اين معنا را كه معادل و هم سنگ و هم ترازوي همين آيه سوره حشر است كه: «لو انزلنا هذاالقرآن علي جبل لرايته خاشعا متصدعا
من خشيه الله». قرآن و اهل بيت عدلانند و هر كدام از ديگري جدا نخواهد شد. آن بيان «لو احبني جبل لثهافت»همين بيان است, منتها مرحوم سيد رضي رضوان الله عليه اين چنين معنا مي كند كه اگر كسي محب من باشد آن قدر مسائل و مشكلات بر او وارد مي شود كه از پا در ميآيد. خوب آن معنا هم في نفسه حق است اما نه آن معناي لطيفي كه از اين جمله متوقع است. واقع هم همين طور
است يعني اگر كسي بخواهد آن حقيقت را تحمل كند از پاي در ميآيد چرا يك خبر سنگين باعث سكته بعضي مي شود؟ چون آن خبر سنگين است. حالا ما روزي در پيش داريم «يوما يجعل الولدان شيبا»و آن حقيقت را قرآن هم بيان كرده است. و الان هم هست. از بيان امام هشتم سلام الله عليه به خوبي برميآيد فرمود: «از ما نيست كسي كه بگويد
بهشت و جهنم الان خلق نشده است». اين ها را قرآن براي انسان بازگو كرده است, چطور اين خبرهاي سنگين هيچ اثري در انسان ايجاد نمي كند. همان بيان رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم كه فرمود: «من تعجب مي كنم كسي قرآن بخواند و پير نشود». خبر سنگين بعضي را از پا در ميآورد و براي برخي هيچ تاثيري ندارد, سرش هم اين است كه «وجود ذهني»اثر نمي گذارد بلكه علم و علاقه اثر گذار است. منزلي آتش گرفته دو نفر اين خبر را مي شنوند: يكي مامور آتش نشاني و ديگري صاحب خانه, واكنش اين دو نفر در برابر اين خبر, يك سان نيست, مامور آتش نشاني با خونسردي به وظايف خود عمل مي كند تا هر چه زودتر آتش را مهار كند و از ضرر و زيان بيش تر جلوگيري نمايد. اما صاحب خانه آن چنان ملتهب و نگران است كه گاهي به سكته و مرگ كشيده مي شود. چرا؟ علت آن علم و آگاهي نيست, چون هر دو مي دانند, بلكه علاقه و دل بستگي است. مامور آتش نشاني دلبسته نيست لذا كار خودش را انجام مي دهد. آن چه در انسان اثر مي گذارد دلبستگي و علاقه شديد است, اگر آن علاقه بود انسان مي نالد و اگر نبود باكش نيست, اين كه فرمود: «لو احبني جبل لتهافت» اگر كوه بخواهد محبت مرا تحمل بكند ريز ريز مي شود همين است. انسان محبوبي به اين زيبايي داشته باشد و او را نبيند او واقع ما را آدم كرده است يعني اين اهل بيت عليهم السلام ما را آدم كرده اند, اين كه ما قبر اين بزرگواران و در حرم اينها را مي بوسيم و مي بوئيم براي اين كه اگر آنان نبودند ما بايد همه الگوهاي خود را از كافران مي گرفتيم, اكنون مي بينيد كه همه تمدن هاي جديد از يك طرف و همه امكانات روز از طرف ديگر وقتي به مسائل اخلاقي مي رسند واقعا «كالانعام بل هم اضل»هستند. ايران كه متاسفانه در مقايسه با غربي ها از نظر صنعت پيشرفتي نداشته, يعني نگذاشته اند كه داشته باشد, با اين كه استعداد دارد. نياكان ما هم كه قبل از اسلام در اين سرزمين آتش پرست بودند, پس نه سابقه مذهبي درخشاني داشتيم نه اكنون پيشرفت صنعتي و علمي چشم گيري داريم, بنابر اين اگر علي و اولاد علي در اين سرزمين نبودند ما چه مي شديم؟ ما هرچه داريم از بركت قرآن و اهل بيت عليهم السلام است, آنان به ما حيات دادند. براي انسان مسافرتي به كشورهاي غربي و
كفرآلود, لازم است تا وضع صنعت و پيشرفت هاي علمي آنان را ببيند بعد وضع اخلاقي آن ها را هم ببيند. انسان گاهي بعضي بولتن هايي را كه به قرآن كريم اهانت شده مي خواند كاملا احساس مي كند كه اين اهانت كنندگان از هر سنگي سخت تراند: «و ان منها كالحجاره او اشد قسوه» يا «كالانعام بل هم اضل» هيچ چيزي براي آن ها مطرح نيست الا درندگي. اين كه مي بينيد به لطف الهي مردم ايران از نظر اخلاق در مسير سعادت اند فقط و فقط به بركت علي و اولاد علي است. خوب انسان اين مسائل را ببيند بعد خواهد فهميد اهل بيت نسبت به ما حق حيات دارند چون ما و پدران و اجداد ما را زنده كردند. ما كه به آن ها دست رسي نداشته باشيم اينها را نبينيم نه در خواب ببينيم نه در بيداري ببينيم اين است كه انسان در فراق اينها مي سوزد: «لو احبني جبل لتهافت»پس قرآن اگر بر كوه نازل بشود آن را متلاشي مي كند چنانچه محبت اهل بيت عليهم السلام هم در قلب كسي باشد او را متلاشي مي كند. اين محبت, اختصاص به حضرت امير ندارد, بلكه منظور از «لو احبني» «ولي خدا»است ; يعني معصومين عليهم السلام اميدواريم نصيب همه بشود.(1) انسان و تحمل امانت الهي «لو انزلنا هذاالقرآن علي جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشيه الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون.» «اگر اين قرآن را بر كوهي فرو مي فرستاديم, يقينا آن(كوه) را از بيم خدا فروتن(و) از هم پاشيده مي ديدي. و اين مثل ها را براي مردم مي زنيم باشد كه آنان بينديشند.»اين كريمه كه در باره قرآن شناسي است در حقيقت ناظر به عظمت و اهميت قرآن است. سر اين عظمت هم آن است كه هر كلامي به اندازه متكلمش عظيم و بزرگ است, لذا دليل حكمي كه در اين آيه آمده است هم اجمالا در اين آيه ياد شده است هم به تفصيل در سه آيه بعد. مفهوم متلاشي شدن كوه ها: مضمون آيه اين است كه اگر اين قرآن بر كوه نازل شود كوه را متلاشي مي بينيد. كلمه «متلاشي» از شيءاي مشتق نشده يعني لاشيء مي شود وگرنه باب تفاعلي نيست كه يك ثلاثي مجرد داشته باشد. «تلاشي,يتلاشي»اين چنين نيست اين اصلش «لايشيء»است. از اين كلمه «لاشيء» باب تفاعل ساخته شده متلاشي مي شود يعني لاشييء مي شود. «لرايته خاشعا متصدعا» يعني متلاشي مي شود چرا متلاشي مي شود؟ نفرمود: «من خشيتنا» فرمود: «من خشيه الله» اين التفات از غيبت به خطاب براي تامين دليل اين حكم است پس اصل حكم اين است كه «لو انزلنا هذاالقرآن علي جبال لرايته خاشعا متصدعا» چرا «من خشيتنا» نفرمود, بلكه فرمود: «من خشيه الله», چون «الله» متكلم است هيچ موجودي نمي تواند تجلي الهي و كلام الهي را تحمل كند و همين معنا را در سه آيه بعد كه در ميان اسماي حسناي حق است بازگو مي كند: «هوالله الذي لا اله الا هو» «هوالله الذي لا اله الا هوالملك القدوس» «هوالله الخالق الباريء»كه اين سه آيه پشت سر هم در بيان توصيف و شرح اسماي حسناي آن متكلم است و اگر متكلم عظيم بود قهرا كلام او هم عظيم است و كلام او آن چنان عظيم است كه كوه توان تحمل آن را ندارد. در اين جا سخن از «خشيت» است نه خوف, بين خشيت و خوف, تفاوت وجود دارد; خشيت آن ترسي است كه با تاثر قلبي همراه باشد ولي خوف اين چنين نيست, لذا موحدان عالم فقط از خدا مي ترسند از غيرخدا خشيتي ندارند, موحدان هم مانند ديگران از هر چيز گزنده و آسيب رساني خائف اند: از مار, عقرب گزندگان و درندگان و يا بي احتياطي ماشين ها مي ترسند اما از هيچ چيز خشيت ندارند. خوف آن ترتيب اثر عملي است, ولي خشيت آن چيزي است كه انسان آن را مبدا اثر بداند و از او بهراسد. در اين جا هم سخن از خشيت الهي است, خشيت با شعور همراه است و نشانه آن است كه كوه ها هم شعور دارند. براي اثبات شعور كوه ها و مانند آن چند دليل مي توان اقامه كرد: دليل اول همان شعور عمومي است كه خدا براي هر موجودي ثابت مي كند كه «له اسلم من في السموات», «لله يسجد ما في السموات», «يسبح
لله ما في السموات», «فقال لها و للارض ائتياطوعا و كرها»كه اين چند دسته از آيات قرآن كريم به خوبي دلالت مي كند بر سرايت شعور عمومي. درباره كوه ها همان آياتي كه در سوره مباركه«ص» و مانند آن آمده است كه خدا به كوه ها دستور مي دهند كه با داود هم نوا باشند نشانه آن است كه آنها هم دركي و تسبيحي دارند. آيه شانزده به بعد سوره «ص» اين است كه: «انا سخرنا الجبال معه يسبحن بالعشي و الاشراق»و هم چنين در بحث هاي ديگر مي فرمايد: «يا جبال اوبي معه»اين كه فرمود ما كوه ها را مسخر داود كرده ايم كه صبح و شام همراه او تسبيح مي كنند مثل يك نماز جماعتي كه مامومين به امامشان اقتدا مي كنند سلسله جبال به داود سلام الله عليه اقتدا مي كردند. و& lt;SPAN dir=ltr> هم چنين «يا جبال اوبي معه»اين اوب يعني رجوع تاويب يعني آن شدت رجوع و كثرت رجوع است, اگر كسي چندين بار به خداي سبحان رجوع كند مي شود «اواب»; يعني كسي كه پر رجوع باشد. «آب»يعني «رجع,مآب»يعني مرجع آن كسي كه اهل رجوع مكرر است به او مي گويند اواب: «يا جبال اوبي معه» پس نشانه اين است كه كوه ها اين شعور را دارند. انسان با عظمت تر است يا موجودات ديگر؟
قرآن يك تعبيري درباره عظمت انسان ها نسبت به موجودات ديگر نظير آسمان ها و زمين و سلسله جبال دارد و نيز تعبير ديگري كه مقابل اين تعبير است, گاهي به عده اي خطاب مي كند كه شما بزرگ تريد يا آسمان؟ خوب آسمان از شما بزرگ تر است: «اانتم اشد خلقا ام السماء بناها» اين دو دسته آيات در قرآن كريم مقابل هم هستند.
ادامه دارد…
آيت الله جوادي آملي- مجله پاسدار اسلام, ش 211و212
http://howzeh-meybod.ir