در پايان سال ???? هجري شمسي در خانه ايمان و تقوي از پدري الهي، بزرگوار و اهل يقين و مادري جدّاً با ايمان، پاک و راستگو متولّد شده ام…
سپس در دامن او که دامن ولايت و درايت و طهارت بود پرورش يافتم و از پستان او که پستان معرفت و اخلاص و صداقت بود شير نوشيدم و همانا يقين دارم هر برکتي که از پروردگارم – سبحانه- به من افاضه شده است، از اينجا ناشي شده که خداي تعالي مرا در چنان دامن عفيفي پرورش داده و از چنان پستان شريفي روزي ام فرمود.
... در حالي که شش ساله بودم به مکتب خانه خدمت يک معلّم روحاني شرفياب شدم و پيش او خواندن و نوشتن ياد گرفتم و تعدادي از جزوات متداول در مکتبخانه هاي آن زمان را خواندم تا اين که در خردسالي تمام قرآن را به خوبي فرا گرفتم.
پس از آن وارد دوره ابتدايي مدارس جديد شدم. بيش از دو سال از ورودم به مدرسه نگذشته بود که مادرم (عليها الرضوان) در سنّ جواني، مخاطب به خطاب «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربّک راضيه مرضيه» گشته، وفات نمود…
…و در سنّ چهارده سالگي به فضل پروردگارم بارقه مشرقيه الهيه و شهاب قبسي به من رسيد که به اقتضاي عين ثابته ام مطلوب من بود…
…پس، سرّ من به آنچه که زبان وحي به آن ناطق است مترنّم شد که «انّي انست ناراً لعلّي اتيکم منها بقبس أو أجد علي النّار هدي» و اين بارقه همانند نوري در پيش رويم شتافته، مرا در کسب معارف الهي راهنمايي کرده و کرّهً بعد کرّهً به تخلّق به اخلاق ربوبي ترغيب و مرّهً بعد مرّهً به تأدّب به آداب انساني تحريص مي کرد و برهه بعد برهه مرا به فرار و انزجار از مردم آن زمان و آيين هاي تباه و پستشان تحريص مي نمود.
و قد اضرمت نار الصّبابه في الصّبي هدايا الجنون قوي و صبّتي
و به تحقيق، آتش عشق در کودکي، ارمغان هاي ديوانگي را در ميان قومم شعله ور نمود.
فقد قادني لطف الاله الي الحمي علي صغري حمداً له من عطيّه
پس همانا لطف خدا مرا در کودکي ام به قرقگاه، راهبري کرد- سپاس بر عطايايش.
و قد نوّر الروح أنين ليالياً و قد طهّر السّرّ دموعُ کريمتي
به درستي که ناله شبهايم، روحم را منوّر و اشک هاي چشمانم، باطنم را مطهر نموده است.
ورود به مدارس ديني
باري، آن بارقه مرا از تاريکي به روشني در آورد به اين جهت که محبت تحصيل معارف قرآني را در قلبم برافروخت. پس، از پدرم رضوان الله تعالي عليه براي ورود به مدرسه دينيّه (حوزه علميه) اجازه خواستم و او بي درنگ همراه با شعفي شديد و < ;/SPAN>گريه اي بلند که از سر شوق و خوشحالي و سرور بود اجازه داد. پس از برهه اي شروع کرد به نصيحت کردن و پند دادنم در مورد کاري که در پيش گرفته ام و مرا به صبر و استقامت و اتکال بر خداي متعال و کوشش در تحصيل کمال وصيت نمود.
چون شب روي آورد هنگام سحر برخاستم به گونه اي که احدي از افراد خانه متوجه حال من نبود. ديوان خواجه حافظ شيرازي را برداشته از باطن خويش ندايش کردم و گفتم تفأل به ديوان تو در اصقاع مشتهر شده، به اسماع رسيده است و من قرائت فاتحه به روح تو نثار مي کنم به اين اميد که حُسن خاتمه کارم را به من بنماياني. پس از قرائت فاتحه ديوان را گشودم، غزلي به اين مطلع آمد:
کنون که در کف گل، جام باده ي صافست
به صد هزار زبان بلبلش در اوصافست
بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گير چه وقت مدرسه و بحث کشف کشافست
به دُرد صاف تو را حکم نيست، دم در کش که هر چه ساقي ما ريخت عين الطافست
ببر زخلق و زعنقا قياس کار بگير که صِيت گوشه نشينان زقاف تا قافست
اين ابيات بر شوق وافرم افزود و مرا به شتاب در طلب مراد تهييج نمود.
آن بارقه ار دوحه شجره طيبه و نفَسِ نفسي زکيه و اشاره عالمي رباني داراي محاسني فراوان تابيدن گرفت و او ميرزا ابوالقاسم مشتهر به فرسيو پسر ملا باشي ابراهيم (رحمه الله عليهما) بود که اعلم و اتقي و ازکاي علماي شهرمان آمل و حقّاً از اعلام علماي دين و از افاخم مجتهدين بوده است. او اس
اتيد تهران و عالمان اصفهان روزگار خويش را ادراک نموده، سپس به حوزه نجف کوچ کرده از مشايخ و اعلام آن حوزه؛ سيد ابوالحسن اصفهاني، آخوند خراساني، ميرزا حسين نائيني و غيرهم حظّي وافر بلکه أوفر برده بود.
خلاصه، فضايل آن روحاني بطل و محاسنش در علم و عمل و سيره اش در تقوي و کمالش در حسن خطّ و آنچه از سختي هاي روزگار و دهر خيانتکار از سوي طاغوت پهلوي خيانتکار بر او گذشت، بسيار گسترده است.
من پيش او شاگردي نکردم چون ايشان در ابتداي اشتغالم به دروس روحاني به جوار
رحمت الهي پيوست ولي در ايماض آن بارقه، او را بر من حقي عظيم است.
شهرمان آمل در آن وقت حافل عده اي از علماء بود که نمونه هاي فضل و تقوي بودند همانگونه که از ديرباز جايگاه علم بود و بر اين مطلب تاريخ و آملي هاي مذکور در کتب تراجم و نيز مصنفات علمي و مدرسه ها و مکتب هاي ديني شان گواهي مي دهند.
نخستين اساتيد و اولين کتب درسي
و اين حُججِ باهره جهت جلوگيري از اندراس اعلام هدايت در لُجَجِ غامره در تأديب و تعليم ما کوششي تامّ نمودند. شايسته است به ذکر نامهاي نامي شان تبرّک بجويم؛ آيات و حجج: محمد غروي، عزيزالله طبرسي، ابوالقاسم رجايي، حاج شيخ احمد اعتمادي و عبدالله اشراقي رضي الله تعالي عنهم و رضوا عنّا.
اوّلين کتاب هايي که به ما تعليم دادند اينهايند:?- رساله منظومي در لغت به نام «نصاب الصبيان» تصنيف ابو نصر فراهي ?- رساله امثله از کتاب «جامع المقدمات» در طيّ چند هفته نصاب را ياد گرفتيم و کاملاً حفظ کرديم و درس جامع المقدمات هم به «عوامل ملا محسن» رسيديم.
در حالي تحصيلات کتب ابتدائيه را که در ميان طلّاب علوم دينيّه معمول و متداول است از نصاب الصبيان و رساله عمليه فارسي آيه الله سيد ابوالحسن اصف
هاني (چون ايشان مرجع علي الاطلاق در آن زمان بودند) و کليات سعدي، گلستان سعدي و جامع المقدمات و شرح الفيه سيوطي و حاشيه ملا عبدالله بر تهذيب منطق و شرح جامي بر کافيه نحو و شمسيه در منطق و شرح نظام در صرف، مطوّل در معاني و بيان و بديع و معالم در اصول، تبصره در فقه و قوانين در اصول تا مبحث عام و خاص را در آمل که همواره از قديم الدهر واجد رجال علم بوده، از محضر مبارک روحانيين آن شهر آيات عظام و حجج اسلام: محمد آقا غروي و آقا عزيزالله طبرسي و آقا شيخ احمد اعتمادي و آقا عبدالله اشراقي و آقا ابوالقاسم رجائي و غيرهم که همگي از اين نشأه رخت بربسته اند و به رياض قدس در جوار رحمت ربّ العالمين آرميده اند، فرا گرفتند و نيز از حضرت آيه الله عزيزالله طبرسي تعليم خط مي گرفتند تا اينکه خود حضرتش در آمل چند کتاب مقدماتي را تدريس مي کردند.
روزي که درس در مورد «کانَ» از حروف مشبهه بالافعال و الغاء آن از عمل و شاهد بر الغاء، قول شاعر «کان ثدياه حُقّان» بود، مخبر مرگ به مدرسه آمد و خبر وفات پدرم آورد رحمه الله عليه.
پس از آن خاله ام رحمه الله عليها سرپرستي مرا به عهده گرفت و نسبت به من از والدينم نيکوکارتر و مهربان تر بود.
مهاجرت به تهران
پس از گذشت شش سال از اشتغالم به تحصيل در شهر آمل در روز چهارشنبه اوّل شهريور ماه ???? هجري شمسي مطابق با نهم ذي القعده الحرام ???? از هجرت نبوي(علي مهاجرها آلاف التحيه و الصلاه و السلام) به تهران مهاجرت کردم.
پس از سختي هاي زياد پروردگارم مرا در مدرسه حاج ابوالفتح (عليه الرحمه) واقع در آخر خيابان ريِ تهران مأوي داد…
…به اسم فتح تفأل به خير زدم. گويا به اسم آرزوي فتوحات ربّ فاتحم (عزّ اسمه) داشتم.
ايشان چند سالي در مدرسه مبارک حاج ابوالفتح (رحمه الله عليه) به سر بردند و باقي کتب شرح لمعه از عام و خاص قوانين تا آخر جلدين آنرا در محضر شريف مرحوم آيه الله آقا سيد احمد لواساني (رضوان الله تعالي عليه) درس خواندند
و بعد از آن چندين سال در مدرسه مبارک مروي به سر بردند. و به ارشاد جناب آيه الله حاج شيخ محمد تقي آملي (قدس سره) به محضر مبارک علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعراني طهراني (اعلي الله مقامه) رسيدند و آن بزرگوار چون پدري مهربان، سالياني دراز در کنف عنايتش، همّ خويش را به تربيت و تعليم ايشان مصروف داشت – به مدت 13 سال – و از فنوني چند دري بروي ايشان گشود.
از منقول تمام مکاسب و رسائل شيخ انصاري (قدس سره) و جلدين کفايه آخوند خراساني (قدس سره) و پس از آن کتاب طهارت و کتابهاي صلوه و خمس و زکات و حج و ارث جواهر را به صورت درس فقه خارج استدلالي محققانه، تا اينکه مطمئن شد و باور نمود که بر استنباط فروع از اصول تواناست. آنگاه حضرتش را به تصديق مُنّه استنباط و قوه اجتهاد مشرف ساخت.
از معقول اکثر شرح خواجه طوسي (قدس سره) بر اشارات ابن سينا (قدس سره) و اکثر اسفار ملاصدرا (قدس سره) و کتاب نفس و حيوان و نبات و تشريح شفاي شيخ الرئيس که از کتاب نفس تا آخر طبيعيات شفاء است. از تفسير تمام دوره تفسير مجمع البيان طبرسي از بدو تا ختم آن
از کتب قرائت و تجويد:
شرح شاطبيه به نام «شراج المبتدي و تذکار المقري المنتهي» که شرح علامه شيخ علي بن قاصح عذري بر قصيده لاميه منظومه علامه شيخ قاسم بن فيره رعيني شاطبي در علم قرائات است.
مي باشد. شرح شاطبيه (در علم قرائات و معرفت قاريان) از کتابهاي درسي بود که در مراکز علمي خوانده مي شد و استاد علامه شعراني (قدس سره) آنرا پيش پدرش خوانده بود.
از کتب رياضي و نجوم:
1. رساله فارسي ملاعلي قوشچي در علم هيئت
2. شرح قاضي زاده رومي بر «الملخّص الهيه» از مؤلفات محمّد بن محمود خوارزمي چغميني معروف به «شرح چغميني».
3. استدراک بر تشريح الافلاک شيخ بهايي تأليف علامه شعراني
4. کتاب «الاصول» مشهور به اصول اقليدس صوري به تحرير خواجه طوسي که حاوي پانزده مقاله در حساب و هندسه است که همه مسائلش به براهين رياضي مبرهن است.
5. اُکَرمالاناوس به تحرير خواجه طوسي
6. اُکَر ثاوذوسيوس در مثلثات و اشکال کروي به تحريرخواجه طوسي
7. شرح علامه خفري بر «تذکره في الهيه» محقق طوسي در علم هيئت که شرحي استدلالي است بر مسائل هيئت. بعد از تعلّم شرح خفري بر تذکره به زيج بهادري که اتمّ و ادقّ و اجدّ زيجات است، پرداختند.
8. تعليم کتاب کبيرمجسطي تأليف بطليموس قلوذي به تحرير طوسي در
علم هيئت است و شريفترين مصنف در اين علم است و نيز مقصد اسني و مطلب اعلي و نهايه النهايات در درس هيئت استدلالي مي باشد، همانگونه که شرح خفري ياد شده و اُکَر ثاوذسيوس و اُکَر مالاناوؤس و کتاب «الکره المتحرکه» تأليف اوطوقوس به تحرير خواجه طوسي و رساله قسطابن لوقا در عمل به کره ذات الکرسي و نظاير اين کتاب از متوسطات و اصول اقليدس و کتابهاي پايين تر از آن در حساب و هندسه و هيئت از بدايات در اين رشته طبق مراتب درجاتي که نزد اهل هيئت معمول است مي باشند.
9&l t;SPAN dir=rtl>. استخراج تقويم نجومي که چهار سال تعليم آن در محضر علامه شعراني طول کشيد حضرت استاد علامه حسن زاده (مدّ ظله العالي) به غوص در مسايل آن تا آنجا متبحر شدند که بر استخراج آن متمهّر گشتند و آنرا به طور کامل شرح کردند که هنوز چاپ نگشته است. از اين زيج نه سال استخراج تقويم کردند که چاپ و منتشر شد.
در عمل به آلات رصدي:
اسطرلاب و ربع مجيّب به نحو کمال و معرفت آلاتي که در کتابهاي ياد شده مذکور است.
از کتب طبّ:
1. قانونچه محمد بن محمود چغميني
2. شرح الاسباب نفيس بن عوض بن حکيم طبيب
3. تشريح کليات قانون شيخ الرئيس
در علم درايه و رجال:
دوره کامل رساله استاد علامه شعراني که تاکنون چاپ نگشته است و دوره کامل «جامع الرواه اردبيلي» عليه الرحمه
در حديث و روايت:
جامع وافي ف
يض کاشاني (رضوان الله تعالي عليه)
پس از خواندن جامع وافي به انخراط در سلک روات دين و انسلاک درسلسله حمله احاديث صادره از اهل بيت عصمت و وحي مشرف گشته است که دستخط شريف علامه شعراني در کتاب «درآسمان معرفت» حضرت مولي آمده است.
راهيابي به محضر درس آيت الله قمشه اي
به دلم گذشت به کسي مراجعه کنم که به علماء بينا و داناست. به محضر آيت الله حاج شيخ محمد تقي آملي که از بزرگان علماء در تهران بود مشرّف شده، جريان شرکتم در بعضي از محافل درسي و ناخشنوديم را از درس هاي رايج معمولي برايش حکايت کردم…
…ايشان مرا به طور جدي به ادراک محضر علامه ذوفنون آيت الله حاج ميرزا ابوالحسن شعراني و حکيم ميرزا م
هدي الهي قمشه اي تشويق کرد.
در اثناي تتلمذمان پيش استاد الهي، خداوند سبحان به فضل و کرمش دري ديگر از رحمتش به روي ما گشود و شرکت در محضر معلّم العصر، فخر العلم، مفخر الاسلام، آيت الله العليم العلام، العلامه ذي الفنون الاستاذ الاعظم حاج ميرزا ابوالحسن شعراني (افاض الله علينا من برکات انفاسه القدسيه النفسيه) را آسان و ممکن ساخت که به مدت 13 سال در محضر او شاگردي نمودم.
اين قهرمان علمي در گردآوري علوم منحصر بفرد بود. احدي از علماي معاصرمان را نديديم که در جمع علوم و
احاطه بر آنها همتاي او باشد.
استخراج تقويم
خداوند سبحانه ما را به اخذ و تعلّم کتاب «زيج بهادري» از محضر استاد در طيّ چهار سال موفق نمود در حالي که بر همه مسايل آن از بدو تا ختم برهان اقامه مي کرديم.
من به غوص در مسايل آن تا آنجا متبحّر شدم که بر استخراج آن متمهّر گشتم و آن را به طور کامل شرح کردم که هنوز چاپ نشده است. از اين زيج نُه سال استخراج تقويم کردم که چاپ و منتشر شد.
بعد از تسلّط بر زيج بهادري دستور دادند به تعلّم کتاب کبير مجسطي بطليموس قلوذي به تحرير خواجه طوسي
اساتيد حوزه تهران
در محضر علامه رفيعي قزويني رضوان الله تعالي عليه :
در آن سنوات استاد آيه الله حاج ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني (قدس سره) از قزوين به تهران تشريف فرما شدند و اقامت فرمودند که به هدايت جناب استاد شعراني به حضور شريفش تشرّف يافتند و چند سالي (5 سال) در محضر مبارکش نيز به تحصيل علوم عقلي و نقلي و عرفاني از اسفار صدر اعظم فلاسفه و شرح علامه محمد بن حمزه مشهور به ابن فناري بر مصباح الانس صدر الدين قونوي و خارج فقه (طهارت و صلوه و اجاره از روي متن عروه الوثقي فقيه آقا سيد محمد کاظم يزدي) و خارج اصول (از متن کفايه الاصول آخوند خراساني) مشتغل بودند و به «فاضل آملي» از زبان مبارک ايشان وصف مي شدند.
در محضر درس آيه الله حکيم الهي قمشه اي رضوان الله تعالي عليه:
تمام حکمت منظومه متأله سبزواري و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه بر اشارات شيخ رئيس را تلمذ نمودند. و نيز در مجلس تفسير قرآن آن جناب خوشه چين بودند که همه درسها بيش از ده سال در بيت شريف حکيم متأله الهي قمشه اي (رضوان الله تعالي عليه) بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار مي شد.
و نيز مدتي مديد در تهران در درس خارج فروع ف
قهيه و اصول علامه جناب آيه الله آشيخ محمد تقي آملي شرکت فرمودند.
و همچنين از اعاظمي که در تهران به ادراک محضرشان بهره مند بودند، جناب حکيم الهي و عارف صمداني استاد محمد حسين فاضل توني (رحمه الله تعالي عليه) است که قسمتي از طبيعيات شفا و شرح علامه قيصري بر فصوص شيخ اکبر محي الدين عربي را نزد ايشان تلمذ نمودند.
و قسمتي از طبيعيات شفا را در محضر مبارک جناب آيه الله حاج ميرزا احمد آشتياني (قدس سره) خوانده اند. و يکي از آن بزرگواران شيخ جليل مفضال و خدوم علم و کمال و
بارع در علوم عقليه و نقليه حاج شيخ علي محمد جولستاني (رحمه الله تعالي عليه) بود که در فراگيري لئالي منتظمه در منطق تصنيف متأله سبزواري پيش ايشان شاگردي نمودند.
تدريس همراه تحصيل
در مدت اقامت حضرتش در تهران در طي سيزده سال يا بيشتر همراه با اشتغال به تحصيل علوم از آن محاضر عاليه طبق روش معهود و سيره جاريه بين علماي روحاني به تعليم و تدريس در مدارس (حوزه علميه) روحاني نيز اشتغال داشتند و کتابهاي ذيل را تدريس فرمودند:
1. معالم الاصول
2. مطوّل تفتازاني, « حضرت مولي شش دو
ره به تدريس مطوّل توفيق داشت » و معاني مطوّل از اول تا آخر و قسمت زيادي از بيان بديع آنرا تحشيه فرمودند که بسيار گرانقدر و شريف است.
3. کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد در علم کلام که اينک با تصحيح و تعليقات حضرتش به طبع رسيد.
4. قوانين در اصول
5. شرح محقق طوسي بر اشارات شيخ رئيس در حکمت مشائيّه
6. شرح لمعه در فقه
7. ارث جواهر در فقه
8. لئالي منتظمه
9. جوهر نضيد
10. حاشيه ملاعبدالله
11. شرح شمسيه
اين چهار کتاب اخير در علم منطق است.
12. هيئت فارسي در قوشچي
13. شرح چغميني
14. تشريح الافلاک شيخ بهايي
15. اصول اقليدس
16. زيج بهادري
اين پنج کتاب در رياضيات: هيئت و حساب و هندسه است و همچنين موفق به يادگيري زبان فرانسه گرديدند.
از جمله کساني که خداوند سبحان در تهران… از سفره هاي علمي آنها روزي ام داد، عارف بالله و حکيم متأله جامع و اديب متضلّع بارع مولايم علامه شيخ محمد حسين فاضل توني، شيخ جليل مفضال و خدوم علم و کمال و بارع در علوم عقليه و نقليّه حاج شيخ علي محمد جولستاني، حاج ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني، حاج ميرزا احمد آشتياني و حاج شيخ محمد تقي آملي (رفع الله درجاتهم) بودند.
خداي دانا را گواه مي گيرم بر اين که اين بزرگان براي خدا علم آموختند و براي خدا عمل کردند و براي خدا تعليم دادند عليهم صلوات الله و سلامه.
ادامه دارد…
http://akhlagh.net