ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

زمینه‌سازی ظهور؛ چیستی و چگونگی – بخش 3

فهرست مطالب

وقتی عذاب بنی‌اسرائیل طولانی شد، به درگاه خداوند چهل روز ضجه زدند و گریه کردند. پس خداوند به موسی و‌ هارون وحی فرستاد که آن‌ها را از فرعون خلاصی می‌دهد و 170 سال عذاب را از آنان کم کرد


بخش سوم


3. پیامبر گرامی اسلام(ص)  می‌فرماید: چون زمان رحلت یوسف شد، شیعیان و خاندانش را جمع کرد، پس حمد و ثنای الهی به‌جا آورد و و سختی‌هایی را که در آینده برایشان اتفاق می‌افتد و طی آن مردان کشته می‌شوند و شکم زنان باردار دریده می‌گردد و کودکان سر بریده می‌شوند، برایشان بازگو کرد و این‌که این امر ادامه دارد تا این‌که خداوند، حق را در قائم از نسل لاوی بن یعقوب آشکار می‌کند و او مردی است سبزه‌رو و بلندقامت و سایر صفاتش را برای آنان بازگو کرد.


بنی‌اسرائیل این سخن یوسف را آویزۀ گوش کردند و پس از آن، غیبت و سختی بر بنی‌اسرائیل آغاز شد، در حالی‌که آنان چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند تا این‌که به آنان بشارت تولد او داده شد و نشانه‌های ظهورش را مشاهده کردند وسختی‌هایشان شدت گرفت و … و فقیهی که با سخنانش آرامش می‌یافتند، تحت تعقیب قرار گرفت و پنهان شد.


بنی‌اسرائیل برایش پیام فرستادند که ما در سختی‌ها با سخن تو آرامش می‌یافتیم. او در صحرایی با آنان ملاقات کرد و بر زمین نشست و برایشان از قائم و صفاتش و نزدیک شدن امرش سخن گفت و آن شب، مهتابی بود. در حالی‌که آنان در گفت‌وگو بودند به ناگاه موسی بر آنان وارد شد و او در آن زمان جوان بود و از خانۀ فرعون برای تفریح بیرون آمده بود.


او از همراهانش جدا شد و به سوی آنان آمد، در حالی‌که سوار بر استری بود و… چون آن فقیه او را دید، با صفاتش او را شناخت. پس به سوی او رفت و خود را بر پاهای او انداخت و آن‌ها را بوسید و گفت: «سپاس خدای را که مرا نمیراند تا این‌که تو را به من نمایاند.» چون شیعیان این واقعه را مشاهده کردند، فهمیدند که او همان صاحبشان است؛ پس به شکرانۀ خداوند به زمین افتادند و موسی چیزی بیش از این نگفت «که امید دارم خداوند در گشایش کارتان تعجیل کند» و سپس غایب شد و به شهر مدین رفت و نزد شعیب تا مدتی اقامت گزید.


پس غیبت دوم بر آنان از غیبت نخست سخت‌تر بود و آن پنجاه و چند سال بود و مشکلات بر آنان شدت گرفت و آن فقیه پنهان شد. پس برایش پیغام فرستادند که ما بر مخفی شدن تو نمی‌توانیم صبر کنیم. او به صحرایی رفت و آنان را نزد خود خواند و آنان را دل‌داری داد و به آنان گفت که
خداوند به او وحی فرستاده است که پس از چهل سال، فرج را بر آنان فروخواهد فرستاد.


آنان همگی گفتند: «حمد مخصوص خداوند است.» پس خداوند بلندمرتبه به او وحی فرستاد که «به آنان بگو: من به خاطر این‌که گفتید حمد مخصوص خداست، فرج شما را پس از گذشت سی سال قرار دادم.» آنان گفتند: «هر نعمتی از خداست.»


خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: من فرج را به بیست سال کاهش دادم.» و آنان گفتند: «خیر جز از ناحیه خداوند نیست.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: من آن را به ده سال کاهش دادم.» آنان گفتند: «بدی را جز خداوند بازنمی‌گرداند.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو: از جای خود تکان نخورند که من به فرج شما اذن دادم.» پس در حالی که آنان بدین حال بودند، موسی در حالی که بر الاغی سوار بود، آشکار شد و فقیه خواست که شیعیان او را بشناسند و موسی نزدیک شد و نزد آنان ایستاد و بر آنان سلام کرد.


فقیه از او پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «موسی.» پرسید: «پسر که؟» گفت: «پسر عمران.» پرسید: «عمران پسر کیست؟» گفت: «پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب.» پرسید: «برای چه آمده‌ای؟» گفت: «به پیامبری از سوی خداوند بلندمرتبه آمده‌ام.»


پس فقیه به سوی او رفت و دستش را بوسید. سپس میان آنان نشست و دل‌داری‌شان داد و فرمان خود را به آنان ابلاغ کرد و آنان را متفرق ساخت. پس میان این زمان و فرجشان به غرق شدن فرعون، چهل سال فاصله بود. (صدوق، 1363: 145)


روایت یادشده، گرچه درباره قوم بنی‌اسرائیل و تأثیر عملکرد آن‌ها در جلو افتادن ظهور موسی است، با ضمیمه کردن یک مقدمه از آن، می‌توان حکمی ‌کلی مربوط به همۀ زمان‌ها و مکان‌ها استنتاج کرد. مقدمۀ یادشده این است که تدابیری که خداوند متعال دربارۀ جوامع انسانی اعمال می‌فرماید، بر اساس قوانین و به تعبیر قرآن، طبق سنت‌هایی است که خداوند متعال آن‌ها را مقرر فرموده؛ سنت‌هایی که تبدیل و تغییری در آن نمی‌رود و اساساً دلیل توجه خاص قرآن کریم به مباحث تاریخی و تأکید بر ماجراهای اقوام پیشین، همین نکته است که سرنوشت اقوام گذشته، خوب یا بد، بر اساس سنت‌های الهی است و تکرار وضعیت اقوام گذشته، ما را دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت آن‌ها خواهد کرد.&l t;/SPAN>


بنابراین اگر روایت یادشده بر تأثیر عملکرد مردم در ظهور موسی(ع) دلالت دارد، از آن می‌توان چنین استنباط کرد که ارادۀ الهی بر تحقق ظهور پس از عکس‌العمل یادشده از سوی قوم بنی‌اسرائیل، اراده‌ای مخصوص زمان گذشته و قوم بنی‌اسرائیل نبوده، بلکه این اراده، بر اساس سنتی بوده که خداوند جوامع انسانی را بر اساس آن اداره می‌کند و اساساً مقصود پیشوایان معصوم در نقل این ماجرای تاریخی را صرفاً داستان‌سرایی نمی‌توان دانست. بی‌شک آنان با نقل این‌گونه ماجراها، دنبال هدفی بوده‌اند و آن هدف، درس آموختن و توجه به این معناست که آن‌چه بر اقوام گذشته جاری شده، برای ما و آیندگان نیز اتفاق خواهد افتاد.


4. امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید: أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا؛ (شریف رضی، 1370: 50)


آگاه باشید! سوگند به آن‌که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر به خاطر حضور حاضران و اتمام حجت بر من به خاطر وجود یار و یاور نبود و نیز به خاطر عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمدیده سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را به پشتش می‌افکندم و آخرینش را به همان جام اولینش سیراب می‌کردم.


در این روایت، گرچه عبارت «لولا حضور الحاضر» تعبیری که دلالت بر عمومیت آن نسبت به همۀ پیشوایان معصوم باشد، ابتدا نیامده و از این‌رو اثبات عمومیت آن به دلیل نیاز دارد، در عبارت بعدی، واژه «العلماء» وجود دارد که به روشنی از آن عمومیت استفاده می‌شود. الف و لام این واژه‌، استغراق است و بر عمومیت حکم مذکور دلالت می‌نماید.


مقصود امام از علما _ چه امامان معصوم باشند و چه دانشمندان که مصداق اکمل و اتم آن امامان معصوم هستند _ عموم آن امام مهدی(عج)  را نیز شامل می‌شود. بنابراین به گواهی این روایت، خداوند از دانشمندان تعهد گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند.


روشن است که مقصود امام علی(ع) از سکوت نکردن بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم، صرفاً نهی منکر زبانی و امثال آن نیست؛ زیرا آن حضرت این فرمایش را در توضیح چرایی پذیرش زمام‌داری حکومت اسلامی و ولایت بر مسلمانان فرموده‌اند. بنابراین مقصود آن حضرت از این تعبیر، قیام به امر حکومت و اقامۀ این فریضه الهی در سایۀ حکومت اسلامی و در گسترۀ جامعۀ اسلامی است و به گواهی این روایت، نه‌تنها بر امام علی(ع) بلکه بر تمامی پیشوایان معصوم و از جمله امام مهدی(عج)  فرض است که با فراهم شدن یاور، بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند و با تشکیل دولت اسلامی به اقامه این فریضه دینی بپردازند.


دسته دیگری از روایات که بر تأثیر رفتار مردم در ظهور دلالت دارند، روایات باب دعا هستند. در این دسته، برخی از روایات ناظر به ظهور‌ند و برخی دیگر به صورت کلی، از تأثیر دعای انسان‌ها در برطرف شدن بلاها و مصیبت‌ها سخن می‌گویند و عموم آن، غیبت آن حضرت را نیز شامل می‌گردند که بزرگ‌ترین بلا و مصیبت بشریت است، از جمله:


5. فضل بن ابی قراره از امام صادق(ع) چنین نقل می‌کند: خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که به زودی برای تو فرزندی متولد می‌شود؛ ابراهیم این مطلب را به ساره اطلاع داد. ساره گفت: «آیا من فرزند به دنیا می‌آورم در حالی‌که پیر هستم؟» پس خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که او به زودی فرزنددار خوهد شد و فرزندانش به خاطر این‌که او کلام مرا رد کرد، چهارصد سال عذاب می‌شوند.


وقتی عذاب بنی‌اسرائیل طولانی شد، به درگاه خداوند چهل روز ضجه زدند و گریه کردند. پس خداوند به موسی و‌ هارون وحی فرستاد که آن‌ها را از فرعون خلاصی می‌دهد و 170 سال عذاب را از آنان کم کرد. شما هم همین‌طور هستید؛ اگر این کار را انجام داده بودید، خداوند در کار ما گشایش ایجاد کرده بود، اما اگر چنین نکنید، امر به منتهای خودش می‌رسد. (عیاشی، بی‌تا: ج2، 154)


دربارۀ این روایت، باید به چند نکته توجه نمود:


5-1. تعبیر امام در این روایت «لفرج الله عنا» است و این تعبیری عام به شمار می‌آید و اختصاصی به امام صادق(ع) ندارد.


5-2. گرچه عبارت «لو فعلتم لفرج الله عنا» به دلیل حرف «لو» برای زمان گذشته است و از این‌رو امامان پس از امام صادق(ع) را شامل نمی‌شود، در این روایت قرینه‌ای وجود دارد که نشان می‌دهد امام صادق(ع) در مقامِ بیان یک ضابطۀ کلی برای همه ائمه بوده است.


قرینۀ یادشده عبارت «فاما اذا لم تکونو فان الامر ینتهی الی منتهاه» است؛ یعنی اگر در آینده شما هم آن شرایط را ایجاد نکنید، امر به منتهای خودش خواهد رسید. این عبارت که اگر شما هم به درگاه الهی تضرع کرده بودید خداوند فرج ما را رسانده بود، تنها به گذشته مربوط نبوده، بلکه یک ضابطۀ کلی است، وگرنه متفرع کردن مسئلۀ آینده بر قاعده‌ای که به گذشته مربوط بوده، بدون توجیه است.


به تعبیر دیگر، از تفریع امام چنین استفاده می‌شود که عبارت «هکذا انتم لو فعلتم لفرج الله عنا»، به یک سنت الهی ناظر است که بر اساس آن، فرج _ چه در مقیاس بزرگ و چه در مقیاس کوچک _ در صورت خواست مردم و اقدام آن‌ها شکل خواهد گرفت.


5-3. ظاهراً مقصود از تعبیر «فان الامر ینتهی الی منتهاه»، این است که نزد خداوند سبحان، زمانی برای فرج مقرر شده، در عین حال اراده خداوند بر این تعلق گرفته که اگر شیعیان به درگاه الهی تضرع و التجا کنند، فرج از زمان مقررش جلو بیفتد. بنابراین دعا در این زمینه تأثیرگذار است.


امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: هیچ بلایی بر بندۀ مؤمنی نازل نمی‌شود که خداوند پس از آن به او دعا را الهام کرده باشد، مگر این‌که برطرف شدن آن بلا سریع خواهد بود و هیچ بلایی بر بنده مؤمنی نازل نمی‌شود که از دعا سرباز زند، مگر این‌که آن بلا طولانی
خواهد بود؛ پس وقتی بلا بر شما نازل شد،‌ بر شما باد به دعا و تضرع به درگاه الهی! (کلینی، 1363: ج2، 471)


و در جایی دگر چنین می‌فرماید: بر شما باد به دعا! زیرا دعا برای خداست و درخواست از او بلا را برمی‌گرداند، در حالی‌که آن بلا مقدر شده و قضای الهی به آن تعلق گرفته و جز امضای آن باقی نمانده است؛ پس چون به درگاه الهی دعا شود و از او درخواست گردد، آن را برمی‌گرداند، برگرداندنی. (همو: 470)


امام صادق(ع) نیز می‌فرماید: آیا بلای طولانی‌مدت را از بلای کوتاه بازمی‌شناسید؟ وقتی به یکی از شما هنگام بلا دعا الهام شد، بدانید که بلا کوتاه‌مدت خواهد بود. (همو: 471)


کیفیت رابطۀ ظهور با زمینه‌هایش


در مورد مباحث پیش‌گفته، پرسش‌های متعددی را می‌توان طرح کرد که پاسخ به آن‌ها، می‌تواند باعث ایجاد تصویر روشن‌تری از مباحث یادشده گردد؛ از جمله:


پرسش اول


آیا اعتقاد به نقش داشتن انسان‌ها در ظهور، لزوماً به این معناست که این رابطه‌ علّی و معلولی است؟


پاسخ: رابطۀ علّی اگر به معنای نفی ارادۀ الهی باشد، بی‌شک پذیرفتنی نیست، اما معتقدان به این رابطه، درصدد نفی ارادۀ الهی نیستند، بلکه مقصود این است که همچنان که خداوند در عالم طبیعت میان پاره‌ای از پدیده‌ها رابطه علّی قرار داده، مثلاً آتش را علت حرارت قرار داده و علیت آتش برای حرارت به معنای استقلال آتش در ایجاد حرارت نیست، بلکه همچنان که اصل وجود آتش و حرارت مخلوق خداوند است، رابطه علّی میان آن دو نیز به اراده الهی است، پدیده‌های اجتماعی نیز در میان خود و نیز با بیرون از خود، روابط علّی و معلولی دارند که از آن‌ها گاه با عنوان سنت‌های الهی یاد می‌شود.


البته رابطه علّی پدیده‌های اجتماعی، همچون پدیده‌های طبیعی، مخلوق و مسخر اراده الهی است؛ بنابراین معتقدان به تأثیرگذاری عملکرد انسان‌ها در ظهور، بر این باورند که این تأثیرگذاری بر اساس ارادۀ الهی است. سیدمحمد صدر که رابطۀ شرایط ظهور با ظهور را رابطه علّی و معلولی می‌داند (صدر، 1425: 397)، در این باره می‌نویس
د: خداوند متعال اراده کرده است که ظهور را منوط به تحقق این شرایط نماید. (همو: 399)


پرسش دوم


آیا مقصود از رابطۀ علّی این است که انسان‌ها علت ظهورند به‌گونه‌ای که اگر رفتار‌های مثبتی از خود بروز دهند، مثلاً قدر نعمت امامت را بدانند و لایق حضور امام باشند، امام ضرورتاً ظهور خواهند کرد و اگر آن رفتارها را انجام ندهند، امام ضرورتاً غایب خواهد شد؛ یعنی بین رفتار انسان‌ها از ناحیۀ وجود و عدم رابطۀ علّی و معلولی با ظهور و غیبت برقرار است همچنان که با بودن علت، وجود معلول ضروری است و با فقدان آن، عدم معلول ضرورت می‌یابد؟ اگر این‌طور است، چرا در عصر حضور امامان پیشین با این‌که مردم قدر آنان را نمی‌دانستند، باز هم ائمه ظاهر بودند و غایب نشدند؛ یعنی با این‌که علت غیبت وجود داشت، معلول موجود نبود؟


آیا این عبارت، به معنای این نیست که رابطه غیبت و ظهور با رفتار مردم رابطه علّی و معلولی نیست (اشکال نخست)؟ همچنان که اگر رابطه ظهور با رفتار مردم را علّی و معلولی دانستیم، باید بپذیریم در صورتی که تغییر مثبت در مردم صورت نپذیرد، ظهور امکان‌پذیر نخواهد بود. آیا این امر قابل التزام است؛ یعنی می‌توان ملتزم شد که حتی اگر هیچ‌گاه در مردم تغییر مثبتی شکل نگیرد ظهور نیز شکل نخواهد گرفت. اگر این‌طور است مسئلۀ حتمی ‌بودن ظهور را چگونه می‌توان توضیح داد و تبیین کرد (اشکال دوم)؟


پاسخ: در پاسخ باید ابتدا حدود و ثغور مسئله را درست تبیین نماییم. مسئله‌ای که در این‌جا با آن مواجهیم، این است که یک سلسله امامانی داشته‌ایم که در جامعه به صورت آشکار زندگی می‌کرده‌اند، ولی در برهه‌ای خاص رشتۀ ظهور آن‌ها قطع شده و این ظهور به غیبت تبدیل گردیده و ما می‌خواهیم این غیبتی که پس از ظهور رخ داده و نیز ظهوری که پس از غیبت رخ می‌دهد را تحلیل کنیم و چرایی آن را تبیین نماییم و در مقام حل این مسئله، مدعی هستیم که مردم در تحقق این ظهور پس از غیبت نقش دارند، همچنان که در تحقق غیبت پس از ظهور نقش داشتند. حال باید دید اگر بخواهیم این مدعا را ثابت کنیم، محدوده و برد استدلالمان چقدر باید باشد.


مدعایمان را در قالب چند ضابطه می‌توانیم بیان کنیم:


1. تمام نعمت‌های خداوند به دلیل لیاقت بندگان است.


2. تمام سلب نعمت‌ها به دلیل سوءرفتار بندگان است.


3. همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می‌شود.


4. همیشه اعطای نعمت‌های سلب‌شده به دلیل تغییر مثبت در بندگان است.


5. همیشه ایجاد تغییر مثبت در بندگان، موجب وصل شدن نعمت‌های قطع‌شده می‌شود.


حال ما که مدعی هستیم رفتار مردم در تحقق ظهور نقش‌آفرین است همچنان که رفتار سوء آن‌ها باعث تحقق غیبت شد، از میان پنج ضابطۀ یادشده به کدام‌یک از آن‌ها نیاز داریم؟ به تعبیر دیگر، اثبات مدعای ما بر صحت کدام‌یک از این ضوابط مبتنی است؟


از میان این پنج ضابطه، ضابطۀ دوم و پنجم می‌تواند مدعای ما را ثابت کند؛ یعنی اگر بتوانیم ثابت کنیم که تمام سلب نعمت‌ها به دلیل سوءرفتار انسان‌هاست، می‌توانیم نتیجه بگیریم که غیبت امام مهدی(عج)  نیز از سوءرفتار انسان‌ها ناشی می‌گردد.

& #x0D;

همچنان که اگر بتوانیم ثابت کنیم که همیشه ایجاد تغییر مثبت در بندگان (انجام دادن آن‌چه بر عهدۀ آنان است) موجب وصل نعمت قطع شده می‌شود، می‌توانیم اثبات کنیم که مردم در تحقق ظهور نقش‌آفرینند و اگر در آن‌ها تغییر مثبت شکل بگیرد، امام مهدی(عج)  ظهور خواهد کرد.


اما ضابطه اول و سوم و چهارم درست باشند یا نه که البته اولین و سومین آن‌ها بی‌شک نادرست است، مدعای ما هیچ ابتنایی بر صحت آن‌ها ندارد. تفکیک میان ضابطه‌های پنج‌گانه و توجه به این‌که اثبات نقش‌آفرینی رفتار مردم در ظهور و غیبت، مبتنی بر کدام‌یک از آن‌هاست، از این نظر ضروری است.


برخی گمان کرده‌اند کسانی که معتقد به تأثیر عملکرد مردم در ظهور و غیبت امام مهدی(عج)  هستند، بر این باورند که خداوند هر نعمتی را بر اساس لیاقت به بندگان عنایت می‌کند (ضابطه اول) و بر اساس این برداشت اشتباه، ب
ه تفصیل در نقد آن و اثبات این‌که نعمت‌های خداوند بر اساس لیاقت نیست سخن گفته‌اند (بنی‌هاشمی، 1384: 199) و یا گمان کرده‌اند که اثبات صحت نقش‌آفرینی مردم در ظهور و غیبت، بر این ضابطه کلی مبتنی است که همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می‌شود (همو: 198) (ضابطه سوم)؛ لذا سعی بلیغی در اثبات این موضوع کرده‌اند که همیشه کفران نعمت موجب سلب نعمت نمی‌شود، در حالی که با توضیحات یادشده، روشن شد که اساساً اثبات تأثیرگذاری رفتار مردم در غیبت و ظهور، بر چنین ضابطه‌ای مبتنی نیست.


پس از بیان ضوابط پنج‌گانۀ پیش‌گفته و توضیح ارتباط آن‌ها با مدعای موردنظر، به پرسش نخست برمی‌گردیم که آیا رابطۀ ظهور و غیبت با رفتار مردم رابطۀ علّی و معلولی است؟ پاسخ این است که ادعای ما بیش از این نیست که غیبت امام مهدی(عج)  بی‌شک معلول سوءرفتار مردم است و از سوی دیگر با ایجاد تغییر مثبت در مردم، بی‌تردید امام ظهور خواهد فرمود.


بنابراین، اگر مقصود از رابطه علّی و معلولی بین ظهور و غیبت از یک‌سو و رفتار مردم از سوی دیگر این باشد که با سوءرفتار مردم غیبت ضرورت خواهد یافت همچنان‌که با فقدان آن ظهور ضروری خواهد بود و نیز با حسن رفتار مردم ظهور هم ضروری می‌شود، همچنان‌که با فقدان آن، غیبت ضروری خواهد بود، چنین ارتباطی را نمی‌پذیریم؛ زیرا بازگشت این‌که با سوءرفتا
ر مردم غیبت ضرورت خواهد یافت، به ضابطۀ سوم است (همیشه تغییر منفی در بندگان موجب سلب نعمت می‌شود) و گذشت که ما این ضابطه را قبول نداریم و توضیح داده شد که اساساً اثبات تأثیرگذاری رفتار مردم در غیبت و ظهور، نیازی به صحت این ضابطه ندارد.


ادامه دارد…


www.alvadossadegh.com

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید