ورود

ثبت نام

موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

وقف گره خوردن با تاريخ است

فهرست مطالب

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، متن سخنان حجت‌الاسلام و المسلمين محسن قرائتی برگرفته از تارنمای «درس‌هايی از قرآن» با موضوع «وقف» ــ كه اين برنامه در تاريخ هفتم بهمن‌ماه 89 از شبكه اول سيما پخش شد ــ در پی می‌آيد؛
بسم الله الرحمن الرحيم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث امروز ما درباره‌ی اهميت وقف، حسينيه‌ها، مساجد، تكايا، درمانگاه‌ها، حوزه‌های علميه، بسياری از بقعه‌ها، كتابخانه‌ها و… وقف گره خوردن با تاريخ است. يعنی گذشتگان وقف می‌كنند برای آيندگان، آيندگان بهره می‌گيرند، درود می‌فرستند بر گذشتگان. يعنی چيزی كه وقف كردی حرام نمی‌شود. فرق است بين خانه‌ای كه من به بچه‌ام می‌دهم و وقف می‌كنم بچه‌ام می‌گويد: خدا پدر بابا را بيامرزد اين خانه را برای ما گذاشت. ولی يك قطعه زمين را مردم می‌گويند: خدا پدر آنها را بيامرزد.
بنده سی سال است در تلويزيون هستم. يك طلبه هستم. هرچه مردم از حديث‌ها و آيه‌های من استفاده كردند، هفتاد درصدش به خاطر وقف است. چون هفتاد درصد از بدن انسان آب است. بنده هم بچه‌ی كاشان هستم. آب آب انبارهای كاشان را خوردم. آب انبارهای كاشان هم همه وقف است.
1- وقف مدرسه، مسجد و بيمارستان
امام(ره) و بركاتی كه داشت، كه ميليونها آدم را راه انداخت، امام طلبه‌ی مدرسه‌ی اراك بوده است. طلبه‌ی مدرسه‌ی قم بوده است. مدارس قم وقفی است. يعنی هر كار خيری، مطهری‌ها، بروجردی‌ها، مراجع، چقدر دانشگاه‌ها وقفی است. چقدر بيمارستان‌ها وقفی است. چقدر زايشگاه‌ها وقفی است. كسی اگر وقف كند در تاريخ شريك می‌شود و در همه بركاتش شريك است. وقف يعنی من ديگران را دوست دارم. وقف وسيله‌ی فقرزدايی است. بالاخره وقف يعنی تداوم خودت. انسان وقتی مُرد ولی از اموالش استفاده می‌شود انگار بود. بنده می‌خواهم باشم كه چه كنم؟ به زن و بچه‌ام خرجی بدهم. آن كسی هم كه وقف می‌كند به جامعه خرجی می‌دهد. يعنی آدمی كه وقف می‌كند، نمی‌ميرد. چه می‌گويد:
سعديا مرد نكونام نميرد هرگز *** مرده آن است كه نامش به نكويی نبرند
قرآن هم می‌گويد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مريم/96) كسانی كه عمل صالح انجام می‌دهند، «سَیَجْعَلُ»، نمی‌گويد: «جَعَلَ»، «سَیَجْعَلُ» يعنی در آينده مهرش در دلها می‌نشيند.
شما نگاه كنيد شاه عباس، همه چيزش پريد. كلاهش، تختش، تاجش، خانم‌هايش، حرمسرايش، قالی‌هايش، پرده‌ها، فقط آن كاروانسرايی كه در راه كربلا است، فقط از شاه عباس كاروانسرايش مانده است.
وقف وسيله‌ی نشر فرهنگ است. همين امسال محرم و ماه رمضان، هزاران جلسه‌ی سخنرانی تبليغ دين كه يا روی فرش نشستی، يا از ديگ مسی وقفی غذا خوردی. يا منبر وقفی، يا مسجد وقفی، يا حسينيه وقفی، يا از درآمد اوقاف پول دادند به آن واعظ و مداح كه قرآن و حديث را تبليغ كند.
وقف مبارزه با تكاثر است. «أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُر، حَتىَ‏ زُرْتمُ‏ُ الْمَقَابِر» (تكاثر/1و 2) در قرآن يك كلمه است، يك واژه است، يك قالبش بد است، يك قالبش خوب است. تكاثر و كوثر همه از «كَثُرَ» كثرت است، زيادی. كوثر خير است، « إِنَّا أَعْطَیْناكَ الْكَوْثَرَ» (كوثر/1) «تكاثر» شر است. «أَلْهَئكُمُ التَّكاَثُر» تكاثر بد است. كوثر خوب است.
مبارزه با حرص است. من اينها را بنويسم به عنوان يك تابلو، چقدر خوب است كه اداره‌ی اوقاف اين كلماتی كه من می‌نويسم را تابلو كند، پوستر كند، و در همه‌جا بنويسد كه اين با بركت هم باشد.
2- آثار وقف در زندگی فردی و اجتماعی
سيمای وقف:
1- وقف مبارزه با حرص است.
2- وقف مبارزه با تكاثر است.
3- وقف وسيله‌ی محبوبيت است.
4- وقف، استمرار حيات طيبه است.
آدمی كه خودش نيست ولی از موقوفاتش استفاده می‌كنند، انگار خودش هست. من نيستم ولی آن زمينی كه وقف كردم، مردم از آن زمين استفاده می‌كنند. انگار هست. اينها كه زنده هستند، مردم از آنها استفاده می‌كنند. آن هم كه وقف می‌كند ولو خودش نيست ولی مردم از مالش استفاده می‌كنند. استمرار حيات طيبه است.
5- وقف وسيله‌ی نشر فرهنگ است.
6- وقف باقيات الصالحات است.
7- وقف نوع دوستی است. يعنی من ديگران را هم دوست دارم. آنطور نيست كه هرچه دارم خودم بخورم و دهانم را پاك كنم.
8- وقف حلال مشكلات است. چقدر مشكلات را… بچه می‌خواهد كتاب بخواند، پدرش پول ندارد. می‌گويد: برو كتابخانه. عروسی می‌خواهد بگيرد، پول ندارد تالار بگيرد. می‌گويد: برو تالاری كه وقف شده است. برو از سالن موقوفات استفاده كن. می‌خواهد افطاری بدهد، جا تنگ است، می‌گويد: برو در حسينيه، سفره‌ات را در حسينيه بيانداز.
9- وقف نشانه‌ی ايمان به معاد است.
10- وقف تعاون است.
11- وقف شركت در اعمال ديگران است. من كه می‌روم در كتابخانه مطالعه می‌كنم از كتاب وقفی، بعد می‌آيم آن حرف‌هايی كه ياد گرفتم می‌گويم، هرچه مردم ياد گرفتند، ضمن اينكه خود من ثواب دارم، آن كسی هم كه اين كتاب وقفی را در اختيار من گذاشت، در كار من شريك است.
12- وقف فانی را باقی كردن است. وقف آن چيزی را كه فانی است، از بين می‌رود، مُهر بقا رويش می‌زنند.
13- وقف من، ما شدن است. آدمی كه مال برای خودش است می‌شود من، وقتی وقف كرد، من می‌شود ما. وقف من‌ها را ما می‌كند. فانی را باقی می‌كند. ادنی را اعلی می‌كند. «أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنى‏ بِالَّذی هُوَ خَیْر» (بقره/61) يعنی چيز كم را زياد می‌كند. چون مُهر خدا به آن می‌خورد.
14- وقف نشانه‌ی علاقه‌ی گذشتگان به آيندگان.
خوب، كسانی كه وقف نمی‌كنند… خيلی ما آدم در مملكت داريم، بيشتر عمرش را كرده است. مثلاً بالای 65، 70 سالش است. دخترهايش به لطف خدا عروس شدند. سر زندگی هستند. پسرهايش به لطف خدا داماد شدند. خوب شما كه شش تا بچه داری، شش تا سر زندگی رفتند. حالا فكر كن، هفت تا داشتی چه كار می‌كردی؟ شما سه تا بچه داری، اگر چهار تا داشتی چه كار می‌كردی؟ هركسی احساس كند خدا يك اولاد بيشتر به او داده بود. چطور برای آن اولاد يك جهازيه تهيه می‌كرد. يك خانه تهيه می‌كرد. يك چيزی وقف كنيم. جمع شويم با هم يك چيزی وقف كنيم. صلواتی بفرستيد… (صلوات حضار)
بنده با هيچ احدی شريك نيستم. در هيچ طرح اقتصادی شريك نبودم و نيستم و نخواهم شد. ولی يادداشت‌هايی دارم به عنوان يك طلبه مطالعاتی دارم. آمديم حدوداً بيست ميليون خرج كرديم چند سال، تمام يادداشت‌های چند ساله‌ام را تايپ كردند. اعراب گذاری كرديم، سند سازی كرديم. نمايه‌گذاری كرديم. در يك سی‌دی، دو هزار سخنرانی تلويزيونی در يك سی‌دی. اين سی‌دی حدوداً صد هزار تا تا به حال تكثير شده است، صد هزار تا خانه است. بنده خدا می‌خواهد راجع به لباس صحبت كند. می‌آورد حرف لباس، قرآن و لباس، حديث و لباس، رنگ لباس، جنس لباس، لباس احرام، لباس دزدی، لباس طفل، لباس عروس، لباس دادن به بی‌لباس‌ها، «لِباسُ التَّقْوى‏» (اعراف/26)، «هُنَّ لِباسٌ لَكُمْ» (بقره/187) همسر برای همسر لباس است. آنچه راجع به لباس است در اين سی‌دی است. يك بحث كامل، دو هزار سخنرانی در صد هزار خانه می‌رود، با پول يك ماشين. ده ميليون، بيست ميليون، پول دو تا ماشين، حالا بنده می‌توانم يادداشت‌هايم را بدهم. من نمی‌دانم اين شعرايی كه شعرهايشان را به كسی نمی‌دهند، كسی كه يادداشتش را به كسی نمی‌دهد چه فكری می‌كند؟ بخل چرا؟ هركس هرچه دارد می‌تواند وقف كند. ما هنوز تصميم نگرفتيم ببينيم چه كاری از ما می‌آيد و ما خيلی كارهای قشنگی می‌توانيم بكنيم.
3- خاطره‌ای از پدر مرحوم كوثری
آقای كوثری برای امام روضه می‌خواند. مهمانش شدم. گفت: اتاق بغل پدرم است برويد ببينيد. خود آقای كوثری پير بود. می‌گفت: پدرم هست برويد ببينيد. رفتيم ديديم يك پيرمردی است، حدود 90 سال. به قدری لاغر نمی‌توانست از جا بلند شود. نشسته زندگی می‌كرد. گفتم: آقای كوثری احوالت چطور است؟ گفت: من هم به درد جنگ می‌خورم. پيرمرد نود ساله، ايام جنگ بود خانه‌اش رفتيم. گفتم: شما برای رزمنده‌ها دعا كنيد. گفت: ديگر كاری از من نمی‌آيد؟ هرچه نگاه كردم ديدم نه، اين عدس هم نمی‌تواند پاك كند. گفتم: نه هيچ كاری از شما برنمی‌آيد. گفت: فكرهايت را بكن. آدم نود ساله! گفت: من شب‌ها خوابم نمی‌برد. راديو بغداد را گوش می‌دهم، با قلم و كاغذ، اين ايرانی‌هايی كه اسير عراقی‌ها شدند دو بعد از نصف شب در راديو عراق می‌آيند، مثلاً می‌گويد: من محسن قرائتی هستم، در كربلای پنج، عمليات كربلای پنج اسير شدم. هركس صدای من را می‌شنود خبر سلامتی من را به پدرم بدهد. شهرستان كاشان، اين شماره تلفن… می‌گفت: هرچه می‌گويد تند تند می‌نويسم. فردا به پدر و مادرش زنگ می‌زنم كه من كوثری هستم، پدر همان آقايی كه برای امام روضه می‌خواند. پسر شما ديشب دو بعد از نصف شب در راديو بغداد صحبت كرد. می‌گفت: خدا می‌داند چه هيجانی راه می‌اندازند. پيرمرد نود ساله كه نمی‌تواند از سر جايش بلند شود و نصف شب خوابش نمی‌برد، باز از همان بی‌خوابی نصف شب به نفع اسلام استفاده می‌كند. ما نمی‌شود روی خودمان مهندسی كنيم، كه چه كاری از ما می‌آيد؟ نمی‌شود حساب كنيم.
مشهد يك جوان هيپی بود، زلف‌های زيادی داشت. پدرش دوست نداشت، گفت: برو سرت را ماشين كن. هرچه نصيحت می‌كرد، فايده نكرد. گفت: اگر سرت را اصلاح كنی يك ماشين برايت می‌خرم. گفت: من زلف‌هايم را بيشتر از ماشين دوست دارم. گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: با همين زلف‌ها در گور می‌روم. با همين زلف‌ها در گور می‌روم. پدر ديد ديگر خسته شد او را رها كرد. پدرش گفت: يك روز آمدم ديدم پسرم سرش را ماشين كرده است. گفتيم: لابد رفيق‌هايش به او گفتند: احمق برو سرت را اصلاح كن، يك ماشين بگير. مو دوباره درمی‌آيد! تو يك ماشين را به خاطر يك سير مو… رفيق‌هايش كُكش كردند. گفتم: خوب آن روز گفتم: اصلاح كن. گوش ندادی، حالا چطور شد؟ گفت: من به خاطر ماشين اصلاح نكردم. امام از پاريس دستور داده شير نفت را ببنديد، تا كمر اقتصادی شاه بشكند. سربازها از سربازخانه فرار كنند، تا كمر نظامی شاه بشكند. لشگر هفتاد و هفت مشهد سربازها فرار كردند، سربازها چون سرشان را تراشيده بودند، در خيابان شناخته می‌شدند، پليس اينها را می‌گرفت. حكومت دست شاه بود. ما هيپی‌های مشهد تصميم گرفتيم سرمان را ماشين كنيم در خيابان‌ها راه برويم كه آنها با ما قاطی شوند، آنها گير نكنند. بنده هيپی هستم، اما با موی سرم به انقلاب خدمت می‌كنم. ببينيد انرژی هسته‌ای كه در طبيعت نيست، در هر كله‌ای يك انرژی هسته‌ای است. در هر كله‌ای منتهی ننشستيم ناخنك بزنيم، يعنی واقعاً كاری بيش از اين از من نمی‌آيد؟ چرا، چرا…
ماه رمضان طلبه‌های مختلف كشورهای مختلف را دعوت كردم، آنها را پای تخته سياه می‌كرديم، روش كلاسداری، از كشورهای مختلف دنيا، كلاسداری را تمرين می‌كرديم. يعنی بنده زبان كاشانی دارم، ولی می‌توانم كلاسداری‌ام را به اين طلبه القا كنم، طلبه‌ی تركی و اندونزی و اين طرف و آن طرف بتواند برای جوان‌های آنجا كلاسداری كند. ننشسته‌ايم، آدم‌هايی كه پول دارند می‌توانند از پولشان استفاده كنند، فكر بايد بكنند. البته توفيق الهی هم بايد كمك كند.
بعضی‌ها كه وقف نمی‌كنند، قرآن می‌گويد: «یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ» (همزه/3) تو فكر می‌كنی مالت به تو ابديت می‌دهد؟ «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذينَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُم‏» (آل‌عمران/180) آنهايی كه پولدار هستند و وقف نمی‌كنند، فكر نكنند خير است. «بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُم‏» (آل‌‌عمران/180) شر است. «سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا» (آل‌عمران/180) قرآن می‌گويد. حديث نيست. قرآن می‌گويد: كسانی كه مال دارند و كمك نمی‌كنند مالشان طوق می‌شود و قيامت به گردنشان می‌افتد.
4- آثار وقف، پس از مرگ واقف
مسأله‌ی وقف خيلی ارزش دارد. روايت داريم كه انسان كه می ميرد سه چيز بعدش می‌ماند. يكی صدقه‌ی جاريه، يكی سنتی كه به آن عمل شود. يكی اولاد صالحی كه در حقش دعا كند، اينها جز باقيات الصالحات است. كسانی كه می‌گويند: وقف نكن، چون گاهی آدم می‌خواهد وقف كند، دور و اطراف می‌گويند: وقف نكن. پيری داری، كوری داری، نمی‌دانی آينده چه می‌شود. الآن وقف می‌كنی ممكن است فردا… مثل بعضی از مغازه‌دارها می‌گويند: پول خرد داری؟ می‌گويد: نه! بچه‌اش می‌گويد: آقاجان تو كه داری، چرا به اين گفتی نه؟ خفه شو! من خودم يك ساعت ديگر می‌خواهم. يعنی می‌گويد: حالا نمی‌دهم برای اينكه ممكن است بعداً… شما امروز بده فردا خدا بزرگ است. پس توكل چيست؟ پس توكل چيست؟
يك جوانی پيش من آمد، گفت: آقای قرائتی می‌خواهم داماد شوم. يك دختری برای ما معرفی كن كه صد در صد خوب باشد. گفتم: پس خدا را از خدايی بياندازيد. چون اگر صد در صد خوب باشد، جای ديگری برای توكل نيست. مثل دو دو تا، چهار تا. چه خدا باشد، چه خدا نباشد. توكل معنايش اين است كه يك سری از چيزها را ما نمی‌دانيم. ما بايد مشورت كنيم تحقيق كنيم. اما آينده چه می‌شود، ممكن است همه‌ی دقت‌هايت را بكنی، باز هم ببينی همسر تو آن كسی كه می‌خواستی نيست. بايد توكل كرد. كسانی كه می‌خواهند صد در صد مطمئن باشند، يعنی خدا بی‌خدا! اينكه نمی‌شود. بنابراين می‌گويد: وقف نكن. پيری داری، كوری داری. اينها مشكل توكل دارند. گاهی انسان نان هم روی دستش است، و گرسنگی می‌خورد. اينطور نيست كه شما اگر داشته باشی، وضعت خوب باشد. ممكن است نان روی دستت هم باشد باز هم گرسنگی بخوری.
5- گرسنه خوابيدن با داشتن چهل نان!
من يك قصه دارم برای خودم بگويم. خدا همه‌ی اموات را رحمت كند. پدر من، من را فرستاد طلبه شوم. خوب پنجاه سال پيش كه من طلبه شدم، من 15 سالگی طلبه شدم، الآن 65 سالم است. 50 سال پيش آخوندی خيلی شغل عرض كنم به حضور جنابعالی كه ضعيفی بود. هنوز هم ضعيف است. جز عده‌ای كه مسئول هستند و حالا يا قاضی هستند، يا واعظ هستند، يا نويسنده هستند، بالاترين حقوق طلبه‌های قم دويست، سيصد تومان بيشتر نيست. باسواد ترين طلبه‌های قم كه دو سه برابر خيلی‌ها درس خوانده باشد، حقوقش دويست، سيصد تومان بيشتر نيست. بله حالا يك عده وكيل می شوند، وزير می شوند، واعظ می‌شوند، نويسنده می‌شوند، آنها ديگر نجات پيدا می‌كنند. ولی بدنه‌ی طلبه‌ها زندگی‌شان روی شمعك است. پدر من كه من را فرستاد طلبه شوم، خيلی از مردم او را ترساندند. كه اين طلبه شد گرسنگی، بدبختی، تو بازاری هستی چرا پسرت را آخوند كردی؟
و حتی يادم هست يك پيرمرد تاجر در مغازه آمد، اين را بچه بودم و اين را ديدم. گفت: حاجی! به پدرم گفت: اشتباه كردی پسرت را آخوند كردی. پس اشتباه دوم را نكنی. گفت: اشتباه دوم چيست؟ گفت: اگر خواستی زنش بدهی حتماً زن سيدش بده. كه مردم بگويند: زنش سيد است، به خاطر سيدی زنش به او خمس بدهند. آنوقت اين سر سفره‌ی خانمش بنشيند و زندگی كند كه من آنروز خيلی اذيت شدم. خيلی در دوران نوجوانی گفتم: خدايا يعنی آخوند بايد اينطور گرسنگی بخورد، كه اگر خواست زن بگيرد، زن سيد… زن سيد ارزش است ولی نه به خاطر اينكه مثلاً به اسم زن من، خمس به زن من بدهند، آنوقت من سر سفره‌ی زنم…
از بس ترسانده بودند، ايشان ما كه طلبه‌ی نجف بوديم، امام تركيه بود، من آن زمان طلبه‌ی نجف بودم. پدر ما يك پولی فرستاد گفت: برو مكه كه من خاطرم جمع باشد. تو ديگر فقير نمی‌شوی. چون حج آدم را از فقر بيمه می‌كند. چون با ماشين می‌خواستيم برويم يك چهل تا نان گرفتيم، حدود يك ماه در سفر بوديم. كاروان كه نداشتيم. روی پای خودمان بوديم. نان را خشك می‌كرديم در كيسه‌ی شكری كه رفت و برگشت نان خشك داشته باشيم. آنجا گفتم: چهل تا نان برای مكه می‌خواهم. گفت: آخر شب بيا بگير. رفتيم چهل تا نان را روی دست ما گذاشت. بعد گفتم: يكی را هم بده امشب بخورم. گفتم: يكی بده امشب بخورم ندارد. خوب چهل تا نان است يكی را بخور. مثل كسی كه يك كاميون انگور دارد، بگويد: آقا يك نيم كليو هم بده خودم بخورم. از همان چهل… اصلاً ديدم سؤالم سؤال غلطی است. گفتم: آقا ببخشيد. من چهل تا نان دستم است يكی را می‌خورم. يكی برای امشب، اين فكر فكر غلطی است. آدمی كه چهل تا نان دستش است كه گرسنگی نمی‌خورد. آمديم مدرسه بنا است خشك شود، اتاقم كوچك بود، اتاق بغلی نان‌ها را پهن كرديم، اتاق خودمان رفتيم. خواستيم غذا بخوريم، رفتيم اين نان را برداريم ديديم اين اتاق بغلی در را بسته و رفته است. سفره‌ی خودمان نان نيست. دويديم بيرون نان بگيريم، ديديم در مدرسه را هم بستند. رفتيم برنج بپزيم، ديديم روغن نداريم. رفتيم بخوابيم ديديم گرسنه‌مان است.
شصت هفتاد تا اتاق بود، همه چراغ‌ها خاموش، سه تا اتاق روشن بود. رفتم گفتم: آقا نان در سفره‌ی شما نيست؟ سفره را باز كردند يك ته نان سياه و ذراتی كه در سفره می‌ماند، در عمرم شصت و پنج سال است يك شب نان گدايی خوردم. و آن شبی بود كه چهل تا نان روی دست من بود. خدا می‌خواست بگويد: حواست را جمع كن. ديگر نگويی: كسی كه چهل تا نان روی دستش است گرسنگی نمی‌خورد. يوسف لب چاه خنديد. گفتند: چرا می‌خندی؟ گفت: يك روز نگاه به برادرهايم كردم،گفتم: با بودن اين برادرها كسی نمی‌تواند به من بگويد: بالای چشمت ابرو است. حالا می‌بينم به همان كه تكيه كردم، همان من را در چاه می‌اندازد. به هرچه تكيه كنی، همان… نمی‌شود در دنيا عاشق كسی شد. به دنيا دل ببندی همان تو را زجر می‌دهد. همان كه به تو می‌چسبد مثل چسب، وقتی می‌خواهی بكنی جيز و ويز می‌كنی. اينهايی كه وقف نمی‌كنند…
وقف يكی ديگر از بركاتش اين است.
12- جلوگيری از بريز و بپاش وارثان است. آدم كه مال زياد گذاشت، وارثان بخور بخور راه می‌اندازند. اسراف و تبذير می‌كنند. اما اگر بخشی از مالش را وقف كرد، يك چيزی هم برای وارث‌ها بگذارد. ديگر اينقدر نيست كه به عياشی بيافتند. وقف جلوگيری كردن از اسراف و تبذير وارثان است. ديگر وارث خيلی پول نيست كه در آن شيرجه برود، جلوگيری از اسراف و اين…
13- كسی كه از پول نگذرد در خط قارون است. كسی كه از پول بگذرد در خط خديجه است. خديجه مال كثير داد، خداوند به كوثرش رساند. خديجه پولدار بود. مال كثير داد، مادر كوثر شد. مال كثير بدهيم تا به كوثر برسيم. وقف از كثير گذشتن و به كوثر رسيدن است. اين هم يك… من دلم می‌خواهد اين بحث امروز ما را اداره‌ی اوقاف يك پوستر كند. چون از خودم نيست. من حرف‌هايم ارزش ندارد. اينها چيزهايی است كه محصول سی چهل ساعت مطالعه بوده كه من ديشب فقط چهار ساعت نشستم اينها را تنظيم كردم. يك تابلويی از اين دربياوريم. مردم هم اگر بشنوند، مردم ما مردم خوبی هستند، منتهی ما غافل می‌شويم. اين اهميت وقف است.
6- وقف، انفاق خالصانه و دور از منّت
14- وقف، انفاق بی‌منت است. چطور؟ آدم وقتی زنده است پول به كسی می‌دهد، ممكن است منت بگذارد. من بودم كه تو را داماد كردم. جهازيه‌ات را من درست كردم. خانه‌ات را من به تو وام دادم. هی می‌گويد: من من … اما وقتی وقف می‌كنی می‌ميری، ديگر طرف را كه استفاده می‌كند نمی‌بينی كه بر سرش منت بگذاری. بنابراين وقف انفاق بی‌ منت است.
15- خوب، وقف انفاق خالصانه است. چون نيستيم. من نيستم. من همين فكر را برای خودم هم كردم. به رفقايم هم گفتم. آنچه من در تلويزيون می‌گويم معلوم نيست خدايی باشد. بله من از تلويزيون پول نمی‌گيرم. در اين سی سال هم نگرفتم. اما شهرت كه گرفتم. بالاخره مردم به خاطر تلويزيون احترام می‌كنند، سلام عليك می‌كنند. بالاخره يا در تلويزيون پول است، پول هم نباشد، پز كه در آن است. اما اگر يادداشت مرا يك طلبه‌ی ديگر رفت خواند. آن نه پول دارد نه پز. آن برای قيامت می‌ماند. كارهايی كه خودمان می‌كنيم بو دارد. بوی ريا، سمعه، غرور، عجب، منت، كارهايی كه با دست خودت می‌كنی آفت پذير است. اما وقف را می‌دهی و می‌روی. بنابراين انفاق هست و به اخلاص هم نزديك است. يعنی انفاق بی‌آفات است.
16- وقف مضاربه‌ بی‌ضرر با خداست. اينهايی كه مضاربه می‌كنند، پول می‌دهند ممكن است سرمايه‌شان از بين برود. همين الآن كه داشتم می‌آمدم در ماشين يك كسی زنگ زد كه فلانی پول گرفته برای تجارت ورشكست شد. وقف يعنی مضاربه با خدا. مضاربه با خدا شكست ندارد. چون «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏» (توبه/111) به بهشت می‌خرد.
7- نقش وقف در تعديل ثروت
17- وقف گامی برای تعديل ثروت است. يكی از راه‌های تعديل ثروت همين وقف كردن است. اينها ارزش وقف است.
حالا اگر كسی وقف نكند چه می‌شود؟ اگر كسی وقف نكند مصداق اين آيه است. «ما أَغْنى‏ عَنِّی مالِیَهْ» (حاقه/28) آيه‌ی قرآن است. افرادی روز قيامت می‌گويند: خاك بر سر ما! پول داشتم، پولم به دردم نخورد. «ما أَغْنى‏ عَنِّی مالِیَهْ» اين فرياد افرادی است كه دارند و انفاق نمی‌كنند. «يا لَیْتَنی‏ قَدَّمْتُ لِحَياتی‏» (فجر/24) آيه‌ی قرآن است. كاش برای قيامت يك چيزی ذخيره كرده بودم. اين ناله‌ی افرادی است كه انفاق نمی‌كنند. «رَبِّ ارْجِعُون‏» (مؤمنون/99) خدايا مرا به دنيا برگردان. عمل صالحی انجام دهم. اين شعار كسانی است كه وقف نمی‌كنند.
من يك حرف‌های ديگر دارم كه می‌ترسم بگويند وقت تمام شد، نرسم اينها را نگويم. توجه! توجه! خواهش می‌كنم اين را توجه كنيد. حرف جدی می‌زنم. چون از خودم نيست.
8- تصرف در اموال وقفی با رعايت احكام شرعی
خريد و فروش وقف حرام است.
واگذاری اموال موقوفه حرام است.
بخشيدن اموال وقفی به كسی حرام است.
عمل كسی كه با آگاهی بدون اجازه‌ی متولی در زمين وقفی تصرف می‌كند، عملش باطل است. بدون اجازه‌ی متولی شرعی می‌آيد در زمين وقف، حتی نماز می‌خواند، نمازش باطل است. روضه می‌خواند، روضه‌اش باطل است. با كمال تأسف ما در بحث زكات به اين گناه‌ها گرفتار شديم. آورديم كه هركس هرچه زكات بدهد، همان مقدار را هم دولت رويش می‌گذارد خرج همان روستا می‌كند. بعضی به دروغ آمدند گفتند: اين بيست ميليون زكات است. زكات نبود، الكی گفتند: زكات است. بيست ميليون هم از دولت گرفتند، چهل ميليون حسينيه ساختند. ببينيد حسينيه براساس دروغ! در اين حسينيه چه كسی منبر می‌رود؟ چه كسی می‌خواند، چه كسی آدم می‌شود؟ چه كسی اصلاح می‌شود؟ هيئت امنا حق ندارند در موقوفات تصرف كنند. درآمد موقوفات فقط برای متولی شرعی است. هيئت امنا مردم انتخاب كردند، شما هيئت امنا باشيد. خيلی خوب هيئت امنا باشند. اما در اموال وقف، يا پول وقف را بگيرند، به اداره اوقاف نگويند. مثلاً بيست ميليون كرايه می‌گيرند، دو ميليونش را می‌دهند.
خوب جعل سند، می‌گويد: آقا سند دارد. سندش جعلی است. سند جعلی سبب مالكيت نمی‌شود. هركجا با نظارت متولی شرعی نباشد، غصبی است. حكم غصب دارد، دزدی است. اگر پول اوقاف آنگونه كه متولی خواسته خرج نشود، متولی شرعی حكم غصبی دارد. من اينها را هم با فتوای مقام معظم رهبری چك كردم، هم با فتوای بعضی از مراجع قم. غصبی است.
خيلی زشت است به آدم بگويند: دزد! چه چيزی دزديدم؟ چند تا توجيه می‌كنند برای اينكه مال مردم را بخورند. 1- می‌گويد: سی سال است ما در اين دكان هستيم. حالا سی سال است در اين دكان هستی، بايد سال به سال اجاره‌اش تمديد شود. سی سال پيش شما ماهی فلان مبلغ كمی می‌داديد. اينكه من چون سی سال است، چهل سال است، پنجاه سال است، پدر در پدرم اينجا بوده است، پس كرايه كم بدهم نه! اين مغازه چقدر كرايه‌اش است؟ حالا چون برای حضرت معصومه است بايد بخوری؟ برای امام رضا، برای حضرت عبدالعظيم، شاهچراغ، فلان امامزاده است بايد بخوری؟ آقا پدر در پدر من اينجا كار می‌كردند. پدر در پدرت آن زمان كرايه‌ی خودشان را بايد بدهند. الآن اين تاريخ كرايه‌ی اينجا چند است؟ چون سابقه‌ی ما زياد است كرايه كم بدهيم. حرام! حرام! حرام!
كار فرهنگی می‌كنيم از ما كم بگوييد. مثلاً می‌آيد قم به متولی حضرت معصومه می‌گويند: آقا ما می‌خواهيم اينجا يك مدرسه‌ی علميه بسازيم. كتابخانه، درمانگاه، خوب اگر می‌خواهی كار فرهنگی كنی بايد پول حضرت معصومه را بخوری؟ معنای كار فرهنگی حتی حوزه، می‌خواهی مسجد بسازی، هركاری می‌خواهی بكنی، بايد از امام رضا، از جيب امام رضا برداريم؟ به اسم اينكه می‌خواهی كار مذهبی بكنی، شما حق نداريد پول اوقاف را ندهيد. آقا اين زمين وقفی است. تبديل كنيم به پاساژ، به مغازه، سودش بيشتر است. حق نداری! مالك گفته: می‌خواهم اين زمين وقف باشد. خوب اين زمين سی ميليون درآمده است، به چهار تا مغازه تبديل كنی شصت ميليون می‌شود. مالكش چه؟ مالكش آدم بوده، انسان بوده، نيت كرده، می‌خواسته روی اين زمين عزاداری شود. شما اين زمين را می‌فروشی پاساژ می‌كنی. خوب نيت مالك از بين می‌رود. مردم بايد اعتماد كنند. من بدانم يك چيزی وقف می‌كنم به نيت من عمل می‌شود. نگوييم: امروز وقف می‌كنيم فردا معلوم نيست چه كسی برد و خورد و جابه جا شد. درست است ممكن است سود بيشتری باشد، اما اين سود بيشتر اعتماد مردم را سلب می‌كند. می‌گويد: آقا من می‌خواهم اينجا تفسير خوانده شود. شما می‌گويی: نه امشب تفسير تواشيح بگذاريم. بچه‌ها بيشتر جذب می‌شوند. بابا من اينجا را وقف تفسير كردم. حالا شما اگر بگويی اينجا را پول تفسير را می‌دهيم برای تواشيح يا برای سرود، بچه‌ها خوشمزه‌تر است، جمع می‌شوند، اين دليل نيست. دولت هم حق ندارد در زمين وقفی چاه بزند. لوله‌ی گاز، لوله‌ی آب، اگر دولت هم می‌خواهد خدمات رسانی كند، چاهی، آّی، گازی، آب می‌خواهد از زمين وقفی برسد، بايد دولت پول اوقاف را بدهد. دزدی دولت با دزدی فرد فرق نمی‌كند. هم دولت می‌تواند دزدی كند، هم ملت می‌تواند دزدی كنند. دزدی حرام است، چه از شخص چه از نظام! بنده رييس گاز و آب و برق هستم می‌خواهم از اينجا لوله رد كنم برای گاز رسانی! خيلی خوب لوله رد كن، اما حق اوقاف را بده… نمی‌تواند بگويد: چون دولت هستم نمی‌دهم! چون برای مسجد و كتابخانه است نمی‌دهم. چون پدر در پدرم اينجا بوده نمی‌دهم. چون درآمدش بيشتر است تغيير می‌دهم. و عمل كسانی هم كه آگاهانه بدون پرداخت حق وقف به متولی تصرف كنند، اعمالشان هم باطل است.
حالا خدا می‌داند، خدا می‌داند چقدر بازاری‌ها و خيابانی‌ها، در اين مغازه‌هايی نشستند كه كرايه‌اش خيلی سنگين است، نصف يك صدم، يك پنجم كرايه می‌دهند به هوای اينكه ما مثلاً كتاب مفاتيح می‌فروشيم. مفاتيح فروختن هم حرام است. صرف اينكه كتاب مفاتيح می‌فروشيم نمی‌توانيد حق اوقاف را ندهيد. به هيچ دليلی حق اوقاف را كسی نمی‌تواند عوض كند. ما هيئت امنا هستيم، باش! كار فرهنگی می‌كنيم باش! می‌خواهيم نمی‌دانم جمعيت اضافه كنيم باش! اينها هيچ كدام دليل نيست كه ما حق اوقاف را ندهيم. آنوقت اگر لقمه‌تان حرام شد، حديث داريم مال حرام در نسل اثر می‌كند. نگذاريد بچه‌هايتان بد عاقبت شوند. لقمه‌ی حرام می‌دهيد فكر نكنيد زرنگ هستيد. نه اين لقمه‌ی حرام از حلقوم بچه‌ات درمی‌آيد. هركس به حرام تكيه كند از حرام كمش می‌شود. يك جوانی كه در خيابان راه می‌رود، يك دختر خوشگل می‌بيند، می‌گويد: به چه خوشگل است! برويم يك خرده او را ببينيم. آن بيست دقيقه، نيم ساعتی كه از اين دختر خوشگل كام گرفتی يك سال و نيم ازدواجت عقب می‌افتد. حديث داريم كسی اگر از حرام خودش را تأمين كند، خدا از حلال برايش كم می‌گذارد. كه اگر نگاه نمی‌كردی می‌گفتی: خدايا من جوان هستم دختر خوشگل را دوست دارم. اما حرام است، نگاه نمی‌كنم. تو خودت درست كن. اگر چشمت را ببندی كارت باز می‌شود. چشم‌چرانی می‌كنی از حرام ازدواجت عقب می‌افتد. حديث داريم رزق هركسی حلال اندازه‌گيری شده است. تمام آنهايی كه به حرام می‌پرند خدا از حلال كمش می‌گذارد، قيامت هم دارد.
خدايا به كسانی كه در طول تاريخ وقف كردند، جزای خير مرحمت بفرما. كسانی كه از اوقاف حفاظت می‌كنند حفظ بفرما. كسانی كه مال اوقاف را می‌خورند و لبشان را پاك می‌كنند، خدايا اينها مسلمان هستند، حلال زاده هستند، ولی غافل هستند، آنها را از خواب غفلت بيدار كن.

به این مطلب امتیاز دهید:
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در email

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید