ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

ایرانیان و نقش آنان در دوران ظهور -3

فهرست مطالب

قسمت سوم
على كورانى
ترجمه: عباس جلالى



كليه منابع روايى شيعه
و سنى، پيرامون حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، اتفاق نظر دارند كه آن بزرگوار بعد از نهضتى مقدماتى كه برايش به وجود مى‌‌آيد، ظهور مى‌‌كند… و ياران درفشهايى سياه، ايرانى‌‌اند كه زمينه‌‌ساز حكومت آن حضرت و آماده‌‌كننده مقدمات فرمانروايى وى مى‌‌شوند. در اين روايات، اتفاق است كه دو شخصيت وعده داده شده، سيد خراسانى و يا هاشمى خراسانى و ياور او شعيب بن صالح هر دو ايرانى هستند… تا پايان رواياتى كه مربوط به آنان در منابع شيعه و سنى آمده است.

اما منابع حديث‌‌شيعه علاوه بر ايرانيان، افراد ديگرى را به عنوان زمينه سازان ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، به نام يمنيها ذكر نموده است، چنانكه روايات بى‌‌شمارى در منابع شيعه وجود دارد كه بطور عموم دلالت دارد كه قبل از ظهور آن حضرت، حكومت و يا نيرو و يا نهضتى مبارز و انتقام گيرنده برپا خواهد شد… مانند اين روايتى كه مى‌‌گويد: «او مى‌‌آيد و براى خداوند، شمشيرى است از نيام كشيده شده‌‌» البته اگر چنين روايتى وجود داشته باشد. چه اينكه صاحب كتاب «يوم الخلاص‌‌» آن را با ذكر پنج منبع نقل كرده است كه من اين روايت را در اين منابع نيافتم، همچنين موارد متعدد ديگرى كه براى آنها هم منابعى را ذكر نموده است! خداوند به ما دقت و امانت در نقل روايات را عنايت فرمايد… و مانند روايت ابان بن تغلب از امام صادق، عليه‌‌السلام، كه گفت‌‌شنيدم، حضرت مى‌‌فرمود:

هنگاميكه درفش حق برافراشته مى‌‌گردد شرقيها و غربيها آن را لعن و نفرين مى‌‌كنند! آيا مى‌‌دانى براى چه؟ عرض كردم خير. حضرت فرمود: براى آنچه را كه مردم با آن روبرو مى‌‌شوند از اهل بيت و فرزندان آن حضرت پيش از ظهور وى. (1)

اين روايت دلالت دارد كه اهل بيت آن حضرت، از بنى هاشم‌‌اند و پيروان وى، غرب و شرق را خشمگين و ناراحت كرده‌‌اند، آنها (دشمنان) زمانيكه با نهضت ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، روبرو مى‌‌شوند براى آنان مصيبتى بس بزرگ است كه در اثر آن اعصابشان را از دست مى‌‌دهند و روايتى كه قبلا از روضه كافى در تفسير آيه شريفه «بعثنا عليكم عبادا لنا اولى باس شديد» از امام صادق، عليه‌‌السلام، نقل شد حضرت فرمودند:

گروهى را كه خداوند پيش از ظهور قائم برمى‌‌انگيزد، هيچ دشمنى را از آل پيامبر، صلى‌‌الله‌‌عليه‌‌وآله، فرا نمى‌‌خوانند مگر اينكه او را به قتل مى‌‌رسانند.

بنابراين، روايات مربوط به مقدمات ظهور، به سه دسته تقسيم مى‌‌شود:

الف – روايات مربوط به روى كار آمدن ياران درفشهاى سياه كه شيعه و سنى بر آن اتفاق دارند.

ب – روايات مربوط به حكومت‌‌يمنى كه فقط در منابع شيعه وارد شده است، البته شبيه اين روايات، احاديثى در برخى از منابع اهل سنت مبنى بر ظاهر شدن يمنى پس از ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام.

ج – رواياتى كه حاكى از ظاهر شدن و روى كار آمدن زمينه سازان ظهور آن بزرگوار است، بى آنكه آنها را مشخص نمايد… اما بزودى متوجه خواهيد شد كه اين روايات بطور عموم دلالت‌‌بر ياران ايرانى و يمنى آن حضرت دارد كه زمينه ساز حكومت وى هستند.

اما روايات، زمان روى كار آمدن حكومت‌‌يمنيها را مشخص نموده است كه در همان سال ظهور حضرت و همزمان با خروج سفيانى از سرزمين شام و يا نزديك خروج سفيانى كه دشمن و مخالف حضرت است، مى‌‌باشد.

اما حكومت زمينه سازان ايرانى، به دو مرحله مشخص تقسيم مى‌‌شود:

مرحله اول، آغاز نهضت آنان به وسيله مردى از قم، كسى كه حركتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، است، چه اينكه روايات گوياى اين است كه «آغاز نهضت آن حضرت از ناحيه مشرق زمين است».

مرحله دوم، ظاهر شدن دو شخصيت مورد نظر، در بين آنان به نام سيد خراسانى و فرمانده نيروهاى آن حضرت و جوان گندمگونى كه نام وى در روايات، شعيب بن صالح ضبط شده است.

چنانكه مى‌‌توان، نقش ايرانيان زمينه ساز را با توجه به پيشامدها و حوادثى كه ذكر آنها در اخبار آمده است نيز، به چهار مرحله تقسيم نمود:

مرحله اول: از آغاز نهضت توسط مردى از قم تا ورودشان در جنگ.
مرحله دوم: داخل شدن در جنگى طولانى، تا اينكه خواسته‌‌هاى خويش را بر دشمن تحميل كنند.
مرحله سوم:مرحله چهارم: سپردن پرچم اسلام به دست تواناى حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، و شركت جستن آنها در نهضت مقدس آن حضرت.

در برخى از روايات، آمده است كه ظاهر شدن خراسانى و شعيب در اثناى جنگ ايرانيان به وقوع مى‌‌پيوندد، به گونه‌‌اى كه آنها با توجه به طولانى شدن نبردشان با دشمن، خودشان سيد خراسانى را به عنوان سرپرستى امور اجتماعى و سياسى خود برمى‌‌گزينند گرچه وى از پذيرفتن اين منصب خرسند نيست، اما آنها او را سرپرست‌‌خود قرار مى‌‌دهند، سپس سيد خراسانى، شعيب بن صالح را به فرماندهى نيروهاى مسلح خويش برمى‌‌گزيند.

در تعدادى از روايات، زمان آخرين مرحله زمينه سازى آنان كه متصل به ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، است مشخص گرديده كه شش سال خواهد بود. اين برهه، مرحله شعيب و خراسانى است، از محمدبن‌‌حنفيه نقل‌‌شده‌‌است كه فرمود:

درفشهاى سياهى از بنى عباس و پس از آن درفشهاى سياه ديگرى از خراسان خروج مى‌‌كنند كه حاملان آنها كلاه سياه و لباس سفيد بر تن دارند، پيشاپيش آنان مردى است كه وى را صالح بن شعيب و يا شعيب بن صالح مى‌‌نامند او از قبيله بنى يمنم است آنان نيروهاى سفيانى را شكست داده و در بيت المقدس فرود مى‌‌آيند تا مقدمه حكومت‌‌حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، را فراهم آورند، تعداد سيصد تن ديگر از شام به او مى‌‌پيوندند، فاصله خروج او تا تقديم زمام امور به حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، هفتاد و دو ماه مى‌‌باشد. (2)

در مقابل اين احاديث، روايات ديگر است كه مى‌‌گويد، ظاهر شدن خراسانى و شعيب، مقارن و همزمان، ظاهر شدن يمنى و سفيانى است از امام صادق، عليه‌‌السلام، روايت‌‌شده است كه فرمود:

خروج خراسانى و سفيانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز واقع مى‌‌شود، درفش يمنى در بين اين پرچمها از همه هدايت‌‌گر است، زيرا وى مردم را به حق دعوت مى‌‌كند. (3)

و از امام باقر، عليه‌‌السلام، منقول است كه فرمود:

خروج سفيانى و يمنى در يك سال و يك ماه و يك روز است مانند نظم و ترتيب دانه‌‌هاى تسبيح كه يكى بعد از ديگرى است. جنگ از هر طرف روى مى‌‌آورد. واى بر كسانى كه در مقابل
آنان بايستند در ميان آن درفشها، پرچم يمنى هدايت‌‌گرتر است، آن درفش حق است و شما را به سوى صاحبتان (مهدى، عليه‌‌السلام) دعوت مى‌‌كند. (4)

ظاهرا، مراد از خروج اين سه نفر به ترتيب، مانند دانه‌‌هاى تسبيح، با اينكه در يك روز واقع مى‌‌شود اين است كه انگيزه‌‌هاى خروج آنها با يكديگر ارتباط سياسى دارد. البته آغاز خروج آنان در يك روز است، اما ترتيب جنبش آنان و استحكام امورشان مانند مهره‌‌هاى تسبيح، يكى پس از ديگرى واقع مى‌‌شود.

به علاوه روايت هفتاد و دو ماه اگرچه قابل قبول است. چون به طرق زيادى از محمد بن حنفيه نقل شده است. روايات، گوياى اين است كه وى داراى نوشته‌‌اى از پدر بزرگوارش حضرت على، عليه‌‌السلام، بوده كه حضرت آن را از گفتار پيامبر، صلى‌‌الله‌‌عليه‌‌وآله، نوشته بوده و در آن حوادث و پيشامدهاى آينده بوده، بلكه بنا به گفته برخى از روايات، در آن نوشته، نام تمام فرمانروايان حاكم بر مسلمانها، تا روز قيامت ذكر شده بوده و آن را فرزندش ابو هاشم از وى به ارث برده و نام كسانى را كه از عباسيان حكومت‌‌خواهند كرد به اطلاع آنان رسانده است…

اما با اين همه، آنچه در مساله خراسانى و شعيب بهتر به نظر مى‌‌رسد، رواياتى است كه مى‌‌گويد خروج خراسانى و شعيب همزمان خروج سفيانى و يمنى است، چون اين روايات، منتسب به امامان، عليهم‌‌السلام، مى‌‌باشد و سندش محكمتر است، بلكه در اين روايات احاديث صحيح (5) السندى نيز مانند روايت ابوبصير از امام باقر، عليه‌‌السلام، وجود دارد.

در هر صورت، اين مرحله از حكومت زمينه سازان دولت‌‌حضرت، چنانچه ما هم ترجيح داديم، سال قبل از ظهور وى و يا احتمال اينكه شش سال باشد و در هر حال آخرين مرحله حكومت آنهاست، اما آنچه مشكل به نظر مى‌‌رسد، شناخت مراحل ديگر دولت آنها قبل از آخرين مرحله آن است و اينكه فاصله بين آغاز حكومت آنان به واسطه مردى از قم و بين خروج سيد خراسانى و شعيب چقدر است؟… اين در حقيقت‌‌بخشى مفقود از سلسله روايات مربوط به ايرانيان است كه من در روايات نديدم چه اندازه بوده است.. آرى در برخى از روايات، اشاره‌‌هايى در اين زمينه وجود دارد كه بعد از بيان مهم‌‌ترين روايات مربوط به حكومت آنان، خواهد آمد.

روايت: آغاز حكومت مهدى، از ايران
از جمله آن روايات، حديثى است كه صراحت دارد، آغاز نهضت‌‌حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، از ناحيه مشرق خواهد بود از امير مؤمنان، عليه‌‌السلام، نقل شده است كه فرمود:

آغاز ظهور او از مشرق است، زمانيكه اين امر پيش آمد، سفيانى خروج مى‌‌كند. (6)

و از طرفى آنچه كه علما بر آن اتفاق دارند و در روايات به نحو تواتر (7) وارد شده اين است كه ظهور آن حضرت از مكه است، بنابراين بايد مراد از گفته امير مؤمنان، عليه‌‌السلام، كه فرمود: «آغاز نهضت او از ناحيه مشرق است‌‌» يعنى آغاز و شروع نهضت وى از مشرق، يعنى ايران است. و همچنين دلالت دارد كه آغاز نهضت آن حضرت، قبل از خروج سفيانى بوده و فاصله بين آغاز امر او و خروج سفيانى، مدتى نه كوتاه و نه طولانى است. زيرا در روايت، هضت‌‌حضرت بر خروج سفيانى، با «واو» عطف شده است نه «فاء» و «ثم‌‌» كه دلالت‌‌بر فاصله داشته باشد، بلكه مى‌‌توان گفت اين روايت، اشاره به نوعى ارتباط سببى بين آغاز امر زمينه‌‌سازى براى دولت‌‌حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، از سرزمين ايران و بين خروج سفيانى دارد، توجه داشتيد كه جنبش سفيانى صرفا واكنشى است جهت رويارويى با موج فزاينده نهضت اسلامى كه زمينه‌‌ساز مقدمه قيام آن حضرت است.

روايت:امت پيامبر و حكومت مردى از اهل بيت
روايتى را كه ابو بصير از امام صادق، عليه‌‌السلام، نقل كرده نيز از جمله روايات در اين زمينه است، حضرت فرمود:

اى ابو بصير امت پيامبر، صلى‌‌الله‌‌عليه‌‌وآله، تا زمانيكه خاندان فلان بر مسند حكم هستند هيچگاه به گشايشى نخواهند رسيد تا آنكه فرمانروايى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن، خداوند آن را به مردى از اهل بيت ارز
انى مى‌‌دارد كه روش او بر اساس تقوى و عمل وى هدايتگر مردم است. در مقام قضاوت و حكم بر مردم، اهل رشوه نيست. به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را مى‌‌دانم آنگاه، آن مرد تنومند و كوتاه اندام كه داراى علامت‌‌خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست‌‌بدن دارد مى‌‌آيد، او پيشوايى عادل است كه حافظ و نگاهبان آنچه كه نزد او وديعه گذاشته شده است مى‌‌باشد، دنيا را پر از عدل و داد مى‌‌نمايد آنگونه كه بدكاران آن را پر از ظلم و جور كرده‌‌اند. (8)

اين روايت قابل توجهى است ولى متاسفانه بخش پايانى آن ناقص است، اين روايت را صاحب بحار از كتاب «اقبال‌‌» سيد بن طاوس نقل كرده است كه صاحب اقبال در كتابش ص‌‌559 بيان داشته است كه اين روايت را در سال 362 در كتاب «ملاحم‌‌» بطائنى ديده است و از آن كتاب اين روايت را نقل كرده اما ناتمام، و در پايان گفتارش گفته است «سپس تمام روايت را نقل كرده است‌‌» حال آنكه كامل نقل نكرده است، بطائنى از ياران امام صادق، عليه‌‌السلام، بوده و نسخه كتاب وى ناياب است البته ممكن است در كتابهاى خطى ناشناخته در اطراف و اكناف كشورهاى اسلامى در كتابخانه‌‌ها وجود داشته باشد.

روايت دلالت دارد كه سيد بزرگوارى از ذريه اهل بيت، عليهم‌‌السلام، پيش از ظهور حضرت قائم، عليه‌‌السلام، حكومت مى‌‌كند و مقدمات دولت آن حضرت را فراهم مى‌‌نمايد، مردم را متوجه تقوا و پرهيزكارى مى‌‌نمايد و طبق احكام اسلام عمل مى‌‌كند، وى اهل سازش و رشوه گيرى نيست، اين سيد كه ذكر آن در روايت آمده احتمال دارد مراد از او امام خمينى باشد.

اما جمله خاندان فلان كه امام فرمود: «تا زمانيكه خاندان فلان بر سر كار باشند» ملازمه ندارد كه مراد از آنها بنى عباس باشند آنگونه كه سيد بن طاوس فهميده است، همينطور در ساير رواياتى كه امامان، عليهم‌‌السلام، در آنها تعبير به فلان و آل فلان نموده‌‌اند، البته گاهى منظور امامان، عليهم‌‌السلام، از اين تعبير، بنى عباس و گاهى خاندانهايى است كه قبل از ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، فرمانروايى مى‌‌كنند، مثلا روايات متعددى كه بازگو كننده اختلاف بين خاندان فلان و آل فلان، از حكام حجاز است وجود دارد كه آنان بر شخص فرمانروايى از خودشان اتفاق نظر پيدا نمى‌‌كنند و بين قبيله‌‌ها ايجاد اختلاف مى‌‌شود، آنگاه حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، ظهور مى‌‌كند و مانند روايتى كه از امير مؤمنا
ن على، عليه‌‌السلام، روايت‌‌شده است كه حضرت فرمود:

آيا خبر ندهم شما را به پايان سلطنت‌‌خاندان فلان؟ عرض كرديم آرى اى امير مؤمنان. فرمود: كشته شدن بى‌‌گناهى در سرزمين حرم از قبيله قريش، سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و موجودات را هستى بخشيد بعد از پانزده شب ديگر، سلطنتى برايشان نخواهد بود. (9)

و غير از اين روايت، روايات متعدد ديگرى كه اختلاف بين بنى‌‌فلان و يا به هلاكت رسيدن فرمانرواى ظالمى از آنان را بيان كرده است و اينكه پس از آن سفيانى خروج خواهد كرد و يا ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، به وقوع مى‌‌پيوندد و يا اينكه بيانگر برخى از نشانه‌‌ها و پيشامدهاى نزديك ظهور آن حضرت است… بنابراين بايد اين روايت را به غير بنى عباس تفسير نمود زيرا صدها سال پيش، حكومت و فرمانروايى آنها سپرى شده است.

بلكه رواياتى كه بصراحت از بنى‌‌عباس نام برده است، حتما بايد مورد بررسى و دقت قرار گيرد. چه اينكه اين روايات از امامان، عليهم‌‌السلام، با عبارت «فرزندان فلان‌‌» و «خاندان فلان‌‌» وارد شده است و شخص راوى آن را به لفظ بنى‌‌عباس روايت كرده به اين اعتقاد كه مراد از گفته امام، عليه‌‌السلام، از «فرزندان فلان‌‌»، بنى عباس مى‌‌باشد.

گاهى در روايات ظهور، تفسير به بنى‌‌عباس صحيح است زيرا مراد از ذكر نام آنها، روش آنان است كه در نقطه مقابل امامان، عليهم‌‌السلام، بوده است، نه اينكه مراد شخص آنها و فرزندان و يا ذريه آنان باشد… البته بندرت نياز به چنين تفسيرى پيدا مى‌‌كنيم زيرا در اغلب روايات تعبير به فرزندان و خاندان فلان شده است.

به هر حال، منظور از خاندان فلان در روايت مورد بحث كه فرمود: «تا زمانيكه خاندان فلان بر مسند حكم باشند، تا اينكه فرمانروايى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن خداوند آن را بر مردى از اهل بيت قرار مى‌‌دهد» حكام ظالم و ستم پيشه، غير از بنى عباس است كه سيد موعود، بعد از آنان ظاهر مى‌‌شود و قبل از ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، با دالت‌‌حكمرانى مى‌‌كند.

اما لفظ «آنگاه، آن مرد تنومند كوتاه اندام كه داراى علامات خال بر صورت و دو نشانه ديگر بر پوست‌‌بدن دارد، پيشوايى است عادل‌‌» حكايت از اين دارد، بعد از آن سيد كسى خواهد آمد كه مفهوم آن اين است كه آن شخص حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، است و هم اوست كه داراى
اين نشانه‌‌هاست، چنانكه در اوصاف حضرت آمده است. اما صفت «مرد تنومند كوتاه قد» بر آن حضرت تطبيق نمى‌‌كند. زيرا در مجموعه روايات، آن حضرت بلند قامت و موزون ياد شده است، بعيد نيست كه يك بخش و يا بيشتر از اين روايت، در اثر نقل سيد بن طاوس و يا ديگرى از راويان، افتاده باشد. و اين مرد تنومند و كوتاه اندام، بعد از سيد مورد نظر مى‌‌آيد و برخى از صفات ديگرش از روايت افتاده است، بدين سان نمى‌‌توانيم در اتصال زمان اين سيد مورد نظر را به زمان ظهور حضرت مهدى، عليه‌‌السلام، از اين روايت استفاده كنيم.
ماهنامه موعود شماره 13


پى‌‌نوشتها:



1. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج‌‌52، ص‌‌63.
2. ابن حماد المروزى، الو عبدالله نعيم، الفتن، (نسخه خطى)، ص 84 و قريب به همين مضمون در ص 74.
3. المجلسى، محمدباقر، همان، ص 210.
4. المجلسى، محمدباقر، همان، ص 232.
5. روايت صحيح آن است كه تمام راويان آن ثقه و مورد اعتماد باشند.
6. المجلسى، محمدباقر، همان، ص‌‌252، به نقل از: ابونعيم‌‌الاصبهانى، احمد، الاربعون فى المهدى.
7. متواتر، خبرى است كه راويان آن به حدى برسد كه عادتا محال است اهل كذب باشند و اين در همه طبقات راويان بايد ثابت‌‌باشد.
8. المجلسى، محمدباقر، همان، ص‌‌269.
9. همان، ص 234.


http://old.mouood.org

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید