هر رويکرد جهاني که در عرصه ي گيتي تحقق يافته و مي يابد ناگزير از نشانه هايي است. بويژه رخدادهايي که توسط پيامبران الاهي خبر داده شده است. در اين ميان حرکت جهاني امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ از اين قانون مستثني نبوده و از نشانه هايي برخوردار است تا بشريت متوجه نزديک شدن و يا فرا رسيدن آن شوند.
از وحي پيرامون زمان دقيق ظهور حضرت صاحب الزمان ـ ارواحنا فداه ـ سخني نرسيده است بلکه دستور داده اند که هرگاه کسي زماني را تعيين کرد، او را تکذيب کنيد ليکن براي آمدن آنحضرت نشانه هايي بيان فرموده اند که برخي از آن علائم حتمي شمرده است. به اين معنا که پس از تحقق اين امور ظهور آن امام قطعي است که پنج علامت مي باشند. برخي اندکي پيش از ظهور، برخي چند ماه بعد از آمدن آنحضرت و برخي اندکي پيش از قيام نجات بخش آنحضرت پديدار مي شود.
امام امير مؤمنان
علي ـ عليه السلام ـ فرموده اند: آنچه که بطور حتم پيش از قيام قائم تحقّق خواهد يافت، بپا خاستن سفياني و فرو رفتن گروهي در زمين بيدا و کشته شدن نفس زکيه و فريادي که از آسمان بلند شده و خروج فردي از يمن است.
ساير علائمي که در اين مورد بيان شده قابل تغييرند حتّي پر شدن زمين از ظلم. اگر چه تحقّق اين مطلب قريب به حتم است امّا رواياتي از معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده که اگر همه ي مردم دعا کنند امر غيبت به انتهاء (پر شدن زمين از ظلم و جور) نمي رسد. اين خود حکايت از غير حتمي بودن اين نشانه ها دارد.
ممکن است چنين تصور شود که آمدن سفياني دربرگيرنده ي ظلم و جور فراواني است! در جواب مي گوييم: اين در صورتي است که مدّت سلطنت او طبق روايات نُه ماه طول بکشد وليکن نُه ماه طول کشيدن حکومت وي نيز غير حتمي است و ممکن است در آن بداء شده([1]) و زمان حکومتش يک ماه يا کمتر طول بکشد و آنچه حتمي است تنها قيام است. بلکه برخي در مورد محتوم بودن همين پنج علامت نيز بياني دارند که وقوع اين رويدادها حتمي نيست بلکه علامت بودن آنها براي ظهور حتمي است. بدين معني که اگر اينها واقع شود حتماً ظهور و قيام آنحضرت را در پي داشته و اين امر تخلّف ناپذير است ولي ممکن هست اينها نيز اتّفاق نيفتد و در اصل وقوع اينها بداء حاصل شود چنانچه حضرت جواد ـ عليه السلام ـ حتمي بودن خروج سفياني را تأييد نموده و سپس بداء را در آن ممکن مي شمارد([2]) و از ديگر سوي رواياتي اشاره به ناگهاني بودن امر فرج کرده و هم چنين شيعه را به انتظار لحظه ب
لحظه فرا مي خواند، که مي بايست تحقّق اين امر در هر لحظه حتي در صورت عدم به وقوع پيوستن نشانه هاي حتمي، امکان پذير باشد.
خروج سفياني
همانگونه که ذکر شد پديد آمدن سفياني از نشانه هاي حتمي ظهور مي باشد امام باقر ـ عليه السلام ـ در تفسير آيه شريفه (ثمّ قضي أجلا وأجل مسمي عنده) فرمودند:
انّهما أجلان، أجل محتوم لا يکون غيره، أجل موقوف للّه فيه المشيّة لا واللّه انّ أمر السفياني من المحتوم([3]).
آن دو مهلت است يکي حتمي و ديگر غير حتمي که مشيت الهي در آن کارگر خواهد بود. به خدا قسم کار سفياني حتمي است.
در بين حديث شناسان اتفاق نظر وجود دارد که اين فرد از فرزندان ابو سفيان است و به همين جهت او را سفياني مي گويند.
اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند:
يخرج ابن آکلة الأکباد من الوادي اليابس وهو رجل رَبعة وحش الوجه ضخم الهامة بوجهه أثر جدري إذا رأيته حسبته أعور اسمه عثمان وأبوه عنبسة وهو من ولد أبي سفيان حتّي يأتي ارضا ذات قرار و معين فيستوي علي منبرها([4]).
فرزند زن جگرخوار از بيابان خشک خروج مي کند و او مردي چهارشانه با چهره اي وحشتناک است. داراي سري
بزرگ و در چهره اش نشان زخمي چرکين ديده مي شود وقتي او را مي نگري گويي يک چشم ندارد. نامش عثمان و پدرش عنبسه و از فرزندان ابو سفيان است. حرکتش را تا سرزميني که داراي آرامش و آب خوش گوار [کوفه] است ادامه مي دهد و بر فراز منبر آن مي نشيند.
خروج سفياني قبل از قيام امام ـ ارواحنا فداه ـ واقع مي شود.
عن جابر الجعفي قال: سألت أبا جعفر الباقر ـ عليه السلام ـ عن السفياني، فقال انّي لکم بالسفياني حتّي يخرج قبله الشيصباني يخرج من أرض کوفان ينبع کما ينبع الماء فيقتل وفدکم، فتوقعوا بعد ذلک السفياني وخروج القائم ـ عليه السلام ـ([5]).
جابر جعفي از امام باقر ـ عليه السلام ـ درباره سفياني مي پرسد. او مي فرمايد: شما را با سفياني چکار؟! پيش از او شيصباني از کوفه خروج مي کند و چون آب از زمين مي جوشد و گروه شما را به خاک و خون مي کشد پس از وي منتظر خروج سفياني و پس از او قيام قائم ـ عليه السلام ـ باشيد.
امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمودند:
قبل هذا الأمر السفياني واليماني والمرواني وشعيب بن صالح فکيف يقول هذا هذا؟([6])
قبل از امر فرج، سفياني و يماني و مرواني و شعيب بن صالح پديدار خواهند شد!! چگونه مي گويد اين همان (مهدي) است (در حالي که هيچ يک پديدار نشده اند).
شخصيّت سفياني (تفکّرات، رفتار)
نام او عثمان بن عنبسه و از نژاد امويان است مردي سفاک و خون آشام که ان
سانها را مانند پشه به آساني مي کشد هر حرامي را حلال نموده و به هر جنايتي دست مي يازد. در احاديث پيرامون تفکرات وي به گونه اي سخن رفته که گويي هيچ اعتنايي ندارد اگر چه تظاهر به اسلام مي کند ليکن صليبي از طلا بر گردن آويخته است. از کارهاي سفياني و جنايات هولناک او نيز بسيار سخن رفته است او سنگدلترين انسانهاست که عاطفه در قاموس زندگيش وجود ندارد و مهر و رحم در آن ديده نمي شود. او و يارانش دلهايي مالامال از کينه و نفرت، نسبت به خاندان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ دارند.
در اين زمينه اکتفا مي کنيم به حديثي از وجود مقدس حضرت ختمي مرتبت محمّد ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ که درباره ي وي مي فرمايند:
أشدّ خلق اللّه شرّاً وأکثر خلق اللّه ظلماً شَرِسٌ، قاسي القلب، يجمع له ولجيشه من کافّة الأقطار الاسلامية فيهزمهم ويقتلهم وينادي شعار له في حروبه هو: يا ربّ ثاري ثمّ النّار يا ربّ النّار ولا العار([7]).
شر او از همه بندگان خدا بيشتر و سختتر است و بيش از همه ي مردم ستم مي کند. بد خلق و سنگ دل مي باشد از تمام کشورهاي اسلامي عليه او ب
سيج مي شوند آنگاه همگي را شکست داده و به خاک و خون مي کشد و شعارش در جنگها اين است، اي خدا! انتقام و سپس آتش. خدايا! آتش آري! اما عار و ننگ هرگز.
و نمونه اي از کشتار او در کلام اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ در خطبه ي بيان اين چنين ترسيم شده است.
فيقتل بالزوراء سبعين ألفاً ويبقر بطون ثلاثمأة امرأة حامل. ([8])
آنگاه در شهر زوراء هفتاد هزار نفر را به خاک و خون مي کشد و شکم سيصد زن حامله را مي درد.
فتنه گري سفيان
نشانه ي خروج سفياني، پديدار شدن سه پرچم و شعله ور شدن آتش جنگ بين آنهاست. پرچمي از سوي غرب حرکت کرده و وارد مصر مي شود و در آنجا دست به جنايات بسياري مي زند و پرچمي از بحرين از جزيره ي (اُوال) از منطقه ي «فارس» به اهتزاز در مي آيد. و پرچمي ديگر نيز از شام اين ماجرا يک سال ادامه خواهد يافت و پس از آن مردي از فرزندان عبّاس خروج مي کند و اهل عراق مي گويند: گروه پابرهنگان يا بيدادگران و صاحبان نظرهاي گوناگون آمدند. اهل شام و فلسطين دچار ترس و واهمه مي گردند و بسوي سردمداران شام و مصر روي مي آورند و به آنان گفته مي شود: شما برويد و پسر فرمانروا (يعني سفياني) را بخواهيد و او را به ياري طلبيد. آنان سفياني را دعوت مي کنند و او با خواست آنان موافقت مي نمايد و در نقطه اي از دمشق بنام «حرستا» فرود مي آيد و دايي ها و وابستگان فکري خويش را در آنجا جمع مي نمايد. در بيابان خشک که منطقه اي در دمشق است، گروههاي متعددي طرفدار دارد که به او مي پيوندند. سفياني دعوت آنان را اجابت مي کند و روز جمعه به همراه همه ي آنان در دمشق به مسجد مي رود و براي نخستين بار بر فراز منبر رفته و در نخستين منبر آنان را دعوت به جهاد مي کند و آنان نيز با شنيدن سخنانش با او بيعت مي کنند.
سپس به نقطه اي بنام «غوطه» مي رود و همه ي مردم بر گرد او اجتماع مي کنند و اينجاست که سفياني در رأس گروههايي از مردم شام خروج مي کند و سه گروه با يکديگر درگير مي شوند.
1 ـ پرچم از ترک و عجم که سياهرنگ است.
2 ـ پرچم زرد رنگ که پرچم فرزند عباس است.
3 ـ پرچمي از سفياني و سپاه او.
در نقطه اي بنام «بطن ارزق» پيکار سختي در ميان آنان رخ مي دهد و شصت هزار کشته بر زمين مي ماند و سفياني پيروز مي شود و مردم بسياري را قتل عام مي کند و سرزمين و مراکز قبايل را تصرف کرده و در ميان آنان نخست عادلانه رفتار مي کند به گونه اي که مي گويند: هر آنچه از بيدادگري سفياني به ما گزارش شده بي اساس است…
سفياني در عراق
وقتي سفياني با پيروزيهاي متعدد در دمشق مستقر شد سپاهي را بسوي عراق گسيل مي دارد آنها وارد سرزمين بابل که همان شهر نفرين شده ي بغداد است، فرود مي آيند و بيش از سه هزار نفر را مي کشد و بيش از صد زن را به زور تصاحب و هتک حرمت مي کنند و سيصد نفر از چهره هاي مهمّ بني عبّاس([10])را نابود مي سازد و بعد از آن به کوفه سرازير مي شوند و خانه هاي اطراف آن را تخريب مي کنند و پس از آن سپاه بسوي شام باز مي گردد امّا در بين راه پرچم نجات و هدايتي در کوفه به اهتزاز در مي آيد و در راه به آنها مي رسد و ضمن پيکار شديدي همه را نابود مي سازد بگونه اي که يک نفر از سپاه سفيا
ني باقي نمي ماند تا خبر شکست لشکر را به سفياني باز گويد([11]).
سفياني در حجاز
مقارن با گسيل سپاه بسوي عراق، سفياني سپاهي عظيم بسوي سرزمين حجاز يعني مکّه گسيل مي دارد سپاه او به مدينه وارد شده و سه شبانه روز آن را غارت مي کند پس از آن بسوي مکّه روي آورده تا به بياباني مي رسند، خداوند جبرئيل را بسوي آنان مي فرستد و دستور مي دهد که برود و آنان را نابود سازد و جبرئيل با پاي خود ضربتي بر آن زمين فرود مي آورد و زمين به فرمان خدا همه آنان را مي بلعد و جز دو نفر کسي باقي نمي ماند.
اين دو برادرند که به نامهاي بشير و نذير معرفي شده اند و جبرئيل به صورت آنها سيلي مي زند بگونه اي که صورتهاي آنها به عقب بر مي گردد و به همان حال مي ماند و به نذير مي گويد: تو برو به دمشق و سفياني را به ظهور مهدي ـ ارواحنا فداه ـ انذار کن و به او بگو که خدا سپاه اش را در
بيداء هلاک کرد. و به بشير مي گويد: برو بسوي مهدي ـ ارواحنا فداه ـ در مکه و او را بهلاک ظالمين بشارت بده و بر دست او توبه کن که او توبه تو را مي پذيرد. و او خدمت حضرت مي آيد حضرت دستان مبارک خود را بصورت او مي کشد و دوباره به حال اول باز مي گردد و با او بيعت مي کند و در رکاب آنحضرت مي ماند([12]).
سفياني و نداي آسماني
امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ فرموده اند:
بعد از برگشت مغرورانه و مستانه ي سفياني به شام، او در نقطه اي براي نوشيدن شراب و ارتکاب گناه و معصيت مي نشيند و ياران و پيروان خويش را نيز به انجام گناه و جنايت فرمان مي دهد. از مجلس گناه بر مي خيزد و در حاليکه در دست سلاحي دارد دستور زنا مي دهد و به يارانش مي گويد با زنان مرتکب فحشا گردند، آنگاه شکم زنان را پاره کنند و کودکان را از رحمها بيرون مي کشند و آنها مرتکب چنين شقاوتها مي گردند
و هيچ کس توان باز داشتن آنان را از اين پليديها در خود نمي بيند. اينجاست که فرشتگان، پريشان حال مي شوند و خدا فرمان ظهور قائم آل محمّد را که از نسل من مي باشد، صادر مي کند بي درنگ خبر ظهور او در سراسر گيتي پخش مي گردد و جبرئيل در آن هنگام بر فراز صخره اي در بيت المقدس فرود مي آيد و خطاب به جهانيان مي گويد:
جاء الحقّ وزهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا.
حق فرا رسيد و باطل از ميان رخت بربست. همانا باطل هميشه نابود است.
«يا عباد اللّه! اسمعوا ما أقول: انّ هذا مهديّ آل محمّد خارج من أرض مکّة فأجيبوه»([13]).
اي بندگان خدا! گوش فرا دهيد آنچه را که مي گويم: اين مهدي آل محمّد است ک
ه از سرزمين مکّه خروج کرده او را اجابت کنيد.
شکست سفياني
پس از آنکه خبر فرو رفتن لشکر عظيم سفياني بين مدينه و مکه به او مي رسد و مي فهمد که حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ قيام نموده است، از عراق به شام و فلسطين آمده خود را آماده ي رويارويي با آن حضرت مي کند در ملاقاتي که بين او و امامـ عليه السلام ـ رخ مي دهد امام ـ عليه السلام ـ وي را به حضور مي پذيرد و آن گفتگو به بيعت سفياني با آن حضرت و ايمان آوردن به وي مي انجامد، سپس سفياني از آنجا به قرارگاه سپاه خود باز مي گردد سران سپاهش به او مي گويند چه کردي؟! مي گويد من در برابر منطق محکم او اسلام او را پذيرفتم و با او دست بيعت دادم. سران سپاه او را ملامت مي کنند بگونه اي که تصميم جنگ با حضرت را مي گيرد. سحرگاه يکي از روزها پيکار نهايي حق و باطل آغاز مي گردد و خداوند پس از نبردي خونبار ميان دو سپاه عدل و ظلم، حجّت خدا و ياران او را پيروزي کامل مي بخشد و سپاه سفياني همگي نابود مي شوند([14]).
خروج حسني
در لابه لاي آنچه بيان شد يکي ديگر از نشانه هاي ظهور امام عصر ـ ارواحنا فداه ـ که بوي حتم و يقين به خود گرفته است، خروج فردي به نام سيد حسني است. او جوانمردي از بني هاشم و از نسل پيامبر خدا ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ است و در دست راست او خالي وجود دارد ـ که البته بنا بر برخي روايتها در دست چپ او چنين نشانه اي ست ـ و از خراسان حرکت و جنبش خود را آغاز مي کند. او شيعه و پيرو خاندان وحي و رسالت است بر عقيده ي خويش پايبند و استوار و داراي نفوذ گسترده و محبوبيّت در دلهاست او همان کسي است که پيش از سپاه سفياني و قتل و غارت آنها وارد کوفه مي شود و همزمان با ورود او يماني نيز از يمن به وي مي پيوندد و سپاه سفياني را در خارج کوفه از بين مي برند و بعد از آن امر را به امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ تسليم مي کند و با او بيعت مي کند.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
يخرج شاب من بني هاشم بکفّه اليمني خال، ويأتي من خراسان برايات سود بين يديه شعيب بن صالح، يقاتل أصحاب السفياني فيهزمهم([15]).
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
جواني از نسل هاشم که در دست راست وي خالي هست از طرف خراسان با پرچمهاي سياه خروج مي کند فرمانده لشکر او شعيب بن صالح است و او با لشکر سفياني نبرد کرده و آنان را متلاشي مي نمايد.
خروج يماني
يکي از عوامل زمينه ساز ظهور منجي عالم بشريّت که در گذشته حتمي الوقوع بودنش را ذکر کرديم خروج فردي از يمن است اين حرکت هدايت بخش ترين حرکت پيش از ظهور است و نويدبخش مؤمنان منتظر. حضرت رسول ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ مي فرمايند:
خروج الثلاثة: السفياني والخراساني واليمانيّ في سنة واحدة في شهر واحد في يوم واحد وليس فيها من راية اهدي من راية اليماني، لأنّه يدعو إلي الحقّ([16]).
سفياني و خراساني و يماني در يک سال و يک ماه و يک روز قيام نموده و در ميان ايشان پرچمي چون پرچم يماني به هدايت نزديکتر نيست.
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمودند:
يکون خروج السفياني من الشام وخروج اليماني من اليمن([17]).
قيام سفياني از شام و يمني از يمن است.
در روايات آمده است که: يمني در پي نبرد سفياني با وي وارد عراق مي شود. و نيز يمني با کمک از نيروي خراساني وارد صحنه کارزار با لشکريان سفياني خواهد شد.
ادامه دارد…
پی نوشت:
[1]. بداء به معناي آن است که خداوند تدبيري بر خلاف تدبير ظاهري ديگري را به جريان آورد که البته اين بحث از مباحث پيچيده کلامي است که مي بايست به کتب معتبر و استادان فرزانه اين رشته مراجعه کرد.
[2]. بحارالانوار،ج 52، ص 250.
[3]. غيبت نعماني، ص 161.
[4]. کمال الدين، ج 2، ص 651.
[5]. غيبت نعماني، ص 302.
[6]. غيبت نعماني،ص 253.
[7]. غيبت نعماني، ص 164.
[8]. الزام الناصب، ج 2 ص 197.
[9]. الزام الناصب، ج 2، ص 180.
[10]. بعيد به ذهن نمي رسيد که اين تعبير کنايه از بزرگان حکومتي بوده که در سايه دين بر مردم در آن دوران حکومت مي کنند چنانچه بني عباس نيز چنين بودند.
[11]. بحارالانوار، ج 52، ص 186.
[12]. معجم ملاحم و فتن، ج 3، ص 25 و 26.
[13]. الزام الناصب، ج 2، ص 180 (با اندکي تصرّف).
[14]. بحارالانوار، ج 52، ص 388.
[15]. ملاحم ابن طاوس، ص 77 عقد الدرر، ص 128، باب 5.
[16]. ارشاد شيخ مفيد، ص 339 بحارالانوار، ج 52، ص 210.
[17]. الزام الناصب، ص 67.
www.montazeran.ir