ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

سفارت و نیابت خاصه/1

فهرست مطالب

اشاره
یکی از مباحثی که دانستن آن بسیار پس از غیبت صغری و آغاز غیبت کبرا ضروری و لازم است، بحث نیابت خاصه است و این که حضرت تا زمان ظهور، نایب خاصی نخواهد داشت و بالطبع جلوی بسیاری ادعاهای رؤیت و مشاهدات و دعوی سفارت و نیابت خاصه گرفته می شود و در این راستا، باید توقیعی که هر گونه رؤیت را نفی می کند، بررسی سندی و دلالی شود.
در بحث حدیث شناسی موضوعی را مطرح کرده و دربارة آن، در چند محور به بحث و بررسی می پردازیم:


محور نخست:


ابتدا روایات مثبت و نافی را می آوریم، سپس به بررسی سندی آن روایات -البته در صورت نیاز منبع آن روایت را بررسی می کنیم- می پردازیم. اگر در سند یک راوی مشکل داشته باشد، برای ما کافی است و روایت، گاهی بدین سبب، از
درجة اعتبار ساقط می شود.


محور دوم (شهرت روایی):


مطلب دیگر که در اعتبار روایت اثر دارد، این است که آیا حدیث را دیگران نقل کرده اند یا نه (به اصطلاح، شهرت روایتی دارد یا نه). نقل دیگران تا زمان فعلی، هرچه بیشتر باشد، دلیل اعتبار بخشیدن آنها به روایت و عدم نقل، دلیل اعراض آنها از روایت است.


محور سوم (فقه الحدیث):


در این مرحله به معنا و فقه الحدیث می پردازیم، و سخنان بزرگانی مانند مرحوم صدوق، مجلسیین، فیض کاشانی و… خلاصه، سخنانی که در روایات، از زمان شیخ صدوق تا امروز داشته اند را می آوریم.
برای این که جوابگوی شبهات وارده از گوشه و کنار بلاد اسلامی و… باشیم، باید در مباحث حدیث شناسی، به اطلاع و دست پر، وا
رد میدان شویم.


محور اول
مرحوم طبرسی می فرماید:


اما الابواب المرضیون فاولهم الشیخ الموثوق به ابوعمرو عثمان بن سعید نصَّبه اولاً ابوالحسن علی بن محمد العسکری ثم ابنه ابومحمد الحسن فتولی القیام بامورهما حال حیاتهما ثم بعد ذلک قام بأمر صاحب الزمان(عج) و کان توقیعاته و جواب المسائل تخرج علی یدیه فلما مضی لسبیله قام ابنه ابوجعفر (محمد) بن عثمان مقامه و ناب منابه فی جمیع ذلک فلما مضی هو قام بذلک ابوالقاسم (حسین بن روح)، من بنی نوبخت فلما مضی هو قام مقامه ابوالحسن (علی) بن محمدالسمری.
مرحوم طبرسی سپس می فرماید:
لم یقم احد منهم بذلک الا بنص علیه من قبل صاحب الامر ( و نصب صاحبه الذی تقدم علیه و لم تقبل الشیعة قولهم الابعد ظهور آیة معجزة تظهر علی ید کل واحد منهم من قبل صاحب الأمر تدل علی صدق مقالتهم و صحة بابیتهم فلما حان سفر ابی الحسن السمری من الدنیا و قرب اجله قیل له: ال
ی من توصی؟ فأخرج الیهم توقیعاُ نسخته: بسم الله الرحمن الرحیم یا علی بن محمد السمری اعظم الله اجر اخوانک فیک فانک میتٌ مابینک و بین سته ایام. فاجمع امرک و لاتوص الی احد فیقوم مقامک بعد وفاتک فقد وقعت الغیبة التامة فلاظهور الا بعد اذن الله تعالی ذکره و ذلک بعد طول الامد و قسوة القلوب و امتلاء الارض جوراً و سیأتی الی شیعتی من یدعی المشاهدة ألا فمن ادعی المشاهدة، قبل خروج السفیانی و الصیحة، فهو کذاب مفترٍ و لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم؛1


ترجمه:


سفرایی که مورد تأیید و رضایت، اولین آنها شیخ ثقه، ابوعمرو عثمان بن سعید است. این شخص را ابتدا امام هادی(ع) و سپس امام عسکری(ع) به نیابت تعیین کردند و عهده دار کارها و امور آن دو بزرگوار بود. پس از رحلت آنان، عهده دار امور حضرت صاحب الزمان(عج) شد و توقیعات و پاسخ های حضرت به پرسش های مردم، به وسیلة او به آنان می رسید. پس از رحلت این سفیر، فرزندش، محمد بن عثمان جانشین او شد و تمام کارهای وی را بر عهده گرفت و پس از درگذشت او، ابوالقاسم حسین بن روح مسؤولیت را عهده دار شد. پس از مرگ او نیز، این مقام به علی بن محمد سمری سپرده شد.عج) و تعیین نمایندة قبلی انجام نمی گرفت؛ بلکه شیعیان سفارت او را نمی پذیرفتند؛ مگر این که معجزه و کرامتی به اشارة حضرت بر دست ایشان ظاهر شود که دلیل بر صدق گفتار و ادعایشان باشد.
پس چون اجل سفیر چهارم فرا رسید، به وی گفتند: به چه کسی وصیت خواهی کرد؟ [سفیر پنجم کیست؟] او فوراً نامه ای نشان داد که در آن، چنین نوشته بود:
ای علی بن محمد سمری! خداوند اجر برادران تو را عظیم و بزرگ قرار دهد. بدان که تو پس از شش روز، از دنیا خواهی رفت. پس [به کارهای خود بپرداز] و امور خود را جمع کن و پس از خود، کسی را جانشین قرار مده؛ چون به تحقیق، دوران غیبت کبرا فرا رسید و از این پس، ظهوری نیست، مگر آن که خداوند اذن فرماید و آن هم، پس از گذشت مدت طولانی و قساوت دل ها و پر شدن دنیا از ظلم و بی عدالتی است. به زودی کسانی از شیعیان ما، ادعای مشاهده کنند. بدان هر کس که پیش از خروج سفیانی و شنیده شدن صیحة [آسمانی] ادعای مشاهده کند، دروغگو بوده و نسبت ناروا داده است.
شیعیانی که به خدمت نایب چهارم آمده بودند، آن نامه را نسخه برداری کردند و رفتند. پس از شش روز برگشتند و دیدند که او در حالت احتضار است. بعضی از همان مردم، پرسیدند: چه کسی جانشین تو است؟ و او فرمود: خدا امری دارد که خود، رسانندة آن است و سپس جان داد.
از مضمون توقیع، این مطلب فهمیده می شود که پس از وی، دیگر سفارت خاصه نیست، بلکه اگر به ظاهر عبارت توقیع، بسنده کنیم مشاهدة همراه با ادعا هم نمی تواند درست باشد و مدعی مشاهده، دروغگو است؛ ولی به طور حتم، این معنا مراد نیست و بزرگان و افراد مورد اطمینانی- که احتمال دروغ در آنها راه ندارد- ادعای مشاهده کردند.


بررسی سندی توقیع شریف


سؤال این است که آیا مشاهده ممکن است و کسی را که ادعای رؤیت کند، تصدیق کنیم یا نه؟
طبق ظاهر این حدیث، باید او را تکذیب کرد. برای این که بتوانیم نظر نهایی بدهیم، ابتدا باید سند حدیث را بررسی کنیم؛ چرا که مهم ترین دلیل منکران، همین روایت است، سپس از جهت معنا و دلالت نیز در این روایت به دقت وتأمل بپردازیم.
این حدیث، حدود پانزده مدرک دارد که همگی یا از کتاب کمال الدین است یا به طور مستقیم از ابن بابویه نقل کرده اند (بین نقل از کمال الدین و از ابن بابویه فرق است؛ چرا که اولی، از کتاب صدوق نقل می کند، دومی از خود صدوق و این، خود یک طریق است).
شایان ذکر است در این نقل ها، اختلاف مختصری هست؛ مثلاً در بعضی نسخ، قد وقعت الغیبة التامة است و در برخی قد وقعت الغیبة الثانیة یا در برخی نقل ها سیأتی الی شیعتی من یدعی المشاهدة و در بعضی و سیأتی سبعون است که خیلی مهم نیست.
در این بخش، متن سند را بیان می کنیم، تا معلوم شود ادعای ارسال و ضعف این حدیث درست است یا نه؟
مرحوم صدوق می فرماید: حدثنا ابومحمد الحسن بن احمد المکتب، قال: کنت بمدینة السلام (بغداد)… سپس حدیث و توقیع را نقل می کند. در این سند، صدوق، از ابومحمد و او از نایب چهارم، نقل می کند؛ آیا این مرسل است؟ توقیعاتی دیگر هم که بیان می کند، آیا مرسل است؟2
مرحوم صدوق در سال 381ق درگذشت و در دوران غیبت صغرا و زمان نایب چهارم هم در قید حیات بوده است؛ پس خود صدوق می تواند با یک واسطه از نایب چهارم نقل کند و مشکل ارسال ند
ارد. بلی، اگر حرفی هست، در خود ابومحمد الحسن بن احمد المکتب است که در کتب رجالی، نامی از وی نیامده؛ نه مدح و نه ذم و به اصطلاح، مهمل است.
قابل توجه که مرحوم صدوق، چند جا از وی نقل حدیث می کند؛ یکی همین توقیع، دیگری دعای معروف اللهم عرّفنی نفسک3 و – طبق نقل جمال الاسبوع4- دعای دیگری نیز از ابن احمد المکتب نقل می کند؛ ولی این نقل ها، مشکل اهمال (مهمل بودن راوی) را حل نمی کند، چرا که ملاک در مهمل نبودن ذکر راوی، در کتب رجالی است، نه کتب روایی.
نکتة در خور اهتمام این است که اگر این مبنا را بپذیریم که مشایخ ثقات، ثقه هستند، ابن احمد المکتب، چون از مشایخ مرحوم صدوق است، ثقه می شود؛ در نتیجه، توقیع و حدیث معتبر، تلقی می شود. اگر گفته شود این مبنا قبول است، اما فقط دربارة احمد بن ابی نصر بزنطی و صفوان بن ابی عمیر است که اگر از مشایخ خود نقل حدیث کنند، دال بر وثاقت آنها است. مبنای دیگر بر وثاقت مشایخ، اکثار (بسیاری نقل روایت) است، مانند کلینی و غیره در کتب اربعه که بیش از دو هزار بار از سهل بن زیاد نقل حدیث می کنند. این اکثار، این مطلب را می فهماند که سهل بن زیاد، ضعیف نیست. خلاصه حتی اگر مبناهای اخیر را بپذیریم، باز هم شامل این حدیث نمی شود.
اشکال: با مراسیل صدوق، معاملة مسانید کرده اند.
جواب آن معلوم است که اولاً این حدیث، مرسل نیست. ثانیاً این حرف را دربارة کتاب من لایحضره الفقیه گفته اند، در حالی که این روایت، در کمال الدین است.
راه حل مشکل این است که بگوییم مرحوم صدوق امر به این اهمیت را بدون هیچ تعلیقه و حاشیه ای می آورد و این، حاکی از اعتماد او بر راوی یا صحت متن روایت است. هرچند این مطلب را نمی توان به همه جا و همة موارد تعمیم داد، در این مورد، اطمینان داریم. به هرحال از این طریق می شود به صحت راوی یا روایت پی برد. البته شهرت هم، مؤید صحت این روایت است.


محور دوم: شهرت روایی< /SPAN>


در این مرحله، این موضوع را روشن می کنیم که آیا منابع و کتاب هایی که این توقیع را نقل کرده اند، زیاد است یا اندک که نتیجه آن، در استحکام و عدم استحکام روایت مؤثر است.


منابع و مدارک حدیث – به ترتیب زمانی- عبارتند از:


مدرک اول: کمال الدین مرحوم صدوق، ج2، باب 45، ح44، ص516؛ البته مرحوم صدوق، خودش به این توقیع، طریق دارد و می گوید: حدثنا ابومحمد الحسن ابن احمد المکتب قال: کنت: بمدینة السلام فی سنة التی توفی فیها علی بن محمد السمری فحضرته قبل وفاته بایام…؛ یعنی ابومحمد حسن بن احمد المکتب برای شیخ صدوق، نقل می کند در سالی که سفیر چهارم- علی بن محمد سمری- وفات کرد، در بغداد بودم. به دیدار او رفتم (در نقل قبلی گفتیم عده ای، هنگام احتضار و قبل از وفاتش، نزد علی بن محمد سمری بودند که از این نقل معلوم می شود، از جملة آن افراد، ابومحمد الحسن است که برای صدوق نقل کرده.) فاخرج الی الناس توقیعاً… و عین همین توقیع را نقل می کند؛ پس اولین مدرک، کمال الدین است که با یک واسطه از سفیر چهارم، نقل می کند.
حال اگر بخواهیم بیشتر دقت علمی بکنیم، باید این واسطه مقدار اعتبار او را بشناسیم.
اگر بر فرض نتوانیم توثیقی برای این شخص پیدا کنیم، از این که شخصیتی مهم، مانند مرحوم صدوق، مطلبی با این اهمیت را از هر کس نقل نمی کند، کشف إنی می کنیم این شخص نیز معتبر و مورد اعتماد است.
مدرک دوم: غیبة طوسی، ص395، ح365؛ این حدیث را از ابن بابویه نقل می کند و می فرماید: اخبرنا جماعة؛ پس نقل این توقیع از یک طریق نیست، بلکه از طرقی مختلف آن را نقل می کند؛ از جملة این جماعت افرادی مانند شیخ مفید است.
مدرک سوم: احتجاج ابومنصور طبرسی، ج2، ص478. ظاهراً روایت را به صورت مرسل می آورد؛ اما در مقدمه می گوید: سند روایات را نیاورده ام یا به سبب شهرت، یا مطابقت با عقول و یا مجمع علیه است.
مدرک چهارم: تاج الموالید، مرحوم طبرسی، ص144؛
مدرک پنجم: اعلام الوری، مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان، ص417، باب سوم، فصل 1؛
مدرک ششم: خرائج و جرائح، مرحوم قطب راوندی. ج3، ص1126، باب30، ح46؛
مدرک هفتم: الثاقب فی المناقب، علی بن ابی حمزه طوسی، باب معجزات ائمه که بیشتر به صورت مرسل نقل می کند
مدرک هشتم: کشف الغمة، مرحوم اربلی، ج3، ص320؛
مدرک نهم: صراط المستقیم، مرحوم بیاضی، ج2، ص236؛
مدرک دهم: منتخب انوار المضیئة، مرحوم نیلی، ص130؛
مدرک یازدهم: اثباة الهداة، مرحوم حر عاملی، صاحب وسائل الشیعة، ج3، ص693؛
مدرک دوازدهم: بحارالانوار، مرحوم مجلسی، ج51، ص361و ج52، ص151؛
مدرک سیزدهم: معادن الحکمة، مرحوم فیض، ج2، ص288؛
مدرک چهاردهم: (از معاصرین) منتخب الاثر، آیة ا… صافی، ص399؛
مدرک پانزدهم: معجم الاحادیث الامام المهدی، تألیف اینجانب به همراه جمعی از فضلای حوزة علمیه قم، ح4، ص318.
از این نقل ها استفاده می شود که به این حدیث توجه و اعتناء شده است. هرچند منظور ما، شهرت اصطلاحی نیست، این تکرر نقل در کتاب های بزرگان مذهب از قدما و متأخران و معاصران، بدون هر گونه اشاره به ضعف و رد آن را می توان یکی از شواهد – نه دلائل- اعتبار قرار داد.


محور سوم: فقه الحدیث


مرحوم محدث نوری کتابی نوشته است بنام جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة فی غیبة الکبری که پر از حکایات کسانی است که به خدمت حضرت ولی عصر(عج) مشرف شده اند و این حکایات را با حدیث شریف معارض می داند؛ بنابراین توجیهات و مناقشاتی بیان می کند که در ذیل متعرض آنها می شویم:


توجیه اول


انه خبر واحد مرسل غیر موجب للعلم و لایعارض تلک الوقایع و القصص التی یحصل القطع من مجموعها بل من بعضها کیف یمکن الاعراض عنها بوجود خبر ضعیف لم یعمل به ناقله.
خلاصة توجیه اول مرحوم نوری، این است که این خبر، مرسل و ضعیف است و تو
ان تعارض با این همه حکایات را ندارد. وانگهی مرحوم صدوق، خودش به این روایت عمل نکرده است.
نقد توجیه اول: چنان که بحث شد، حدیث مرسل نیست.


توجیه دوم


خلاصه توجیه این است که مراد از مشاهده، مشاهده ای است که همراه با ادعای نیابت باشد و قرائن داخلی و خارجی، این معنا را تأیید می کند؛ چون بحث و موضوع مورد اثبات و انکار، اصل مشاهده نیست بلکه ادعای نیابت خاصه و سفارت حضرت مهدی است.
مرحوم مجلسی هم همین توجیه را انتخاب می کند و می فرماید:
و لعله محمول علی من یدعی المشاهدة مع النیابة و ایصال الاخبار من جانبه الی الشیعة علی مثال السفراء لئلا ینافی الاخبار التی مضت و سیأتی.5
مرحوم مجلسی نظر به سند توقیع ندارد و حدیث را توجیه دلالی کرده و می فرماید: ادعای مشاهده همراه ادعای نیابت از طرف امام زمان(
عج) است که با اخبار منافات دارد، نه مشاهدة معمولی.
مرحوم ابن قولویه، چنین ادعایی را کفر و ضلالت می داند؛ چنان که فرمود:
بعد از آن که شنیدم ابوبکر بغدادی ادعای رؤیت همراه نیابت کرده، به سرعت پیش او رفتیم و گفتیم: آیا تو چنین ادعایی کرد
ی؟ گفت: نه. اما همین که وارد بغداد شدیم، ادعایش را تکرار کرد و با این ادعا، از شیعه جدا و منحرف شد. پس او را لعن کردیم؛ برای این که هر کس پس از سمری ادعای نیابت کند، کافر، گمراه و گمراه کننده است.6


توجیه سوم


عدم امکان رؤیت حضرت، به زمانی مربوط بوده است که دشمنان حضرت زیاد بوده اند؛ بعضی آنها از خانواده خود حضرت همانند (جعفر کذاب) و بعضی خارج از خاندان آن بزرگوار بودند و دلیل این مدعی، وجود جزیره خضراء است.
نقد توجیه سوم: اولاً خود جزیره خضراء محل کلام است و ما در بحث آینده به آن خواهیم پرداخت. مرحوم مجلسی می فرماید:
وجدت رسالة المشتهرة بقصة الجزیرة الخضراء حسنت ایرادها لاشتمالها علی ذکر من رآه و لما فیه من الغرائب انما افردت لها باباً لأنی لم اظفر به فی الاصول المعتبرة و لنذکرها؛7
یعنی رساله ای یافتم که به قصة جزیره خضراء شهرت دارد و دوست داشتم آن را این جا نقل کنم؛ چون – به مناسبت این فصل- دربارة کسانی است که حضرت را دیده اند و در برگیرندة غرایب است. و من این قصه را جداگانه نقل کردم؛ چون قصه را در کتاب های معتبر نیافتم.
مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا ضمن حمله به قصة الجزیره الخضراء می فرماید:
… لم یرالاخبار الدالة علی عدم وقوع الرؤیة من احد بعد الغیبة الکبری و لاتتبع کلمات العلماء الدالة علی ذلک؛8
یعنی گویا این شخص، روایاتی را که دلالت بر عدم وقوع دیدار امام، پس از غیبت کبرا را ندیده و گویا کلمات علما را نیز تتبع نکرده است.
لازم است به محضر مرحوم محد
ث نوری عرض کنیم: جناب عالی که این گونه با روایت شریف (توقیع) دست و پنجه نرم می کنی و سعی در تضعیف آن دارید و این همه توجیه و مناقشه وارد می کنید، چگونه به یک قصه که پایه های آن متزلزل است، استناد می کنید و چگونه به روایتی استدلال می نمایید که به تعبیر خودتان قائل به آن عمل نکرده است.


ادامه دارد…


پی نوشتها :


1. شیخ طبرسی، احتجاج، ج2، ص297.
2. کمال الدین، ج2، باب45، ص516، ح44.
3.بحارالانوار، ج53، ص187.
4. جمال الاسبوع، ص522.
5. بحارالانوار، ج52، ص151.
6. بحارالانوار، ج53، ص277؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص412.
7. بحارالانوار، ج52، ص159.
8. حق المبین فی تصویب المجتهدین (سنگی)، ص87.


منبع: فصلنامه انتظار / پدید آورنده: نجم الدین طبسی، تدوین: سعید امیدیان، صفحه 135


http://ahlebayt.porsemani.ir

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید