منوی اصلی

جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
موسسه قرآن و نهج البلاغه
home-icone
Institute of Quran & Nahjul Balaghah

عرفان الهی یا شیطانی؟

فهرست مطالب

ايجاد دکان تصوف و درويشي از دير زمان در جامعة ما رواج داشته و به موازات عرفان ناب جلو آمده است و فرقه هاي متعدد دراويش و صوفي در جاي جاي جامعه ما رونق داشته است و چون رسيدن به عرفان ناب سخت است و نياز به تمرين، تلاش شبانه روزي و التزام کامل به شريعت داشته است، تصوف حيله گرانه از …


چندي است توجه برخي از جوانان به عرفان هاي هندي و فرقه هاي صوفيانه جلب شده است؛ نظر اسلام درباره اين فرقه ها اعم از تصوف، درويشي، هندي و سرخ پوستي چيست؟


پيش از پاسخ به اين پرسش، مناسب است در ابتدا تعريف تصوف و عرفان، و شرايط ورود به آن را بيان کنيم و آنگاه درباره فرقه هاي جديد و قديم تصوف سخن بگوييم.



تصوف به معناي پوشيدن لباس پشمين است و در اصطلاح، پاک کردن دل از آلودگي هاي نفساني و آراستگي به پاکي هاي باطني است. براي تصوف، تعاريف متعددي بيان شده که جامع آن تعاريف، از «ابن عربي»، است که آن را به «وقوف به آداب شريعت، ظاهراً و باطناً» معني کرده است که «آن عبارت از تخلّق به اخلاق الهي است».1 همچنين عرفان به معناي شناسايي است و در اصطلاح، نام علم الهي است که هدف و مقصود آن، شناخت حقّ و اسما و صفات آن از طريق کشف و شهود است.

جامع ترين تعريف از عرفان را «قيصري»، عارف نامي دورة اسلامي ارائه داده است. وي مي نويسد: «علم به خداوند سبحان از حيث اسماء، صفات، مظاهر او و شناخت حالات مبدأ، معاد، حقايق عالم و چگونگي رجوع اين حقايق به حقيقتي يگانه ـ ذات احديت ـ و همچنين شناخت راه سلوک و مجاهده براي خلاصي نفس از تنگناهاي قيود جزئي ـ دنيا و شهوات ـ و اتّصاف آن به صفت اطلاق و کليت ـ پاکي کامل و شهود در مرحلة فنا و بقا».2&l t;SPAN style=”LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: ‘Tahoma’,’sans-serif’; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: ‘Times New Roman'” dir=ltr>



در تعريف قيصري به خوبي مشخص است که عرفان داراي دو بال است که از آن به «عرفان نظري» و «عرفان عملي» تعبير مي شود. عرفان نظري، علم به حقايق و معارف ناب است که همة آنها به شناخت حقّ سبحانه، اسما و صفات باز مي گردد و عرفان عملي، سير و سلوک در راه رسيدن به کمالات معنوي، اتصال به خداوند و رهايي از ماديات، با هدف دور کردن دل از انحطاط و رسيدن به تکامل شايستة آن است. با توجه به اين تعريف، عرفان عملي، مقدمة عرفان نظري است؛ زيرا ابتدا بايد با قدم صدق و با اخلاص تمام، قلب را از اغيار پاک کرد تا به مرحلة شهود رسيد تا حقيقت آنگونه که شايسته است، بر سالک جلوه گر شود. از اين ديدگاه، راه عرفان، راه عمل بي چون و چرا به همة دستورات شريعت، بالا رفتن از نردبان سلوک ـ از ظاهر به باطن ـ و پاک کردن دل که حرم الهي است، از بت هاي خودساخته.



به تعبير ديگر، عرفان هم عمل به ظاهر دستورات الهي است و هم پاک کرد
ن قلب است و هر دو براي عارف لازم و ضروري است. آري، اصل، پاک کردن و نوراني کردن قلب است، تا سالک داراي قلبي صيقل‌خورده و صاف که حقايق در آن جلوه گر است، شود. در اين صورت است که همة اعمال و رفتار ظاهري و دستورات ريز و درشت شريعت، مفهوم پيدا مي کند و به همراه آن اعضا و جوارح عارف نيز نوراني مي گردد. اين معنايي است که همة عارفان و متصوفه بر آن اتّفاق نظر دارند. نمونة آنها «خواجه عبدالله انصاري» است که در مقدمه کتاب منازل السائرين که مهم ترين و اصلي ترين کتاب و دستورالعمل در عرفان عملي است، مي گويد:

انسان به نهايات ـ فنا و بقا و در نهايت توحيد ناب ـ نمي رسد؛ مگر اينکه بدايات را به طور صحيح پشت سر گذارده باشد، و طي کردن صحيح بدايات، تنها در صورتي است که (اولاً) اخلاص کامل باشد و هر کاري تنها براي خدا انجام شود؛ (ثانياً) از سنت و شريعت متابعت کامل شود و هيچ کاري انجام نشود؛ مگر اينکه در سنت وارد شده باشد؛ (ثالثاً) نهي الهي جدي گرفته شود؛ (رابعاً) در مواجهه با مردم، حرمت آنها رعايت شود و با شفت و مهرباني، با آنها سخن گويد و نه تنها کَلّ آنها نباشد که باري از دوششان بردارد و (خامساً) از هرکس و هر چيز که رقت را از بين مي برد، فاصله گيرد و از هرکس که قلب را به فتنه مي اندازد، دوري کند.3



با اين مقدمه روشن مي شود که اصل اولي در تصوف و عرفان، عمل خالصانه و کوشش مجدّانه و مستمر در انجام دستورات الهي و شريعت محمدي است که در اين صورت، قلب نوراني مي شود و به حقيقت توحيد مي رسد. هر فرقه و نحله اي که ادعاي عرفان و تصوف دارد، بايد با اين عيار محک زده شود. افسوس و صد افسوس که در برابر
عرفان اصيل و تصوف ناب، عرفان دروغين و صوفي گري حيله گرانه از بازار و رونق خوبي برخوردار است؛ به طوري که صداي همة عارفان حقيقي را درآورده است. خواجه عبدالله در همين کتاب مي نويسد:



مردم در اين وادي سه گروهند؛ مردمي که بين بيم و اميد حرکت مي کنند ـ اعمال و اشتباهات خود را مي بينند؛ بيم بر ايشان مستولي مي شود و لطف و رحمت بيکران الهي را مشاهده مي کنند؛ اميدوار مي شوند ـ بر اين گروه، نسيم محبت وزيدن مي گيرد و در عين حال که در مصاحبت حياء هستند ـ حياء مانع از آن است که دعوي محبت کنند ـ اين گروه را «مريد» مي نامند.

گروه دوم، اهل جذبه اند که با جذبة عنايات الهي از وادي تفرقه به خانة امن جمع و قرب الهي رسيده اند و آنها «مراد» نام دارند.

اما گروه سوم اهل دعوي باطلند و هم خود در فتنه افتاده اند و هم ديگران را به فتنه مي اندازند.4



آري، سي
ر و سلوک و رسيدن به حقيقت عرفان، سخت و نياز به تمرين، رياضت مستمر و دائمي دارد، اما اداي تصوف درآوردن، بسيار آسان است و متأسفانه همة فرقه هاي صوفيانه و درويشي امروزي، حيله گري و تزوير و تقليد مضحک است که نه عارفان حقيقي آن را بر مي تابند و نه عقل بر آن صحه مي گذارد و نه نقل آن را تاييد مي کند و به طور کلي، از نظر اسلام مردود هستند.

عرفان، تحت تأثير «مواد مخدر»5، رقص هاي صوفيانه و آنگاه آب و چاي و نسکافه و ميوه و تجديد آرايش زنان جوان و صحبت از ريمل جديدي که به تازگي به بازار آمده است که هر چه گريه کني، سر سوزني اثر در زير چشم‌هايت باقي نمي ماند و خلاصه تا صبح خواندن شعر و گوش دادن به موسيقي و سماع (رقص) و از حال رفتن و آنگاه تا ظهر خوابيدن و فرار از بحث هاي عقلاني و گريز از سياست6 و انواع تردستي هاي ساحرانه و ماهرانه و گرايش به عرفان سرخپوستي و هندي که وجه مشترک همه، اباحه گري، لاابالي گري و بي قيدي نسبت به ملزومات شريعت و عرفان حقيقي است، از سويي حکايت از عطش فطري بشر به معنويت دارد و از سوي ديگر، انحراف و وارونگي معنويت در دورة جديد است که شياداني از اين عطش سوء استفاده مي کنند و جوانان را به سمت محفل هايي اين چنيني مي کشانند که نتيجة آن، جز خواب گران و دوري از هدف متعالي عرفان، چيزي نيست. آري، انسان امروزي، تشنة هر چيزي است که بتواند او را از فضاي تنگ و خفقان آور ماده گرايي نجات دهد، اما صد افسوس که دغل بازان با استفاده از اين عطش، عرفان دروغين و حيله گرانه و وارونه را به خورد آنها مي دهند.



ايجاد دکان تصوف و درويشي از دير زمان در جامعة ما رواج داشته و به موازا
ت عرفان ناب جلو آمده است و فرقه هاي متعدد دراويش و صوفي در جاي جاي جامعه ما رونق داشته است و چون رسيدن به عرفان ناب سخت است و نياز به تمرين، تلاش شبانه روزي و التزام کامل به شريعت داشته است، تصوف حيله گرانه از رونق بيشتري برخوردار شده است؛ زيرا با تنبلي و بيکارگي نسبتي تام داشته و ساده انگاران را به خود جلب کرده است و به تعبير صاحب کتاب تبصرة العوام في معرفة مقالات الانام که در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم نگارش يافته است:



همت ايشان جز شکم نبود…از حرام احتراز نکنند و ايشان را نه علم باشد و نه ديانت…هيچ کس دون همت تر از ايشان نباشد.7

خواجه شيراز، آن عارف دل سوخته، در برابر چنين دکان هايي مي نالد و مي گويد:


نقد صوفي نه همين صافي بي غش باشد                    اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد


در دورة ما که معنويت گرايي افراطي در تقابل با ماده گرايي افراطي در سراسر جهان رواج يافته است و با صفت غرب زدگي و مد روز غربي و با الفاظي چون يوگا، ذن، عرفان سرخ پوستي، زرد پوستي و هندي و با مايه هايي از اشعار مولوي، حافظ و عطار به جامعه ما سرايت کرده است، پاسخي به بحران معنويت و هويت مي باشد و در حقيقت نوعي نيهيليسم منفعلانه است و بلکه نوعي قد علم کردن در برابر دين ناب و عرفان ناب است و اين، صفتي شيطاني است که سکة تقلبي را به جاي اصل به جوامع بشري عرضه مي کند تا عرفان دروغين را که در حقيقت ضدّ عرفان و معنويت حقيقي است، به جاي اسلام و شريعت محمدي و عرفان برخاسته از آن بنشاند و چه خوش گفت:


اين مدعيان در طلبش بي خبرانند                    آن را که خبر شد، خبري باز نيامد


آري، تنها راه چاره، بازگشت به عرفان ناب اسلامي است که آن از بطن شريعت مي گذرد؛ يعني تا زنده هستيم، دوري از همة محرمات، عمل به همة واجبات، دستورات الهي و تلاش در تحصيل اخلاص، با توجه تامّ به اصل ولايت و متابعت تام از امام معصوم(ع)؛ آنگاه است که توفيق الهي رفيق راه مي شود و راه را به همراه راهبر به ما مي نماياند؛ «من جاهد فينا لنهدينّهم سبلنا»8 و در هر صورت مقدمة سير و سلوک، شناخت دستورات الهي و متابعت هميشگي تا پايان عمر از آن است که در زبان عرفا به شريعت تعبير مي شود. عارف نامي، سيد حيدر آملي مي نويسد:



شريعت، اسم موضوع، براي راه هاي الهي است که مشتمل بر اصول و فروع آن، رخصت ها و واجبات آن، و نيکويي ها و نيک ترهاي آن است… پس بدان شريعت، تصديق افعال پيامبران قلباً و عمل به موجب آن است.9


پي نوشت‌ها:


برگرفته از مجله پرسمان، شماره 34، تير 1384.


1. سجادي، سيد جعفر، فرهنگ معارف اسلامي، ج: 2 ص: 77، شرکت مؤلفان و مترجمان ايران، چاپ نخست، تهران 1362.
2. پثربي، سيد يحيي، عرفان نظري، مرکز انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم، چاپ نخست، قم 1372، ص 232.


3. انصاري، خواجه عبدالله، منازل السائرين، با شرح کمال الدين عبدالرزاق قاساني، تصحيح: محسن بيدارفر، انتشارات بيدار، چاپ دوم، قم 1381، ص 18 ـ 19؛ شارح در تعريف اخلاص مي گويد: «امتثال امر الهي به آنچه در شريعت آمده، بدون توجه به عمل و بدون چشم داشت عوض و غرض، و تنها براي خدا و لوجه الله».


4. همان، ص 19؛ شارح دانشمند کتاب در تفاوت مراد و مريد مي گويد: «مراد اهل جذبه است و مريد اهل سير و سلوک. مراد محبوب المراد است که بدون نياز به سير و سلوک، جذبه او را در مي ربايد؛ همانند انبيا و ائمه سلام الله عليهم؛ اما مريد، اول سلوک مي کند و آن گاه جذبه او را مي ربايد» (همان، ص 17).


5. نصر، سيد حسين، معرفت و معنويت، ترجمه انشاءالله رحمتي، دفتر پژوهش و نشر سهروردي، چاپ نخست، تهران 1380، ص 213.
6. صوفيان آپارتماني، روزنامه شرق، جمعه 26 فروردين 1384.


7. حسني رازي، سيد مرتضي بن داعي، تبصرة العوام في معرفة امقالات الانام، تصحيح عباس اقبال: انتشارات اساطير، چاپ دوم، تهران 1364، ص 132 ـ 133.


8. سورة عنکبوت(29)، اية 69.


9. جامع الاسرار و منبع الانوار، تصحيح هانري کربن و عثمان يحي، انتشارات انستيت
و ايران و فرانسه، ص 343 ـ 345.


http://mohakeme.com

به این مطلب امتیاز دهید:

فرصت ویژه برای علاقه مندان به نویسندگی

شما می توانید مقالات خود را با نام خود در وب سایت موسسه منتشر نمائید. برای شروع کلیک نمائید.

نویسنده مقاله باشید