ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

حضرت موسی و حضرت خضر ـــ حضرت موسی چه چیزی از حضرت خضر آموخت؟

داستان های قرآنی

فهرست مطالب

حضرت موسی و حضرت خضر: سؤال آن است که:

داستان های قرآنی :

موضوع: حضرت موسي (عليه السلام) از خضر نبي چه آموخت؟

در متن ذيل شما آيات 65 تا 82 سوره مبارکه کهف را مشاهده خواهيد کرد که مربوط به داستان همراهي حضرت موسي با خضر نبي است.

در مورد داستاني که مي خوانيد بر سر منابر صحبت ها مي شود و مطمئنا در تفاسير نور و راهنما مي توانيد ،نکات فراواني را بيابيد .اما ما فقط به دنبال پاسخ گويي به سوال زير هستيم.

 

و به دنبال نکته يابي از قواعد عربي و متن قرآن نيستيم بلکه بدنبال نکته يابي از داستان هستيم کاري که هر فردي مي تواند انجام دهد.

 

سؤال آن است که:

در اين داستان حضرت موسي چه چيزي از حضرت خضر آموخت يعني اگر موسي بعد از اتمام ملاقات با خود بگويد که بنده قرار بود از خضر بياموزم، و نگاهي دوباره به وقايع پيش آمده بکند چه آموزه هايي مي يابد؟

به عبارت ديگر اگر خود را جاي حضرت موسي بگذاريد بعد از آنکه اين ماجرا براي شما پيش آيد از آن چه درسي مي گيريد و چه چيز، به تجارب و دانسته هايتان افزوده مي شود؟

پاسخ به سؤال جايزه مادي ندارد اما جايزه معنوي چرا

چون در روايات آمده است که يک ساعت تفکر بهتر از 70 سال عبادت است
زيرا امير مؤمنان مي فرمايد: بسا روزه داري که جز گرسنگي و تشنه گي از روزی  خود بهره اي نبرد. و شب زنده داري که جز بيداري و رنج، از شب زنده داري خود بهره اي نبرد.

 

[اما] چه نيک و پسنديده است خواب زيرکان [و دانا ها] و افطارشان(حکمت 137 نهج البلاغه نسخه فيض الإسلام)

اين سوالي است که اول قرار است با فکر، شما به جواب آن برسيد؛ و بعد ما نيز در اين مقاله با همراهي شما بزرگواران به آن پاسخگوييم. قول مي دهيم با شما از بيش از سي آموزه سخن گوييم.
البته شما نيز خود از خوشه چيني و انس با قرآن غافل می شويد.

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا

پس بنده اي از بندگان ما را يافتند که او را از نزد خود رحمتي داده و از پيشگاه خود دانشي ويژه به او آموخته بوديم.

قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى  أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا
موسي به او گفت: آيا [اذن مي دهي که] من تو را [به اين هدف] پيروي کنم که از آنچه به تو آموخته اند، مايه رشدي به من بياموزي؟

قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا
گفت: [اي موسي!] تو هرگز نمي تواني بر همراهي من شکيبايي ورزي

وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا
و چگونه مي تواني بر چيزي که به آن احاطه [علمي] نداري شکيبايي ورزي؟

قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا
گفت: اگر خدا بخواهد، مرا شکيبا خواهي يافت، و هيچ فرماني را از تو مخالفت نخواهم کرد

قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَنْ شَيْءٍ حَتَّى? أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا
گفت: [اي موسي!] اگر دنبال من آمدي، از هيچ چيز از من مپرس تا خودم درباره [حقيقتِ] آن با تو آغاز سخن کنم

فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا ? قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا
پس هر دو به راه افتادند تا وقتي که در کشتي سوار شدند، او شکافي در کشتي ايجاد کرد. موسي گفت: آيا آن را شکافتي تا سرنشينانش را غرق کني؟ به راستي که کاري بسيار زشت کردي!

قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا
گفت: [اي موسي!] آيا نگفتم که تو هرگز نمي تواني بر همراهي من شکيبايي ورزي؟

قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا
گفت: مرا بر آنچه از ياد بردم، مؤاخذه مکن و در کارم به من سخت مگير.

فَانْطَلَقَا حَتَّى? إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُكْرًا
پس [هر دو] به راه افتادند تا [زماني که] به نوجواني برخوردند؛ پس [بنده ما] او را کشت. موسي گفت: آيا شخص بي گناهي را بدون آنکه کسي را کشته باشد، کُشتي؟ به راستي که کاري بسيار ناپسند مرتکب شدي!

? قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا
گفت: [اي موسي!] آيا نگفتم که تو هرگز نمي تواني بر همراهي من شکيبايي کني

قَالَ إِنْ سَأَلْتُكَ عَنْ شَيْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِي ? قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْرًا
گفت: بعد از اين اگر چيزي از تو پرسيدم، ديگر با من مصاحبت مکن [براي آنکه] از جانب من به عذر قابل قبولي رسيده اي [و براي جدا شدن از من دليل قاطعي دارد.

فَانْطَلَقَا حَتَّى  إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقَامَهُ ? قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا
پس ]هر دو] به راه افتادند تا هنگامي که به مردم شهري رسيدند، از مردمش خوراک خواستند و آنان از اينکه آن دو را مهمان کنند، خودداري کردند. پس در آن شهر، ديواري يافتند که مي خواست فرو ريزد، پس او آن را [به گونه اي] استوار کرد [که فرو نريزد]. موسي گفت: اگر مي خواستي براي تعمير آن ديوار، مزدي مي گرفتي [که براي خود خوراک فراهم آوريم.

قَالَ هذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ   سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا
گفت: [اي موسي!] اکنون زمان جدايي ميان من و توست؛ به زودي تو را به تفسير و علت آنچه نتوانستي بر آن شکيبايي ورزي، آگاه مي کنم.

أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا
اما آن کشتي، از بي نواياني بود که [با آن] در دريا کار مي کردند و در برابرشان پادشاهي بود که هر کشتي سالم و بي عيبي را غاصبانه تصرف مي کرد، من خواستم معيوبش کنم [تا به دست آن ستم گر نيفتد.

وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا
و اما [آن] نوجوان [که او را کُشتم]، پدر و مادرش مؤمن بودند، پس ترسيدم که آن دو را [در آينده] به طغيان و کفر بکشاند.

فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا.

پس خواستيم پروردگارشان پاک تر و مهربان تر از او را به آنان عوض دهد.

وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ ? وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ? ذَ?لِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْرًا
و اما آن ديوار از دو نوجوان يتيم در اين شهر بود، و زيرش گنجي متعلق به آن دو قرار داشت، و پدرشان مردي شايسته بود، پس پروردگارت خواست که آن دو يتيم به حد رشد رسند وگنجشان را به سبب مِهر [ي که] پروردگارت [به آن دو] داشت بيرون آورند؛ و من اين را از پيش خود انجام ندادم. اين است تفسير و علت آنچه نتوانستي بر آن شکيبايي ورزي.

 


داستان ملاقات و همراهي حضرت موسي با حضرت خضر نبي، سوره کهف آيات 65 الي 82

ترجمه استاد انصاريان

خوب نوبتي هم باشد نوبت جواب دادن به سؤاليه که مطرح کرديم. البته در اول کلام (چند نکته اول) به طور خلاصه فقط در مورد يکسري از برداشت ها که در عموم تفاسير به آنها پرداخته شده و شما نيز توانستيد آنها را بيابيد مي پردازيم. مواردي که در متن قرآن نيز به آنها اشاره شده است:
نکات مقدماتي: صبر و تحمل است، که چندين بار تکرار شده که “اي موسي تو نمي تواني بر اعمال من صبر کني” حتي با اينکه من وقتي از تو قول ميگيرم صبور باشي يعني مطمئنا چيز هاي عجيبي خواهي ديد.
نکات مقدماتي: پس هر انساني بايد باتوجه به ظرفيت خودش به ديگران قول بدهد و مراقب باشد اگر قولي ميدهد به آن عمل کند.

 

نکات مقدماتي: که در متن هم هست آنست که خضر مي گويد مطمئنا تو چون نمي داني و احاطه نداري نمي تواني صبر کني، پس هر انساني بايد بداند قبل از اظهار نظرهايش

ممکن است چيز هايي وجود داشته باشد که نداند و يا به آنها احاطه علمي نداشته باشد يا در آنها تخصصي نداشته باشد پس بهتر است در اين مواقع صبر کند و سکوت اختيار کند.

 

 

 

 

و قبل از جمع آوري موارد مستند پيش داوري و قضاوت اشتباه نکند. و سعي کند هميشه از روي علم و مستند سخن بگويد.

نکته اول: قولي که به آن نمي توانيد عمل کنيد ندهيد.

نکته دوم: بدون شناخت از توانايي و شناخت از آنچه در آينده رخ مي دهد قول ندهيد.

نکته سوم: اگر به حرف ولي گوش ندهيد به ورط? ابتلا و امتحان خواهيد افتاد.(خضر قبلتر به موسي گفته بود که تو نمي تواني)

نکته چهارم: همان طور که گفته شد نبايد بدون علم قضاوت کرد. و در ادامه نيز مي توان گفت عجولانه و زود قضاوت کردن نيز از منظر اين داستان مذموم است.

نکته پنجم: همچنين نبايد از روي ظاهر هر چيز، آن چيز را قضاوت کرد براي مثال شايد مار پوست نرم و زيبايي داشته باشد اما نمي توان به اين خيال و برحسب ظاهرش به آن نزديک شد.

نکته ششم: هرگاه انسان کسي را به عنوان رهبر و ولي برگزيد که آن فرد را نيز افراد مطمئني معرفي کرده اند نبايد بدون دليل و عجولانه اعمال او را زير سؤال برد. خضر از جانب خدا به موسي معرفي شده بود، حالا که مربي گري و معلمي کسي را که انسان وارسته اي است پذيرفته اي با احتياط بر او خرده بگير، نه عجولانه و نه توبيخي

نکته هفتم: آينده و سرانجام ديگران براي شما مهم باشد. به راحتي از مشکلات و سختي هاي ديگران گذر نکنيد.

نکته هشتم: در حد توان خود به ديگران کمک کنيد حتي اگر آنها نمي دانند به چه مصيبتي گرفتار شده و در چه منجلابي فرو مي روند، شما باز هم در پيشگيري سعي کنيد.

نکته نهم: در کمک کردن به ديگران نياز نيست تا آنها مطلع شوند، شايد در برخي موارد اگر به آنها بگوييد شما را منصرف کنند. پس بهتر است کمک هاي خود را به صورت مخفيانه انجام دهيد.

نکته دهم: شماتت ديگران و دوستان و آشنايان و شاگردان، شما را از مسير خود منحرف نکرده و از رفتن باز ندارد

نکته يازدهم: اجازه ضرر زدن مختصر به ديگران براي جلوگيري از رسيدن ضرري بزرگ به آنان(البته اين نکته از نظر فقهي بايد بررسي شود و از مراجع سؤال پرسيده شود)

نکته دوازدهم:معيشت و درآمد و نحو? گذران زندگي ديگران براي ما مهم باشد

نکته سيزدهم: در حد توان در مقابل ظلمِ ظالم ايستادن و جلوگيري از إعمال ظلم به مظلوم، در صورتي که اگر توان مقابله علني نداريد، مخفيانه اين کار را انجام دهيد.

نکته چهاردهم: کمک به ديگران براي جلوگيري از غصب اموالشان توسط افراد ديگر و ستمگر.

نکته پانزدهم: احترام به والدين؛ همانطور که در متن هم هست آن جوان با اعمال زور (ارهاق) والدينش را وادار به کاري مي کرد که دوست نداشتند.

نکته شانزدهم: براي کسي که به پدر و مادرش احترام نمي گذارد ارزشي قائل نباشيد. و او را کنار گذااشته و ارتباطتان را با او کم کنيد و به عنوان دوست خود انتخاب نکنيد.(در ذهنتان بکشيد).

نکته هفدهم: در کنار هر گرفتن و محروم شدن از يک نعمت، يک مصلحتي هست که شايد ما از آن خبر نداشته باشيم.

نکته هجدهم: مهم بودن هدايت و ضلالت ديگران براي شما و جلوگيري از ضلالت مؤمنين.

نکته نوزدهم: دعوت ديگران هميشه با موفقيت روبرو نيست نبايد نااميد شد.

نکته بيستم: ممکن است گاهي به درخواست شما اهميت نداده و جواب رد بر سينه شما بزنند و حوائج تان را برطرف نکنند، هيچگاه مأيوس نشويد.

نکته بيست و يکم: تلافي نکردن برخورد بد ديگران (برخورد بد داشتن و تلافي کردن به مانند تکفير است، يعني تو مرا قبول نداشتي و نپذيرفتي، پس هر بلايي سرت بياروم حقت است).

نکته بيست و دوم: نبايد بعد از بر خورد بد کسي يا کساني، ديگر براي آنها ارزشي قائل نباشيم (برخورد خنثي داشتن، يعني تو مرا نمي پذيري و قبول نداري پس هر بلايي سرت بيايد حقت است).

نکته بيست و سوم: بر خورد بد ديگران را با احسان و نيکي جواب دهيم (که همان برخورد اسلامي و خوبي است که خضر نبي داشت). از سه نکته بالا مي توان نتيجه گرفت در اديان الهي تکفير وجود ندارد، بلکه استدلال و احسان حرف اول را مي زند.

نکته بيست و چهارم: اگر استفاده اي کرده اي، استفاده اي هم برسان؛ اگر از سايه خرابه استفاده کرده اي و به ديوارش تکيه داده اي، خرابه را بازسازي کن.

نکته بيست و پنجم: حساب نيکوکاران(آن دو طفل يتيم) را از حساب بدکاران(اهالي آن ديار) جدا کرده و نحو? تعاملتان با آنان متفاوت باشد.

نکته بيست و ششم: آينده فقرا و ايتام، و سرنوشت آنان براي شما مهم باشد.

نکته بيست و هفتم: امانت دار امئال ايتام بوده و مراقب باشيد به آنها دست درازي نکنند و از اموال آنان محافظت کنيد و به اموال آنان خداي نا کرده دست درازي نکنيم.

نکته بيست و هشتم:اگر فکر کردي کسي به تو يا ديگري ضرري رسانده، اول از او دليل بخواه، شايد جواب قانع کننده اي داشته باشد.

نکته بيست و نهم: برخي مواقع انسان بايد براي خدا، کار بي مزد انجام دهد؛ و کار بي مزد و مواجب و بي توقع براي خدا نشانه اخلاص است.

نکته سي ام: امر خدا رو با موقعيت خودت قاطي نکن (طوري امر الهي را انجام نده که چيزي هم نصيب تو بشود و از کسي در قبال انجام تکاليف الهي خود مزدي نگير).

نکته سي و يکم: از فقرا و ايتام دستمزد نگيريد و براي رضاي خدا کار هاي آنها را انجام دهيد.

نکته سي و دوم: بايد فتنه را پيش بيني کرد و از ريشه خشکاند و آينده نگر بود (با درست کردن آن ديوار دست نااهل به آن اموال نمي رسد. تا از او بخواهيم که به اموال ايتام دست درازي نکند و يا حتي در داستان کشتي هم همينطور).

نکته سي و سوم: گاهي اوقات پايايي و ماندگاري مشکلات براي رسيدن به رشد است و بعد از آنکه فرد به مرحله اي از رشد و عقل رسيد آن مشکل حل مي شود.

نکته سي و چهارم: خدا پشتوانه افراد صالح و فرزندان آنان و همچنين فقرا و ايتام است. و خود از آنان و اموالشان محافظت مي کند.

نکته سي و پنجم: بسياري از مجادلات بر اثر بي اطلاعي افراد از افکار و اهداف يکديگر است.

 

الحمد لله در اين ايام توانستيم کمي بيشتر در آموزه هاي يکي از داستان هاي بي شمار قرآني تفکر کنيم.
اميدواريم به توفيق خداوند منان هر روز بيشتر از ديروز با قرآن و آموزه هاي آن همراه باشيم.

تهيه شده در واحد توليد محتواي .موسسه قرآن و نهج البلاغه.

شما مي توانيد براي دريافت مطالب جديد در کانال معارف قرآن و نهج البلاغه موسسه در پيام رسان هاي ايتا و تلگرام به نشاني زير عضو شويد.

کانال جامع دو نور در ايتا:
https://eitaa.com/twonoor
کانال جامع دو نور در تلگرام:
https://t.me/twonoor


برچسب ها:
داستان های قرآنی. همراهي موسي و خضر. داستان موسي و خضر، داستان خضر نبي در قرآن. هر روز با قرآن کريم. تفسير سوره کهف آيات 65تا82. شرح نکات داستان خضر و موسي.

حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر. حضرت موسی و حضرت خضر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید