش‌ها، نگرش‌ها، گرايش‌ها و مجموعه «بايدها و نبايد‌ها»يي است که در ذهن و ضمير انسان‌‌ها وجود دارد. با اط
مينان مي‌توان ادعا کرد که هر نوع تحول و دگرگوني فرهنگيِ ناشي از دگرگوني ارزشي، ژرف‌ترين و مستحکم‌ترين تغيير اجتماعي است. رفتار آدم‌ها، تجلي ايده‌ها، نگرش‌ها و گرايش‌هاي موجود در ذهن آنهاست.


از آنجا که دنياي انسان‌ها با رفتار‌هايشان سامان مي‌گيرد، از اين جهت بايد به تحول ارزش‌ها به عنوان يک تحول فرهنگي بنيادين نگريسته شود.


تلويزيون به مثابه رسانه‌اي که مهم‌ترين کارکرد آن، نشر دانش و پخش ارزش‌هاست، مي‌تواند نقش اساسي در دگرگوني ارزش‌هاي فرهنگي داشته باشد. با گسترش ارتباطات و شهرنشيني، نقش تلويزيون در جامعه‌پذيري و فرهنگ‌سازي، اهميت بي‌نظيري پيدا کرده است. با توجه به کارکرد گسترده اين رسانه در انتقال ارزش‌هاي فرهنگي به افراد، بي­شک، تلويزيون در ايجاد هر نوع تحول ارزشي مؤثر خواهد بود.


از جمله دگرگوني‌هاي فرهنگي که تلويزيون مي‌تواند در آن نقش داشته باشد، عرفي شدن ارزش‌ها از سوي اين رسانه است. دگرگوني ارزش‌ها از سوي اين رسانه، معمولاً در قالب جابه‌جايي ارزشي به وقوع مي‌پيوندد. در اثر چنين رويدادي، ارزش‌هاي عرفي جاي­گزين ارزش‌هاي ديني مي‌شود و افراد معتقد به ارزش‌هاي ديني، به ارزش‌هاي غيرديني گرايش مي‌يابند. اين تحول که در اثر پخش ارزش‌هاي عرفي از سوي رسانه اتفاق مي­افتد، ممکن است به بخش‌هاي گوناگون زندگي افراد همچون آموزش، اقتصاد، خانواده و… مربوط باشد. رسانه مي‌تواند با پرداختن به بخش‌هاي مختلف زندگي مخاطبانش، ارزش‌هاي عرفي مربوط به آن بخش‌ها را بازتاب دهد. با توجه به اثرگذاري رسانه بر مخاطبان، اين عمل مي‌تواند به تحول اعتقادات و ارزش‌هاي مخاطبان بينجامد.


دو ـ عرفي شدن هنجارها


حوزه ديگر از قلمرو عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون، عرفي شدن هنجارهاي فرهنگي است. عرفي شدن هنجارها، همان عرفي شدن قالب‌ها و الگوهاي نهادينه شده رفتار است که افراد جامعه آن را در زندگي به کار مي‌گيرند. درک اهميت عرفي شدن هنجارها، پس از شناخت جايگاه هنجارها در نظام فرهنگ و نمادها مشخص مي‌شود. اهميت هنجارها در نظام فرهنگي چنان
است که اگر گفته شود ارزش‌ها بدون وجود هنجارها نمي‌توانند رفتار انسان‌ها را قاعده‌مند کنند، ادعاي گزافي نخواهد بود؛ زيرا ارزش‌ها و باور‌ها با وجود اهميت بي‌نظيرشان، آن‌قدر کلي و انتزاعي‌اند که نمي‌توانند دقيقاً رفتار را قاعده‌مند کنند. براي مثال، ارزش‌ها به ما الهام مي‌کند که فراگيري دانش يا داشتن ثروت، از فضيلت‌هاي انساني شمرده مي‌شود. کارکرد ارزش‌ها صرفاً در همين حد اشعار و اعلام است و هيچ راه­کار عملي براي به دست آوردن دانش و ثروت ارائه نمي‌کند. براي انتخاب بهترين شيوه و قالب در رسيدن به چنين اهدافي، ناگزير بايد سراغ نظام هنجارين رفت که الگوهاي مشخصي در اين مورد فراهم مي‌کند.


شايد بتوان ادعا کرد که مهم‌ترين بخش عرفي‌شدن فرهنگ از سوي رسانه، همين عرفي ‌شدن هنجارها يا الگوهاي رفتار است. از آنجا که مهم‌ترين کارکرد تلويزيون، کارکرد نمايشي و تصويري است، اين رسانه در پخش هنجارهاي عرفي مي‌تواند بيشترين نقش را ايفا کند. عرفي شدن هنجارها از سوي تلويزيون، در مرحله نخست به صورت اشاعه هنجارهاي جديد عرفي صورت مي­گيرد. پس از آن، تثبيت عرفي شدن هنجارها در قالب جابه‌جايي هنجاري انجام مي‌شود. به اين شکل که با ادامه فعاليت رسانه در عرفي ساختن هنجارها، ما شاهد نوعي تضاد هنجاري خواهيم بود، ولي اين برهه به صورت مرحله‌اي گذار شمرده مي‌شود. در بلندمدت، ادامه عرفي شدن فرهنگ از سوي رسانه، در نهايت تغيير هنجارهاي ديني به هنجارهاي عرفي را در پي خواهد داشت و اين آخرين مرحله فرآيند عرفي شدن هنجارهاي فرهنگي از سوي تلويزيون شمرده مي‌شود.


د) صورت‌هاي عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون


با اذعان به نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، پرسش ديگري در مورد شيوه‌ها و صورت‌هاي اين اثرگذاري مطرح مي‌شود. تلويزيون، رسانه‌اي با فعاليت‌هاي متنوع است. فرهنگ نيز گستره وسيع و بخش‌هاي گوناگوني دارد. اگر تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ اثر مي‌گذارد، شيوه‌هاي اين اثر­گذاري چگونه است؟


اثرگذاري تلويزيون بر عرفي شدن فرهنگ، ممکن است به صورت‌هاي گوناگون پديدار شود، ولي در نگاهي اجمالي، مي‌توان آن را به دو نوع اثرگذاري مستقيم و غيرمستقيم تلويزيون بر عرفي شدن فرهنگ دسته‌بندي کرد. در مواردي که فعاليت تلويزيون بدون واسطه به عرفي شدن فرهنگ مي‌انجامد، از نوع اثرگذاري مستقيم اين رسانه بر فرهنگ شمرده مي‌شود. در موارد ديگري ممکن است فعاليت تلويزيون، به صورت مستقيم در عرفي شدن فرهنگ مؤثر نباشد، ولي به تحقق امور و شرايطي مي‌انجامد که در نهايت به عرفي شدن فرهنگ منتهي مي‌شود.

يك ـ نشر ارزش‌هاي عرفي


از جمله صورت‌هاي عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون، نشر ارزش‌هاي عرفي از اين رسانه است. در کنار کارکرد قابل توجهي که تلويزيون در اشاعه ارزش‌هاي ديني دارد، درجات مختلفي از عرفي شدن ارزش‌ها از سوي تلويزيون را نيز مي‌توان به کارکردهاي آن افزود. چنان‌که در مباحث تئوريک عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون بازگو شد، عرفي شدن ارزش‌ها از سوي تلويزيون، بيشتر از کارکرد‌هاي پنهان اين رسانه سرچشمه مي‌گيرد و ممکن است خارج از اهداف مديران اين رسانه به وقوع بپيوندد.


نشر ارزش‌هاي عرفي از رسانه تلويزيون را مي‌توان بر اساس همان مباحثي تبيين کرد که در بخش مباني تئوريک عرفي شدن فرهنگ در تلويزيون بيان شد. نظريه‌ها و ادبيات مربوط به رسانه تلويزيون، بر مباني فلسفي عرفي مبتني است و هنوز با محو
ريت انديشه‌هاي عرفي مغرب­زمين به کار گرفته مي‌شود. اين نظريه‌ها و تکنيک‌هاي مربوط به تلويزيون، نوعي چشم‌انداز عرفي را براي کارگزار اين رسانه عرضه مي‌کند. در اين چشم‌انداز، همه امور، به ارزش‌هاي اين جهاني و سود و زيان مادي ارزيابي معطوف مي‌شود. طبيعي است با فقدان دانش بومي رسانه‌اي، انديشه برنامه­سازان تلويزيون به درجات محدودي از انديشه‌هاي عرفي متاثر خواهد بود. روشن است که انديشه سکولار به هر ميزان که در توليد يک برنامه مؤثر باشد، به همان اندازه در توليد ارزش‌هاي عرفي اثرگذاري است. از سوي ديگر، در دنياي رسانه‌‌ها به ويژه در بخش رسانه تلويزيون، مديران اين رسانه هميشه با يک رقابت تمام‌عيار تلويزيوني با گستره جهاني سر و کار دارند. امروزه با گسترش فن­آوري فرستنده‌هاي ماهواره‌اي، مخاطبان تلويزيون غالباً فرصت انتخاب گونه‌هاي بسيار متفاوتي از تلويزيون‌ها را دارند. در اين وضعيت، حتي مديران متدين رسانه تلويزيون، بيشتر به جذب مخاطبان انبوه مي‌انديشند. خود همين مخاطب‌محوريِ نسبتاً افراطي، سرانجام به تهيه برنامه‌هايي مي‌انجامد که بيشتر با سليقه مخاطبان سازگار و با ارزش‌هاي عرفي هم­نواست. افزون برآن، تلويزيون نمي‌تواند فارغ از الگوهاي بازار عمل کند. امروزه بخش زيادي از هزينه تلويزيون بايد از کارکردهاي اقتصادي آن به دست آيد. ازاين­رو، تلويزيون، رسانه فعال محض نيست، بلکه تا حدودي در برابر خواسته‌هاي مخاطبان، منفعل عمل مي‌کند. نيل پستمن اين محدوديت تلويزيون در حوزه فعاليت ديني را چنين بازگو مي‌کند:


هيچ­يک از بنيان­گذاران مذهبي، نه موسي(ع)، نه عيسي(ع) و نه محمد(ص) و نه حتي بودا و لوتر، هرچه را مردم مي‌خواستند به آنان هديه نمي‌کردند، بلکه چيزي را عرضه مي‌داشتند که برايشان ضروري و مفيد بود. اما تلويزيون، اي
ن وظيفه و مسئوليت را ندارد که آنچه مردم بدان نيازمند هستند و براي آنها ضروري و مفيد هستند، به آنها عرضه کند؛ زيرا تلويزيون، دوستدار مصرف کننده است.


مکانيسم عرفي شدن ارزش‌ها از سوي تلويزيون، بيشتر به صورت اثرگذاري اين رسانه در تغيير ترجيحات مخاطبان، اتفاق مي‌افتد. براي مثال، تلويزيون، شکل­گيري خانواده را غالباً همراه با عشق رمانتيک تصوير مي‌کند و ملاک‌هاي ارزيابي افراد، بيشتر اين جهاني تعريف مي‌شود تا قدسي و الهي. در بخش روابط اجتماعيِ فراتر از سطح خانواده، تلويزيون در مواردي مبلّغ ارزش‌ها و معيارهاي عرفي است و برتري آدم‌ها، بر اساس برخورداري­شان از امور عرفي همچون ثروت، قدرت، موقعيت و… ارزيابي مي‌شود. با اذعان به اثرگذاري تلويزيون در بينش و نگرش مخاطبان، روشن است که مخاطبانِ متاثر از اين رسانه، دچار دگرگوني در نظام ترجيحي‌شان خواهند شد. مخاطبان در پيروي نسبي از تلويزيون، به ترجيحات اين جهاني مي‌گروند و به ارزش‌هاي عرفي تمايل مي‌يابند.


دو ـ نمايش هنجارهاي عرفي


نمايش هنجارهاي عرفي، از ديگر صورت‌هاي ايفاي نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ است. از آنجا که تلويزيون بيشتر محتوايش را به صورت تصوير به مخاطبان ارائه مي‌کند، هنجارهاي عرفي به دليل قابليت نمايش تصويري که دارد، به سادگي از تلويزيون قابل پخش است. اگرچه عرفي شدن هنجارها در مقايسه با گسترش ارزش‌هاي عرفي در جامعه، تحولي اساسي شمرده نمي‌شود، ولي به دليل سادگي وقوع آن، گسترده‌ترين تغيير اجتماعي و فرهنگي است. نمايش هنجارهاي عرفي مي‌تواند بر عامه مخاطبان اثر گذارد؛ چون مثل تحول ارزش‌ها با تحليل و تفکر زياد همراه نيست. ازاين­رو، استعداد بيشتري براي پذيرش اجتماعي دارد. افزون بر آن، هنجارها در بلندمدت،‌ پديده‌هاي سيال و متکثر هستند و هم­گام با ضرورت و نيازهاي افراد جامعه تحول پيدا مي‌کنند. ازاين­رو، به صورت طبيعي تغيير آن با دشواري چنداني مواجه نمي‌شود.


رسانه تلويزيون به دليل قابليت ذاتي که در مدل‌سازي و ارائه الگوهاي رفتاري دارد، بخش زيادي از فعاليت خود را بر نمايش هنجارها متمرکز مي‌كند. تلويزيون با نقش قابل توجهي که در جامعه‌پذيري و فرهنگ‌سازي دارد، اين کارکرد را با نمايش هنجارهاي مختلف مربوط به زندگي مخاطبان انجام مي‌دهد. امروزه تلويزيون، مهم‌ترين ترويج­دهنده الگوهاي رفتاري در حوزه‌هاي گوناگون زندگي بشري است. ترويج اين الگوها، اگرچه به‌سان روايت واقعيت‌هاي اجتماعي انجام مي‌شود، ولي در موارد زيادي به توليد هنجار‌هاي جديد مي‌انجامد.

&#x0 D;

توليد و پخش هنجارها از سوي تلويزيون در همه موارد با سازوکار عرفي‌سازي فرهنگ همراه نيست. به ويژه رسانه‌اي که ترويج باورهاي ديني از جمله اهداف اساسي آن شمرده مي‌شود، بخش قابل توجهي از فعاليت آن بر گسترش آموزه‌هاي ديني متمرکز خواهد بود. در عين حال، درجاتي از عرفي شدن فرهنگ را در بخش ارزش‌ها، مي‌توان مرتبط با نمايش هنجارهاي عرفي از تلويزيون تبيين کرد. نمايش هنجارهاي عرفي از تلويزيون، به صورت‌هاي گوناگون به وقوع مي‌‌پيوندد که بازگويي جزئيات آن، فرصت بيشتر و مطالعه عميق‌تري را مي‌طلبد.


اگر پخش هنجارهاي عرفي از سوي تلويزيون را تنها در سطح خانواده در نظر بگيريم،‌شايد گوشه‌اي از اين کارکرد پنهان تلويزيون آشکار شود. الگوي تشکيل خانواده و ازدواج در تلويزيون، در مواردي همان الگوي عرفي است. نخستين‌گام‌ها در اثر روابط عرفي زن و مرد برداشته مي‌‌شود، معيارهاي انتخاب نيز بيشتر احساسي و عاطفي است تا ديني و آگاهانه؛ زيرا تلويزيون از يک طرف تقليل­گراست و از سوي ديگر به دليل همين تقليل‌گرايي، توليدكننده تلويزيوني مي‌کوشد در نمايش واقعيت‌هاي گسترده چون ازدواج،‌ برجسته‌ترين بخش آن را نمايش دهد. برجستگي و اهميت بخش برگزيده براي نمايش، بر اساس بار احساسي و عاطفي آن تعيين مي‌شود؛ ‌در بخش هزينه‌ها و مصرف خانواده، تلويزيون الگوهايي را نمايش مي‌دهد که با ني
ازهاي واقعي بيشتر خانواده‌ها هماهنگ نيست، بلکه بيشتر بر نيازهاي کاذبي مبتني است که خود تلويزيون با تشويق مخاطبان به مصرف کالا و خدمات، در ايجاد آن نيازهاي کاذب نقش اساسي دارد. ازاين­رو، طبيعي است که در برخي موارد، الگوهاي رفتاري نمايش داده شده از سوي تلويزيون، همان هنجارهاي عرفي ‌باشد.


سه ـ تقدس‌زدايي از عناصر فرهنگ ديني


تلويزيون به دليل ماهيت تکنولوژيکي­اش، حامل نوعي حس‌مادي­گرايانه است. همه چيز در تلويزيون، يا تصويري مي‌شود يا اينکه با مکانيسم تصويري و حسي به مخاطب عرضه مي‌گردد. در عين حال، مديران اين رسانه به محدوديت حيطه کاربرد آن اعتقاد ندارند. امروزه تلويزيون همه عرصه‌ها، اعم از انتزاع و انضمام را تحت فعاليت خود در آورده است. مفاهيم ديني از سوي تلويزيون تفسير و به مخاطبان القا مي‌شود، تجربه‌هاي ديني و عرفاني از طريق تلويزيون به نمايش در مي‌آيد و رهبران ديني با همه ويژگي‌هاي آسماني که دارند، در قاب تلويزيون قرار مي‌گيرند.


به نظر مي‌رسد نمايش بي‌قاعده آن بخش از فرهنگ ديني که کاملاً رنگ انضمامي و آسماني دارد، بيش از آنکه كمك به اشاعه آن فرهنگ باشد، نوعي تقدس‌زدايي از عناصر و بخش‌هاي فرهنگ ديني است. البته تقدس‌زدايي از سوي رسانه، همه عناصر فرهنگ ديني را فرا نمي‌گيرد. تصويري كردن آن بخش از امور ديني که بيشتر امور عرشي و آسماني هستند، نوعي فرشي‌سازي آنها شمرده مي‌شود. در اين مورد مي‌توان اين پرسش را مطرح کرد که آيا مکاشفات عرفاني ـ صيرتي که با عنوان «چشم برزخي» ياد مي‌شود يا معراج پيامبران را مي‌توان به سادگي از تلويزيون پخش کرد؟ ساده‌ترين اثري که اين عمل دارد،‌فروريختن وضعيت قدسي اين امور است که تاكنون در تصور مخاطبان وجود داشته است. اگرچه قدسي بودن امور ديني، هر کدام صورت خاص خود را دارد، قدسيت برخي از آنها در همان انتزاعي و آسماني بودنشان نهفته است.


حيطه ديگر براي اين نوع عرفي­سازي فرهنگي، تقدس‌زدايي از کارهايي است که قابليت ديني شدن و عرفي شدن را به صورت يکسان دارد. بر اساس آموزه‌هاي ديني، تقدس بسياري از کارهاي دنيوي،‌منوط به نيتي است که در پشت آن کارها قرار دارد. کارهايي چون دانش­اندوزي، تأمين نيازهاي خانواده، ازدواج و … اگر به قصد تقرب به خدا انجام شود، از نوعي تقدس ديني برخوردار مي‌شود، ولي اگر براي اهداف دنيوي تحقق پيدا کنند، از عرفيات به­شمار مي‌آيد. تلويزيون به دليل ويژگي تصويري‌اش، غالباً ناتوان از بازگويي اين افعال به صورت نيت‌مند، آن هم از نوع نيت‌مندي ديني است. اگر تلويزيون قابليتي در اين جهت داشته باشد، به&a mp;shy;گونه‌اي ظاهر مي‌شود که بيشتر هدفمندي از نوع عرفي و دنيوي آن را بازتاب مي‌دهد.


چهار ـ برجسته‌سازي گروه‌هاي مرجع عرفي


از جمله گروه‌هاي مؤثر بر تربيت افراد و جهت‌دهي نظري و عملي آنان، مجموعه نخبگاني هستند که تحت عنوان گروه‌هاي مرجع ياد مي‌شوند. گروه‌هاي مرجع، از افرادي تشکيل مي‌شوند که عامه مردم جامعه آنها را به عنوان الگو در نظر مي‌گيرند. گروه‌هاي مرجع مي‌توانند بر گروه‌هاي مختلف اجتماعي، اثرگذار باشند، ولي جوانان و نوجوانان، بيشترين اثرگذاري را از گروه‌هاي مرجع مي‌پذيرند. نفوذ گروه‌هاي مرجع در جوامع مختلف، متفاوت است و ميزان نفوذ اين گروه‌ها، به شرايط فرهنگي حاکم بر جوامع بستگي دارد. در جامعه ديني، انتظار اين است که نخبگان مذهبي، اثرگذارترين گروه مرجع براي افراد آن جامعه باشند، ولي امروزه ما شاهد قد برافراشتن گروه‌هاي مرجع عرفي در اين‌گونه جوامع هستيم. اين پديده، ممکن است از عوامل گوناگوني سرچشمه گيرد، ولي رسانه‌ها به ويژه تلويزيون، بيشترين نقش را در اين روند بازي مي‌کنند. امروزه تلويزيون از مهم‌ترين تبليغ­کننده‌هاي گروه مرجع عرفي، همچون هنرمندان،‌ورزش­كاران و … به شمار مي‌رود. نقش تلويزيون در برجسته‌سازي گروه‌هاي مرجع عرفي را مي‌توان نوعي از عرفي‌سازي غيرمستقيم فر
هنگ در نظر گرفت؛ چون اين نوع فعاليت تلويزيون، در بلندمدت به مطرح شدن فرهنگ‌سازاني مي‌انجامد که قابليت بيشتر آنان در گسترش فرهنگ عرفي هزينه مي‌شود. ميزان و سطح اثرگذاري گروه‌هاي مرجع عرفي بر تحول فرهنگي را مي‌توان با مطالعه روند تحولات جامعه ديني ارزيابي كرد. پيش از رويارويي جوامع سنتي با موج‌هاي تجدد، نخبگان مذهبي مهم‌ترين گروه مرجع در جهت‌دهي به افراد جامعه بودند، ولي با گذشت زمان و مطرح شدن گروه‌هاي مرجع عرفي، بخشي از نقش نخبگان ديني در تربيت و جامعه‌پذيري افراد به آن گروه‌ها واگذار شد. حداقل اثرگذاري مطرح شدن گروه‌هاي مرجع عرفي در برابر گروه‌هاي مرجع عرفي، تنوع گروه‌هاي مرجع است که در روند عرفي شدن جامعه نقش اساسي دارد. با اذعان به اهميت گروه‌هاي مرجع عرفي در عرفي شدن فرهنگ، ‌مي‌توان به سادگي نقش تلويزيون را در عرفي شدن فرهنگ، از اين رهگذر تحليل و ارزيابي کرد؛ چون آشکارا بخشي از فعاليت رسانه تلويزيون به صورت طبيعي به مطرح شدن گروه‌هاي مرجع عرفي مي‌‌انجامد و اين را مي‌توان به ­عنوان نقش غيرمستقيم تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ در نظر گرفت.


پنج ـ وساطت در اشاعه فرهنگ عرفي


فعاليت تلويزيون در کشورهاي شرقي به ويژه کشورهاي اسلامي، با محدوديت‌هاي زيادي روبه­روست. در موارد بسياري،
مديران اين رسانه در توليد برنامه‌هاي هم‌ساز با فرهنگ خودشان، دچار کمبود منابع انساني و مالي هستند. ازاين‌رو، ناگزيرند نقص توليدات رسانه‌اي خود را با وارد کردن محصولات تلويزيوني کشورهاي ديگر جبران کنند. پخش گسترده فيلم‌ها، سريال‌ها و … خارجي از سوي تلويزيون‌هاي ملي و خصوصي در کشورهاي شرقي و اسلامي، امروزه به صورت جرياني معمول و دايمي در آمده است. بي‌ترديد پخش برنامه‌هاي حامل ارزش‌ها و هنجارهاي عرفي، از نظر اثرگذاري بر مخاطبان، به نفع گسترش فرهنگ عرفي به کار مي‌رود. در اين روند، حتي تلويزيوني که مديران آن دغدغه گسترش آموزه‌هاي ديني را دارند، به عنوان واسطه‌اشاعه فرهنگ عرفي عمل مي‌کند. فعاليت تلويزيون در اين بخش ممکن است با احتياط جدي همراه باشد، ولي در عين حال به سادگي مي‌توان دريافت که با وجود اقدامات کنترلي و اصلاحي در پخش محصولات فرهنگي عرفي از تلويزيون، آنچه سرانجام از تلويزيون پخش مي‌شود، فارغ از ارزش‌ها و هنجارهاي عرفي نيست. حداکثر اثرگذاري اصلاح اين محصولات فرهنگي پيش از پخش آنها ازتلويزيون، رقيق‌سازي صبغه عرفي آنها خواهد بود، نه تغيير کامل ماهيت آن محصولات.


نتيجه­گيري


نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، بر اساس اثرگذاري اين رسانه بر تربيت و جامعه‌پذيري افراد
جامعه قابل ارزيابي است. جايگاه تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ را آن‌گاه مي‌توان بررسي كرد که اين رسانه را به عنوان عاملي فرهنگ‌ساز در نظر گيريم. با اذعان به نقش تلويزيون در تغيير و تثبيت فرهنگ، مي‌توان اثرگذاري آن را در عرفي شدن فرهنگ سنجيد.


در بررسي نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، بايد ميان تلويزيون‌کاملاً سکولار و تلويزيوني که مديران آن در خدمت دين عمل مي‌کنند، تمايز قائل شويم؛ چون تلويزيون سکولار در عرفي شدن فرهنگ نقش آشکار دارد و به صورت طبيعي فعاليت آن به قصد عرفي ساختن فرهنگ انجام مي‌شود. براساس آنچه در اين نوشته بيان شد، تلويزيون ديني نيز به صورت نسبي در عرفي شدن فرهنگ اثر‌گذار است و در بسياري موارد، اين اثر­گذاري در وراي اهداف مديران آن روي مي‌دهد. ايفاي نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ، ممکن است برآيند عوامل مختلف باشد که بازگويي همه آنها، مطالعات گسترده‌تري مي‌طلبد. براي تبيين و ريشه‌يابي عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون، نخست مي‌توان به اين نکته اشاره کرد که تلويزيون مثل هر فن­آوري ديگر، با وجود کارکردهاي مثبتي که به نفع فرهنگ و دين دارد، داراي کژکارکردهاي پنهاني است که موجب عرفي شدن فرهنگ جامعه مي‌شود و به صورت طبيعي، اين روند، کمتر مورد توجه و قصد مديران رسانه است. افزون بر آن، تلويزيون محدوديت‌ها و اقتضائاتي دارد که عرفي شدن فرهنگ در خصوص آنها توجيه‌پذير مي‌نمايد. دانش رسانه‌اي مربوط به تلويزيون، فرآورده‌اي است مبتني بر انديشه‌هاي عرفي؛ نه دانشي منطبق با فرهنگ ‌ديني. تلويزيون مانند بسياري از رسانه‌هاي ديگر، تا حدودي هم­نوا با منطق بازار عمل مي‌کند و اين موجب مخاطب‌مداري و سودمحوري آن شده است. رسانه تلويزيون، رسانه‌اي تصويري و به صورت طبيعي دچار تقليل‌گرايي است. ازاين­رو، عاجز از بازتاب تمام واقعيت است. در
بسياري موارد، هر آنچه از تلويزيون پخش مي‌شود، دچار تغيير و تحريف نسبي مي‌گردد. همه اين اموري که نام‌برده شد، علت‌هاي مهمي براي ايفاي نقش تلويزيون در عرفي شدن فرهنگ است.


عرفي شدن فرهنگ از سوي تلويزيون،‌ به صورت طبيعي در بخش انتزاعي و انضمامي فرهنگ، پديد مي‌آيد. فعاليت تلويزيون ممکن است موجب عرفي شدن بينش‌ها، نگرش‌ها و در کل سبب تحول ارزش‌هاي حاکم بر افراد يک جامعه شود، چنان‌که اين رسانه، عرفي ساختن فرهنگ را با تغييرات عيني همچون گسترش هنجارهاي عرفي در جامعه رقم زند.


فعاليت رسانه در راه عرفي شدن فرهنگ، ممکن است به صورت‌هاي مختلفي اتفاق افتد. نشر ارزش‌هاي عرفي، پخش هنجارهاي عرفي، تقدس‌زدايي از عناصر فرهنگ ديني، برجسته‌سازي گروه‌هاي مرجع عرفي و وساطت رسانه تلويزيون در اشاعه فرهنگ عرفي غيربومي، از مهم‌ترين صورت‌هاي ايفاي نقش اين رسانه در عرفي شدن فرهنگ است.


خلاصه ای از مقاله ی نقش تلوزیون در عرفی شدن فرهنگ


نویسنده:محمد باقر زکي


منبع:کتاب (مجموعه مقالات همایش سراسری رسانه تلویزیون و سکولاریسم)نشر مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما


Ps147


منابع:


[1]. آنتوني گيدنز، جامعه­شناسي، ترجمه: منوچهر صبوري، تهران، نشر ني، 1374، ص 475.


[2]. همان،. ص 476.


[3]. منوچهر محسني، بررسي آ­گاهي‌ها، نگرش‌ها و رفتار اجتماعي ـ فرهنگي در ايران، تهران، دبيرخانه شوراي فرهنگ عمومي كشور، 1379، ص 130.


[4]. ملوين دفلور و اورت براي دنيس، شناخت ارتباط جمعي، ترجمه: سيروس مرادي، تهران،‌دانشکده صدا و سيما، 1383، ص 638.


[5]. همان، ص 641.


[6]. همان، صص 641 و 642.


[7]. آلبرت باندورا، نظريه يادگيري اجتماعي، ترجمه: فرهاد ماهر، شيراز، راهگشا، 1372، ص 35.


[8]. شناخت ارتباط جمعي، ص 645.


[9]. همان، ص 647.


[10]. حسام­الدين آشنا، ميزگرد مباني رسانه ديني، پژوهش و سنجش، س 10، ش 35، پاييز 1382، ص 8 .


[11]. حميد مولانا، گذر از نوگرايي، ترجمه: يونس شکر‌خواه، تهران، مرکز مطالعات و تحقيقات رسانه­ها، 1371، صص 122 و 123.


[12]. پاتريک نولان و گرهارد لنسکي، جامعه‌هاي انساني، ترجمه: ناصر موفقيان، تهران، نشر ني، 1380، ص 412.


[13]. گذر از نوگرايي، صص 119 و 128.


[14]. . جورج ريتزر، نظريه جامعه­شناسي در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي،1382ص 147.


[15]. http://www.rasaneh.org/persian/page.


[16]. view.asp?pagetype=medianews&id.


[17]. جاناتان براچ ترنر، مفاهيم و کاربرد‌هاي جامعه­شناسي، ترجمه: محمد­عزيز بختياري و محمد فولادي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، 1378، ص 80.


[18]. همان، ص 85 .


[19].Neil, Postman.


[20]. شهاب­الدين عباسي، «دين، فن‌آوري و تلويزيون از ديد نيل پستمن»، پژوهش و سنجش، س 10، ش 35، (پاييز 1382)، ص 91.


[2
1]. مفاهيم و كاربرد­هاي جامعه‌شناسي، ص 19
4


www.tvr.ir

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید