نیمه ماه رمضان سال سوم هجری فرا رسید و خانه ی امام علی (علیه السلام) غرق در شادی شد، نخستین فرزند امام علی (علیه السلام)و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چشم به جهان گشود.
هنگامی که آن کودک نورانی را به محضر پیامبر آوردند، آن حضرت از سوی خدا ، نام او را حسن نامید و گوسفندی برایش عقیقه کرد و گوشت آن را در بین فقرا تقسیم نمود.
پیامبر، حسن (علیه السلام) را بسیار دوست داشت، چه بسیار او را بر شانه های مبارکش می گذاشت و می فرمود: «خداوندا! من دوستش دارم، تو نیز او را دوست بدار.» و می فرمود: آن کسی که حسن و حسین را دوست بدارد من را دوست دشاته است و آنکه به این دو کینه ورزد و ایشان را دشمن بدارد با من دشمنی کرده است… .
بخشش به نیازمندان
امام حسن (علیه السلام) نه تنها از نظر علم ، تقوی، عبادت و پرهیزکاری، مقامی برگزیده داشت بلکه در بخشش و رسیدگی به محرومان و درماندگان نیز زبانزد همه بود، وجود گرامی آن حضرت، آرام بخش دل های دردمندان و پناهگاه مستمندان و تهیدستان و نقطه ی امید درماندگان بود.
امام حسن مجتبی (علیه السلام) در طول عمر با برکتش دوبار همه اموالش را بین فقرا و نیازمندان تقسیم کرد و نصفی را برای خود نگه داشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.
بردباری امام حسن (علیه السلام)
مردی از اهالی شام به مدینه آمده بود، وقتی امام حسن (علیه السلام) را دید نتوانست خود را نگه دارد و تا توانست به آن حضرت ناسزا گفت و بد گویی کرد . وقتی که سخنان زشتش تمام شد، امام (علیه السلام) کنار او آمد و به او سلام کرد و در حالی که لبخند در چهره داشت به او فرمود: ای پیرمرد! گمانم که تو در این شهر غریب هستی؟ به راستی تو حقیقت را نمی دانی، اگر خواسته ای داری بگو، اگر پیاده ای به تو مرکبی بدهم و اگر گرسنه ای به سیرت می کنم و اگر برهنه ای لباست دهم و هرچند روز در مدینه هستی در خانه ما مهمان باش، من با کمال میل پذیرای شما هستم،پیرمرد با شنیدن این سخنان از رفتار بد خود پشیمان شد و با گریه گفت: گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در زمینش هستی ، خداوند آگاه تر است که مقام رسالت خود به چه کسی بدهد، تو و پدرت مبغوض ترین افراد در نزد من بودید ولی اینک محبوب ترین انسان ها در نزد من می باشید و چنین بود که امام با صبر خود انسانی را از گمراهی خارج نمود.
تدبیر در کودکی
امام حسن و امام حسین (علیه السلام) در حالی که در سن کودکی بودند، پیرمردی را دیدند که مشغول وضو گرفتن است، اما وضو گرفتن آن پیرمرد نادرست بود.
آنها می خواستند وضوی صحیح را به پیرمرد بیاموزند؛ اما اگر به او می گفتند که وضوی تو صحیح نیست ، شاید موجب ناراحتی او می شد، و شاید هم روش صحیح وضو گرفتن را از آنها قبول نمی کرد.
آنها تصمیم گرفتند که به روشی دیگر، وضوی صحیح را به او بیاموزند. در ابتدا مقابل یکدیگر ایستادند و با هم شروع به صحبت کردن نمودند، امام حسن (علیه السلام) فرمود: وضوی من درست است ؛ امام حسین (علیه السلام) فرمود: وضوی من نیز صحیح است. سپس از پیرمرد که سخنان آن ها را می شنید، خواستند که بین آن دو داوری کند و بگوید که وضوی کدام یک از آنها صحیح است.
پیرمرد پس از دیدن وضوی آنها به روشنی هدف اصلی آنها را دریافت و سخت تحت تاثیر ادب و هوش زیاد آنها قرار گرفت و گفت: «وضوی هر دوی شما صحیح و کامل است، من پیرمرد هنوز وضو صحیح را نمی دانم. به خاطر محبتی که به من داشتید و مرا آگاه نمودید، از شما دو بزرگوار متشکرم»
امام حسن(علیه السلام)پیش از دوران امامت
امام حسن (علیه السلام) بسیار شجاع و دلیر بود، در جنگ جمل، در رکاب پدر بزرگوارش امام علی (علیه السلام) در خط اول جبهه می جنگید و از یاوران دلاور و شجاع حضرت علی (علیه السلام) سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حمله می کرد.
پیش از شروع جنگ نهروان نیز، به دستور پدر، و به همراه عمار یاسر و تنی چند از یاران امام علی (علیه السلام) وارد کوفه شد و مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.
او وقتی وارد کوفه شد که هنوز ابوموسی اشعری یک از سران حکومت ظالم قبلی بر سر کار بود و با حکومت عادلانه امام علی (علیه السلام) مخالفت می کرد و از مردم می خواست که امام علی (علیه السلام) را در مبارزه با پیمان شکنان کمک نکنند، با این حال امام حسن (علیه السلام) توانست با وجود کارشکنی ها ابوموسی و همدستانش، بیش از نه هزار نفر از شهر کوفه به میدان جنگ بفرستد.
در جنگ صفین نیز امام حسن (علیه السلام) در بسیج عمومی مردم برای پیوستن به سپاه امیرمومنان(علیه السلام) و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.
صلح امام حسن(علیه السلام)
معاویه که از دشمنان سرسخت امام علی (علیه السلام) بود بعد از شهادت آن حضرت، تلاش فراوانی نمود تا حکومت امام حسن (علیه السلام) را که بعد از شهادت پدرش به امامت رسیده بود، از بین ببرد.
روزگار به سختی می گذشت. امام (علیه السلام) که یاران با وفای زیادی نداشت، هر روز شاهد از دست دادن سرداران و نیروهای سپاه خود در برابر وعده های دنیایی معاویه بود.
سپهسالار اصلی لشکر امام حسن(علیه السلام) یعنی عبید الله بن عباس، تنها وعده ی پول فریفته شد و شبانه با گروهی از نزدیکانش به سوی معاویه گریخت، صبح آن روز، سپاه بدون فرمانده مانده بود.
معاویه پس از فریب یاران و فرماندهان لشکر امام حسن(علیه السلام) شایعه صلح امام حسن (علیه السلام) با معاویه را مطرح کرد، و خوارج و آنانکه با صلح موافق نبودند، فریب خوردند و به خیمه ی امام حمله کردند و به غارت پرداختند، حتی فرش زیر پای امام را بردند و ضربه ای به ران پای آن حضرت زدند که از خونریزی شدید، امام بیمار شد.
امام در چنین شرایط سختی، برای حفظ اسلام مجبور به پذیرفتن صلح شد. گرچه شرایط تلخ روزگار موجب شد که امام (علیه السلام) برای حفظ اسلام و تشیع مجبور به پذیرفتن صلح گردد، ولی به معنی تسلیم شدن بی قید و شرط امام در برابر معاویه نبود، چنان که در بررسی متن صلح نامه ، این نکته به روشنی پیداست.
معاویه پس از ماجرای صلح سعی می کرد که وانمود کند که امام حسن (علیه السلام) مطیع و پیرو او می باشد. روزی به آن حضرت که آماده ی سفر به مدینه بود ، پیغامی فرستاد که قبل از شورش «حوثره» را سرکوب کن و سپس به سفر خود ادامه بده.
امام حسن در پاسخ به او گفت : من برای حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم(و از جنگ خودداری کردم) و این صلح دلیل نمی شود که از جانب تو با دیگران بجنگم، اگر قرار به جنگ باشد قبل از هرکسی باید با تو بجنگم چرا که مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازم تر است.
در اینجا به برخی از مواردی که در صلح نامه آمده بود اشاره می کنیم.
- حقوق مسلمانان نباید پایمال شود.
- معاویه پس از مرگش نباید خلافت را به دیگری واگذار کند.
- معاویه باید بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) عمل کند.
- امام حسن (علیه السلام) معاویه را امیرالمومنین خطاب نمی کند.
شهادت
معاویه که وجود امام حسن (علیه السلام) را مانع اهداف خود می دید، مقداری پول به همراه مقداری زهر برای «جعده» همسر امام فرستاد و پیغام داد که اگر این زهر را به حسن بخورانی در عوض صد هزار درهم به تو می دهم. جعده که فریفته پیشنهاد معاویه شده بود تصمیم گرفت این کار را انجام دهد.
هوا بسیار گرم بود، امام حسن (علیه السلام) روزه بود و تشنگی بر او اثر کرده بود، وقت افطار رسید و امام بسیار تشنه بود. آن زن سم زهراگینی را که در شیر ریخته بود برای آن حضرت آورد و به ایشان داد. چون آن حضرت شیر را نوشید، درد شدیدی را احساس کرد، پس رو به جعده کرد و فرمود: ای دشمن خدا! مرا کشتی، خدا تو را بکشد، به خدا سوگند که همانند مرا نخواهی یافت.
امام بر اثر زهر، مدتی در بستر بیماری بود، تا این که طبیب معالج حضرتش گفت: زهر روده هایش را پاره پاره کرده است و سرانجام امام در 28 صفر سال 50 هجری قمری به شهادت رسید.
از سخنان نورانی امام حسن(علیه السلام)
«للُّؤمُ أن لا تَشكُرَ النِّعمَةَ» «افراد پست و فرومایه در برابر نعمت و نیکی، تشکر و سپاسگزاری نمی کنند»؛
«صاحِبِ النّاسَ مِثلَ ما تُحِبُّ أن يُصاحِبوكَ» «با مردم همان گونه رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند»؛
«اسْتَعَدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ» «آماده سفر آخرت باش و پیش از رسیدن مرگ، زاد و توشه برای آخرتت آماده کن»؛
«بادرا العمل قبل … هادم اللذات»؛ «پیش از مرگ به انجام عمل صالح مبادرت کنید».
«مَن تَذَكَّرَ بُعدَ السَّفَرِ اعتَدَّ»«هرکسی دوری سفر آخرت را در نظر داشته باشد خود را برای آن سفر طولانی آماده می سازد و (توشه آن را فراهم می کند)».