آيت الله سيّد علي قاضي رحمه الله و شاگردش آيت الله شيخ محمّدتقي آملي رحمه الله و درنگ در وادي السّلام :
از مرحوم آية الحقّ آية الله العظمي حاج ميرزا عليّ آقا قاضي رضوان الله عليه، افراد بسياري از تلامذه ايشان نقل كردند كه ايشان بسيار در وادي السّلام نجف براي زيارت اهل قبور ميرفت و زيارتش دو و سه و چهار ساعت به طول ميانجاميد و در گوشهاي مينشست به حال سكوت؛ شاگردها خسته ميشده و برميگشتند و با خود ميگفتند: استاد چه عوالمي دارد كه اينطور به حال سكوت ميماند و خسته نميشود.
عالِمي بود در طهران، بسيار بزرگوار و متّقي و حقّاً مرد خوبي بود؛ مرحوم آية الله حاج شيخ محمّد تقيّ آملي رحمة الله عليه، ايشان از شاگردان سلسله اوّل مرحوم قاضي در قسمت اخلاق و عرفان بودهاند
SPAN>.
از قول ايشان نقل شد كه: من مدّتها مي ديدم كه مرحوم قاضي دو سه ساعت در وادي السّلام مينشينند. با خود ميگفتم: انسان بايد زيارت كند و برگردد و به قرائت فاتحهاي روح مردگان را شاد كند؛ كارهاي لازمتر هم هست كه بايد به آنها پرداخت.
اين إشكال در دل من بود امّا به أحدي ابراز نكردم، حتّي به صميميترين رفيق خود از شاگردان استاد.
مدّتها گذشت و من هر روز براي استفاده از محضر استاد بهخدمتش ميرفتم، تا آنكه از نجف اشرف عازم بر مراجعت به ايران شدم وليكن در مصلحت بودن اين سفر ترديد داشتم؛ اين نيّت هم در ذهن من بود و كسي از آن مطّلع نبود.
شبي بود ميخواستم بخوابم؛ در آن اطاقي كه بودم در طاقچه پائين پاي من كتاب بود، كتابهاي علمي و ديني؛ در وقت خواب طبعاً پاي من بسوي كتابها كشيده ميشد. با خود گفتم برخيزم و جاي خواب خود را تغيير دهم، يا نه لازم نيست؛ چون كتابها درست مقابل پاي من نيست و بالاتر قرار گرفته، اين هتك احترام به كتاب نيست. در اين ترديد و گفتگوي با خود بالاخره بنا بر آن گذاشتم كه هتك نيست و خوابيدم.
صبح كه به محضر استاد مرحوم قاضي رفتم و سلام كردم، فرمود: عليكم السّلام صلاح نيست شما به ايران برويد، و پا دراز كردن بسوي كتاب ها هم هتك احترام است.
بياختيار هول زده گفتم: آقا شما از كجا فهميدهايد، از كجا فهميدهايد.
فرمود: از وادي السّلام فهميدم.
http://akhlagh.net