ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

ماجرای ویزای کربلا

ماجرای ویزای کربلا و توسل به حضرت ام البنین

فهرست مطالب

ماجرای ویزای کربلا و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها

ماجرای توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها برای اخذ ویزای کربلا.

حضرت آية الله آقاي حاج سيد طيب جزائري دام ظله العالي در يادداشتي كه براي انتشارات مكتب الحسين عليه السلام در مورد ماجرای ویزای کربلا فرستاده اند چنين مرقوم داشته اند:

اين قضيه تقريبا در سال 1341 شمسي واقع شد، وقتي كه من در نجف اشرف بودم و سالي يك بار ايام محرم براي تبليغ به پاكستان مي رفتم.

در يكي از اين سفرها در مشهد مقدس با يكي از علماي پاكستان كه حالا اسمش از يادم رفته است ملاقات كردم از او پرسيدم: بعد از زيارت مشهد مقدس چه قصدي داريد؟

گفت: به طرف پاكستان برمي گردم.

گفتم: حضرت آقا، حيف نيست كه انسان از راه دور تا مشهد بيايد و از همين جا برمي گردد و به زيارت كربلا و نجف اشرف نرود؟ در حاليكه از اينجا تا كربلا تقريبا نصف راه است.

اين حرف من در او اثر كرد و قبول كرد كه كربلا هم بيايد، لذا با هم از مشهد به تهران آمديم و برای اخذ ویزای کربلا به سفارت عراق رفتيم.

ولي آنجا ديديم كه درب سفارت بسته است و زوار در پياده روي خيابان رختخواب پهن كرده صف در صف خوابيده اند؛ وضعي كه ديدن آن براي ما خيلي ناگوار بود.

يكي از آنها گفت: من دو روز است كه اينجا هستم. دومي گفت: از سه روز قبل اينجا هستم، در دادن ويزای کربلا بسيار سختگيري مي كنند،

حتي درب سفارت هم بسيار كم باز مي شود.

من به آن آقا كه همراهم بود گفتم: آقا، مي خواهي كربلا بروي؟

گفت: پس براي چه از مشهد به تهران آمدم؟!

گفتم: حال ويزای کربلا كه اين طور است، پس چطور به كربلا مي روي؟

گفت: نمي دانم!

گفتم: من مي دانم كه راه حلش چيست؟ گفت: چيست؟

توسل به ام البنین ویزای کربلاتوسل به حضرت ام البنین

به او گفتم: (برای اخذ ویزای کربلا) هزار صلوات نذر حضرت ام البنين عليهاالسلام و توسل به حضرت ام البنین کن، و من هم همين كار را مي كنم، ان شاء الله ويزا گير مي آيد.

هر دو نفر نذر كرديم كه هزار صلوات هديه ي ام البنين عليهاالسلام و توسل به حضرت ام البنین كنيم.

بعد از آن كمي مقابل درب سفارت ايستاديم، ديديم كه هيچ آثار آمد و رفتي آنجا ظاهر نيست، گويا ساختمان به اين بزرگي، غيرمسكوني است!

 

دريچه ي اميد باز مي شود

ناگهان رفيقم گفت: حالا يادم آمد كه من يك نامه به نام سكرتر، سفير پاكستان، همراه دارم، حال كه تا اينجا آمده ايم، بيا با هم برويم و اين نامه را به او برسانيم.

آنگاه دوباره برمي گرديم تا ببينيم چه مي شود.

تاكسي گرفتيم و به سفارت پاكستان رفتيم. در آنجا شخص مورد نظر را ديديم و نامه را به او داديم. آن شخص به ما احترام بسياري كرد و پرسيد: از تهران به كجا مي رويد؟

گفتيم: ما هر دو عازم عراق هستيم، البته در صورتي كه ويزای کربلا گير بيايد.

گفت: اتفاقا من هم مي خواهم به عراق بروم، كمي صبر كنيد تا مدارك را جور كنم، آن وقت با هم مي رويم و من براي شما هم ويزا مي گيرم!

اين را گفت و به اتاق ديگري رفت و مشغول تايپ كردن مداركش شد.

 

دريچه ي اميد دوباره بسته مي شود

بعد از مدتي از اتاق بيرون آمد و گفت: ماشين تايپ من خراب شده است، كمي صبر كنيد تا اينكه مداركم را تايپ كنم و همراه شما بيايم، اين را گفت و دوباره رفت

و مشغول تايپ مداركش شد.

آن وقت من باز در مورد ويزا نگران شدم، زيرا كه وقت دادن ويزا حسب اعلاني كه جلوي درب سفارت نوشته بودند، تا ساعت يك بود، و حالا ساعت قريب به يازده بود و

از آمدن آن آقا خبري نبود و وقت سپري مي شد. در همين اثنا آن آقا دوباره از اتاقش درآمد و در حاليكه دستش يك نامه بود گفت:

نمي دانم چه مصلحتي است كه ماشين تايپ گير كرده و مدارك من نوشته نشد، ولي اين قدر كار كرد كه من براي (ویزای کربلا) شما دو تا به نام كنسول عراقي نامه نوشته ام،

اميد است كه كار شما درست بشود. من زود نامه را از او گرفتم و بدون معطلي از سفارت بيرون آمدم و تاكسي گرفته و به طرف سفارت عراق روانه شديم،

ساعت را ديدم كه از دوازده تجاوز كرده بود.

تاكسي ما سريع به طرف سفارت مي رفت و من در دل مي گفتم كه: مشكل ما يكي دو تا نيست و چند تا است:

مشكل اول اينكه: اين نامه را به چه كسي بايد بدهيم؟ زيرا كه درب سفارت را به روي كسي باز نمي كنند،

مشكل دوم اينكه: نمي گذارند ما كنسول را ببينيم،

مشكل سوم اينكه: معلوم نيست اين نامه تأثيري داشته باشد، زيرا كه ما از افراد سفارت پاكستان نيستيم و يك فرد عادي هستيم.

آن وقت گفتم: يا حضرت ام البنين عليهاالسلام، من ويزاي كربلا مي خواهم، و امروز هم آن را مي خواهم، نه فردا. زيرا اگر اين ويزا فردا گيرم بيايد يك امر عادي مي شود،

و من مي خواهم كه خرق عادت بشود!

زيرا كه مي دانم كه در اين وقت كم، امروز ويزای کربلا گرفتن محال است، لهذا اگر امروز ويزای کربلا گيرم آمد صددرصد يقين پيدا مي كنم كه اين كار از لطف شما است!

خلاصه ماشين، ما را مقابل درب سفارت پياده كرد. در آنجا، اولين امر عجيبي كه ديدم اين بود كه تا به سفارت رسيدم، درب سفارت باز شد،

و يك شخص انگليسي از آنجا بيرون آمد، من فورا به همراه رفيقم داخل سفارت رفتيم.

دربان پرسيد: چرا آمديد؟ چيزي نگفتم و نامه ي مزبور (نامه برای ویزای کربلا) را به دستش دادم. دربان درب را بست و گفت: همين جا بايستيد تا برگردم. اين را گفت و رفت.

ما سر پا همانجا ايستاديم، من در دل مي گفتم كه: به احتمال زياد اين دربان الآن برمي گردد و اگر جواب منفي نداد، حتما مي گويد كه: برويد فردا پس فردا مراجعه كنيد،

غير از اين ممكن نيست، الا اينكه معجزه اي رخ بدهد! در همين اثنا دربان با دو تا فرم برگشت و پرسيد: عكسها را آورده ايد؟ گفتم: بلي.

گفت: پس اين فرمها را پر كنيد.

خواستيم فرمها را با اطمينان پر كنيم؛ زيرا كه در آن سؤالات متفرقه ي پيچيده ي زيادي بود، احتمال داشت اگر در جواب اشتباه شود تقاضاي ويزای کربلا ما رد شود.

بنابراين در پر كردن فرمها وقت بيشتري لازم بود، ولي دربان سفارت ما را مهلت نداد و گفت: خيلي عجله كنيد! كنسول دارد مي رود.

ما هم آن را فرمها را با سرعت، و به صورت كج و كوله (جاي نام پدر، نام مادر، و جاي نام مادر، نام پدر!) هر طور شد پر كرديم، و همراه عكس و گذرنامه به شخص مزبور داديم.

او نيز گذرنامه و فرمها را گرفت و گفت:

الآن بيرون برويد و ساعت يك جلوي دريچه اي كه مدارك (مدارک ویزای کربلا) را مي دهند بايستيد.

بيرون آمديم، ساعت را ديدم هنوز بيست دقيقه به يك باقي بود، زير آن دريچه ايستاديم در حاليكه دل ما در تپش بود، زيرا كه نمي دانستيم بالأخره چه مي شود؟!

درست ساعت يك ظهر بود كه دريچه باز شد، اولين اسمي را كه صدا كردند اسم من بود؛

دومي نيز اسم دوست همراهم بود! گذرنامه ها را به ما دادند، هنوز باورم نمي شد كه كار درست شده، با دلواپسي گذرنامه را باز كردم، ديدم ويزاي سه ماهه زده اند.

آن قدر خوشحال شدم كه خدا مي داند از خوشحالي اشكهايم جاري شد.

پس از آن فورا به زيارتگاه حضرت عبدالعظيم در شهر ري آمديم و بعد از زيارت و نماز، هر كدام به جاي يك هزار، دو هزار صلوات فرستاديم و به حضرت ام البنين عليهاالسلام هديه نموديم.

عکسی از آیة الله سید طیب جزایری

خدا حاجت همه ي مؤمنين را به بركت مادر ستمديده ي حضرت باب الحوائج ابوالفضل العباس عليه السلام روا كند، آمين.

چهره درخشان قمر بنی هاشم اوالفضل العباس(ع)، ج1

صفحه اصلی – موسسه قرآن و نهج البلاغه
کانال جامع دو نور در ایتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor

ثبت نام در کلاس های غیر حضوری قرآن کریم موسسه قرآن و نهج البلاغه

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید