2. اعتقاد به جهان آخرت
زرتشت خود را پیامبر میدانست و مردم را به پرستش اهورامزدا فرا میخواند و آنان را به پاداش اخروی نوید میداد که در صورت عمل به نیکیها بدان نایل میشدند؛ چنان که در نیایش با اهورامزدا میگوید:
من روانم را با «منش نیک» به فراترین سرای خواهم برد؛ چه از پاداشی که «مزدا اهوره» برای کردارها برنهاده است، آگاهم.[27]
مؤمنین به زرتشت، با توجه به پیامهای صریحی که در اوستا آمده است، معتقد به جاودانگی روحاند و میگویند: روان پس از ترک جسم تا روز رستاخیز در عالم برزخ میماند هم چنین آنان به صراط، میزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند. بهشت آیین زردشت چیزی مانند بهشت اسلام است.[28]
3. اصول عملی
گزارش دقیق و مفصّلی دربارهی احکام عملی زردشت به دست ما نرسیده و آنچه از آنان میشناسیم تنها مربوط به فرقهی «مزدیسنی»، شاخهای از زرتشتی است؛ ولی تأکید احادیث اسلامی بر وجود پیامبر و کتابی آسمانی در میان مجوسیان[29] و از سوی دیگر، اعتقاد به توحید و ارتباط تنگاتنگ زرتشتیان دورهی هخامنشی و اشکانی با دیگر ادیان ابراهیمی که در اعلامیهی کورش نمود پیدا کرده است و وی خود را از سوی خداوند مأمور بازسازی معبد اورشلیم یهودیان میداند، نشان میدهد که رفتار عملی طرف داران این آیین نیز برگرفته از احکام الهی بوده است و رفتار و کرداری همانند سایر موحدان داشتهاند.
عدم اطلاع از احکام عملی آیین زرتشت در دورهی قبل از ساسانیان، ناشی از این است که
این آیین سنت کتبی و نوشتاری نداشته و بیشتر به سنت شفاهی متکی بوده است و منابع موجود که برخی از احکام اعتقادی و عملی زرتشتیان را نشان میدهند بیشتر در دورهی ساسانی و حتی بعد از ظهور اسلام گردآوری شدهاند[30] و نسبت دادن آنها به زرتشت و زرتشتیانِ قبل از دورهی ساسانی چندان به واقعیت نزدیک نخواهد بود. با این همه، از همین بازماندههای مکتوب نیز میتوان به دست آورد که آیین زرتشت، مانند دیگر آیینها، مدعی هدایت انسانها به سوی رستگاری است و وعده میدهد که در صورت عمل به این آیین میتوان به سعادت دنیوی و اخروی رسید. مهم ترین منبعی که به ارائهی برنامههای عملی آیین زرتشت پرداخته، بخش «وندیداد» کتاب اوستاست. این قسمت که تقریباً از بیست و دو «فرگرد» تشکیل شده، حلال و حرام، نجس و پاک و برخی قوانین جزایی و اصول عملی و رفتاری آیین زردشت را توضیح داده است.[31] با مطالعهی این بخش و سایر بخشها میتوان نتیجه گرفت که مقصود از آفرینش و نتیجهی زندگی این است که آدمی در آباد کردن جهان و شادمانی خود و دیگران بکوشد و با «اندیشهی نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک» خود را شایستهی رسیدن به اوج کمال و پیوستن به بهروزی جاودانی نشان دهد.[32]
قوانینی که در اوستا به آنها اشاره شده، هر چند در مقایسه با ادیان ابراهیمی و به خصوص دین اسلام آمیخته با خرافات بسیاری است،[33] ولی به دو نکته یعنی وظیفهی انسان در مقابل اهورامزدا و هم چنین وظیفهی او در هم زیستی با همگنان خود بیش از سایر موارد اهمیت میدهد؛ هر چند در این میان به دلیل وجود برخی از کجاندیشیها و افراط و تفریطها از جادهی حق دور شده و به ورطهی گمراهی کشیده میشود.
این همه که گذشت بیشتر بر جنبهی مشترک آیین زرتشت در اصول اعتقادی و عملی با سایر ادیان ابراهیمی توجه داشت، ولی این آیین وجوه افتراق متعددی نیز با این ادیان دارد به گونهای که برخی از احکام عملی که در بخش «وندیداد» ذکر شده است هیچ مناسبتی با ادیان الهی ندارد؛ به طور مثال دربارهی زنی که بچهی مرده به دنیا بیاورد چنین حکم داده شده است که آن زن باید به نقطهای دوردست برده و دور از آب و آتش نگه داری شود و تنها بعد از خوردن چندین جام «گُمیز» (پیشاب گاو نر) آمیخته با خاکستر میتواند شیر بنوشد، ولی باز حق نوشیدن آب را تا چندین روز ندارد.[34]
در همین بخش وندیداد احکامی ذکر شده که انجام آن عادتاً محال است؛ به طور مثال اگر کسی سگ آبی را بکشد، باید «ده هزار تازیانه با اسپهه ـ اشترا، ده هزار تازیانه یا سرو شو چرن بدو بزنند و باید اَشَوَنانه و پرهیزگارانه ده هزار بسته هیزم سخت و خشک و پاک را چون تاوانی به روان سگ آبی به آتش اهوره مزدا بیاورد…» و البته حکم به این جا ختم نمیشود، بلکه باید ده هزار مار، ده هزار سنگ پشت، ده هزار قورباغه، ده هزار مورچه، ده هزار کرم خاکی، ده هزار مگس و… را بکشد و خانه و زمینی را به روان سگ آبی داده، هیجده استبل ویران شده را بازسازی و هیجده سگ را از ناپاکیها پاک کرده، هیجده مرد را طعام دهد[35] و… تا گناه او بخشیده شود. این گونه احکام بیشتر قسمتهای وندیداد را به خود اختصاص داده و مطالعهی آنها فقط این مطلب را ثابت میکند که احکام مذکور در این کتاب هرگز نمیتواند راه نمایی برای هدایت جامعه و مایهی سعادت دنیوی و اخروی انسان باشد.
انحرافات در آیین زرتشت
هر چند در نگاه اول، آغاز انحراف در ادیان و مذاهب به صورت تدریجی صورت میگیرد، ولی بررسی عمیق نشان میدهد که برخی از حوادث اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… نقش بیشتری در شروع تحولات و انحرافات اساسی دارند و میتوان این حوادث را سرآغاز انحرافهای بنیادین شمرد.
آیین زرتشت نیز در دورهای خاص، یعنی به هنگام به قدرت رسیدن شاهان ساسانی، تحولی اساسی یافت و در اثر حوادث سیاسی اجتماعی این دوره تغییرات و انحرافات مهمی را تجربه کرد.
بر اساس شواهد تاریخی، اردشیر بابکان، که اجدادش از بزرگانِ معبدی در فارس و شهر استخر بودند به عنوان یک شخص مذهبی قیام کرد و بعد از پیروزی بر دشمنان خود، یکی از فرقههای آیین زرتشت را که «مزدیسنی» نامیده میشود بر سرتاسر ایران گسترش داد[36]و سایر فرقهها را منکوب خود ساخت «و در این کار موبدی به نام «کرتیر» وی را یاری میکرد.[37] ساسانیان سعی میکردند قیام خود علیه اشکانیان را قیامی مذهبی جلوه دهند و «منکر گرایش اشکانیان به کیش مزدیسنی بودند.»[38]
با روی کار آمدن ساسانیان، شاخهی مزدیسنی تنها قرائت صحیح از آیین زرتشتی معرفی شد و بر آیین زرتشت غلبه یافت. این غلبهی سیاسی بعدها موجب غلبه در عقاید شد و آیین مزدیسنی را تنها نمایندهی آیین زردشت جلوه داد و انحرافاتی که مؤسسین شاخهی مزدیسنی ایجاد کرده بودند بعدها پررنگتر شد و دامن آیین زرتشت را فرا گرفت و این آیین را که با ادیان ابراهیمی قرابتهایی داشت از اصل خود دور و زمینههای پدید آمدن انحرافهای بیشتر را فراهم کرد. برخی از گزارشهای تلمود[39] نشان میدهد که ایرانیان در زمان اشکانیان با ادیان توحیدی ارتباط داشتند؛ مثلاً در اجرای احکام دین یهود به پیروان این دین کمک میکردند؛ ولی این کار بعد از روی کار آمدن ساسانیان برافتاد و «اردشیرِ اول یهود را از اعمال کیفرهای سخت بر هم دینان خود محروم ساخت.»[40] و بعدها هنگامی که قسطنطین، مسیحیت را آیین رسمی امپراطوری روم معرفی کرد، ساسانیان به کلی ارتباط خود با دیگر ادیان الهی را قطع کردند و بر جدایی آیین زرتشتی مزدیسنی از دیگر ادیان پای فشردند و به تقویت آیین مزدیسنی، که بیشتر بر جنبهی مسیحیت ستیزی آن تأکید میشد، پرداختند و همین امر باعث شد تا بستر ایجاد انحرافات جدید بیش از پیش فراهم شود.
تعیین علت و زمان وقوع برخی از انحرافات مشکل مینماید، ولی اگر بخواهیم اهم این انحرافات را بشناسیم میتوانیم به موارد ذیل اشاره کنیم:
1. انحراف از توحید
همهی آنهایی که زرتشت را موحد میدانند، اظهار میدارند که توحید زردشتی بعدها دچار انحراف شد. جان بی ناس در این مورد مینویسد: اندیشهی توحید که زردشت تعلیم داد نیز دست خوش تغییراتی گردید؛ بنابر آنچه در اعتقادات رسمی کتاب اوستا مسطور است، اهورامزدا مانند خدای متعال و برتر از همگان مورد پرستش میباشد. وی دارای ذاتی متعال و وجودی بی شبه و مثال است و مقام روحانیت و لطف او بالاتر از آن است که بتوان برای او تصویری یا تندیسی از چوب و فلز ساخت؛ ولی این نظریهی توحید خالص بعدها تجزیه و انقسام پذیرفت.[41] با استقلالی که اهریمن در مقابل اهورامزدا به دست آورد
، توحید اولیه خدشهدار و به نوعی دوگانهپرستی نزدیک شد. زرتشتیان گمان میکردند با استناد بدیها و شرور به اهریمن، به تنزیه و تقدیس اهورامزدا پرداختهاند، ولی نمیدانستند که این اعتقاد آنان را به شرک نزدیک میکند.
در برخی از احادیث ذکر شده است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: انّ القدریة مجوس هذه الامة و هم الذین ارادو ان یصفوا الله بعدله فاخرجوه من سلطانه؛[42] قدریه[43] مجوس این امت هستند و آنها کسانی هستند که میخواستند خداوند را به عدلش توصیف کنند، ولی او را از قدرت و حکومتش خارج کردند.
یعنی همان گونه که قدریه با این که موحد بودند، به دلیل اصرار بر قرائتی خاص از صفت عدل خداوند، از توحید واقعی دور شدند، زرتشتیان نیز دچار این توهم شده بودند که خدای نیکیها نمیتواند خالق شر و پلیدی باشد و میخواستند این مشکل را حل کنند که در نهایت ناخواسته از راه توحید دور شدند و در دام نوعی ثنویت گرفتار آمدند.
2. تقدیس آتش
از آثار به جای مانده از دورهی هخامنشیان و دورهی قبل از آنان، اثری که با قطع و یقین بتوان آن را آتشکده نامید، وجود ندارد وگویا تعظیم و تقدیس آتش ـ بهاندازهای که توهم پرستش را پیش آورد ـ از زمان اشکانیان آغاز شده ودر دورهی ساسانیان به اوج خود رسیده است، به گونهای که برخی از مردم، زرتشتیان راآتش پرست نامیدهاند. جان بی ناس مینویسد:
باید دانست که زردشت خود آتش را نمیپرستید… و معتقدات او با آنچه بعدها آتش پرستان اخیر عنوان کردهاند اختلاف دارد، بلکه او آتش را فقط یک رمز قدوسی و نشانی گران بها از اهورامزدا میدانسته است که به وسیلهی آن به ماهیت و عصارهی حقیقت علوی خداوند دانا میتوان پی برد.[44]
زرتشتیان هرگز خود را آتش پرست نمیدانند، ولی افراط آنان در تقدیس آتش منجر شد تا عدهای
آنان را آتش پرست بنامند.
3. دفن نکردن مردگان
زرتشتیان به جاودانگی روح عقیده دارند. آنان میگویند: روان پس از ترک جسم تا روز رستاخیر در عالم برزخ میماند؛ هم چنین آنان به صراط، میزان اعمال، بهشت و دوزخ معتقدند؛[45] با این همه مردگان خود را دفن نمیکنند، بلکه اجساد مردگان خویش را در درون دخمه یا برج خاموشان قرار میدهند، تا خوراک پرندگان گوشت خوار شوند؛[46] اما باید دانست که این رسم نیز جزو رسوم اصیل آیین زرتشتی و مجوسی نیست و وجود مقبرههای متعدد از دورهی هخامنشیان در پاسارگاد، تخت جمشید و نقش رستم، بهترین گواه بر این مدعاست و ثابت میکند که زرتشتیان نیز همانند سایر موحدان، مردگان خود را دفن میکردهاند، ولی گویا بعدها به دلیل افراط در تقدیس خاک و آب و آتش، از دفن مردگان در زمین ـ که به گمان آنان موجب آلودگی خاک میشد ـ خودداری کرده و به گذاشتن آنان در دخمهها اکتفا نمودند.
4. ازدواج با محارم
یکی از خصوصیاتی که در بیشتر کتابها به زرتشتیان نسبت داده شده، ازدواج با محارم (یعنی خواهر، مادر و دختر) است و در تاریخ نیز به این امر اشاره شده است که برخی از پادشاهان و بزرگان زرتشتی با محارم خود ازدواج کردهاند؛ ولی مهم این است که این امر ریشه در عقاید زرتشت ندارد و بعدها در این آیین متداول شده است؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام به انحرافی بودن این عمل اشاره کرده میفرمایند این عمل بعدها وارد آیین زرتشت شده است.
علامه طباطبایی(ره) مینویسد: در کتاب توحید روایت شده که اشعث بن قیس از حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرسید که به کدام وجه از مجوس اخذ جزیه میکنند با آن که ایشان را نه پیغمبر است و نه کتاب؟ حضرت فرمودند: این چنین نیست که تو میگویی؛ زیرا ایشان را هم کتاب بوده و هم پیغمبر، تا آن که پادشاه ایشان شبی مست شده با دختر خود زنا کرد. قوم او چون از این امر شنیع مطلع شدند، صبح نزد پادشاه آمدند و گفتند: دین ما را ضایع کردی باید که اجرای حد بر تو کرد. پادشا
ه ایشان گفت که مرا در این کار عذری است مقبول؛ زیرا حق سبحانه و تعالی را کریمتر و بزرگتر از آدم مخلوقی نبود و او دختران خود را به پسران خود میداد؛ پس اگر من نیز با دختر خود دخول کرده باشم گناهی نکرده ام. قوم او گفتند: راست گفتی دین حق همین است. بعد از این حق تعالی به واسطهی مکافات این گناه عظیم علمی را که در سینهی ایشان بود محو کرد و کتابی را که برایشان نازل کرده بود از میان ایشان برداشت.[47]
براساس حدیث فوق، پذیرش ازدواج با محارم موجب نابودی آیین زردشت شد. آنچه باقی مانده در حقیقت بیشتر مجموعهای است از عقاید انحرافی که بعدها نیز دچار تغییر و تحول گردید. این مجموعه بعد از ورود اسلام به ایران تغییرات اساسی یافت و برخی از عقاید و اعمال خرافی آن کنار گذاشته شد و بزرگان این آیین سعی نمودند تا این آیین را از نو بسازند و بیش از پیش قابل پذیرش جلوه دهند؛ لکن در این امر توفیق چندانی نیافتند و هم چنان گرفتار انحرافاتی هستند که در هیچ آیینی وجود ندارد.
پی نوشت:
[27]. جلیل دستخواه، اوستا، (انتشارات مروارید، چاپ اول، 1370)، ج 1، ص 8، یسنه هات، 28/4.
[28]. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول، 1379)، ص 66.
[29]. ثقة الاسلام کلینی، الکافی، ج 4، ص 12، به نقل از نرم افزار نور 2.
[30]. ر.ک: استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، (خدمات متقابل اسلام و ایران)، ص 213 و 214.
[31]. جلیل دوستخواه، همان، ج 2، ص 659 ـ 888.
[33]. مرتضی مطهری، همان، ص 235.
[34]. اوستا، ج 2، ص 715 و 716، فرگرد پنجم، ص 46 ـ 57.
[35]. جلیل دوستخواه، همان، ج 2، ص 822، وندیداد، فرگرد چهاردهم.
[36]. استاد مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 14، خدمات متقابل اسلام و ایران، (انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1377)، ص 156.
[37]. همان.
[38]. ر. ک: ریچارد ن. فرای، میراث باستانی ایران، ترجمهی مسعود رجب نیا، (انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1368)، ص 321.
[39]. تلمود، مجموعه سنتهای ربانی است که قوانین و مقررات موسی را شرح و تفسیر میکند. در تلمود دو قسمت مشخص دیده میشود: میشنه که در آن سنن شفاهی را به صورت مجموعهای درآوردهاند و گمارا که تفسیر آن است. فرهنگ معین.
[41]. جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی علی اصغر حکمت، (انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، 1370)، ص 468.
[42]. شیخ صدوق، التوحید، ص 382، به نقل از نرم افزار نور 2.
[43]. در کتاب «هفتاد و سه ملت» آمده است که قدریه گویند: سررشتهی اختیار به دست ماست. طاعت و معصیت و خیر و شر فعل بندگان است نه «قضا»ست و نه «قدر» و نه خواست کس دیگر. ارادت و مشیت و خواست حق جل جلاله با کار ما کاری ندارد؛ اگر نه چرا باید آدمی گرفتار کردار خود باشد…»؛ محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم 1375، ص 356.
[44]. جان بی ناس، همان، ص 463.
[45]. حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، (انتشارات سمت، چاپ اول 1379)، ص 66.
[46]. ر. ک: جان بی ناس، همان، ص 482.
[47]. ترجمهی تفسیر المیزان، ج 14، ص 21؛ نورالثقلین، ج 2، ص 475، انوار درخشان، ج 11، ص 154، به نقل از نرم افزار تفسیر جامع.
www.mazaheb.com