ابوالفضل صدقي
اسلام در تاريخ معاصر ايران نقش مهمي در صحنه سياسي ايران داشته است. حكم تحريم استعمال تنباكو و توتون توسط ميرزاي شيرازي كه اين قرارداد بيش ا
ز 54 روز دوام نياورد و تحت فشار علما، شاه بالاجبار قرارداد را لغو كرد و نقش بيبديل روحانيت شيعه در انقلاب مشروطيت كه عمل به اسلام و اجراي عدالت را خواستار بودند، خشم استبداد و استعمار را برانگيخت. بيترديد بدون حضور علماي شيعه، بسيج مردم جهت مقابله با استعمار و استبداد به سرانجام نميرسيد و اگر در پايان هم به استيلا رضاخاني ختم شد به دليل آن بود كه علما و روحانيان را كنار گذاشتند و شيخ فضلالله نوري، اعلم علماي تهران را به شهادت رسانيدند.(1)
سلطه تاريخي بيگانگان در ايران و وابسته دانستن رضاشاه به اين سلطه توسط نيروهاي مذهبي و اشغال ايران توسط متفقين موجي از احساسات ضدبيگانه را در ايران به ويژه بين قشرهاي مذهبي به وجود آورد. روحانيت سياسي با نمايندگي آيتالله كاشاني توانست اين احساسات را به يك حركت ضداستعماري تبديل كند. اين حركت خصوصاً استعمار انگليس را كه نزديك به نيمقرن ذخاير ملي ايران را به يغما ميبرد، هدف قرار داد. فتواهاي پي در پي مراجع و علما، بسيج تودههاي مذهبي توسط آيتالله كاشاني، عمليات كوبنده فدائيان اسلام، مهمترين نقش را در نهضت ملي شدن نفت ايفا كرد.(2) و بالاخره نهضتي كه امام خميني(س) در سال 1341 آغاز كرد و در سال 1357 به اوج خود رسيد و به يك انقلاب تمام عيار تبديل شد، موجب گرديد كه در سال 1357 مردم ايران، شهري و روستايي طبقه متوسط و مستضعف، دانشگاهي و حوزوي، كارگر و كشاورز، بازاري و كارمند، مرد و زن، پسر و دخ
تر، پير و جوان و همه اقشار ايران به نداي امام خميني(س) پاسخ گويند و يك پارچه شعار استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي را فرياد زنند.(3) استعمار براي در هم پاشيدن و متلاشي كردن حوزههاي ديني و مرجعيت مذهبي غير از ايجاد احساس تنفر و حقارت نسبت به ارزشهاي فرهنگي و ديني و ضد ترقي و پيشرفت جلوه دادن سنتها و شعائر ديني به مهمترين عملي كه دست يازيد، به وجود آوردن حساسيتهاي داخلي و جنگهاي زرگري و اختلافات فرقهاي شديد بود تا با مشغول كردن اذهان مردم به مسائل انحرافي، آنها را از دشمن و خطر توطئهاش غافل سازند. از طرف ديگر، استعمارگران براي تضعيف نفوذ و از بين بردن رهبران و روحانيان متعهد و آگاه درصدد برآمدند كه جهت مقابله با اينان، رهبران و سردمداران روحانينما را روي كار بياورند و تلاش كردند با ساختن فرقهها و مسلكهاي قلابي و استعماري از يك طرف حكومتها و رژيمهاي دستنشاندة خود را سرپا نگه دارند و از طرف ديگر با ايجاد تفرقه و چند دستگي بين مسلمين، اساس فكري و مذهبي آنان را ضعيف و سست كنند تا ذهن، فكر و انديشه مردم به خصوص جوانان اين جوامع مذهبي را از سياست و حكومت و دخالت در اداره مملكت دور نگه دارند به طوري كه دخالت دين و مذهب در امور سياست و اداره مملكت امري مكروه و حتي حرام نشان داده شود تا بيشتر و آسودهتر بتوانند بر مقدرات اين كشورها حاكم و از منابع و ذخاير اين كشورها منافع خود را تأمين كنند.(4) حتي اگر انجمن حجتيه ساخته و پرداخته استعمار و استبداد نباشد اما عملاً در جهت منافع آنها حركت كرده است. با توجه به نداي امام خميني(س) در خصوص خطر مقدسنماهاي بيشعور و طرفداران جدايي دين از سياست و با توجه به اينكه هماكنون نظام سلطه جهاني تلاش ميكند با كمك اين مقدسنماهاي متحجر، علاوه بر گسترش انديشه جدايي دين از سياست، اختلافات مذهبي را دامن بزند و نيز با توجه به اين كه مراكز قدرت شيطا
ني تلاش ميكنند به فرزندان راستين خميني كبير و ياوران خامنهاي عزيز، به دليل عشق به امام زمان(عج) انگ انجمني بزنند لازم است به كالبدشكافي اين جريان بپردازيم. لذا در اين مقاله سعي داريم به سئوالات زير پاسخ گوييم:
1. انجمن حجتيه چگونه شكل گرفت و چه عملكردي داشت؟
2. ابعاد فكري و اعتقادي انجمن حجتيه چيست؟
3. آخرين تحركات انجمن حجتيه چه بود؟
4. آيا دولت نهم دنبالهرو انجمن حجتيه است؟
شكلگيري انجمن حجتيه
نام كامل انجمن حجتيه كه به انجمن ضدبهائيت نيز مشهور بوده، «انجمن خيريه حجتيه مهدويه» است. اين انجمن مقارن با كودتاي آمريكايي 28 مرداد 1332 تأسيس شد. مؤسس اين گروه آقاي شيخمحمود ذاكرزادة تولايي است كه به نام شيخ محمود حلبي شناخته شده بود. وي تا پيش از كودتا هر روز برنامههاي سخنراني در راديو مشهد داشت.(5)
در خصوص علت و هدف تشكيل انجمن نظرات مختلفي وجود دارد. برخي بر اين عقيدهاند كه در سالهاي پيش از 28 مرداد 1332 كه تبليغات وسيعي براي انحراف افكار عمومي توسط بهائيت به ويژه عليه روحانيت و حوزهها راه افتاد آقاي حلبي كه در حوزه مشهد درس
ميخواند و استاد وي ميرزامهدي اصفهاني – كه علاقه خاصي به امام زمان(عج) داشته – به همراه طلبه ديگري به نام سيدعباس علوي توسط يك مبلغ بهائي به بهائيت دعوت ميشوند. اين افراد چند ماهي از وقت خود را براي مطالعه بهائيت صرف ميكنند. سيدعباس علوي به خاطر زمينههاي دنيوي و شهواني كه احتمالاً بهائيت در اختيارش ميگذارد ميلغزد و بهائي ميشود و به عنوان يكي از مبلغان بزرگ بهائيت كتابهايي هم در اثبات آن مينويسد. آقاي حلبي با مشاهده اين مسئله بهائيت را خطر بزرگي تشخيص ميدهد و با برقراري تماس با افراد گولخورده از بهائيت، به جلسات تبليغي آنان راه يافته، با آنها به مناظره و مباحثه ميپردازد. سپس آقاي حلبي به تهران آمده و جذب نيرو ميكند و اطلاعات و تجربيات خود را منتقل مينمايد. چون بهائيت مثل مساجد ما علني و با پرچم فعاليت ميكردند و خطر آنها نزد علما منعكس شده بود، پس از يك سري موفقيتها، آقاي حلبي و دوستانش مورد حمايت علما قرار گرفتند و علما اجازه استفاده از سهم امام را نيز به آنها دادند.(6) نظر دومي كه در خصوص تشكيل انجمن وجود دارد مربوط به خود انجمنيها است. آنها معتقدند آقاي حلبي رئيس انجمن مدعي شده كه در سالهاي 32 خواب ديده است كه امام زمان به وي امر فرمودهاند كه گروهي را براي مبارزه با بهائيت تشكيل بدهد. نظر ديگر حاكي از آن است كه پس از بروز اختلاف بين آيتالله كاشاني و مصدق و شكست نهضت ملي نفت همزمان تبليغات بهايت نضج گرفت و گروهي را كه در بينشان طلبه نيز بود از جمله هم حجرهاي آقاي حلبي را جذب كردند. لذا بهائيت در ذهن شيخ محمود حلبي بزرگ جلوهگر شد و به اين نتيجه رسيد كه بايد سياست را ول كرد و دست به انجام اقدامات فرهنگي زد. به علت شكست نهضت نوعي يأس بر جامعه حاكم شد و عدهاي كه به دنبال جرياني ميگشتند تا با وصل شدن به آن، يأس و بريدگي خود را توجيه ايدئولوژيكي و سياسي كنند،
به اين جريان پيوستند. گروهي ديگر برآنند كه استعمار همواره يك قسمت از سياستهايش فرقهسازي بوده و براي مطرح كردن، بالا كشيدن و رشد دادن آن فرقه دست به ايجاد يك ضدفرقه نيز ميزده است و مسئله انجمن بهائيت و انجمن ضدبهائيت نيز مشمول اين سياست ميباشد.(7)
گذشته از علت شكلگيري انجمن حجتيه آنچه كه با قاطعيت ميتوان گفت اين است كه انجمن برخلاف حركت اسلام سياسي و انقلابي حركت كرده و با جدايي دين از سياست نيروي خود را مصروف عوامل فرعي كرده از مبارزه با اصل و ريشه فساد غافل ماند و به همين جهت مورد استقبال دربار قرار گرفت.
به هر ترتيب آقاي حلبي به تشكيلات خود رسميت داد و نهايتاً در سال 1336 آن را به نام انجمن حجتيه مهدويه به ثبت رساند. اين انجمن داراي يك هيأت مديره بود كه فعاليتهاي انجمن زيرنظر اين هيأت مديره انجام ميگرفت. شيخ محمودحلبي رياست هيأت مديره را بر عهده داشت و اعضاي اين هيأت مديره عبارت بودند از:
حاجسيدرضا رسول، سيدحسن سجايد، محمدحسين غلامحسين، حاج محمدتقي تاجر(8)
اساسنامه انجمن داراي يك فصل، دو ماده، هشت بند و دو تبصره بود؛(9) تبصره يك عبارت است از اينكه، هدف انجمن تا ظهور قائم موعود غيرقابل تغيير است. در تبصره دو آمده است: «انجمن به هيچوجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسئوليت هرنوع دخالتي را در زمينه سياسي كه از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد بر عهده نخواهد داشت.»(10)
انجمن حجتيه به زودي موفق شد در اكثر شهرهاي ايران گروههايي را سازمان بدهد و از تهران فعاليت آنها را هدايت كند. از آنجا كه هر نوع فعاليت سياسي از طرف اعضاي انجمن ممنوع بود عملاً حمايت دستگاه امنيتي دوره حكومت محمدرضاشاه را به خود جلب كرده بودند. آقا علياكبر پرورش از فعالان اوليه و سابق انجمن حجتيه ميگويد: «از برادران و خواهران انجمن نوشته ميگرفتند كه در امور سياسي دخالت نكنند و انجمن شديداً از درگير شدن با مسائل سياسي اجتناب ميكرد.» به دليل گرفتن تعهد كتبي مبني بر عدم مبارزه و عدم دخالت در امور سياسي از اعضا بود كه انجمن، نه تنها كوچكترين تهديدي از جانب رژيم منحوس پهلوي نشد بلكه بعضاً مورد حمايت آنان نيز قرار گرفت. از طرف ديگر چون متظاهر به مذهب و مطيع مرجعيت هم بود نزد روحانيان هم توانست مشروعيت لازم جهت حمايت را كسب كند.(11) حد اعتماد دستگاه امنيت رژيم شاه به آقاي حلبي در سند زير آشكار ميشود.
رئيس واحد اطلاعات دستگاه امنيت دستور ميدهد كه هراقدام نسبت به گروه حجتيه با نظر آقاي حلبي باشد:
پيرو نامه شماره 20171/12525-17/1/36 سازمان اطلاعات و امنيت تهران خواهشمند است دستور فرماييد از هرگونه اقدام و نظراتي كه نسبت به اعضاي پنج نفر يادشدگان در نامه پيروي مذكور به عمل خواهند آورد، اين واحد را نيز آگاه سازند. ضمناً چون تجمع نامبردگان جنبه ضديت با مسلك بهايي را دارد و برابر اطلاع حاج شيخمحمود ذاكرزاده تولايي معروف به حلبي از گردانندگان اين جلسه با بخش 21 سازمان اطلاعات و امنيت تهران همكاريهايي دارد اصلح است هرگونه اطلاعي در مورد جلسه متشكله را قبل از احضار بقيه از مشاراليه استفسار نمايند – رئيس واحد اطلاعاتي كميته مشترك ضدخرابكاري، ناصري 23/1/36(12)
با اين سند، همكاري دستگاه امنيتي ايران و گروه حجتيه به خوبي آشكار ميشود. سند ديگري كه در زير ذكر ميشود گوياي آن است كه هرگاه افرادي، از روي بياطلاعي از روابط انجمن با دستگاه امنيت اقداماتي عليه برخي از فعالان حجتيه انجام دادهاند مورد توبيخ دستگاه امنيت و رئيس آن قرار ميگيرند:
درباره شيخ محمود تولايي برابر اظهار نامبرده بالا آقاي محمود صالحي نماينده انجمن مباحثه و ارشاد بهائيان به دين اسلام از طريق آن ساواك احضار و توضيحاتي در مورد انجمن مذكور از وي خواسته شده و با آنكه مشاراليه صراحتاً اعتراف نموده كه كليه سوابق امر توسط گردانندگان انجمن در مركز در اختيار ساواك قرار گرفته معهذا مرتباً به عناوين مختلف اظهار و مورد بازرسي قرار گرفته است. خواهشمند است دستور فرماييد چگونگي و علت احضار نماينده انجمن فوقالذكر را اعلام دارد.
مديركل اداره سوم – مقدم(13)
اسناد فوق نشان ميدهد كه تا چه اندازه روابط انجمن با دستگاه امنيتي شاه نزديك بوده است. بدون ترديد اگر آنها كوچكترين خطري احساس ميكردند با شدت با انجمن حجتيه برخورد ميكردند در صورتي كه دستگاه امنيتي خود به حمايت و تشويق آنها پرداخته است. علياكبر پرورش درباره عكسالعمل دستگاه امنيت از استعفاي خود از انجمن حجتيه ميگويد: وقتي ساواك متوجه شده بود كه من از انجمن كمار رفتهام همين نادري [از مسئولان عاليرتبه دستگاه امنيت] ملعون ما را خواست و خيلي فحاشي كرد و گفت چرا ديگر در انجمن نيستي.(14)
دستگاه امنيتي ميديد افراد مذهبي كه از انجمن جدا ميشدند به سوي نيروهاي انقلابي و ضدرژيم ميروند، لذا انجمن محلي براي جذب نيروهاي مذهبي بود.
عملكرد انجمن حجتيه قبل از انقلاب
طرح مسائل انحرافي و خرافات يكي از مهمترين عملكردهاي انجمن حجتيه، قبل از انقلاب است. مهمترين و آشكارترين فعاليت انجمن، قبل از انقلاب، مبارزه با بهائيت بود. مبارزه با بهائيت فلسفه وجودي انجمن را شكل ميداد؛ اين مبارزه تنها در بعد فكري، انجام ميگرفت و انجمن وارد فاز سياسي و اقتصادي نميشد. در حالي كه بهائيت يك پديده كاملاً سياسي و شبه جاسوسي بود و متقابلاً يكي از راههاي مبارزه با آن، برخورد سياسي بود. از آنجا كه انجمن سياست را نفي ميكرد با اين ويژگي بهائيت درگير نشد و فقط از پايگاه ايدئولوژيك به نقادي آن ميپرداخت. به همين خاطر هنگامي كه با هويدا نخستوزير معدوم شاه، دكتر ايادي، دكتر ثابتي، يا هژبر يزداني و غيره كه از مسئولان و متنفذان حكومت استبداد بودند برخورد ميكرد، با وجودي كه بهائي بودند، انجمن ضدبهائي باز هم به ديده بيتفاوتي به آنان مينگريست زيرا درگيري با آنان اگر چه بهائي بودند جنبه سياسي پيدا ميكرد نه ايدئولوژيك و چون انجمن بايد تنها با مبلغان بهائيت به مبارزه برميخاست ديگر كاري به كار آنها نداشت.(15) شهيد رجايي ميفرمايد: «آن موقعي كه برادران و خواهرانمان زير شكنجه فرياد ميكشيدند اينها ميرفتند ثابت كنند كه بهائيت بر حق است يا باطل و دقيقاً در مقابل مبارزه قرار ميگرفتند.»(16) استاد شهيد هاشمينژاد در اين رابطه ميفرمايد:
تعدادي از رهبرانشان (رهبران انجمن حجتيه) چنان بهائيت را بزرگ ميكردند كه انگار در اين مملكت خطر، بهائيت است. در حالي كه ما معتقد بوديم يعني خط انقلاب معتقد بود كه بهائيت شاخهاي از شاخههاي استعمار، معلولي است ما بايد سراغ علت برويم.(17)
در واقع، عملكرد انجمن حجتيه در راه مبارزه ايدئولوژيك با بهائيت همان طور كه گفته شد در خدمت اهداف رژيم شاه بود. رژيم قصد داشت از يك طرف با ترويج ابزار شيطاني و شهواني، جوانان اين مرز و بوم را سرگرم كند و از طرف ديگر با تقويت جريانهاي غيرسياسي و بيخطر همچون انجمن حجتيه، فكر جوانان مذهبي را از مبارزه با رژيم فاسد شاه به مبارزه فكري و ايدئولوژيك با گروههايي همچون بهائيت سوق دهد. انجمنيها مسئله بهائيت را آن قدر مهم جلوه دادند كه حتي در مبارزه امام خميني(س) با رژيم شاه شركت نكردند و در ضمن چون اين حركت را نشئت گرفته از فتواي مرجع انجمن (آيتالله خويي) ميدانستند از نظر شرعي نيز اشكالي در كار خود نميديدند. رهبران انجمن حتي با مشاهده سيل عظيم جمعيت مسلمانان در مقابله با نظام ستمشاهي و حمايت روحانيان معظم از آنها، حاضر نشدند كه به امامت مرجع كبير شيعيان تن بدهند و قيام مردم را با عباراتي مثل «وزوز پشه را چه به فانتوم» به استهزاء ميگرفتند و ميگفتند: «مشت بر درفش چه ميتواند بكند» يا امام را مسخره كرده و اظهار ميكردند كه «يك خودكاري در دستش گرفته و يك اعلاميهاي نوشته ميخواهد آمريكا را شكست بدهد.»(18)
انجمن قبل از انقلاب اسلامي نيروهاي جواني را كه ميتوانستند در امر مبارزه مؤثر باشند نه تنها به جريان انحرافي ميانداخت و از مسير نهضت دور نگه ميداشت بلكه در سخنرانيها هم در منكوب كردن مبارزان اقدام ميكرد چنانكه حلبي در يكي از سخنرانيهايش گفت:
چندي است تحريص ميكنند. ولي چه از آب درميآورند؟ چريك. چي از آب درميآورند؟ مفسده خرابكار، موذي به اجتماع، مضر به نظام، تشويق ميكنند اما يك جوري تشويق ميكنند كه آني كه به عمل ميآيد، بر ضرر تمام ميشود، چون طبق اسلام تشويق نميشوند.(19)
يعني در واقع همان تهمتهايي كه رژيم طاغوت به مخالفان خود نسبت ميداد. اينها هم همان را طوطيوار تكرار ميكردند. امام امت ميفرمايند: از بس اجانب و عملشان به گوش ما خواندهاند كه: آقا برو سراغ كارت، سراغ مدرسه و درس و تحصيل، به اين كارها چكار داريد؟ اين كارها از شما برنميآيد. ما هم باورمان آمده كه كاري از ما نميآيد و اكنون من نميتوانم اين تبليغات سوء را از گوش بعضي بيرون كنم.(20)
جدا از پرداختن انجمن به مسئله بهائيت به مثابه يك مشكل اصلي، يكي ديگر از اهداف انجمن، مسئله اهل تسنن بود؛ آنها براي ايجاد دافعه نسبت به آنان برنامهريزي ميكردند و اين هم به طور دقيق همان جادهاي بود كه استعمار ترسيم كرده بود. از موضوعات مهم سخنرانيهاي سرپرست انجمن، تبيين قدرت جسماني امام علي(ع) و ميزان تيزي و برندگي ايشان بود و اينكه امام يك تنه حريف جمعيت عظيمي بود و با هر فرياد اللهاكبر يك تن را به زمين ميانداخت. انجمنيها از سنخ مروجان آن عقيده بودند كه تمام فضايل اميرالمؤمنين را در شجاعت و شمشير و شمشيرزني او خلاصه ساخته بودند و تمثالي از حضرت ميآفريدند كه در معيت شمشيري بلند در كنار شير پُر يال و كوپالي ايستاده بودند: بدين معنا كه حضرت در شجاعت و قدرت همچون شير است.(21)
مبارزه با پپسي كولا
يكي ديگر از فعاليتهاي انجمن مبارزه با پپسي كولا بود. انجمن پپسيكولا را مذموم و تحريم شده ميشمرد و از اين رو، برخي آشاميدن آن را حرام دانسته اعضاي خود را بسيج كردند تا با مغازهداران تماس بگيرند و آنان را با روش تشويق و تهديد از فروش اين نوشابه منع كنند. هنگامي كه فعاليت آنها روي يك مغازهدار كارگر ميافتاد آن را يك پيروزي و فتح تلقي مينمودند. چرا به جاي شاه، آمريكا، شيوع فحشاء، معاملات رَبَوي بانكها و هيأتهاي مستشاري آمريكا در ايران و به جاي پايگاههاي جاسوسي استراق سمع آمريكا در ايران و حق توحشي كه آمريكاييها از دولت ايران ميگرفتند با پپسي مبارزه ميكردند؟ زيرا صاحب و امتيازدار كارخانه آن ثابت پاسال، بهائي بود، ليكن انجمن، ثابت پاسال و ديگر سركردگان و زمامداران بهائيت را رها كرده و با يك شيء بيزبان درافتاده بود.
در حرمت شرب پپسي كه از ناحيه علماي وقت صادر گرديده بود بحثي نيست. سخن در اصلي نمودن مبارزه با پپسي است به نحوي كه انگار حكم حرمت صرفاً بر آن نوشابه جاري بود و ديگر مظاهر و مفاسد سياست مباح بود كه اينچنين به فرعيات ميپرداختند و نسبت به سرچشمهاي كه آب از آن گلآلود بود عامداً و عالماً غفلت ميورزيدند.(22)
انجمن و قيام 15 خرداد
قيام 15 خرداد آغازگر نهضت امام خميني(س) عليه رژيم طاغوتي شاه بود كه هزاران نفر در آن به شهادت رسيدند. در حالي كه امت مسلمان ايران به رهبري امام خميني(س) مبارزه جدي عليه رژيم فاسد شاه را آغاز كرده بودند رهبر انجمن حجتيه، امام را مورد مؤاخذه قرار ميدهد كه چه كسي مسئول اين همه خونهاي به هدر رفته است؟ وي در يك سخنراني در مدرسه مروي، امام را مسئول ريختن خون جوانان در 15 خرداد دانست و با تعبيرهاي تندي حركت اسلامي را محكوم نمود(23) جالب آن است كه شاه هم همين سئوال را مطرح كرده بود كه اين خونهاي ريخته شده به گردن كيست؟
امام خميني(س) نيز در جايي فرمودند كه مسئول ريختن خون جوانان در 15 خرداد همان كسي است كه مسئول خون شهداي قيام امام حسين(ع) است (نقل به مضمون).(24) آقاي طيب از مسئولان سابق انجمن كه پس از انقلاب خود را از انجمن خارج كرد ميگويد:
از ابتداي اين نهضت و از گذشتههاي دور اين نهضت آقاي حلبي با ناباوري با آن برخورد ميكرد و معتقد بود كه نميشود با رژيم تا دندان مسلح شاه مبارزه كرد و عقيده داشت كساني كه به اين راه كشيده ميشوند خونشان را هدر ميدهند و كساني كه افراد را به اين راه ميكشانند مسئول اين خونها هستند و معتقد بودند كه كار صحيح فعاليتهاي فرهنگي و ايدئولوژيك است نه مبارزه عليه رژيم.(25)
بدين ترتيب انجمن حجتيه در قيام 15 خرداد در كنار استعمار و شاه قرار گرفت و همصدا با حزب توده، بهائيت و جبهه ملي اين قيام را محكوم كرد. و اما امام اين پيشواي الهي، پيش از روز 15 خرداد چنين فرموده بودند كه «اسلام در معرض خطر است» و به مناسبت احياي كاپيتولاسيون در يك نطق آتشين فرمودند:
من اعلام خطر ميكنم…اين آقاياني كه ميگويند بايد خفه شد و دم نياورد، آيا در اين مورد هم ميگويند بايد خفه شد؟ در اينجا هم ساكت باشيم و دم نياوريم؟ ما را بفروشند و ما ساكت باشيم، استقلال ما را بفروشند و ما ساكت باشيم والله گنهكار است كسي كه داد نزند والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نزند… امروز تمام گرفتاري ما از آمريكاست تمام گرفتاري ما از اسرائيل است. اسرائيل هم از آمريكاست. اين وكلا هم از آمريكا هستند. اين وزرا هم از آمريكا هستند، هم دستنشاندة آمريكا هستند.(26)
و در همان زمانها بود كه امام تقيه را نيز حرام كردند. در حالي كه انجمن حجتيه در طول سالهاي بعد از 15 خرداد نيز همان روش دوري از سياست و عدم مبارزه با رژيم شاه را دنبال ميكرد و از دشمنان اصلي غفلت ميورزيد. به همين جهت همواره مورد حمايت ساواك و رژيم شاه قرار داشت. در حالي كه رژيم شاه كوچكترين حركت نيروهاي انقلاب را خفه ميكرد انجمن در تمديد اعتبار پروانه فعاليت خود با مشكلي روبهرو نبود. در واقع انجمن حجتيه به جناح مذهبي حكومت بدل شده بود و مأموران از جلسات آنها محافظت ميكردند.
موضعگيري انجمن در سالهاي 56 و 57
با اوجگيري حركت اسلامي در سالهاي 56-57 به رهبري امام خميني(س) و با كمك روحانيان و علماي مجاهد، انجمن در يك بنبست گير كرد و برخي نيروهاي درون انجمن نيز انجمن را براي پيوستن به نهضت اسلامي زير فشار قرار دادند، اما انجمن حتي بيانيهاي هم در پشتيباني از تظاهراتهاي انقلابي صادر نكرد و به سبب همراه نشدن با حركت مردم، انجمن با يك فروپاشي تشكيلاتي مواجه گرديد، چون بدنه اصلي انجمن به انقلاب پيوسته بود.(27) انجمن براي حفظ موجوديت تشكيلاتي بر سر دوراهي شركت يا عدم شركت در انقلاب اسلامي قرار گرفت و كماكان به شيوه گذشته، براي فرونشاندن جوّ داخل و خارج انجمن نسبت به خودش، دست به اقدام ضدانگيزهاي زده و طي ارسال نامههايي به برخي مراجع ابتدا آمار و بيلان كاري از انجمن را ارائه داد و يادآوري كرد كه ما در طول فعاليتهاي فرهنگيمان تعدادي از بهائيان را مسلمان كردهايم، اين تعداد مسيحي اسلام آوردهاند و اين تعداد از جوانان لاابالي را به محفل فعاليتهاي اسلامي كشاندهايم و افزود كه اين ثمره و محصول فعاليتهاي فرهنگي انجمن بوده و اگر در امور سياسي دخالت ميكرديم به اين توفيقات و نتايج نميرسيديم، اينك با توجه به اين كه شركت در تظاهرات و امور سياسي منجر به از هم پاشيدن انجمن ميگردد و حركتهايي در انحصار يك عده از روحانيان آغاز شده تكليف شرعي ما را بيان فرماييد.(28) لذا انجمن مبارزه با بهائيت را بهانه قرار داده، در انقلاب شركت نكرد و حتي پيروزي انقلاب را غيرممكن ميدانست. مهندس طيب يكي از مسئولان سابق و جداشدة از انجمن نيز در اين باره ميگويد: «در جريان مبارزه و انقلاب، خود آقاي حلبي قضاوتشان اين بود كه اين انقلاب، چون رژيم مسلح است و ارتش دارد و مردم
سازمان و سلاح ندارند به پيروزي نميرسد.»(29)
با توجه به همين تفكر با روند انقلاب به مخالفت برخاستند و در جريان مخالف حركت رهبري انقلاب حركت ميكردند. به طور مثال، در نيمه شعبان سال 1357 حضرت امام خميني(س) فرمان دادند كه:
اكنون لازم است در اين اعيادي كه در سلطنت اين دودمان ستمگر براي ما عزا شده است بدون هيچگونه تشريفات كه نشانگر عيد و شادماني باشد، در تمام ايران، در مراكز عمومي مثلاً مسجد بزرگ، اجتماعات عظيم برپا كند و گويندگان شجاع و محترم مصايب وارده بر ملت را به گوش شنوندگان برسانند.(30)
در حالي كه رژيم ستمشاهي براي مقابله با فرمان امام خميني(ره) كوششهاي فراواني براي برگزاري جشنهاي نيمه شعبان مبذول ميداشت، انجمن حجتيه هم همراه با رژيم در مقابل فرمان امام ايستاد و در تهران و شهرستانها جشنهاي دلخواه خود را برگزار كرد و براي اين كه پاسخي براي عمل خود داشته باشند هيأتي را به سرپرستي حسين تاجري، از مسئولان انجمن، نزد شريعتمداري فرستاده و از وي كسب تكليف كر
ده بودند. اين در حالي بود كه شريعتمداري خود مهره قابل اعتماد رژيم به شمار ميرفت. وي درگفتگوي خود با مقامات ساواك در شب 1/7/1357 كه به شماره 7404/312 مورخ 2/7/57 در بولتن چهاربرگي ساواك موجود است گفته بود:
سلام مرا به پيشگاه اعليحضرت برسانيد و به عرض برسانيد كه اعليحضرت اطمينان داشته باشند. همان مشكلاتي كه امروز ايشان دارند، ما هم داريم… يكي از پايگاههاي مخالف با رژيم سلطنتي ايران نجف است كه من صد در صد با اين پايگاه مخالفم. من براي حفظ مملكت، ديانت و سلطنت فكر ميكنم… من معتقد به آزادي همه زندانيان نيستم آنهايي را كه اطمينان داريد بعد از آزادي تحريكات نميكنند، آزاد كنيد ولي بقيه را نگه داريد، مخصوصاً كساني را كه اهانت به مقام سلطنت ميكنند.(31)
نتيجه كسب تكليف از چنين فردي، مشخص است كه همراه با نظر رهبري انقلاب نخواهد بود. لذا انجمن به دنبال مشروعيت بخشيدن به عمل خود بود. در زماني كه مردم مسلمان در خيابانها توسط رژيم شاه به خاك و خون كشيده ميشدند، انجمن پروانه ادامه فعاليت خود را با تصويب مقامات رژيم تمديد ميكند. انجمن با احساس فعاليت فردي از اعضاء عليه رژيم، او را بلادرنگ اخراج ميكرد. مهندس طيب از مسئولان سابق انجمن ميگويد:
با روي كار آمدن شريف امامي در 19 رمضان 1357 تعدادي از اينان حركت ديگري را در برابر امت قهرمان ايجاد كرده و راه افتادند و گفتند: اين ملازاده است اين آخوندزاده است. آيتاللهزاده است. اين از بيت سلطانالعلماست. ديگر كارها درست ميشود حالا چه ميگوييد.(32)
اما تمام سنگاندازيها و مخالفتكردنهاي انجمن، نتوانست انقلاب را از مسير نهايياش منحرف كند بلكه عدهاي از اعضاي انجمن هم با انقلاب اسلامي همراه شدند و انقلاب اسلامي با رهبري هوشمندانه امام(س)، لطف و عنايت خداوند و به همت مردم به پيروزي رسيد.
ادامه دارد…
پينويسها:
* كارشناس ارشد روابط بينالملل و مدير گروه تاريخ و روابط خارجي مركز اسناد انقلاب اسلامي.
1– براي مطالعه بيشتر در اين زمينه نك: روحالله حسينيان، چهارده قرن تلاش شيعه براي ماندن و توسعه (تهران: انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382) يا آدرس اينترنتي مركز اسناد انقلاب اسلامي، www.irde.ir.
2– براي مطالعه بي
شتر نك: روحالله حسينيان، بازخواني نهضت ملي ايران، (سال 85) و بيست سال تكاپوي اسلام شيعي در ايران (1340-1320) (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384).
3– براي مطالعه بيشتر اين نهضت بزرگ نك: روحالله حسينيان، چهارده سال رقابت ايدئولوژيك شيعه در ايران (56-1343) (تهران: انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383).
4– محمدرضا اخگري، ولايتيهاي بيولايت (بيجا: پرچم، 1367)، صص 7 و 8.
5– ع. باقي، در شناخت حزب قاعدين زمان (تهران: نشر دانش اسلامي، 1362)، ص 29.
6– همان، ص 30.
7– همان، ص 31.
8– محمد حياتي، تاريخچة شكلگيري انجمن حجتيه در: www.nasirbousher.com
9– ضميمه ش 1.
10– فتاح غلامي، روايتي از انجمن حجتيه، در: www.baztab.com
11– اخگري، همان، ص 25.
12– ضميمه ش 2.
13– ضميمه ش 3.
14– همان، صص 52 و 53.
15– باقي، همان، صص 32 و 33.
16– روزنامه جمهوري اسلامي (29/خرداد/1361).
17– به نقل از: باقي، همان، ص 34.
18– مصاحبه اختصاصي با آيتالله خزعلي، به نقل از: باقي، همان، ص 58.
19– سخنراني تحت عنوان: نظام، جهاد، حكومت اسلامي، به نقل از: اخگري، همان، صص 54 و 55.
20– كتاب ولايت فقيه، ص 167.
21– محمد توكل، «بازار سنتي ايران در سه دوره»، در: www.meisami.com به نقل از: عليانسب و سلمان علوي نيك، جريانشناسي انجمن حجتيه (قم: زلال كوثر، 1385)، ص 22.
22– باقي، همان، ص 55.
23– همان، ص 42.
24– همان، ص 43.
25– همان، صبح آزادگان، ش 592 (27/بهمن/1360).
26– سخنراني امام پس از آزادي از زندان در 4 آبان 1343، به مناسبت احياي كاپيتولاسيون به نقل از: باقي، همان، ص 44.
27< SPAN style="LINE-HEIGHT: 200%; FONT-FAMILY: 'Tahoma','sans-serif'; FONT-SIZE: 9pt; mso-fareast-font-family: 'Times New Roman'; mso-bidi-language: FA" lang=FA>– مصاحبه با دكتر محمدرضا سياهي 19/1/85، به نقل از: عليانسب و علوي نيك، همان، ص 25.
28– باقي، همان، ص 57.
29– روزنامه صبح آزادگان، ش 591، (26/7/1360).
30– صحيفه امام، ج 3، ص 427.
31– حميد روحاني، شريعتمداري در دادگاه تاريخ، به نقل از: اخگري، همان، ص 56.
32– روزنامه صبح آزادگان (27/بهمن/1360).
منبع: سایت www.ir-psri.com